دولت جای مردم را گرفته است
تحلیل جامعهشناختی مشارکت مردم در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
علیاصغر سعیدی میگوید: پایین بودن مشارکت اجتماعی در برخی حوزهها میتواند به اختلال بینجامد. به عنوان مثال در مورد برفروبی که مشمول خدمات اجتماعی است ممکن است دولت کارا نباشد و در نتیجه نه دولت به بحران رسیدگی میکند و نه خانواده و محله به آن ورود میکنند.
فرهاد حسینپور: مردمی که به محض وقوع زلزله کرمانشاه یا پیش از آن، زلزله ورزقان در چشمبرهمزدنی خود یا کمکهای مالیشان را به مناطق زلزلهزده رساندند، دچار ضعف مشارکت اجتماعی هستند؟ اگر چنین نیست به چه دلیل، در حفظ محیط زیست خود از آلودگی یا ترافیک به نحو شایستهای سهیم نمیشوند؟ علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در تحلیل افتوخیز سطح مشارکت اجتماعی مردم در مقاطع مختلف، تعبیر مشارکت ژلهای را به کار میبرد. او به تجارت فردا میگوید: «نمیتوان گفت لزوماً مشارکت اجتماعی در میان ایرانیها پایین آمده است. در واقع مشارکت اجتماعی دارای سطوح مختلفی است و باید در حوزههای مختلف مورد بررسی قرار گیرد.» سعیدی در این گفتوگو، چهار دلیل عمده را برای ضعف مشارکت اجتماعی مردم در برخی موارد برمیشمارد و در نهایت مهمترین عامل را چنین توضیح میدهد: «در بسیاری از وظایف اجتماعی، تغییرات قابل توجهی رخ داده و عملاً دولت جای مردم را گرفته است.»
♦♦♦
رئیس شورای شهر تهران اخیراً به دلیل مشکلاتی که به دنبال بارش نسبتاً شدید برف حادث شد، در اظهارنظری مشارکت اجتماعی مردم در برفروبی شهر را به چالش کشیده است؛ آیا به واقع آنطور که آقای هاشمی عنوان کرده است، مشارکت اجتماعی ایرانیها ضعیف است؟ آیا این اظهارات پشتوانه تحقیقی دارد؟
ایشان گفتهاند، مردم به مسائل برفروبی توجهی نکردهاند و چنین نتیجه گرفتهاند که مشارکت اجتماعی پایین است. اما شاید اگر یک سال پیش از ایشان در مورد مشارکت اجتماعی سوال میشد، عنوان میکردند به علت آنکه بیش از 60 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند، پس میتوان نتیجه گرفت مشارکت اجتماعی بالاست. در این صورت، جایی که مشارکت اجتماعی به نفع ماست از آن استفاده کردهایم و اما جای دیگری که سودی ندارد، آن را ضعیف پنداشتهایم. اما شایسته است که در وهله نخست به تشخیص پدیده بپردازیم. موضوع مشارکت اجتماعی در زمینه برفروبی سوژه چندین تحقیق و پژوهش قرار گرفته است. به خاطر دارم یکی از دانشجوها تحقیقی در خصوص نحوه مشارکت اجتماعی در رفع مشکلات مربوط به یکی از بارشهای سنگین برف به انجام رساند. در بهمنماه سال 1383 در رشت برفی بارید که به دلیل عدم برفروبی به موقع، سقف بسیاری از خانهها و اماکن عمومی فروریخت. پرسش اصلی در این تحقیق این بود که چرا در گذشته مردم، خود به برفروبی میپرداختند و اما در این واقعه چنین اتفاقی رخ نداد؟ البته که هنگام بروز چنین بلایایی کار امداد و نجات بسیار سخت میشود و بعضاً نیاز به کنترلهای تکنیکی و فناورانه به وجود میآید. نتایج تحقیق صورت گرفته نشان میداد، مردم به این دلیل که مشارکت را امری دشوار میدانستند، درنتیجه اقدامی را صورت ندادند. ضمن اینکه برابر همان مثل معروفی که میگوید «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» وقتی نابرابریها در جامعهای بالا باشد، میزان خدمات امدادی نیز مساوی نخواهد بود. به این معنا که لزوماً کسی که خانه کوچکی داشته باشد باید کمک بیشتری کند و بالعکس. در گذشته البته وضعیت به اینگونه نبود و امداد همگانی صورت میگرفت؛ هرچند که نابرابری نیز به این شکل وجود نداشت. در واقع این نابرابری در جامعه، خود به عدم انسجام اجتماعی در مشارکت اجتماعی دامن میزند. بروز تغییرات در شهرها به عنوان عامل سوم پایین بودن مشارکت اجتماعی مطرح است. بر اساس مطالعات صورتگرفته، مشارکت اجتماعی تابعی از حس تعلق زمانی و مکانی شهروندان است. در گذشته مشارکت اجتماعی بالاتر بود چراکه حس تعلق به محله و شهر بیشتر بود و همسایهها ارتباط قویتر با یکدیگر برقرار میکردند. امروز اما اگر به آمارهای نیروی انتظامی نگاهی بیندازید، بیش از 70 درصد موارد تماس به 110، مربوط به اختلاف میان همسایگان است؛ اختلافاتی که ناشی از تحرکات در شهر است. امروز افراد با سرعت به مراتب بیش از گذشته محل خانه خود را تغییر میدهند و ثبات در انتخاب محل زندگی رفتهرفته رو به کاهش گذاشته است. در گذشته اما چنین نبود و همسایگان به واسطه آشنایی دیرینه هنگام بروز سختیها به کمک یکدیگر میشتافتند.
