بروم یا نروم؟
تحلیلی بر روند خروج سرمایه انسانی از کشور
دیربازی است که واژههایی چون «مهاجرت»، «رفتن»، «خارج» و امثال آن نه باری منفی که باری مثبت در جامعه ما یافتهاند، تا آنجا که گوینده این واژهها هر که باشد و در هر شرایطی کمتر کسی با آنها مخالفت میکند و چهبسا همه شنوندگان فرد را تحسین کرده و حسرت میخورند که چرا آنها تاکنون ماندهاند.
دیربازی است که واژههایی چون «مهاجرت»، «رفتن»، «خارج» و امثال آن نه باری منفی که باری مثبت در جامعه ما یافتهاند، تا آنجا که گوینده این واژهها هر که باشد و در هر شرایطی کمتر کسی با آنها مخالفت میکند و چهبسا همه شنوندگان فرد را تحسین کرده و حسرت میخورند که چرا آنها تاکنون ماندهاند. حتی آنها که مخالفت میکنند نیز ته مایه کلام و استدلالشان دلتنگی، روابط عاطفی و نبود دوست واقعی در آن سوی مرزهاست، کمتر کسی فرنگ را به لحاظ رفاه اقتصادی، شرایط اجتماعی، شغلی و... ضعیف میداند. این وقایع تا جایی در فرهنگ دیگرپرست ایرانیان پیش رفته که یکی از عجیبترین اتفاقاتی که از آن یاد میکنند بازگشت فردی است به وطن پس از مدتی سکونت در یکی از کشورهای خارجی! این فرد بازگشته بیشتر در معرض اتهام و اشتباه و تمسخر است تا تحسین، هرچند نیتش کار برای مردمش و وطنش باشد... یکی از دانشجویانم سر کلاس میگفت: «ایرانیان دو دسته هستند: یا در خارج هستند، یا در آرزوی خارج هستند.» فارغ از اینکه این گزاره چقدر صحیح است این تصویر، تصویری آشنا برای همه ماست! و همه ما تحلیلی از این واقعه داریم، تحلیلی که در آن تمثالهایی تکراری از موفقیت ایرانیان در خارج و عدم موفقیت آنها در خارج بسیار رایج است.
اما دلایل کسانی که تصمیم به مهاجرت میگیرند چیست؟ چه هدف یا اهدافی را دنبال میکنند؟ خروج آنها چه تاثیری بر اقتصاد کشور خواهد گذاشت؟ آیا میتوان شرایط را به گونهای فراهم کرد که مهاجرت معکوس اتفاق افتد؟
به منظور بررسی دلایل مهاجرت باید ابتدا مهاجران را در گروههای مختلف دستهبندی کرده و سپس دلایل هر گروه را مورد مطالعه قرار دهیم. گروه اول نخبگان هستند، کسانی که به دلایلی همچون ادامه تحصیل در مقاطع تحصیلی مختلف و فرصت استفاده از امکانات تحصیلی در دانشگاههای معتبر (و گاهی حتی غیرمعتبر صرفاً به دلیلی برای خروج) راهی کشورهای دیگر میشوند. دلایل این عده مسلماً مواردی همچون فقدان امکانات مشابه در کشور و عدم دسترسی به استادان طراز اول دنیا، شانس بیشتر برای اشتغال پس از تحصیل در دانشگاههای مذکور، امکان کسب درآمد بالاتر در کشور مقصد یا کسب درآمد بالاتر در صورت بازگشت به کشور، آزادیهای اجتماعی و افزایش قدرت تصمیمگیری برای زندگی به دلیل ثبات اقتصادی خواهد بود.
در صورتی که نرخ بازگشت این عده به کشور بیش از نرخ خروج باشد، نهتنها ضرری برای اقتصاد کشور نخواهد داشت بلکه به دلیل ارتقای علمی فرد و آشنایی با دانش روز و انتقال این دانش به کشور میتواند اثرات مثبتی داشته باشد. ناگفته پیداست که اگر رویه به شکل معکوس باشد، یعنی نرخ بازگشت کمتر از نرخ خروج باشد، از دست رفتن سرمایه انسانی مولد کمترین اثر مخرب این مهاجرت خواهد بود. این شکل از مهاجرت با فرض بازگشت فرد پس از تحصیل آنقدر مهم است که بسیاری از کشورها آن را یکی از عوامل مهم توسعه اقتصادی دانسته و مخارج بسیاری را صرف بورسیه تحصیلی نخبگان خود در دانشگاههای دنیا میکنند تا از این طریق از علم روز دنیا عقب نمانند. سیاستی که سالهاست در کشور ما نیز اجرا میشود، اما با نهایت تاسف بسیاری از این بورسیهها نیز عطای بازگشت و مزایای آن را به لقایش میبخشند و به گمان خود با پرداخت مبلغی اندک دین خود را نسبت به مردمی که از پول آنها برای تحصیل استفاده کردهاند، میپردازند و سکنی در دیار غربت را به وطن ترجیح میدهند. ایران یکی از کشورهایی است که بیشترین میزان مهاجرت نخبگان را در دنیا به خود اختصاص داده است. بررسی سهم شهروندان دارای تحصیلات دانشگاهی کشورهای مختلف که در کشورهای توسعهیافته زندگی میکنند، نشان میدهد ایران با سهمی بیش از 20 درصد، همردیف کشورهای فقیر آفریقایی قرار گرفته است.
