دو پادشاه در یک اقلیم
آیا محیطزیست و توسعه دو روی یک سکهاند؟
گویی نام «چشمهعلی» را هم باید به فهرست تالابها، رودخانهها و دیگر اکوسیستمهایی که از چهره این سرزمین محو شدهاند یا در آستانه انحطاط هستند اضافه کرد؛ چشمهای در شهرری که از دیرباز مجالی برای تفرج کودکانی بود که در دل تابستان تن به آب میسپردند و چه بسیار قالیهایی که در دل آن از غبار آلودگی زدوده میشدند.
مجیدرضا منصورخاکی: گویی نام «چشمهعلی» را هم باید به فهرست تالابها، رودخانهها و دیگر اکوسیستمهایی که از چهره این سرزمین محو شدهاند یا در آستانه انحطاط هستند اضافه کرد؛ چشمهای در شهرری که از دیرباز مجالی برای تفرج کودکانی بود که در دل تابستان تن به آب میسپردند و چه بسیار قالیهایی که در دل آن از غبار آلودگی زدوده میشدند. چشمهعلی که در گویش محلی به «چشملی» شهرت دارد، علاوه بر فضای سبز و مناظر دلپذیری که خلق کرده، همچنین منشأ آبیاری مزارع و باغاتی است که از این رهگذر سیراب میشوند. اما شاید مهمترین وجه اهمیت چشملی، قدمت چندهزارساله آن است که آن را به یک اثر باستانی بیهمتا تبدیل کرده و در کنار آثار ارزنده دیگری نظیر «برج طغرل»، «آرامگاه ابن بابویه» و «دژ رشکان» قرار دارد. حتی گفته میشود نخستین سکونتگاه انسان در تهران امروزی در کنار این چشمه بنا شده و از جهاتی چشملی را باید مهد تمدن شهر تاریخی ری دانست. اما این چشمه نیز طی یکسال اخیر به مرور رو به خشکی نهاده و واپسین نفسهای خود را میکشد. بهرغم فعالان محیط زیست و البته میراث فرهنگی، متهم ردیف اول در شکلگیری این تراژدی، چیزی جز طرح احداث خط شش مترو تهران نیست؛ پروژهای که ابتدا بنا بود حتی از محدوده تاریخی شهر ری عبور کند که با پیگیریهای سازمان میراث فرهنگی مسیر آن تغییر کرد. بهرغم این اهتمام اما همزمان با کلنگ نخست این طرح، آب چشملی رو به تقلیل گذاشت و به جولانگاهی برای جانوران موذی مبدل شد.
پیشامد غمانگیزی که به سبب مسدود شدن رگههای انتقال آب به چشمه رخ داد و موجب شد چشملی در آستانه خشکی کامل قرار بگیرد. اگرچه مسوولان مترو متعهد شده بودند پس از اتمام عملیات عمرانی، مسیر انتقال آب به چشمه را احیا کنند، اما با گذشت حدود یک ماه از این وعده، چشملیِ همچنان کمفروغ، به آینه دقی برای ریشهریها تبدیل شده است. به جز این چشمه، میتوان به مثالهای بسیاری از آثار باستانی یا طبیعی از جمله دریاچه ارومیه و رودخانه زایندهرود اشاره کرد که در راه توسعه یا بهتر بگوییم «توهم توسعه» ذبح شدهاند.
هرچند یقیناً نمیتوان کسی را یافت که با احداث زیرساختهایی همچون سد، پل، جاده، تونل، راهآهن و مانند آن مخالف باشد اما با مرور تجربههای تقابل توسعه و محیط زیست یا آثار تاریخی در کشور، سوالات قابل تاملی را میتوان مطرح کرد. نخست اینکه به چه قیمتی خواهان توسعه هستیم و آیا اساساً میتوان نام اینگونه ساختوسازهای عمرانی را توسعه نامید؟ چرا در طرحهای توسعهای کشور عموماً ملاحظات زیستمحیطی و دیگر پیوستها، ضمیمه نمیشود؟ آیا راه توسعه تنها از تخریب مواهب طبیعی و میراثهای باستانی میگذرد؟ چگونه در یک منطقه تاریخی مجوز کندوکاو یا ساختوساز صادر میشود، حال آنکه تمامی نهادهای ذیربط حاکمیتی هستند؟ در پرونده پیشرو سعی کردهایم پاسخی برای پرسشهای یادشده ارائه کنیم.