لزوم بازخوانی تعریف نظریه بازیها در ادبیات سیاسی ایران
دوستان همکار یا دشمنان غدار؟
گفتوگوی زیر با دکتر حسین سیفزاده، خلاصهای از گفتوگوی مفصلی است که در شماره ۲۷ مهرنامه(سیام آذر سال ۱۳۹۱) منتشر شد. این گفتوگو به بهانه اعطای جایزه نوبل ۲۰۱۲ اقتصاد که به دو دانشمند حوزه نظریه بازیها اعطا شده بود، انجام شد.
گفتوگوی زیر با دکتر حسین سیفزاده، خلاصهای از گفتوگوی مفصلی است که در شماره 27 مهرنامه (سیام آذر سال 1391) منتشر شد. این گفتوگو به بهانه اعطای جایزه نوبل 2012 اقتصاد که به دو دانشمند حوزه نظریه بازیها اعطا شده بود، انجام شد. تخصص حسین سیفزاده در حوزه روابط بینالملل است و در نتیجه در این گفتوگو بیشتر بر کاربردهای نظریه بازیها در علم سیاست و روابط بینالملل تاکید شده است.
آقای دکتر سیفزاده، شما یکی از اصلیترین استادان حوزه بینالملل در ایران هستید که در مورد کاربردی کردن نظریه بازیها در روابط بینالملل ایران، هم در بخش تئوری و هم به طور عملی، تلاشهای چشمگیری داشتید. در شرایط کنونی که بسیاری معتقدند سیاست خارجی ایران با نظریههای به روز و کارآمد روابط بینالملل غریبه هستند، به نظرتان در ایران در دو بخش نخبگان و روشنفکران و در سطح سیاستمداران چه میزان آشنایی با نظریه بازیها وجود دارد؟
به نظرم این سوال در مورد شناخت و بعد آسیبشناسی سیاست خارجی ایران بسیار مهم است. چرا که صحبت درباره فایده نظریه بازیها، هم برای فهم زیستار بینالمللی اشراقواره-رویاواره جمهوری اسلامی مهم است و هم برای فرارفتن از زیستار اشراقواره نخبگان و رویاواره تودههای ایران. دوم اینکه محتوای سوال شما را به این نحو بازسازی میکنم، شاید متضمن روایتی حدسپایه باشد و نه حاوی مدعای غلطی که مدعی صحیحگویی است: «در فضای گفتمانی (یا در فضای زیستاری) نظریه بازیها، چگونه میتوان سیاست بینالملل ایران را دریافت؟» البته من به لحاظ عشق به آینده میهن ایرانی، همانند کارهای گذشتهام، در آخر
این مصاحبه، هم مزایای کاربست نظریه بازیها را برای جلوگیری از بوالهوسها خواهم گفت و هم به مضار ضدارزشی و گاه گمراهکنندگیهای غیرزیستاری و ریاضی نظریه بازیها اشاره خواهم داشت. مهمتر از همه، راهحلی هم برای اصلاح پندارهای ایدئولوژیک و غیراستراتژیک و حتی گاه غافل از ارزشهای معنوی ارائه خواهم داد. به نظر خودم، بهترین بحث این مصاحبه فراتر از زندان سوالات همین بخش آخر باشد. امیدوارم که خوانندگان محترم حتماً، حوصلهشان سر نرود و به خصوص بحث آخر را با دقت بیشتر و نگاه نقادانه بخوانند. در مورد پاسخ به این سوال باید گفت که نظریه بازیها با تحمیل منطق خشک ریاضی به ذهن موجب میشود تا در فهم سیاست بینالملل، در دام پندارهای بیربط با اوضاعِ محیطی نیفتیم. با مفروض گرفتن خصلت عقلانیت راهجو - ابزاری و خودخواهی برای انسان، نظریه بازیها از سطح پندار ذهنی فراتر میرود و با اوضاع محیطی مفروض خود رابطه برقرار میکند. در واقع نظریه بازیها همان کاری را میکند که منطق ارسطویی قرار بود با ذهن انسان سنتی کند، تا ذهن از توهم درونی بیرون آید و به واقعیت تحمیل نشود. یعنی با قبول عقل ضابطهگر، سنتیها رفتار انسان را به طور یک
