چگونگی پیدایش و علل افول دولتهای رفاه
دولت رفاه از کجا سر برآورد؟
به جرات میتوان گفت پیچیدهترین مفهوم در علوم سیاسی مفهوم دولت است و گرچه با توجه به نگرش و هدف خاصی به وجود آمده است، در حال حاضر دولتهای گوناگونی به لحاظ ساختار و ایدئولوژی در جهان وجود دارند.
چیستی دولت رفاه
به جرات میتوان گفت پیچیدهترین مفهوم در علوم سیاسی مفهوم دولت است و گرچه با توجه به نگرش و هدف خاصی به وجود آمده است، در حال حاضر دولتهای گوناگونی به لحاظ ساختار و ایدئولوژی در جهان وجود دارند. در قرن 16 میلادی هنوز مفهوم دولت رواج سیاسی نیافته بود و یونانیهای باستان نیز به جای آن از واژه «پولیس» استفاده میکردند که بهترین معادل برای آن، «دولت-شهر» است. دیدگاهها در مورد چیستی و وظایف دولت بسیار متفاوتاند؛ در طول تاریخ گروهی معتقد بودند دولت شر مطلق است و آن را تجسم زور و سلطه میدانستند، در طرف مقابل گروهی وجود دولت را برای حفظ امنیت داخلی و مرزهای کشور، قانونگذاری و پارهای از وظایف ضروری میدانند. در مجموع سه گونه تعریف از دولت وجود دارد: تعریف حقوقی، فلسفی و سیاسی که به نوعی مکمل یکدیگر هستند. در تعریف حقوقی گفته میشود: دولت واحدی است که ویژگیهای زیر را دارد: ۱- جمعیت ۲- حکومت ۳- سرزمین ۴- حاکمیت (انحصار قدرت) اما در تعریف فلسفی دولت، ویژگیهای ضروری دولت مطلوب یا دولت کامل توصیف میشود و سه مکتب فکری در این ارتباط وجود دارد: ۱- دولت به منظور ایجاد
هماهنگی میان اجزای گوناگون و ضروری جامعه که فیلسوفانی مانند افلاطون، ارسطو، آکوئیناس، اگوستین و سیسرو به این مکتب تعلق دارند. ۲- دولت در نتیجه یک قرارداد اجتماعی که به فیلسوفانی مانند هابز، لاک و روسو برمیگردد. ۳- دولت در نتیجه مبارزه میان نیروهای متضاد اجتماعی که مارکس و پیروان او این نظریه را ارائه کردهاند. در تعریف سیاسی گفته میشود که جامعه از اشکال بسیار ساده تا بسیار پیچیده آن، بر پایه تغییرات در نظام تولید، رشد یافته است. هسته اصلی این سیر تکامل، کار و تولید بوده است زیرا نیازهای اساسی جوامع بدون تولید کردن تامین نمیشود. در جریان این تولید، گروهها و طبقات اجتماعی و اقتصادی پدیدار شدند. مارکس و انگلس عقیده داشتند، روابط تولید در جوامع پیشرفته در ذات خود مبارزه میان طبقات مختلف برای یافتن موضع مسلط در روند تولید را داشته است و دولت محصول این مبارزه و بیان آن است.
بر اساس برخی دیدگاهها، جامعه مدنی منشاء اقتدار سیاسی دولت است و دولت باید در خدمت شهروندان خود بوده و از آنها در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی حفاظت کند. بر اساس این نظریه دولت محدود در نظر گرفته میشود تا تبدیل به منبعی برای تهدید جامعه مدنی نشود. در طرف مقابل و از دیدگاه دیگر اندیشمندان، جامعه مدنی و دولت به هم وابسته و جداییناپذیرند؛ پس دولت منبع بیگانه و بالقوه تهدیدگری نیست بلکه برای ثبات اجتماعی و شکوفایی شهروندان ضروری است.
