وقتی تغییر غیرممکن به نظر میرسد
پویا علاءالدینی عوامل موثر در موج جدید مهاجرت ایرانیان را بررسی میکند
پویا علاءالدینی میگوید: وضعیت اقتصادی آنقدرها وخیم نیست... در مورد وضعیت اجتماعی نیز به نظر من نهتنها وضعیت رو به وخامت نرفته بلکه بهبود اندکی هم داشتهایم. مساله اصلی احتمالاً انتظارات مردم است که بیشتر شده به این معنا که مردم توقع خیلی بیشتری از دولت داشتهاند، اما چیزی که دیدهاند، کمتر از آن بوده است.
پویا علاءالدینی، دانشیار گروه برنامهریزی اجتماعی دانشگاه تهران و یکی از پژوهشگرانی است که در مورد مهاجرت مطالعات زیادی داشته است. او عوامل مهاجرت را مجموعهای درهمتنیده از مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میداند و میگوید: «این عوامل گروههایی از مردم را به این نتیجه میرساند که اولاً نمیتوانند آنگونه که میخواهند در این کشور زندگی کنند و ثانیاً امکان ایجاد تغییر و ساختن دنیای مدنظرشان را ندارند.» به اعتقاد علاءالدینی «باید بررسی کرد که آهنگ مهاجرت در میان کدام گروهها زیاد شده. اما اگر دیدیم این مساله در میان همه گروهها عمومیت دارد، میتوان آن را نشانهای از ناامید شدن مردم دانست.»
♦♦♦
این روزها گزارشهایی از موج جدید تلاش ایرانیان برای مهاجرت به کشورهای مختلف منتشر شده است؛ از مهاجرتهای کارجویانه به کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس تا تلاش برای مهاجرت و پناهندگی به کشورهایی مثل صربستان. البته هنوز آمار و اطلاعات دقیقی در این باره منتشر نشده، اما به طور کلی چه عواملی در تصمیم گروههای مختلف مردم برای مهاجرت تاثیر دارد؛ عوامل اقتصادی، اجتماعی-فرهنگی یا سیاسی؟
همانطور که گفتید هنوز آمار دقیق مهاجرتهای اخیر استخراج نشده و در نتیجه تحقیق علمی خاصی هم در این باره صورت نگرفته است. اما حتی اگر تحقیقی صورت گیرد، به دلیل پیچیدگی و چندبعدی بودن مساله، تفکیک دلایل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از هم چندان آسان نیست. ضمن اینکه این مسائل در ایران به طور خاص با هم مرتبط هستند. به عنوان مثال مسائل سیاسی روی محدودیتهای فرهنگی تاثیر میگذارند و به جامعه فشار وارد میکنند یا باعث ایجاد وضعیت خاصی از نظر اقتصادی میشوند یعنی مثلاً باعث میشوند کسانی دسترسی بیشتری به امکانات داشته و گروههای دیگر از این امکانات محروم باشند. بنابراین عوامل اقتصادی، اجتماعی-فرهنگی و سیاسی با هم مرتبط هستند و نمیتوان آنها را از یکدیگر تفکیک کرد. در عین حال فراموش نکنید که همه مهاجران از یک جنس نیستند و گروههای مختلفی را میتوان در میان آنها پیدا کرد.
به نظر من مهاجران ایرانی سه گروه هستند (هرچند ممکن است این سه گروه نیز همپوشانیهایی داشته باشند): گروه اول کسانی هستند که به دلیل نابرابریهای اقتصادی و سیاسی خاص ایران در داخل کشور درآمدهای هنگفتی به دست آوردهاند؛ بعضاً از طریق فسادهای اقتصادی و بعضاً به دلیل اقتضائات اقتصاد سیاسی. مثل کسانی که با چند برابر شدن قیمت مستغلات، ناگهان صاحب ثروتهای افسانهای میشوند، بدون آنکه فعالیت اقتصادی خاصی کرده باشند. صاحبان پولهای هنگفت میلیون دلاری اگر بتوانند این منابع را از کشور خارج کنند، میتوانند در بسیاری از کشورهای دنیا برای خود زندگی خوبی فراهم کنند بنابراین انگیزه مهاجرت دارند.