آخرین و مهمترین علت نیز آن است که در بسیاری از وظایف اجتماعی، تغییرات قابل توجهی رخ داده و عملاً جای مردم را دولت گرفته است. چنانکه در مساله برفروبی اگر مردم از دولت محلی یا همان شهرداری انتظار ورود به بحران را نداشتند، یقیناً خود وارد عمل میشدند. به دلیل آنکه، دولت در گذشته این خدمات و امدادرسانی را به انجام رسانده، در نتیجه باز هم این انتظار از سوی مردم وجود دارد که دولت دست به کار شود. به عبارت دیگر از آنجا که دولت اعم از ملی و محلی به دولت رفاه تبدیل شده، در نتیجه اقتدار گستردهتری یافته و بر همین اساس انتظارات نیز از چنین دولتی دوچندان شده است. حتی مشاهده میکنیم دولت در حیطه خانواده نیز وارد شده و با اقدامات و اطلاعرسانیهای خود سعی دارد، نقش والدین را نیز ایفا کند. اکنون شهرداری حتی گروه زنان سرپرست خانوار را نیز هدف خدمترسانی خود قرار داده است.
بنابراین میتوان این گزاره را مطرح کرد که دست کم در مورد بارش اخیر برف، مردم مشارکت ضعیفی را در رفع آسیبهای احتمالی آن به نمایش گذاشتند؟
همینطور است. شاید بتوان گفت دلیل کمرنگشدن مشارکت اجتماعی مردم آن است که طی سالهای گذشته، شهرداری تکفل بسیاری از امور را تقبل کرده و بسیاری از مسوولیتها را پذیرفته است. زمانی که مردم چندین برابر هزینه معقول برای خرید تراکم و فضا میپردازند، طبیعتاً خدمات بیشتری نیز مطالبه میکنند. درواقع مشارکت اجتماعی بیشتر در جامعهای دیده میشود که در آن نوعی ایدئولوژی حاکم است که بر اساس آن افراد به مسوولیت اجتماعی خود آگاه هستند و آن را ایفا میکنند. به این معنا که مسوولیت اجتماعی به مثابه یک چارچوب اخلاقی که شکل تعهد شهروندی را مشخص میکند و بر این اساس افراد برای حفظ یکپارچگی و انسجام اجتماعی تلاش میکنند تا به جامعه خدمترسانی کنند. به عبارت دیگر هر فردی به عنوان نماینده جامعه خود قلمداد میشود.
جالب اینکه، انتظار مشارکت اجتماعی اتفاقاً متعلق به جامعهای است که گفتمان و مفاهیم ایدئولوژی لیبرال و محافظهکارانه در آن حاکم است. چراکه در این رویکرد اعتقاد چندانی به حضور و دخالت دولت وجود ندارد و تاکید میشود مردم باید مسوولیتهای اجتماعی خود را ایفا کنند. در مقابل اما رویکرد مساواتگرایانه وجود دارد که در کشور ما و به ویژه بعد از انقلاب اسلامی رشد کرده است. در این رویکرد، مردم این حق را برای خود قائلاند که به آنان خدمترسانی شود تا اینکه خود را در برابر جامعه مسوول بدانند. به نظر میرسد این تعادل در جامعه ما به دلایل مختلفی تغییر کرده و به مردم چنین القا میشود با ابزارهایی همچون کاهش مشارکت اجتماعی، تا جایی که میتوانند سهم خود را از دولتی ثروتمند با درآمد نفتی بستانند.
