میخواهم دیده شوم!
تحلیلی درباره چرایی اقبال به چهرههای پوشالی فضای مجازی
دوستی میگفت اکانت اینستاگرامم را هر از گاهی «پاکسازی» میکنم. قبل از گذاشتن هر پستی به ویژه عکسهای شخصیام به این فکر میکنم که مبادا دوستان و فالوئرهایم فکر کنند این عکسها نشانهای از خودشیفتگی است. معمولاً بعد از گذاشتن عکسها به سرعت پشیمان میشوم و یکی دوتایشان را در هفته روانه آرشیو میکنم. وقتی عکسهایم چندین کامنت به خود میبیند و لایک میخورد، احساس «ناامنی» میکنم.
دوستی میگفت اکانت اینستاگرامم را هر از گاهی «پاکسازی» میکنم. قبل از گذاشتن هر پستی به ویژه عکسهای شخصیام به این فکر میکنم که مبادا دوستان و فالوئرهایم فکر کنند این عکسها نشانهای از خودشیفتگی است. معمولاً بعد از گذاشتن عکسها به سرعت پشیمان میشوم و یکی دوتایشان را در هفته روانه آرشیو میکنم. وقتی عکسهایم چندین کامنت به خود میبیند و لایک میخورد، احساس «ناامنی» میکنم. با خودم میگویم نکند عکسهایم در سراسر فضای مجازی پخش شود و من هم بشوم یکی از آن «شاخهای اینستاگرامی» که همه جای فضای مجازی «خانه خودشان» است و هیچ کدام از فعالیتهایشان از دید کسی پنهان نیست. بیشک آدمهایی که مثل او فکر و عمل میکنند کم نیستند. اما هستند افرادی که «دیده شدن» به هر طریقی برایشان ارزش محسوب میشود.
آنچه افراد را در فضای مجازی «شاخ» میکند
شاید بتوان عنوان کلی «شاخ فضای مجازی» را از زبان عامیانه قرض گرفت و برای توصیف این افراد که «دیده شدن» به هر طریقی برایشان ارزش محسوب میشود، استفاده کرد. هر چند این عنوان کلی است و جزئیات فعالیتهای آنها و اینکه از چه طریقی به یک شاخ تبدیل شدهاند را نشان نمیدهد. به طور مثال فعالیت مداوم در تولید دابسمشها، به نمایش گذاشتن زندگی روزمره با تمام جزئیات، وارد کردن مخاطب به حوزه خصوصی و به اشتراک گذاشتن بیپرده احساسات و عواطف، تولید محتواهایی که به صورت رسمی و قانونی تابو و زیرپا گذاشتن قانون تلقی میشوند و.... همگی میتواند یک فرد را تبدیل به شاخ فضای مجازی کند.
شاخهای فضای مجازی «سلبریتی» نیستند
برخی شاخهای فضای مجازی را با عنوان سلبریتیهای فضای مجازی میشناسند. سلبریتی در واژهنامه آکسفورد اینطور معنی شده است: فردی مشهور در حوزه سرگرمی و ورزش. به طور سنتی سلبریتیها شامل بازیگران و ورزشکارانی میشوند که طرفدارانشان میان زندگی واقعی خود و زندگی آنها فاصله زیادی را میبینند. در واقع سلبریتیها دستنیافتنی هستند و رویاپردازی درباره زندگی خصوصیشان و الگوبرداری از آنها همواره از دلمشغولی طرفداران پروپا قرصشان بوده است.
هرچند امروزه به واسطه فضای مجازی امکان تبدیل شدن سلبریتیها به شاخها فراهم شده و در ایران هم بسیاری از همین سلبریتیها با انجام فعالیتهایی مشابه تبدیل به شاخها شدهاند اما هنوز هم نمیتوان سلبریتی را معادل شاخهای فضای مجازی در نظر گرفت.
بیگمان تبدیل شدن به چنین افرادی (شاخها) ویژگیهای شخصیتی و روانی خاصی را میطلبد که تحلیل آن بر عهده روانشناسان است. اما میتوان این سوال را مطرح کرد که اساساً علت گرایش پیدا کردن مخاطبان به این افراد چیست؟ و این افراد چگونه میتوانند بر زندگی مخاطبان و فالوئرهای خود تاثیر بگذارند؟
شیفتگان عریانی
شاید یکی از مهمترین ویژگیهای شاخهای اینستاگرامی شباهت آنها به دنیای واقعی و ملموس بودن آنها برای مخاطبانشان است. آنها بیپرده و با جزئیات درباره علایق و فعالیتهای روزمرهشان صحبت میکنند، تلاش میکنند به تمام سوالاتی که از آنها پرسیده میشود پاسخ دهند و تقریباً هیچ انتقادی را بدون پاسخ نمیگذارند. زبان آنها اغلب زبان کوچه خیابانی است و هیچ ابایی ندارند که از واژگان رکیک استفاده کنند. آنها حوزه خصوصی زندگیشان را به نحوی که گویی فضای مجازی چهاردیواری خانهشان است، به راحتی به نمایش میگذارند. نمایش حوزه خصوصی (حداقل در ایران) امر تازهای است که شاید بتوان ادعا کرد با شبکههای اجتماعی گره خورده است. تمایز بین فعالیت خصوصی و عمومی همواره وجود داشته اما اینکه امر خصوصی بیابا در فضای عمومی منتشر شود، حرکتی بدیع است. شاید بسیاری از مخاطبان شیفته همین عریانی هستند و با شاخهایی که باید و نبایدهای سنتی را زیرپا میگذارند همذاتپنداری میکنند.