دست سامان میدادند و مثلاً میگفتند «نگاه شخصیت موقر سقراط به سیاست». با این توضیح، به تبع هابز، در نظریه بازی که برای اولین بار در 1944، فننیومن تدوین کرد، برداشتهای ابزاری ماکیاولی و خودخواهی هابز با ریاضیاندیشی دکارتی تلفیق شد. به کلامی دیگر، روایت نظریه بازیها متضمن توجه به وجود ایدئولوژی (یعنی ذهن معطوف به قدرت، و نه دین) انسان میشود. این ذهن معطوف به قدرت مدرن را نیچه با عبارت «خدا مرده است» خود عریان کرد. با این عریان شدن بود که فهمیدیم همه ذهن معطوف به قدرت دارند. حال ممکن است کسی ذهن معطوف به قدرت خود را، چون چمبرلین 1940، در فضای همکاری ببیند و با اعمال تواضع سیاسی بخواهد رقیبی چون هیتلر را مبادی آداب اخلاقی کند. همان طوری که ماکیاولی پیشبینی کرده بود، او شکست خورد. در مقابل ممکن است، با تحمیل پندار ذهنِ تعارضی به خود، هر بازی سیاسی را فقط تعارضی ببینیم. بدون آگاهی از پندار ذهن بازی-پایه خود، واقعگرایی چون مورگنتا، نماد نظریه بازیهای اعلان نشده در روابط بینالملل، تعارض بین است. در واقع پس از برجسته شدن نظریه بازیها، برای اولین بار تاثیر سلاح مرگبار اتمی سبب شد تا توماس شلینگ در سال
1966، نظریه بازیها را در سیاست بینالملل قدرتهای اتمی به کار برد. بازی با حاصل صفر «جوانک بزدل» ترجمان بازی تعارض «حاصل جمع جبری صفر» بود. در این بازی، با مفروض دانستن خصلت عقل ابزاری برای انسان، هرکس که آگاهانه مخاطرهجوتر باشد، برنده میشود. جوانک بزدل کسی است که به لحاظ مخاطرهجویی کمتر، میبازد.
در مقابل نگاه متواضعانه یا جوانک ترسوی چمبرلین، چرچیل با مخاطرهجویی، دو سطح از بازی را به کار برد: اول محاسبه میزان مخاطرهجویی خود و هیتلر در جنگ گرم؛ دوم، با اعمال ناآگاهانه بازی «معمای زندانی». او، هم هر دو امکان منطقی بازی ریاضی را در نظر گرفت و هم واقعیت اوضاع بینالمللی، که دوست و دشمن کیست. با اعمال چنین محاسبهای، بازی همکارانه برای بهرهگیری از قدرت عظیم آمریکا و ترس امنیتی شوروی و فرانسه از هیتلر را به کار گرفت. در کنار این بازی همکارانه بود که تعارض دیدن مخاطرهجویی هیتلر را هم به حساب آورد.
با این اوصاف، اصلاً نظریه بازیها در سیاست خارجی ایران کاربردی هست؟
بله؛ از چشمانداز نظری، میبینیم که در سیاست بینالملل ایران، کاربرد نظریه بازیها میتوانست نتایج سیاست بینالملل ایران را به نحو کاملاً متفاوتی هم در گذشته رقم بزند، هم در حال و هم در آینده. مثلاً خوشخیالی اولیه رضاشاه به انگلیس و بعداً به آلمان و بدخیالی بعدی او نسبت به انگلیس، موردی قابل تعمق است. به همین وجه، واقعبینی مصدق در مورد انگلیس درست بود. اما خوشبینی اولیه و بدبینی اخرویه او به آمریکا کار دست او و ایران داد. به همین وجه، خوشبینی اولیه محمدرضا شاه به آمریکا و سپس شوروی، بدبینی بعد از 1327، خوشبینی نوظهور بعد از 1327 تا 1340، و بدبینی دهه 1350 او. البته در مواردی بازی صحیح هم بوده. اما مشکل این است که عادات یا کشمکشهای درونی-غریزی راهنمای این تفاوتها بوده است و نه کاربرد منطق تالیفی نظریه بازیها: منطق ریاضی - خودخواهی انسانی- رقابت استراتژیک.