البته مواردی که مورد اشاره قرار دادم، در حوزه مساله برفروبی بارش اخیر بود. ببینید مشارکت اجتماعی نوعی حالت ژلهای دارد. به عنوان مثال اگر اکنون اینگونه به نظر میرسد که مشارکت اجتماعی در حوزه برفروبی پایین بوده اما در زلزله اخیر غرب کشور مشاهده کردیم مشارکت اجتماعی بسیار فراگیر بود و به نحو مناسبی صورت گرفت. پس نمیتوان گفت لزوماً مشارکت اجتماعی در میان ایرانیها پایین آمده است. در واقع مشارکت اجتماعی دارای سطوح مختلفی است و باید در حوزههای مختلف مورد بررسی قرار گیرد. به عنوان نمونه پیشتر در اراک پژوهشی در خصوص مشارکت اجتماعی میان روستاییان انجام شد، هنگامی که مستقیماً با این افراد مصاحبه میکردیم، درمییافتیم که مشارکت اجتماعی بالایی در میان آنان وجود دارد. حتی در برخی موارد که دولت وظیفههایی همچون مراقبت از دامها و مقابله با سرقت داشته، به این علت که حضور دولت در روستا با ضعف همراه بوده و وظایف خود را به درستی انجام نداده، روستاییان خود ابتکار عمل را به دست گرفتهاند و به همین دلیل مشاهده میشود مشارکت اجتماعی در روستا بالاست. دولت عمدتاً در ذهن روستاییان نهادی ضعیف به شمار میرود؛ اما در شهرها شرایط متفاوت است.
شما از تعبیر ژلهای بودن برای توصیف مشارکت اجتماعی استفاده کردید. به نظر میرسد مشارکت ایرانیها در حوزههایی که کمکهای مالی نیاز است، نظیر آنچه در زلزله اخیر مشاهده کردیم، قویتر به نمایش درمیآید. اما در مسائلی دیگر همچون مقابله با ترافیک یا آلودگی هوا این مشارکت کمتر است و مردم لزوماً از حملونقل عمومی استفاده نمیکنند. یا فرض کنید شهرداری ساعت خاصی را برای جمعآوری زباله اختصاص داده اما بسیاری بیتوجه به این ساعت، زباله خود را در ساعات مختلف شبانهروز بیرون میگذارند. آیا میتوان میان مشارکتهای مالی و انسانی تفکیک قائل شد؟
همانطور که اشاره کردم باید در سطوح و اقشار مختلف به آسیبشناسی مشارکت اجتماعی پرداخت. به طور کلی میتوان گفت سطح مشارکت حرفهایها در کنار عامه مردم به چشم نمیآید. اما در بین حرفهها نیز سطح مشارکت بالا خواهد بود اگر اخلاق حرفهای برقرار باشد. به عنوان مثال پزشکان با یکدیگر، به مراتب مشارکت بهتری دارند تا پزشکان با همراهان بیمار یا اقشار دیگری که فاقد سنخیت با این قشر هستند. واقعیت این است که در محیط زندگی یا کار، افراد حرفهای کمتر مشارکت میکنند. در این میان قواعدی شکل میگیرد که عمدتاً به دلیل پیچیده شدن جامعه است. درواقع هرچه جامعه پیچیدهتر میشود، سطح مشارکت اجتماعی در آن نیز پیچیدهتر میشود. به عبارت دیگر ممکن نیست که بتوان یک قاعده کلی را بر جامعه حاکم دانست. به عنوان مثال در برفروبی ساختمان پزشکان، این انتظار را نداریم که پزشکان خود دست به کار شوند. درواقع سطح اجتماعی در میان اقشار مختلف، متفاوت است. در روستا که جامعه سادهتری به شمار میرود و روابط عمدتاً رودررو است، تشخص طبقاتی چندان معنا ندارد چراکه هر کسی دیگری را میشناسد. اما هرچه در جامعه شهری وارد میشویم باید انتظار نوع مشارکتهای اجتماعی پیچیدهتری را داشته باشیم.