سنگرهایی برای مقاومت و بقا
کاستلز در کتاب «قدرت ارتباطات» از سه هویت یاد میکند که عبارتند از: هویت «مشروعیتبخش»، «مقاومت» و «برنامهدار». بنا به رای کاستلز هویت مقاومت به دست کنشگرانی ایجاد میشود که در اوضاع و احوال و شرایطی قرار دارند که از طرف منطق سلطه بیارزش دانسته میشود یا داغ ننگ بر آنها زده میشود. از این رو مبنای این هویت سنگرهایی برای مقاومت و بقا برمبنای اصول متفاوت یا متضاد با اصول مورد حمایت نهادهای جامعه شناخته میشود.
بنابراین شاید بتوان با استناد به این نظریه کستلز فعالیت شاخهای فضای مجازی را نوعی مقاومت در برابر ارزشها و باید و نبایدهای سنتی تلقی کرد و دلیل استقبال افراد از آنها را نیز همان همذاتپنداری با چنین طرز تلقی و باوری دانست.
بیگمان همه ما پشت صحنه و جلوی صحنهای داریم و پشت صحنه زندگیمان مکان و زمانی است که آن را شایسته دیده شدن از سوی همگان نمیدانیم. فرآیند جامعهپذیر شدن و باید و نبایدها هستند که به ما میگویند جلوی صحنه و پشت صحنه زندگیمان کداماند و در هر عرصهای کدام تصاویر از خودمان را میتوانیم همگانی و عمومی کنیم و کدامها را نباید در معرض نمایش بگذاریم. قطعاً فرهنگ در تعریف امر خصوصی و عمومی موثر است. بسیاری از فعالیتهایی که امروزه عمومی شدهاند، در گذشته امری خصوصی تلقی میشدند و به نظر میرسد ویژگی پویایی فرهنگ و نزدیکتر شدن فرهنگها به واسطه شبکههای اجتماعی، روند عمومی شدن بسیاری از امور خصوصی را جهانی و همسان کرده است.
سناریوی از پیش نوشتهشده شاخهای مجازی
اما این افراد چه تاثیری بر مخاطبان دارند؟ عملکرد این افراد جنبههای سرگرمکننده زیادی برای مخاطبان فضای مجازی دارد. هر چند این افراد به دلیل نمایش بیواهمه احساسات و فعالیتهای روزمره، معمولاً مورد قضاوت قرار میگیرند و اغلب به آنها برچسب روانی و لایعقل زده میشود اما عدهای نیز وجود آنها را نشانهای از گشودهتر شدن فضای جامعه میدانند و عملکرد آنها را به خاطر جسارت در به نمایش گذاشتن «خود واقعی» -اگر چنین چیزی وجود داشته باشد - تحسین میکنند.
بنابراین میتوان از این منظر به سوال دوم پاسخ داد که آیا تمایز گذاشتن میان امر خصوصی و عمومی سرکوب آزادی و گشودگی و یکرنگی در جامعه است یا آنکه از بین رفتن مرز بین امر خصوصی و عمومی میتواند مخل نظم و آسایش باشد؟
در پاسخ به این سوال یادآوری این نکته که شاخهای مجازی-به خصوص آنهایی که از خلاقیت بالاتری در تولید محتوا برخوردارند- به عنوان ابزاری برای تبلیغات استفاده میشوند، میتواند راهگشا باشد. بنابراین میتوان گفت این حد از گشودگی در نمایش امر خصوصی نه امری متعالی است و نه نشانهای از اینکه فرد به درجهای رسیده که حرف و حدیث دیگران برایش اهمیتی ندارد، بلکه امری کاملاً مادی و وابسته به پول و تجارت است. اگر بدبینانهتر به قضیه نگاه کنیم حتی میتوانیم ادعا کنیم تولید شاخهای مجازی نوعی سناریوی از پیش نوشتهشده از سوی شرکتهای تجاری است که افرادی با چنین پتانسیلهایی را جذب و سپس طی یک نمایش از پیش کارگردانیشده-درست مانند آنچه در رینگ کشتی کچ رخ میدهد-تلاش میکنند بر مخاطبان خود تاثیر بگذارند. موفقیت آنها در این کار بستگی به مخاطب و طرز تلقیها و برداشتهای او از پیام تولیدشده و احساس آشناپنداری وی با کاراکترهای تولیدشده در فضای مجازی دارد.
مساله بعدی یادآوری این نکته است که پرده برداشتن از آنچه از سوی اکثریت مردم حوزه خصوصی تلقی میشود میتواند بر کیفیت روابط ما تاثیر بگذارد. استنلی بن (۱۹۷۱) معتقد است که حریم خصوصی برای بنا نهادن روابط شخصی معنیدار با دیگران ضروری است. ما وقتی افراد را وارد حوزه خصوصی خود میکنیم درواقع با آنها وارد روابط صمیمانه شده و میان آنها با سایرین تمایز قائل میشویم. همین امر روابط ما را با عدهای از افراد مستحکمتر کرده و باعث افزایش درجه اطمینان و اعتماد میان ما میشود. اما وقتی به قولی «همه چیز از پرده برون افتد» دیگر مرزبندی مشخصی میان روابطمان با دیگران وجود نخواهد داشت.