در یک دولت رفاه، حکومت نقش کلیدی در تثبیت و ارتقای رفاه اقتصادی و اجتماعی شهروندان آن جامعه دارد و چنین پایه و اساس چنین دولتی بر مبنای برابری فرصتها و توزیع برابر ثروت و مسوولیت اجتماعی در برابر کسانی که نمیتوانند حداقل امکانات لازم برای یک زندگی را فراهم کنند، قرار دارد. این مفهوم کلی میتواند تعداد زیادی از سازمانهای اقتصادی و اجتماعی را دربر بگیرد. یک ویژگی اساسی دولت رفاه، بیمه اجتماعی است که در اکثر کشورهای صنعتی و پیشرفته (مانند بیمه ملی در بریتانیا و تامین اجتماعی در ایالات متحده) رایج است. چنین بیمهای معمولاً توسط حق بیمههای اجباری تامین اعتبار میشود و انتظار میرود منافعی برای اشخاص و خانوار در مواقع ضروری فراهم کند. با وجود فراگیری، در عمل منافعی که این حق بیمهها به همراه دارند به صورت قابل ملاحظهای کمتر از حدی است که طراحان این برنامه در نظر داشتهاند.
معمولاً دولت رفاه خدمات عمومی مربوط به تحصیلات ابتدایی، خدمات بهداشتی و مسکن را (در برخی موارد با هزینه کم یا حتی بدون هزینه) فراهم میکند. از این منظر، دولت رفاه در کشورهای اروپای غربی نسبت به آمریکا به طور قابل ملاحظهای گستردهتر است و در بسیاری موارد شامل پوشش کامل خدمات سلامت و خدمات یارانهای آموزش عالی است.
برنامههای ضد فقر و سیستم مالیات شخصی نیز جنبههایی از دولت رفاه هستند. مالیات شخصی در این دسته قرار میگیرد چراکه نرخ تصاعدی آن عدالت بیشتری در توزیع درآمد به همراه دارد و همچنین برای تامین مالی پرداختهای مستمریهای بیمه اجتماعی بکار میرود در حالی که دیگر مزایا به طور کامل توسط حق بیمههای اجباری تامین اعتبار نمیشوند. در کشورهای سوسیالیستی، دولت رفاه اشتغال و کنترل قیمت برای مصرفکننده را نیز تحت پوشش قرار میدهد. امروزه دولت رفاه به مجموعه اقدامات جامعی در ارتباط با بیمه اجتماعی و در سال 1946 توسط بریتانیای کبیر به تصویب رسید، اطلاق میشود. در قرن بیستم، با کنار گذاشته شدن تدریجی مفهوم قدیمیتر حکومت منفعل طرفدار اقتصاد آزاد، تقریباً همه دولتها به دنبال فراهم کردن حداقل برخی از معیارهای بیمه اجتماعی مربوط به دولت رفاه بودند. در شکل کامل آن، دولت رفاه، کمک دولتی برای افراد در تقریباً تمام مراحل زندگی از فراهم میکند که نمونههای این نوع را در هلند و دولتهای سوسیالدموکرات اسکاندیناوی میتوان دید. بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته سازمانهایی دارند با اهدافی نظیر آنچه دولتهای رفاه به دنبال آن هستند.
مشکلات اساسی در اجرای دولت رفاه عبارتاند از: تعیین سطح مطلوب تامین خدمات توسط دولت بهگونهای که تضمین کند که سیستم منافع شخصی و حق بیمهها، نیاز افراد و خانوار را برآورده میکند و همزمان انگیزههای کافی برای کار مولد ایجاد میکند به طوری که بهینه بودن عملکرد انحصارات دولتی و بوروکراسیها نیز تضمین میشوند و ارائه منصفانه منابع جهت تامین مالی خدمات به اندازهای بیشتر از پرداختیهای ذینفعان مستقیم مشکل دیگر در این رابطه است.