گروه دوم، نخبگان و تحصیلکردگان ایرانی هستند که از نظر شغلی جایگاه خاصی ندارند یا اگر هم موقعیت شغلی مناسبی دارند، احساس میکنند به دلیل نابرابریهایی که منشأ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد، نمیتوانند آینده مدنظر خود را در ایران بسازند. علاوه بر اینان، کسانی که خارج از ایران درس خواندهاند، وقتی بعد از فارغالتحصیلی به کشور بازمیگردند، وضعیت آشفته آکادمیک در ایران را میبینند و متوجه میشوند که در محافل آکادمیک هم اصل بر پارتیبازی است نه شایستهسالاری. طبیعتاً اینها هم در جستوجوی شرایط و امکانات بهتر دست به مهاجرت میزنند.
سومین گروه که محرومترین گروه مهاجران هستند، کسانی را شامل میشوند که به تعبیر عامیانه «دستشان به هیچجا بند نیست» و احساس میکنند در ایران نمیتوانند حتی یک زندگی معمولی برای خود دستوپا کنند. امروزه داشتن یک زندگی معمولی در شهرهای بزرگ ایران واقعاً کار آسانی نیست. این گروه با خود فکر میکنند اگر مهاجرت کنند و در کشوری دیگر حتی یک شغل خیلی معمولی داشته باشند، میتوانند حداقلهای لازم برای زندگی خود و خانوادهشان را تامین کنند. هرچند به نظر من این نوع از مهاجرت در میان ایرانیان بسیار کم است چراکه به دلیل مسائل سیاسی و امنیتی مرتبط با اخذ ویزا و اقامت، موانع زیادی سر راه مهاجرت افرادی که پول زیادی ندارند یا نمیتوانند از فرصتهای تحصیلی استفاده کنند، وجود دارد. البته ممکن است کسانی از این گروه دل به دریا بزنند و به دلیل وضعیت سیاسی خاص ایران، بتوانند تقاضای پناهندگی کنند.
در جمعبندی پاسخ به این سوال، به صحبت ابتداییام برمیگردم: عوامل مهاجرت، مجموعهای از مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هستند که در ایران به طور خاص درهمتنیده و مرتبط شدهاند و گروههایی از مردم را به این نتیجه میرسانند که اولاً نمیتوانند آنگونه که میخواهند در این کشور زندگی کنند و ثانیاً امکان ایجاد تغییر و ساختن دنیای مدنظرشان را هم ندارند. علاوه بر این میتوان عامل «نابرابری اقتصادی» را برای کسانی که در طبقات پایین جامعه قرار دارند، در تمایل آنها به مهاجرت مهم ارزیابی کرد.
به دلایل مهاجرت نخبگان و فارغالتحصیلان اشاره کردید. در سالهای دولت اول حسن روحانی (به ویژه از زمان تصویب برجام) مقامات دولتی از معکوس شدن روند فرار مغزها خبر میدادند و میگفتند نخبگان ایرانی در حال بازگشت به کشور هستند. اما الان احساس میشود که دوباره میل نخبگان به مهاجرت از ایران زیاد شده است. به نظر شما چه چیزی تغییر کرده که باعث شده بار دیگر میل به مهاجرت افزایش پیدا کند؟
من ادعای اولیه مقامات دولتی را قبول ندارم و فکر میکنم روند فرار مغزها از ایران هیچگاه معکوس نشده و تمایل به مهاجرت کاهش نیافته است. شاید در مقطعی چند نفر آمده و گفته باشند «حاضریم به ایران بازگردیم»، اما این اتفاق آنقدر گسترده نبوده که بتوان گفت روند معکوس شده است. البته ایرانیانی بودهاند که دوست داشتهاند سرمایههای خود را به داخل کشور آورده و در ایران سرمایهگذاری کنند، اما با توجه به مساله تحریمها -که هنوز حل نشده- طبیعتاً این کار را دستبهعصا انجام میدهند. شاید منظور مسوولان در آن مقطع هم این بوده که با تصویب برجام، امکان بازگشت سرمایهداران ایرانی فراهم میشود.