گروه دوم که سهمشان از مهاجرت کمتر از گروه اول نیست، «مهاجران کار» هستند. کسانی که در جستوجوی شغل و درآمد مناسب کشور را ترک کرده و رحل اقامت در کشوری میگزینند که پول بیشتری نصیبشان کند. درک دلایل این گروه برای مهاجرت چندان سخت نیست، بیکاری، عدم تناسب مهارت و تحصیل با شغل یا عدم تناسب درآمد با میزان تحصیلات، عدم تکافوی درآمد برای داشتن یک زندگی نرمال، سرخوردگی و ناامیدی از جستوجوی شغل در داخل کشور و مجموعه دلایلی که همه رنگ و بوی اقتصادی دارند باعث شده که آنها کار در دیار غربت را به خوشیهای زندگی در خاک وطن ترجیح دهند. بدون تردید در شرایط بیثباتی اقتصادی و نااطمینانی نسبت به آینده، تورم بالا، نرخ بیکاری بالا، رکود اقتصادی و شرایطی از این دست که اقتصاد ایران سالهاست با آن دستبهگریبان است، تعداد مهاجران کار افزایش یافته و هر روز گروهی جدید و ناامید از چشمانداز آینده به خیل عظیم این مهاجران اضافه میشوند. موج جدید مهاجرت به کشورهای حاشیه خلیجفارس نیز دقیقاً مهاجرتی از این دست است، چراکه علاوه بر همه دلایلی که در بالا ذکر شد، نزدیکی این کشورها و راحتی رفت و آمد، مخصوصاً برای جنوب و مرکزنشینان این کشورها را تبدیل به مقصدی جذاب برای این گروه کرده است.
سوالی که ممکن است به ذهن خواننده خطور کند این است که مگر تفاوت درآمد در این کشورها با ایران چقدر است که این افراد حاضر به ریسکهای فراوان زندگی و کار در یک کشور خارجی میشوند؟ نگاهی به آمار منتشرشده توسط سازمان بینالمللی کار (ILO) در مورد متوسط درآمد ماهانه در برخی از کشورهای عربی که در جدول 1 آمده است به این سوال پاسخ خواهد داد.
به منظور درک تفاوت ارقام درجشده در جدول 1 با درآمد ایرانیان، بهتر است نگاهی بیندازیم به ارقام گزارششده از درآمد سالانه ایرانیان توسط مرکز آمار ایران که در صفحه 5 چکیده نتایج طرح آمارگیری هزینه و درآمد خانوار شهری و روستایی سال 1395 درج شده است. بر اساس این گزارش درآمد سالانه یک خانوار شهری در سال 1395 مبلغ 317210 هزار ریال بوده است که اگر آن را تقسیم بر تعداد ماههای سال کنیم رقمی حدود 2643000 تومان را به ما میدهد. بر اساس آمار موجود متوسط نرخ دلار در سال 1395 در حدود 3600 تومان بوده است و این یعنی اینکه درآمد ماهانه یک خانوار شهری در ایران در حدود 730 دلار آمریکا بوده است (درآمد سالانه خانوارهای روستایی تقریباً نصف خانوارهای شهری است).
با نگاهی به جدول 1 درمییابیم که کمترین درآمد در بین کشورهای مورد بررسی متعلق به عربستان سعودی است که بیش از دو برابر درآمد محاسبهشده خانوارهای شهری و چهار برابر درآمد خانوارهای روستایی در ایران است. با وجود این آیا میتوان گفت فردی که کار در یک کشور دیگر را برمیگزیند انتخابی غیرعقلایی داشته است؟
تا وقتی شرایط اقتصادی بهبود نیابد، ثبات اقتصادی ایجاد نشود، نرخ بیکاری کاهش نیابد و مهمتر از همه اینها نااطمینانی موجود در مورد آینده اقتصاد ایران از بین نرود، نمیتوان به معکوس شدن این روند امیدوار بود، زیرا مهاجر کار مثل هر انسان عقلایی به فکر بیشینهسازی منافع خود است.