در مصادیق حال چطور؟
از منظر تحلیل سیاست بینالملل ایران، جنگ گرم با عراق و سرد با آمریکا و همکاری با روسیه و چین، یا همدلی با رویاگرایانی چون کاستروی کوبا، چاوس ونزوئلا و هزینه دادن بیثمر برای رادیکالیسم تند نهضتهای عربی (که ضدیت با ملیت ایرانی و مذهب امامیه دارند) در چشمانداز نظریه بازیها مردود است. در چشمانداز نظریه بازیها، این جهتگیریها ناشی از کشمکشهای امیال غریزی است، که به صورت حب یا بغض توسط اشراقوارگان اسماً نخبه صورتبندی و توسط تودههای رویاگرا بر واقعیت تحمیل میشود، و نه به اقتضای بازی استراتژیک.
یعنی در هیچ یک از وجوه سیاست خارجی ایران تاکنون نمودهایی از منطق ریاضی و رقابت استراتژیک و خودخواهی انسانی نمیبینیم؟ مواردی که نمودی از تصمیمگیری بر پایه همکاریهای مشترکالمنافع باشد؟
البته برخلاف این نگاه غیرزیستاری و منطقی که در روایت نظریه بازیها موجود است، گهگاه در بحرانها و تحت فشار، جمهوری اسلامی جنگ سردش با آمریکا را تعدیل کرده است. به عنوان نمونه همکاری ایران با آمریکا در موضوع افغانستان را ببینید. حتی من در سال 2002 برای کاهش خطرها علیه ایران، مقالهای به انگلیسی تحت این عنوان نوشتم: «ایران و آمریکا: دوستان همکار به هنگام بحران، دشمنان غدار به هنگام آرامش». در آن زمان، بنیادگرایی نومحافظهکارانه بوش مرا به صرافت نوشتن این مقاله انداخت. البته باید در نظر داشت که نقد نومحافظهکاران آمریکایی نسبت به سیاست مصالحهجوی کلینتون در مقابل خاتمی و اوباما در مقابل احمدینژاد، این است که آنها معتقدند زور که از روی ایران برداشته میشود، ایران بدقلقی میکند. حتی میتوان گفت تحریمهای شدید اوباما علیه ایران، ناشی از پاسخگویی مسوولانه وی به این ادعای جمهوریخواهان است.
آقای دکتر با این اوصاف، آیا میتوان نظریه بازیها را ابزار سودمندی برای طرح فرضیههایی دانست که ممکن است موجب روشنتر شدن مطالعه گزینههای استراتژیکی شوند که پیشروی تصمیمگیرندگان سیاست خارجی قرار دارد؟
بله، اما اجازه دهید اول تعریفی از عقل داشته باشیم. در روایت ناشی از معنویت و اخلاق مشفقانه، من، انسان عاقل نیست، عقل یک خصلت انسانی نیست، بلکه برساختهای و فرآیندی است که به اشکال ضابطهخواه فلسفی- شناختی- منطقی یا بیشینهخواه علمی- عملی ظهور میکند.
با این تعریف از انسان به جای انسان عاقل سنتی و مدرن، شاید لازم به یادآوری باشد که روایت خود از نظریه بازیها را بگویم. در خوانش من، نظریه بازیها برساختهای فرآیندی است بین توهمات ناشی از عادات یا خلقیات با معنویات روحانی. اگر نظریه بازی انسان را از شر توهمات عادتی و خلقی نجات میدهد، او را از ورود به آداب فرهنگی و معنوی هم باز میدارد. در خصوص نظریه بازیها، لازم است توضیحی مختصر برای جامعه غیرتخصصی داده شود. بنت و نیکلسون
(Bennett and Nicholson) برخلاف نگاه واقعگراها تاکید میکنند که بازیها هم میتواند تعارضی باشد و هم دوستانه. در موردی دیگر، آنان به هر دو بازی مخرب و سازنده هم اشاره میکنند. متاسفانه، بازی ایرانیها همیشه در طول تاریخ هزارسال گذشته خود، مخرب بوده تا سازنده. البته که با نگاه قبیلگی و پیشامدرن، در بازی ایرانیان بازی دوستانه و خصمانه هر دو وجود داشته است.
با این تعابیر، آقای دکتر سیفزاده آیا میتوانید به نقد و راستیآزمایی مدعای نظریه بازیها در سیاست ایرانی بپردازید؟
بدون عنایت به حدسپذیر بودن نظریههای گفتمانی (و یا زیستاری، در نگاه بنفکن رندانه این دانشپژوه)، و بدون اشاره به نفی تعریف عقلانی از انسان، در مروری بر روایات نظریه بازیها، دیوید آستن اسمیت، حتی توان پیشگویی احتمالی نظریه بازیها را زیر سوال میبرد. به نظر او، درست نیست که انسان را صرفاً موجودی حسابگر فرض کنیم و دیگر ارجحیتهای او را در نظر نگیریم.