در مورد نخبگان تحصیلکرده، محققان و دانشگاهیان به نظر من هیچ تغییری ایجاد نشده چراکه وضعیت فضای آکادمیک در ایران -برخلاف ادعاهایی که وجود دارد- اصلاً شرایط مناسبی نیست و با نابرابری شدید، پارتیبازی، هوچیگری و حقهبازی درگیر است. اینکه گفته میشود روند تولید علم در ایران گسترش پیدا کرده، با چشمپوشی از هزار و یک مشکل (از تقلبهای علمی گرفته تا رانتخواری برای سوق دادن پروژههای علمی به نورچشمیها و امثال آن) است. هرچند در همین شرایط هم بسیاری از محققان ایرانی در دانشگاهها ماندهاند و با دلسوزی و فداکاری در حال پژوهش هستند، اما اگر یک محقق جوان مقیم خارج از کشور از آنها سوال کند که آیا زمینهای برای بازگشت به ایران وجود دارد، پاسخ منفی خواهند داد.
گروه دیگری از مهاجران طبقات کمدرآمدتر جامعه هستند که از وضعیت اقتصادی خود به ستوه آمدهاند؛ گزارشهایی که از مهاجرتهای کارجویانه به کشورهای حاشیه خلیجفارس منتشر میشود، میتواند اشارهای به این گروه باشد. به نظر شما در مورد انگیزه مهاجرت این گروه میتوان نقش عوامل اقتصادی مثل بیکاری یا کاهش ارزش پول ملی را پررنگتر دانست؟
اولاً به نظر من نباید مهاجرتهایی را که با هدف به دست آوردن شغل صورت میگیرد، به طور کلی از مهاجرت جوانان تحصیلکرده مجزا کرد. اجازه دهید مثالی بزنم: امروز یک جوان تحصیلکرده که سالها درس خوانده و لیسانس یا فوقلیسانس گرفته، اگر بتواند شغلی برای خود دست و پا کند، مثلاً 5 /1 میلیون تومان حقوق دریافت خواهد کرد. این جوان با 5 /1 میلیون تومان درآمد ماهانه چگونه میتواند برای خود زندگی تشکیل دهد؟ این پول فقط در حکم پول توجیبیای است که مجبور نباشد از پدر و مادرش پول بگیرد، اما قدرت خرید چندانی برایش فراهم نمیکند که بتواند زندگی مستقل خود را بسازد. وقتی این جوان هزینههای زندگی در ایران را با درآمدهایش مقایسه میکند، میبیند با این وضعیت به جایی نمیرسد بنابراین گزینه مهاجرت را مدنظر قرار میدهد.
از زاویه دیگر میتوان گفت چنین مهاجرتی اشکالی ندارد و در جهان امروز امری پذیرفته شده است. در بسیاری از کشورهای دنیا مهاجران بین کشورهای مختلف جابهجا میشوند. بسیاری از این مهاجران، برای خانواده خود در کشور مبدأ پول میفرستند یا آموزشهایی میبینند که وقتی به کشور خود بازگردند میتوانند آن را به کار بگیرند، یا سرمایهای به کشور خود برگردانند، یا ارتباطاتی ایجاد کنند که برای کسبوکارهای آینده به کارشان بیاید، یا باعث انتقال فناوری شوند. کسانی که در جستوجوی شغل از ایران به کشورهای حاشیه خلیجفارس مهاجرت میکنند، چنین وضعیتی دارند و احتمالاً برای خانوادههای خود پول میفرستند. هرچند در مجموع بهرهمندی از مزایای این نوع مهاجرت در مورد ایران چندان محتمل نیست؛ هم به دلیل مشکلات موجود در روابط بینالمللی ما و هم به دلیل نوع مهاجرت ایرانیان که غالباً به دنبال مهاجرت دائم همراه با خانواده هستند.