وقتی دولتهای طرفدار اقتصاد آزاد تامین پایهایترین خدمات اجتماعی و رفاهی را برای توده مردم به منظور ایجاد تعادل و توازن اقتصادی و اجتماعی بر عهده میگیرند، دولت رفاه تشکیل شده است. به عبارت دیگر، دولت رفاه وجود سیاستهای هوشمندانهای در زمینه تامین حداقلهای زندگی برای همه و ارتقای برابری در فرصتهای زندگی است. در این نوع از اداره جامعه تمرکز و توجه همه نهادهای رسمی بر تامین خدمات همگانی است و بر دو اصل اساسی پافشاری میشود: تامین خدمات رفاهی برای تضمین بقا در شرایط اقتصاد آزاد (سرمایهداری) و وجود دولت دموکراتیک. بدین ترتیب به صرف ارائه یکسری از خدمات رفاهی، دولت رفاه به وجود نمیآید بلکه شکلگیری آن مستلزم وجود پارهای از شرایط اقتصادی و سیاسی است که تنها در کشورهای صنعتی با نظامهایی با اقتصاد آزاد امکانپذیر است. از این روی، بهرغم وضعیت شرایط دهههای 60 و 70 و الگو شدن دولت رفاه برای کشورهای غیرکمونیستی و گسترش برنامههای تامین اجتماعی، در کشورهای جهان سوم به دلیل فقدان ساختار سیاسی مناسب (دموکراسی) به واقع هیچوقت دولت رفاه به طور اصولی برپا نشد و این برنامهها اکثراً به پوپولیسم (فریبکاری و
ظاهرسازی جهت سوءاستفاده مالی گروه حاکم) انجامید.
وظایف دولت رفاه
وظیفه دولت رفاه تامین امکانات بهداشتی، درمانی، بیکاری و بازنشستگی، تامین مسکن و خدمات آموزشی، حمایت از سالمندان، کودکان بیسرپرست و مانند آن از زمان تولد تا مرگ برای همه شهروندان و نه به عنوان یک بخشش یا مرحمت بلکه به عنوان یکی از حقوق شهروندی و قانونی است.
پیدایش
اگر به تاریخ قرن بیستم نگاه کنیم، به روشنی مشاهده خواهیم کرد که این قرن سرشار از وقایع و پدیدههای مهم و شگفتانگیزی است که این پدیدهها در عرصه سیاسی، اغلب کمدوام و نافرجام بودند. به گفته جامعهشناسان و متخصصین این حوزه، ظهور این پدیدههای به ظاهر متفاوت و گاه متناقض، دارای ریشه مشترکی است و آن تحول نقش و جایگاه سیاسی و بینالمللی توده مردم و عزم حاکمان جهت برآورد خواست تودههاست. به اعتقاد پژوهشگران همین تودهها بودند که ماشین عظیم جنگ را چه در جبهه تجاوز و چه در جبهه دفاع آن همراهی میکردند و آتش جنگ را شعلهور نگه داشته بودند و هیتلر و ژنرال دوگل تنها آنان را رهبری میکردند. این منشأ تودهای، در مورد دولت رفاه نیز صادق است چرا که زیر نفوذ ذهنی تودههای عظیم مردم جوامع صنعتی بود که دولت رفاه با هدف کاهش ظرفیت براندازی و ویرانگری انقلابی مردم و افزایش مشارکت سیاسی اجتماعی آنها برای تولید بیشتر در چارچوب نظام سرمایهداری به وجود آمد.
دولت رفاه نیز یکی از پدیدههای تودهگرای قرن بیستم است که مانند سایر پدیدههای با این ویژگی و برخلاف جنبشهای پیش از آن، خاستگاه نخبهگرایانهای مانند انقلاب صنعتی انقلاب آمریکا و یا انقلاب فرانسه ندارد و اگرچه تودهها در به وجود آوردن آن مستقیماً دخالت نداشتند اما به شکل غیرمستقیم در پیدایش، گسترش و افول دولتهای رفاه نقشی اساسی داشتند. میتوان ادعا کرد که دولتهای رفاه به دست سیاستمدارانی پایهریزی شد که مقهور قدرت تودهها بودند و از ترس قدرت تودهها به آنها پناه بردند. در شکلگیری دولت رفاه قطعاً از الگوی حکومت سوسیالیستی استفاده شد اما مسلماً هدف این دولتها، بازداشتن مردم از پیوستن به جنبشهای انقلابی و سوسیالیستها بود که این هدف نه به ظاهر انساندوستانه منشأ بسیاری از خدمات درخور تقدیر شد.