با این وصف، نظریه بازیها میتواند جنبه آموزشی برای تنظیم عقلانی و رام کردن ذهن سرکش، برای سناریوسازی داشته باشد، و نه آنکه قابلیت تفسیر زیستاری از روابط انسانی. به کلامی دیگر، خصلت عقلانیت را در انسان برجسته کرده و به آن تداوم میبخشد. این در حالی است که در پندار زیستاری این دانشپژوه، قائل شدن خصلت عقلانیت حاکی از نگاهی جازم و ضابطی نسبت به انسان است. این دانشپژوه، عقلانیت را امری فرآیندی تعریف میکند. این فرآیند زیستاری ممکن است به ردای ضابطهبخشی رفتاری (فلسفی)، یا ضابطهبخشی شناختی- روشی، یا راهجویی علمی- عملی در آید. به طور خلاصه، همراه با سناریوسازی، تئوری احتمالات و امکانات، نظریه بازیها با تلفیق عقل ابزاری و صرفاً با منطق ریاضی، طیف سناریوهای ممکن را در اختیار تصمیمگیرنده سیاسی قرار میدهد.
در سیاست خارجی از نوع ایرانی در دورههای مختلف، آیا شاهد چنین ترکیبی هستیم؟
در خصوص کاربرد نظریه بازیها، در روایت چرایی این رفتار، من تلاش دارم خود را از دام بازیهای کلامی نجات دهم. برای این نجات، لازم است در روایت خود، از چیستانی سربسته در زیستار ایرانی پردهبرداری کنم. چیستانی که هماکنون زیستار ایرانی را گرفتار نگه داشته است. این چیستان، «تقابل تاسیسگر نخبهسالاری اقتدارگرا - عوامگرایی هیجانی است که زیستار ایرانی را در دیالکتیک دگرستیزی یا در تهییج عوامسازانه گرفتار کرده است». اقتدارگراییهای نظامی رضاشاهی و بوروکراتیک محمدرضاشاهی، در واقع روایتی از نظریه بازیها بود که با مهار ارتش یا ساواک هیجانگرایی را مدیریت کند. در بعد از انقلاب، دوره سازندگی عرصه جدیدی برای این روند بیپشتوانه فکری توسط تحصیلکردگان ایجاد کرد. در زمان اصلاحات، به لحاظ سیطره نقشهای جهتدار ایدئولوژی و استراتژی سیاسی بر فکر روشنفکرانه، بار دیگر این دور در روابط بینالملل ایران، البته به نحوی دیگر ایجاد شد. در این دوران نیز، برجسته شدن و تقدم نگاه اداری-تحصیلاتی (Intelligentsia) به جای بنفکن روشنفکری،
سیاست بینالملل ایران از پشتوانه علمی برخوردار نبود. به جای ایجاد ائتلاف نخبگان روشنفکر، در واقع تحصیلکردگان اداری مسوول مدیریت هیجانسازی تودهها را فراهم کردند. اتفاقاً که در هر دو برهه، تئوری بازیها در خطدهی به تحصیلکردگان غیرروشنفکر جهت میداد. در هر دو زمان، غربگرایی افراطی یا جهت تعدیل شرق، به جای ایرانگرایی نشست. تحولات ایران در زمان اصلاحات نیز جای گروههای ذینفوذ را عوض کرد. به جای روشنفکران، متفکران جهتدار ایدئولوژیک نشستند. سیاست بینالمللی در کار نبود. همانند گذشته واکنشهای انفعالی مطرح بود. برخلاف واکنشهای انفعالی معترضانه دهه اول انقلاب، واکنش انفعالی موقرانه نشست. البته که به یمن ظهور این دو زیستار، از منظر پنداری، گرایشات اعتراضی در قالب سند چشمانداز طعم انداخت و وقار در زیستار سیاست بینالملل جمهوری اسلامی برجسته شد، نه منافع و امنیت ملی. شرایط اوضاع مهارکننده پندارها بود و نه در تعامل تاسیسگر با آن.