به طور کلی چه دلایلی سبب میشود که در یک جامعه، مردم میلی برای مشارکت داوطلبانه هدفمند نشان نمیدهند؟
کاهش مشارکت اجتماعی در یک جامعه، میتواند دلایل مختلفی داشته باشد؛ اینکه دولت چه نقشی در ترغیب مردم به مشارکت اجتماعی ایفا میکند؟ مشارکت اجتماعی از دید نئوکلاسیکها عبارت است از ترجیح منافع جمعی به منافع فردی. اما موضوع این است که جامعه چگونه میتواند افراد را به این واقعیت توجیه کند که ترجیح منافع جمعی در نهایت به نفع خود افراد است. البته که ممکن است توجیه محاسباتی آن در بسیاری از موارد دشوار یا ناشدنی باشد. اما در کل عواملی که این تفاوتها را توضیح میدهد یکی دولت و دیگری ایدئولوژی است؛ دو عاملی که مورد تایید رویکرد نهادگرایی نیز هست. ضمن اینکه در دوران جدید رسانهها نیز نقش قابل توجهی در ترغیب مشارکت اجتماعی ایفا میکنند. افزون بر این، جامعه مدنی، انجمنهای محلی و به ویژه شبکهسازی در بالابردن سطح مشارکت اثر بسزایی دارند. شبکهسازی عامل مهم و قدرتمندی در جامعه ایرانی است که دولت -اگر آن را خراب نکند- میتواند توجه و تمرکز بیشتری روی آن داشته باشد. در خصوص این عوامل میتوان تغییراتی را که نسبت به گذشته رخ داده به خوبی مشاهده کرد. به عنوان مثال در تهران هیچ انجمنی را نمیتوان یافت که برای حوزه امدادی شکل گرفته باشد اما برای مسائلی همچون کودکان کار، زنان سرپرست خانوار، آموزش و نظیر آن انجمنهای متعددی ایجاد شده است. البته باز هم باید تاکید کنم که این موارد در صورتی میتواند راهگشا باشد که تعلقات مکانی و زمانی به محله و شهر زندگی وجود داشته باشد. متاسفانه در تهران زمینههای شکلگیری این تعلق خاطر کمتر وجود دارد. افراد در برجها و آپارتمانها ساکن و محصور شدهاند و کمتر با یکدیگر آشنایی دارند. نکته اینجاست در مواردی که پیشبینی مشارکت اجتماعی کمتری وجود دارد، نقش دولت باید تقویت شود. همانطور که کمک دولت نیز در بسیاری موارد نمیتواند کارساز باشد و لازم است روی مشارکت اجتماعی مردم از قبل پیشبینی داشته باشد. به عبارت دیگر دولت در هر موردی باید بررسی کند که آیا میتواند روی مشارکت اجتماعی حساب باز کند یا خیر. به نظر میرسد در بسیاری موارد مربوط به شهرها، دولت محلی جای مردم را در مشارکت اجتماعی گرفته است.
تنزل سطح مشارکت اجتماعی مردم چه پیامدهایی به دنبال دارد؟
عواقب پایین بودن مشارکت اجتماعی در برخی حوزهها میتواند به اختلال بینجامد. به عنوان مثال در مورد برفروبی که مشمول خدمات اجتماعی است ممکن است دولت کارا نباشد و در نتیجه نه دولت به بحران رسیدگی میکند و نه خانواده و محله به آن ورود میکنند. یکی دیگر از عواقب پایین بودن مشارکت اجتماعی آن است که هرچه این سطح پایینتر باشد، مولفههای سرمایه اجتماعی در جامعه نظیر اعتماد و رابطه نیز دچار افت چشمگیری میشود چراکه هرچه مشارکت بیشتر باشد افراد اتکای بیشتری به هم دارند و رابطه موثرتری شکل میگیرد.
با این وصف چگونه میتوان مردم را به مشارکت تشویق کرد؟
برای ترغیب مردم، به دولتی قدرتمند نیاز است که اقتدار خود را هرجایی اعمال نکند. ریچارد سنت، جامعهشناس آمریکایی در کتاب خود تحت عنوان «اقتدار» این بحث را مطرح میکند که اقتدار دولت مانند اقتدار والدین باید تا اندازه مشخصی اعمال شود. والدین نیز معمولاً تا سن خاصی باید برای تربیت فرزندانشان اقتدار به خرج دهند و چنانچه از این سن فراتر برود، رابطه میان فرزند و والدین مخدوش میشود. در حقیقت اقتدار پدر و مادر هنگامی که از سطح معقولی فراتر میرود، رفتار فرزند را تحت تاثیر قرار داده و حق انتخاب او را سلب میکند. به طور مشابه هرچه دولت در حوزههای مختلف حضور بیشتری داشته باشد، امکان بروز انواع مشارکتهای اجتماعی کاهش مییابد. در عین حال، تجربه دولت رفاه در بسیاری از کشورها از جمله ایران نشان داده که این نوع حکمرانی، زمینهساز شکلگیری روحیه رانتی در جامعه میشود. چنانکه افراد در این فرهنگ همه چیز را حق خود میدانند. این روحیه در کشور که طی دهههای اخیر با رشد درآمد نفتی پررنگتر شده تاثیر بسزایی بر شکلگیری این رویکرد گذاشته که افراد عمدتاً دنبال منافع فردی باشند تا منافع جمعی. البته در مقابل، برخی از منظر فلسفی به این موضوع مینگرند. این دسته بر اساس اظهارات آدام اسمیت استدلال میکنند هرچه فرد به دنبال نفع شخصی باشد، به سبب دست نامرئی بازار، نتایج مثبتی برای جامعه حاصل خواهد کرد و به بیان دیگر، سیئات فردی، حسنات جمعی حاصل میکند.
بر اساس آنچه آمارتیاسن از کتاب «اخلاق و اقتصاد» نقل میکند، جامعه اخلاقیتر که آدام اسمیت نیز از آن سخن میگوید، جامعهای است که مبتنی بر سود و منفعت شخصی افراد باشد.