پوپولیسم فضای مجازی
بررسی علل توجه کاربران به چهرههای خاص فضای مجازی در گفتوگو با علی گرانمایهپور
علی گرانمایهپور میگوید: اینکه فضای مجازی مرجع است چیز جدیدی نیست. مساله زمانی ایجاد میشود که ما نمیتوانیم در فضای واقعی مراجع و الگوهایی برای مردم ایجاد کنیم. ما در مرجعیتسازی بلاتکلیفیم. به سراغ هر شخصیتی برویم و بخواهیم عکسش را روی پیراهن بزنیم، چیزی مانع میشود.
علی گرانمایهپور، عضو هیات علمی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه آزاد اسلامی، معتقد است رفتارهای بیمارگونه و ناهنجاری که در فضای مجازی از سوی برخی افراد منتشر میشود، موضوع جدیدی نیست و این افراد پیش از این هم در فضای واقعی بودهاند، اما فضای مجازی به این افراد فرصت داده که دیده شوند و از این دیده شدن لذت ببرند. این مدرس علوم ارتباطات و روزنامهنگاری با اشاره به اینکه ممکن است بسیاری از دنبالکنندههای فیلمهای فضای مجازی که این فیلمها را لایک میکنند، رفتاری را که در فیلم بروز مییابد به طور کامل تایید نکنند، میگوید: به هر حال مجموعهای از این آدمها و مجموعهای از کسانی که اینها را تایید میکنند و به آنها پروبال میدهند، وجود دارند که در مطالعات فضای مجازی به این رفتارها میگوییم پوپولیسم فضای مجازی. گرانمایهپور درباره مساله مرجعیت و الگوسازی برای جوانان میگوید: هنوز جوانان ما نمیدانند در مکتب فکری پیرو دکتر علی شریعتی باشند یا شهید مرتضی آوینی، نمیدانیم در موسیقی کدام موزیسین باید مرجع باشد، نمیدانیم در سینما فردین یک الگوست یا پرویز پرستویی. این مدرس دانشگاه هشدار میدهد: «تناقضها در قبول مرجعهای فرهنگی باعث بلاتکلیفی میشوند و اینجاست که فضای مجازی میتواند یک مرجع باشد و برای نوجوانان و جوانان الگو بسازد.»
♦♦♦
فرآیند چهره شدن برخی افراد در فضای مجازی که هیچ مایه یا هنری برای عرضه ندارند چگونه شکل میگیرد؟ چرا اقبال به این افراد در شبکههای مجازی زیاد است؟
فضای مجازی مثل یک اجتماع است که ویژگیهای فردی و جمعی دارد. از جمله ویژگیهای فضای مجازی این است که در این فضا هویت، اخلاق و امنیت نسبی است. بخشی از تحلیل این موضوع مربوط به اخلاق، رفتار و چیزهایی است که افراد در فضای مجازی از خود به جا میگذارند. ما در جامعه واقعی افرادی داریم که خودشیفته، دچار نارسیسیسم و عدم تعادل رفتاری هستند، این افراد در فضای مجازی هم حضور دارند، اما به عقیده جامعهشناسان فضای مجازی یک تفاوت مهم بین فضای مجازی و فضای واقعی در بروز و ظهور شخصیت افراد نامتعادل وجود دارد و آن هم این است که در فضای واقعی اگر فردی رفتاری نابهنجار بروز و ظهور بدهد، از آنجا که هویتش قابل شناسایی است، قدرت جمعی جلو او را میگیرد، حتی گاهی مردم او را طرد میکنند، از جانب آنها پذیرفته نمیشود، در نتیجه بروز و ظهور این رفتارها عمدتاً شخصی یا در محیطهای خاص است، اما یکی از قابلیتهای فضای مجازی قابلیت انتشار و قدرت نمایش و بازبینی توسط جمعی از افراد است. ممکن است ما بسیاری از رفتارها و مطالبی را که در شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای موبایلی میبینیم، خواسته و نخواسته به خاطر بخشی از آنها لایک کنیم، درحالیکه این لایک یا پسندیدن به معنی تایید همه آن رفتار نیست، ولی کسی که این رفتارها را در قالب فیلم، دابسمش و... عرضه میکند دچار این باور میشود که کلیت رفتارش مورد پسند است و چون یک میلیون و 500 هزار نفر دنبالکننده یا 500 هزار بیننده دارد، بنابراین همه باید بروز و ظهورش را به همین شکل