درباره گروه سوم مهاجران هم صحبت کنیم؛ کسانی که در ایران صاحب سرمایه و کسبوکار بوده یا هنوز هم هستند. اخیراً گزارشهای پراکندهای از تلاش برخی صاحبان کسبوکارها برای خروج سرمایهشان از ایران به گوش میرسد. دلیل این مساله چه میتواند باشد؟
در این خصوص باید به دو مساله متفاوت توجه داشت؛ اولاً فرض کنید هیچ رانت و فسادی در کار نباشد؛ کسی که میخواهد از سرمایه خود سود به دست بیاورد، باید زمینهای برای سرمایهگذاری سالم داشته باشد. اما مساله این است که این کار به شدت با مشکل مواجه شده و امروزه به ویژه در بخشهای تولیدی، سرمایهگذاری با مخاطرات فراوانی مواجه است. مثال آن را در ماجرای این روزهای بازار ارز میتوان دید: وقتی نرخ ارز ناگهان جهش میکند، تولیدکننده نمیتواند مواد اولیه مورد نیاز خود را تامین کند و این مساله هزینه کسبوکار او را بالا میبرد. طبیعی است که وقتی فعالیت تولیدی پرریسک و مخاطرهآمیز شد، اغلب سرمایهگذاران به سمت بازارهایی همچون املاک و مستغلات یا بازارهای دلالی میروند.
نکته دیگر اینکه بسیاری از کسانی که در حوزه تولید فعال هستند، در واقع کارآفرین نیستند بلکه با رانت یا فساد امتیازاتی به دست آورده و سوار این موج شدهاند. چنین افرادی اگر این امتیازات را در مخاطره ببینند، حتماً منابع خود را به خارج از کشور منتقل خواهند کرد تا کسی نتواند آنها را مورد پیگرد قرار دهد.
در هر صورت فعالیت تولیدی سالم در ایران -به ویژه در مقایسه با فعالیتهای اقتصادی دیگری که از طریق زدوبند و زمینخواری و انواع فسادها صورت میگیرد- بسیار مخاطرهآمیز و پرریسک است. واقعاً نمیدانم این روزها چه کسانی قصد خروج سرمایههایشان از کشور را دارند. اینها گزارشهایی است که جزئیات آن روشن نیست. اما به نظر من اتفاقاً کارآفرینان واقعی به دلیل اینکه برنامهریزی بلندمدت دارند و دیدگاهشان بزندررو و کوتاهمدت نیست، بیش از همه به کار و فعالیت اقتصادی در کشور پایبند هستند. شاید این موضوع درباره کسانی باشد که کارخانهها و صنایع تحت مدیریت خود را به صورت رانت به دست آوردهاند. در اقتصاد ایران این مساله با خصوصیسازیهایی که در ظاهر قانونی انجام شده، بسیار رایج شده است. مثلاً فردی یک کارخانه را با یکدهم قیمت واقعی تملک کرده و چون توان مدیریتی نداشته، آن را به ورشکستگی کشانده، اما حالا همان حرفی را میزند که کارآفرینان واقعی که دههها زحمت کشیده و خون دل خوردهاند، میزنند. ادعا میکند که «محیط کسبوکار در ایران خوب نیست» تا هم ضعف مدیریت خود را از این طریق بپوشاند و هم بهانهای برای خروج سرمایه از کشور بتراشد. فکر میکنم نباید گول این گروه را -که تعدادشان هم کم نیست- خورد. هرچند تشخیص آنها بسیار دشوار است و نمیتوان به سادگی آنها را از کارآفرینان واقعی تمییز داد.