پیدایش دولت رفاه را میتوان به رکود دهه 1930 نسبت داد گرچه برخی پژوهشگران معتقدند که موارد کاربست این الگو به دورههای بسیار پیشتر از این برمیگردد، مثلاً نخستین بار زمانی دولت رفاه شکل گرفت که بودجه مردم بریتانیا بودجه رفاه خوانده شد. برخی نیز معتقدند که برای اولین بار بیسمارک صدراعظم وقت آلمان در دهه 1890، بهجای یک سری از اختیارات سیاسی نظامی از بیمه اجتماعی و پرداخت مستمری را با الهام گرفتن از ناپلئون سوم بکار گرفت تا جلوی استقبال تودههای کارگری از سوسیالدموکراتها را بگیرد و آنها را به پذیرش نظامی غیردموکراتیک ترغیب کند.
رشد عظیم دهه 1920 و بالا رفتن استاندارد زندگی قشر کارگر، منجر به افزایش مطالبات آنان شد که بازتاب این امر را در شورشهای کارگری و اعتصابات گسترده میتوان دید. برخی ظهور دولت رفاه را ناشی از روی کار آمدن دولتهای کارگری یا احزاب سوسیالدموکرات کارگری و بحران 1930 میدانند اما عدهای هم معتقدند قرنها پیش در بریتانیا و اسکاندیناوی و به ویژه در نیوزیلند دولتها قانوناً متعهد به تامین خدمات رفاهی بودهاند به طوری که در 1890 در نیوزیلند به سالمندان مستمری پرداخت میشد که بعدها با روی کار آمدن حزب کارگر، این حمایتها حتی گسترش یافت. در استدلالی مشابه، دولت رفاه در واقع تکامل یک الگوی باستانی دانسته میشود. اما باید گفت میان الگوهای غیررسمی و خودجوش حمایت از نیازمندان با الگوی رسمی تامین اجتماعی به نوعی که منجر به دولت رفاه شد تفاوت اصولی وجود دارد. به عبارت دیگر، در جوامع سنتی و ساده این کمکها با آرمانهای پسندیده بخشندگی و نیکوکاری همراه بود اما در جوامع صنعتی این کمکها به بسط قدرت حاکمیت میانجامد و همچنین میان اهداف و نیز آثار این دو نوع حمایت، تفاوت اساسی وجود دارد. در واقع به عقیده برخی محققین، دولت رفاه
وقتی پدید آمد که حاکمان متقاعد شدند که رفاه مردم از جهت حفظ قدرت و امنیت کشور، مهمتر از آنی است که به سازوکار بازار سپرده شود. به طور خلاصه عوامل موثر بر ظهور دولت رفاه را میتوان بدین صورت برشمرد: 1- شکوفایی سرمایهداری صنعتی و رویایی فقر و ثروت حتی در مقیاس جهانی 2- اوجگیری نهضتهای کارگری و مطالبات مردمی 3- گسترش خطر سوسیالیسم 4- گذر از مرحله رشد و توسعه اقتصادی به توسعه اجتماعی 5- مقابله با رکود 1930 و آثار مخرب جنگ جهانی دوم 6- گسترش اندیشههای لیبرالیستی در قالب سوسیالدموکراسی در اروپا 7- کوشش برای افزایش انسجام اجتماعی در شرایط کشمکشهای طبقاتی 8- الزامات مربوط به زندگی شهرنشینی و افزایش جمعیت 9- ضرورت توجه به سالمندان، آموزش و پرورش به عنوان راه رشد و توسعه، بهداشت عمومی و افزایش فرزندان بدون سرپرست.
نکته مهم دیگر آن است که عملیاتی شدن برنامههای دولت رفاه در اروپا، به دلیل درگیری مستقیم با جنگ به پس از جنگ جهانی دوم برمیگردد اما در ایالات متحده این برنامهها پس از بحران و در سال 1933 با برنامه «نیو دیل» آغاز شد. همچنین برخلاف آمریکا که اجرای برنامههای دولت رفاه منجر به حمایت و تقویت تولیدکنندگان شد، در اروپا این طرحها و طرح مارشال (کمک مالی آمریکا به کشورهای اروپای غربی جهت جبران خرابیهای جنگ) منجر به حمایت از مصرفکننده و ارائه خدمات رفاه اجتماعی شد.