بپذیرند. افراد بیمار و رفتارهای بیماری که در فضای مجازی میبینید موضوع جدیدی نیست. اینها پیش از این در فضای واقعی بودهاند. اما سارقان الان سرقت میکنند و در شبکههای اجتماعی هم میفروشند و هم پز آن را میدهند. خریداران و فروشندگان مواد مخدر خرید و فروش میکنند و حتی کارشان را به نمایش درمیآورند. افراد مزاحم نوامیس و افرادی که لات و جزو اراذل و اوباش هستند، در فضای مجازی تهدید و فحاشی میکنند و با نمایش قمه و سلاح قدرتنمایی میکنند، از گذشته تا به حال بودهاند، اما فضای مجازی این فرصت را به آنها داده که دیده شوند و از این دیده شدن لذت ببرند. شاید افراد فقط یک فیلم را ببینند و لایک نکنند یا حتی لایک کنند، اما رفتار آن فرد را تایید نکنند، اما به هر حال مجموعهای از این آدمها و مجموعهای از کسانی که اینها را تایید میکنند و به آنها پروبال میدهند، وجود دارند که در مطالعات فضای مجازی به این رفتارها میگوییم پوپولیسم فضای مجازی.
بنابراین سلبریتیهای پوشالی فضای مجازی هم پوپولیست هستند؟
اسم اینها را نباید سلبریتی گذاشت. اینها جمعی از افرادی هستند که به دلیل عدم تعادل شخصیت، سرکوبهای شدید اجتماعی چنین رفتارهایی از خود بروز میدهند. اینجا نکتهای وجود دارد که کسانی که جرمشناسی در فضای مجازی را مطالعه میکنند، باید به آن توجه کنند و آن تفاوت جرمشناسی در ایران و کشورهای توسعهیافته است. مجرمانی که جرائم خیلی سنگین دارند یا افرادی که کودکان را مورد تعدی قرار میدهند، در ایران بهسرعت اعدام میشوند، درحالیکه در کشورهای توسعهیافته پیشینه این افراد، خانواده آنها، شرایط دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی آنها، آزارهایی که دیدهاند و احیاناً نقصهای مغزی آنها مورد بررسی قرار میگیرد و اینها به عنوان موارد خاص مورد مطالعه قرار میگیرند و به پلیس هم درباره نحوه مواجهه با چنین افرادی آموزش داده میشود. کسانی مثل نسیم اقدم آدمهایی هستند که بنا به دلایلی عاشق تایید شدن و شهرت هستند. چند سال پیش هم آقایی در فضای مجازی با انتشار عکسهای مختلفی از زنان و دختران و بعد با طرح این ادعا که اینها اقوامش هستند، بلوایی به پا کرد. چنین افرادی را هر چند وقت یک بار میبینید. البته گاهی اوقات این افراد از هنرمندان، شخصیتهای معروف یا اصطلاحاً سلبریتیها هستند و اینجاست که موضوع فاجعهبارتر میشود، اما بسیاری اوقات هم این افراد سلبریتی نیستند. نسیم اقدم سلبریتی نبود، یک فرد عادی بود که سعی میکرد با نمایش دادن حالتها و رفتارهای مختلف برای خود حامی جذب کند. این افراد از پیدا کردن حامی و تایید گرفتن لذت میبرند.
آنچه شما در فضای مجازی از آدمها میبینید، هالهای از واقعیت است نه همه واقعیت. قابلیتی که فضای مجازی دارد این است که میتواند شخصیت افراد را دگرگون کند. فضای مجازی به دلیل گمنام بودن افراد، نسبی بودن اخلاق، نبود کنترل و فشارهای اجتماعی و همچنین داشتن امنیت بالا برای خلافکاران، فضایی است که باعث میشود شما یک شخصیت سالم را به عنوان یک وندال، یک فرد بااخلاق را به عنوان یک بیاخلاق یا طرفدار پورن ببینید. شهروندان این قرن آدمهایی هستند که شخصیتشان در فضای واقعی میتواند با شخصیتی که در فضای مجازی از خود بروز میدهند بسیار متفاوت باشد چراکه قابلیت فضای مجازی گمنامی و مخفی ماندن هویت است. از سوی دیگر اخلاق در این فضا نسبی است و از همه مهمتر اینکه با قابلیت انتشاری که دارد میتواند برای شما حامی جذب کند. این حامیها میتوانند عاقل باشند یا از روی احساسات شما را دنبال کنند.