در نهایت، اگر آهنگ مهاجرت زیاد شده است، باید بررسی کرد که این آهنگ در میان کدام گروهها زیاد شده. اگر دیدیم این مساله در میان همه گروهها عمومیت دارد -که به نظر من دارد- میتوان آن را نشانهای از ناامید شدن مردم دانست.
این دقیقاً موضوع سوال بعدی من است. در زمان دولت اول آقای روحانی به نظر میرسید با وجود نامناسب بودن وضع اقتصاد، امیدواری به بهبود اوضاع وجود دارد. اما این روزها -به ویژه بعد از اعتراضات دیماه گذشته- نوعی بلاتکلیفی و ناامیدی از اصلاح در میان مردم مشاهده میشود. آیا شما نقش ناامیدی از بهبود اوضاع و سرخوردگی اجتماعی را در تشدید میل به مهاجرت پررنگ میبینید؟
حتماً. اما نباید فراموش کرد که وضعیت اقتصادی آنقدرها هم وخیم نیست. البته به هر حال بخشی از مسائل اقتصادی برای ما مبهم است مثلاً از میزان دسترسی دولت به ارزهایی که خارج از کشور دارد، اطلاع نداریم، اما آنقدر که از ظواهر امر برمیآید، وضعیت چندان وخیم نیست. در مورد وضعیت اجتماعی نیز به نظر من نهتنها وضعیت رو به وخامت نرفته بلکه بهبود اندکی هم داشتهایم. مساله اصلی احتمالاً انتظارات مردم است که بیشتر شده به این معنا که مردم توقع خیلی بیشتری از دولت داشتهاند اما چیزی که دیدهاند، کمتر از آن بوده است. بنابراین خسته و ناامید شدهاند و به این ترتیب گفتمان ناامیدی از اصلاح به گفتمان غالب تبدیل شده است.
اگر بخواهیم نگاهی منطقی به مسائل امروز ایران داشته باشیم، شاید عمدهترین حوزهای که وضعیت آن نگرانکننده به نظر میرسد، حوزه سیاسی باشد نه حوزه اقتصادی یا حوزه اجتماعی و فرهنگی. اما وقتی نگرانی در حوزه سیاسی تشدید شد، حوزههای دیگر را هم تحت تاثیر خود قرار میدهد و گفتمان ناامیدی را به سکه رایج تبدیل میکند. اینکه اشاره کردم مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در ایران به طور خاص با هم مرتبط و درهمتنیده هستند، اینجا خود را نشان میدهد و وضعیت را بسیار پیچیده میکند.
به عنوان سوال پایانی، تاثیر خروج سرمایههای مالی و انسانی بر اقتصاد و جامعه ایران را چه میدانید؟ اگر بخواهید به سیاستگذار توصیه کنید که چارهاندیشی برای یکی از این دو موضوع (مهاجرت نخبگان یا خروج سرمایهها) را در اولویت سیاستگذاری خود قرار دهد، کدامیک را توصیه میکنید؟
واقعاً نمیتوان اهمیت این دو موضوع را با هم مقایسه کرد، چون هر دو نگرانکننده هستند. اما سوال این است که مگر سیاستگذار چه کار میتواند بکند؟ اصلاً چه کار بلد است بکند؟ دولت آنچنان گرفتار ضعف تدبیر است که هیچ سیاستگذاری موثری از او مورد انتظار نیست. به نظر من، بهتر است سیاستگذار اصلاً به این شکل به موضوع وارد نشود و تنها تلاش کند وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور را به طور کلی بهبود دهد تا زمینههای خروج سرمایههای انسانی و مالی از کشور کاهش یابد. بعد از این مرحله اگر مشکل همچنان موجود بود، میتوان به طور خاص به مساله مهاجرت نیروی انسانی و سرمایه از کشور هم پرداخت.