افول دولت رفاه
در دهه پایانی قرن گذشته با سقوط دشمن اصلی نظام سرمایهداری یعنی کمونیسم و رفع خطر شورشهای مردمی و حتی پیش از آن با ظهور این آثار، بسیاری دولتها با عنوان تعدیل ساختاری و در قالب نولیبرالیسم به اصول لیبرالیسم برمیگشتند. سیاست تعدیل ساختاری دهه 1980، در واقع به معنی پایان عصر دولت رفاه به بهانه بحران سراسری دیون در این دوره است. به طور خلاصه علل اتخاذ این سیاست و پایان عصر دولت رفاه را میتوان موارد زیر دانست: 1- بیکاری و رکود آمریکا و اروپا 2- هجوم صادراتی ژاپن و کشورهای تازه صنعتی شده 3- بروز مشکلاتی برای کشورهای در حال توسعه که بازپرداخت وامهایی که از کشورهای صنعتی گرفته بودند را مشکل کرده بود 4- بروز نشانههای شروع یکی از بحرانهای ادواری اقتصاد آزاد.
در سیاست تعدیل ساختاری جایگاه چندانی برای خدمات عمومی و رفاهی در نظر گرفته نشده بود و حتی در کشورهای اروپایی نیز به بهانه بحران دیون از پرداخت این هزینهها سرباز زده میشد. امروزه حتی در کشورهای اسکاندیناوی که روزی از سردمداران ارائه خدمات عمومی به شهروندان بودند، دیگر به شکل گذشته برای خدمات رفاه عمومی هزینه نمیشود. با پایان یافتن رونق جهانی طبیعی بود که دولتها درصدد کاهش هزینههای غیرضروری خود باشند و به این ترتیب 10 سال پیش از فروپاشی رسمی کمونیسم، اجرای سیاستهای ضد دولت رفاهی یعنی خصوصیسازی و آزادسازی (یعنی کاهش پرداخت یارانه و سپردن بار تامین خدمات رفاهی بر دوش خود مردم) و کاهش دخالت دولت شروع شد و اجرای آن از طریق نهادهای مالی بینالمللی نظیر بانک جهانی به کشورهای جهان سوم نیز توصیه میشد. افول دولت رفاه شاید در کوتاهمدت منافع اقشار آسیبپذیر را به خطر بیندازد اما در بلندمدت با حرکت به سمت دولتهای تکثرگرا و آزادیگستر و ایجاد شرایط برای فعالیت سازمانهای غیردولتی، منافع این طبقه نیز بهتر فراهم خواهد شد.
انتقاد به دولت رفاه
اغلب گفته میشود که مردم در چنین دولتی کمکارتر میشوند. منتقدان معتقدند که در دولت رفاه، علاوه بر ایجاد نابرابری، حق دخالت دولت در همه عرصههای زندگی شهروندان توسط دولت و تنگشدن حیطه اختیار و آزادی شهروندان نتایج بدی برای جوامع نوین به دنبال خواهد داشت. اما به عقیده برخی از پژوهشگران، مهمترین جنبه منفی دولت رفاه آن است که این دولتها به مثابه دولت حداکثری با سیاستهای تودهوار، به بسط قدرت حکومتی منجر میشوند و پیامد مستقیم این بسط قدرت، قبض آزادی و خلاقیت و نخبه ستیزی است و بنابراین طبیعی است که در چنین جوامعی خبری از پیشرفت نخواهد بود.
دولت رفاه در ایران
شایان ذکر است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصول متعددی به مبانی دولت رفاه اشاره دارد، از جمله: 1- بند یک اصل ۴۳ قانون اساسی که به موجب آن تامین نیازهای اساسی مردم مانند مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه بر عهده دولت است. 2- آموزش و پرورش رایگان: بند دوم اصل سوم و نیز اصل سیام قانون اساسی، آموزش و پرورش رایگان در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی را از اهداف دولت جمهوری اسلامی ایران میداند.3- اصل بیست و نهم قانون اساسی مقرر میدارد: «برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، از کار افتادگی، بیسرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی، دولت مکلف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یکیک افراد کشور تامین کند.»
منابع:
1- ظهور و افول دولت رفاه، دکتر محمدجواد زاهدی مازندرانی
2- بریتانیکا.
دیدگاه تان را بنویسید