این فضا چه آسیبهایی برای کودکان و نوجوانان به دنبال دارد؟
آنچه در سالیان اخیر در اینستاگرام و به طور کلی فضای مجازی میبینیم این است که یک بچه را مورد آزار کلامی قرار میدهند یا دست میاندازند و فیلم آن را به اشتراک میگذارند، در حالی که اینها حتماً جنبههایی از آزار کودکان است. بر اساس کنوانسیونها و قوانین بینالمللی به هر نحوی که کودک را سر کار بگذارید و از کلام، رفتار، سادگی و دانش کم او سوءاستفاده کنید و این کار را در معرض دید دیگران قرار دهید، مرتکب کودکآزاری شدهاید. پدران و مادران نمیدانند که اگر ما قانون محکمی در این باره داشتیم و اگر قوانینی بود که از کودکان ایرانی حمایت میکرد، برای چنین اقداماتی مجازات میشدند. گاهی اوقات در کشورهای خارجی همین صحنههای کودکآزاری که در ایران به آن شوخی و طنز گفته میشود، به تناسب جرم سه تا شش ماه زندان دارد و گاهی اوقات پلیس بچه را از پدر و مادر میگیرد به این دلیل که پدر و مادر صلاحیت نگهداری از او را ندارند. این رفتارها در کشور ما ناشی از این است که متاسفانه ایرانیان در مواجهه با فضای مجازی از رشد اجتماعی و رشد فرهنگی مناسبی برخوردار نیستند. نمایش هر نوع رفتار کودکان چه رفتاری که باعث گریه کودک میشود چه وادار کردن کودک به رقصیدن و چه تقلید صدای کودک از مصداقهای عینی کودکآزاری است. اما چون ما قوانین روشنی در این باره نداریم، شما اینها را تحت عنوان طنزهای اجتماعی میبینید و به وفور هم در شبکههای اجتماعی وجود دارند.
علاوه بر این موارد، کودکان و نوجوانانی هستند که در فضای مجازی خودشان فعالیت میکنند و میکوشند مثل دیگر افرادی که در فضای مجازی مطرح شدهاند عمل کنند. مثلاً از خود در حالتهایی مثل نوشیدن مشروبات الکلی یا زنگ در خانهها را زدن و فرار کردن فیلم میگیرند و منتشر میکنند. این رفتارها ناشی از چیست؟
ما به این رفتارها میگوییم وندالیسم. باید دید رفتار چنین کودکان و نوجوانانی در چه فضای اجتماعی شکل گرفته و چه کسانی در فضای مجازی آنها را تایید میکنند. متاسفانه قدرت تکثیر پیام و تایید شدن در فضای اجتماعی به فرد جرات و جسارت ارتکاب این رفتارها را میدهد. نمایش این صحنهها از نمایش کارهای غیراخلاقی خطرناکتر است چراکه صحنههای غیراخلاقی ذاتاً غیراخلاقی هستند، اما نمایش این صحنهها به مراتب آسیبهای بیشتری به دنبال دارد و باعث الگوگیری و تقلید توسط سایر جوانان و نوجوانان میشود. قدرت آموزش منفی که این نوع رفتارها یا این نوع افراد در شبکههای اجتماعی دارند از قدرت آموزش در مدرسه یا محیطهای همسالان و کوچه و محله خطرناکتر است. بنابراین متولیان رسیدگی به جرائم فضای مجازی مثل پلیس فتا باید این موضوع را کنترل کنند. از آن مهمتر صداوسیما و متولیان آموزش و پرورش باید برنامهها و کلاسهایی را به آموزش نحوه استفاده از فضای مجازی اختصاص دهند. متاسفانه ما سواد رسانهای استفاده از فضای مجازی را نداریم. این تکنولوژیها ساخته و پرداخته ما نیست و هنوز فرهنگ استفاده از فضای حاصل از آنها رشد نکرده و آموزش خاصی هم برای نحوه استفاده از آنها ارائه نشده است.
