سنگرسازان
اهمیت استقلال در سیاستگذاری پولی برای بانکداران مرکزی چیست؟
نظام بانکی و سیاستگذاری پولی کشورهای مختلف در طول تاریخ بانکداری دائماً در حال تغییر، اصلاح و نمو بوده است. اصلاح نظام بانکی در ایالات متحده در اوایل دهه 1930 از طریق تصویب قوانین جدید برای سیستم را میتوان آغاز اصلاحات اساسی در نظام بانکداری مدرن بهشمار آورد. با این حال این اصلاحات که با بالا و پایینهای بسیاری روبهرو بود اگرچه توانست نظام مالی بحرانزده آمریکا را در دهه 30 و دهههای بعد از آن سر و سامان دهد و ثبات بیشتری به آن بخشد، اما به معنای بینیاز بودن نظام بانکداری ایالات متحده از اصلاح مجدد نبود چراکه در غیر این صورت بحران مالی سال 2008 به وجود نمیآمد. کشورهای مختلفی همچون بریتانیا، چین، هند، اقتصادهای نوظهور آسیای جنوب شرقی و کشورهای آمریکای لاتین که در دهه 1990 با بحران مواجه شدند و بسیاری دیگر از کشورهای جهان دائماً در حال اصلاح نظام بانکداری خود بودهاند. اصلاحاتی که گاهی موفق و گاهی ناموفق بوده است. در این اصلاحات، بانکداران مرکزی یکی از اصلیترین نقشها را ایفا کردهاند. برای مثال از بانکداران مرکزیای که با تلاشهایشان مسیر اقتصاد کشورشان را عوض کردند میتوان به مارینر اکلس رئیس فدرالرزرو از 1934 تا 1948، مارک کارنی، رئیس بانک مرکزی بریتانیا از سال 2013 تا 2020، ژو زیائوچان رئیس بانک مرکزی چین از 2002 تا 2018، ارنست آدیسون، رئیس بانک مرکزی غنا از 2017 تاکنون و الویرا نابیولینا، رئیس بانک مرکزی روسیه از 2013 تاکنون اشاره کرد. البته تلاشهای بانکداران مرکزی زمانی جواب میدهد که یا استقلال داشته باشند یا سایر نهادهای حاکمیتی از تصمیمات آنها پیروی کنند. استقلال بانک مرکزی در نهایت به تورم پایین منجر میشود. مستقل بودن بانکهای مرکزی به آنها این امکان را میدهد که ابزارهای مستقلی برای کنترل سیاستهای پولی با هدف پایین نگه داشتن تورم داشته باشند. بهطوری که بانک مرکزی بتواند منحنی کوتاهمدت فیلیپس را برای موازنه نرخ تورم و بیکاری داشته باشد و در عین حال این امکان را به بانکهای مرکزی میدهد که سیاست تورم پایین را اجرا کنند.