نقش کسانی که چنین رفتارهایی را لایک، دنبال یا تایید کردهاند در گسترش آن چیست؟
این موضوع هم به سواد رسانهای مربوط است. اینکه افراد هر چیزی را میبینند بدون توجه به صحت و سقم یا تبعات آن سریع لایک و بازنشر میکنند نشان میدهد که آموزش ندیدهاند.
چگونه میتوان در مقابل این موج منفی مقاومت کرد؟
سادهترین و ابتداییترین راه آموزش کاربران است. تا به مردم آموزش ندهیم که چگونه خودشان و فرزندانشان از این فضا استفاده کنند این ماجراها هم وجود دارند. البته جرم مجازی همیشه هست و چیزی به نام فضای مجازی پاک (clean) نداریم. همانطور که نمیتوانیم بگوییم جامعه پاک، یا دولت پاک داریم، نمیتوانیم بگوییم فضای مجازی کاملاً پاک است، اما میتوانیم در همین فضا جلو بسیاری از رفتارهایی را که به شأن اجتماعی، فرهنگ عمومی، عفت عمومی و سابقه تاریخی ملت آسیب میرسانند، بگیریم.
این کنترل چه تفاوتی با فیلترینگ و محدودیت آزادی دارد؟
اگر قانون شفاف و روشنی داشته باشیم که با همه به یک نحو رفتار کند، مساله حل میشود. علاوه بر این اگر به خانوادهها و شهروندان آموزش بدهیم که از فضای مجازی چگونه استفاده کنند، بهتدریج جامعه میآموزد که در مواجهه با این نوع افراد و شخصیتها در فضای مجازی چه رفتاری داشته باشد. از ورود فضای مجازی به ایران نزدیک به بیش از دو دهه میگذرد، کدام مدارس و رسانهها به افراد آموزش داده که از این فضا چگونه استفاده کنند؟ چه درسی در دانشگاهها و مدارس داشتهایم که به ما اخلاق در فضای مجازی را آموزش دهد؟ نهادهای آموزشی نباید از پدیدههای اجتماعی که بعد منفی هم دارند، غافل شوند. این پدیدههای اجتماعی وقتی همهگیر میشود به آن بحران میگوییم. ما در آینده با رفتارهای ناهنجار و غیراجتماعی در فضای مجازی بحرانهای بسیار زیادی خواهیم داشت. بنابراین باید زودتر به این موضوع فکر کرد و رسانههای پرمخاطب مثل تلویزیون و مطبوعات باید افکار عمومی را آگاه کنند. البته ترساندن و ایجاد هراس با آموزش کاملاً متفاوت است. متاسفانه صداوسیما عمدتاً در مواجهه با فضای مجازی بیشتر از آنکه آموزش و آگاهی بدهد، هراس ایجاد میکند. درحالیکه فضای مجازی و تکنولوژی تیغ دو دم است؛ هم میتواند به قتل برساند، هم میتواند درمان کند. اگر به مردم آگاهی و آموزش داده شود، خود شهروندان میدانند چگونه از خود در برابر جنبههای مخرب فضای مجازی مراقبت کنند.
اگر یکی از نشانههای مرجعیت در فضای مجازی تعداد دنبالکننده (فالوئر) باشد، این همه فالوئر این شاخهای بیمایه میتواند نشانه خلأ مرجعیتی باشد که بر اثر سانسور یا محدود کردن چهرهها و تولیدات فرهنگی جامعه صورت گرفته است؟
اینکه فضای مجازی مرجع است چیز جدیدی نیست. مساله زمانی ایجاد میشود که ما نمیتوانیم در فضای واقعی مراجع و الگوهایی برای مردم ایجاد کنیم. یکی از مرجعیتهای نسل جوان شخصیتسازی است. ولی با گذشت 40 سال از زمان وقوع انقلاب، ما هنوز نمیدانیم که میخواهیم روی پیراهن جوانان ما عکس فردین باشد یا مصدق یا فلان خواننده پاپ که مورد قبول حاکمیت باشد. هنوز با بسیاری از این شخصیتها مشکل داریم. ما در مرجعیتسازی بلاتکلیفیم. به سراغ هر شخصیتی برویم و بخواهیم عکسش را روی پیراهن بزنیم، چیزی مانع میشود. وقتی هنوز نتوانستهایم برای جامدادی و کیف کودکان دبستانی و تیشرت و مدل مو و کفش جوانان خود مرجعسازی کنیم، جوانان به سراغ جذابیتهای دیگری میروند که برایشان مرجع میشود. نکته دیگر این است که فضای مجازی ارزانترین فضایی است که مرجع قرار میگیرد. یک نوجوان یا جوان برای خریدن و خواندن یک رمان باید 20 تا 30 هزار تومان پول بدهد، برای رفتن به تئاتر بیش از 30 هزار تومان و برای حضور در کنسرت موسیقی هم باید بیش از 100 هزار تومان هزینه کند. چون آثار فرهنگی فاخر گران است، جوانان به سراغ فضای مجازی میروند و از آثار فرهنگی هم در این فضا با هزینه بسیار کم استفاده میکنند. از همین رو فضای مجازی گاهی مرجع قرار میگیرد. اما مشکل این است که ما در فضای مجازی و فضای واقعی هنوز مرجعی ایجاد نکردهایم. همین است که ما تیشرتهایی بر تن جوانان میبینیم که مزین به تصاویر و کلامهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی است که خود جوان هم آنها را نمیشناسد و نمیفهمد. هنوز جوانان ما نمیدانند در مکتب فکری پیرو دکتر علی شریعتی باشند یا شهید مرتضی آوینی، نمیدانیم در موسیقی کدام موزیسین باید مرجع باشد، نمیدانیم در سینما فردین یک الگوست یا پرویز پرستویی. ما هنوز نمیدانیم باید به مصدق بنازیم یا به دستاوردهای انقلاب مشروطه. هنوز معلوم نیست مرجعیت در تاریخ سیاسی ما با کیست و الگوهای تاریخی ما چه کسانی هستند. ما هنوز با کوروش مشکل داریم، با تاریخ فعلی هم مشکل داریم.
درواقع ما به جای تکثر فرهنگی دچار تناقض هستیم.
تکثر فرهنگی خوب است. تکثر در مرجعیت بهترین شیوه برای مرجعیت فرهنگی است، ولی ما دچار تناقض هستیم. ما یک تفسیر مذهبی داریم که مقابل تفسیر تاریخی میایستد، یک الگوی تاریخی داریم که الگوی دیگری در مقابل آن قرار دارد. دائماً در حال در مقابل هم قرار دادن الگوها هستیم و تا زمانی که نتوانیم این مشکل را حل کنیم، مرجعیت و الگوبرداری ما بلاتکلیف است. البته جوان بلاتکلیف نیست، او سعی میکند برای الگوی مو و لباس خود از مدلهای خارجی استفاده کند. در حال حاضر طراحان لباس ما در داخل بهترین مدلهای لباس را برای دختران و پسران و زنان و مردان ما طراحی میکنند، اما از آنها استقبال نمیشود چون کسی را نداریم که به عنوان یک الگوی مرجع موسیقی یا سینما آن را بپوشد و به مردم بگوید این لباس ایرانی است و من به پوشیدن آن افتخار میکنم. این تناقضها در قبول مرجعهای فرهنگی باعث بلاتکلیفی میشوند و اینجاست که فضای مجازی میتواند یک مرجع باشد و برای نوجوانان و جوانان الگو بسازد.
خلأ مرجعیت میتواند در گرایش جوانان به چهرههای عجیب و غریب در فضای مجازی تاثیر بگذارد؟
زمانی که الگو نداریم، احتمال دارد خیلی از دختران و پسران از کسانی مثل خانم نسیم اقدم الگو بگیرند. شاید همین حالا صدها هزار نفر مانند او تکثیر شده باشند و ما اطلاع نداشته باشیم. همانطور که کامنتهایی در فضای مجازی هست که میگویند ما طرفداران نسیم هستیم و راهش ادامه دارد. تا در جامعه به یک سازماندهی و وفاق فرهنگی، اجتماعی، عقیدتی، فکری و سیاسی نرسیم و دائماً به جای وحدت، تضاد تزریق کنیم، در فضای مجازی هم بیشتر دچار پراکندگی میشویم.