در بحثی دیگر بر پایه اقتصاد چطور؟ آیا همان مباحث بالا در مورد نظریه بازیها در سیاستهای اقتصادی ایران قابل آسیبشناسی است؟ به عنوان نمونه چگونه میتوان از نظریه بازیها در مسائلی مانند تقسیم عادلانه و اقتصاد سیاسی در ایران سخن گفت؟
در خصوص توزیع عادلانه، توسط هوریس دابلیو بروک (Horace W. Brock) در مقابل نظریه تصمیمگیری، نقش آداب (Ethics) در نظریه خاص سیاسی، تعریضی هم به تئوری عدالت میشود. در این روایت نظری خود، از طریق نظریه بازیها، دو روایت از عدالت با هم تلفیق میشوند:
1- نگاه سوسیالیستی هرکس به اندازه نیازش، و 2- نگاه لیبرالی هرکس به اندازه همتش. در این ویرایش از نظریه توزیعی، نگرش متفاوتی از آداب بیطرفی در تصمیم ارائه میشود، که در آن نیاز به چشمپوشی از شائبههای شخصی (Veil of Ignorance) که مورد نظر رالز بود، نادیده گرفته میشود. در این برساخته جان رالز، شائبههای شخصی قاعدهای عادلانه فرض میشود، که همه در مورد عادلانه بودن آن توافق داشته باشند. البته که این به شرطی است که تصمیم اتخاذشده بیتوجه به جایگاه خود آنان در جامعه باشد. علاوه بر این، در نظریه بازی مبتنی بر توزیع عادلانه، در سطح عملیاتی، فایدهمندی مقایسهای بین اشخاص نادیده گرفته میشود، اما این فایدهمندی مقایسهای در سطح مفهومی در نظر گرفته میشود. این توجه مفهومی و نادیده گرفتن در سطح عملیاتی، ناشی از ساختار غیرشخصی نظریه بازیهاست. به علاوه اینکه عدالت توزیعی، از ظهور دو راهحل ناشی از بازی همکارانه ممکن شده است: راه حل نش (Nash solution) و ارزش عام شپلی
(Generalized Shapley Value). در ارزش عام شپلی، ملاحظه همزمان پیامدهای خارجی ائتلافی (coalitionalexternalities) و ساختار ائتلافی (coalitional structure) ممکن شده است.
در نقد سال 1990 هولیس و اسمیت (Hollis and Smith) و 1998 ایوانز و نیونهام (Evans and Newnham) به خوبی آمده است که خودمحوری موجود در نظریه بازیها مخالف نگاه اجتماعی عدالت است. البته با نگاه آنارشیستی دولت مدرن و قدرت و امنیت رقابتی در آن، به خوبی مشخص میشود که دولت مدرن بهترین جایگاه تحقق آن است. در خصوص اقتصاد سرمایهداری و نقش آن در پیشرفت و کسب هژمونی ملی، کارایی این زیستار به همین طریق به اثبات رسیده است. البته که چنین نگاهی نیازمند نگاه نخبهگرا و مهاجرتپذیر در لیبرالدموکراسیها نیز هست. به کلام وبری، انسان بوروکراتیک و به کلام آنتونی داسون (Dawson)، انسان اقتصادی بازیگر چنین نقشی است و جایی برای عواطف (بیان ارزشهای عاشقانه با احساسات مدیریتشده، و نه عکسالعمل احساسی) در نظریه بازیها نیست.
در توضیح بیشتر، در کتاب راهنمای اقتصاد سیاسی 2006 خود، بی واینگاست و دی ویتمن (Weingast and Wittman) نظریه بازیها را مناسب برای بررسی مسائلی چون بودجهنویسی، سیاستگذاری، اصلاح سیاستگذاری و تنظیم مقررات صنعتی میدانند. در این خصوص، تئوری بازیها میتواند میزان و چگونگی نقش بالقوه و بالفعل گروههای ذینفوذ، شرکتهای بزرگ، دلالان سیاسی و امثال آن را در خصوص تاثیرگذاری بر مقررات، از منظر نظری نشان دهد. به علاوه، مسائل رای دادن، تعیین ارجحیتهای کنشگران سیاسی و ماهیت استراتژیپردازی آنان را میتوان با این نظریه تعیین کرد.
نظریه بازیها را چگونه در خصوص نظریه انتخاب عمومی، نظریه سیاست مثبت و نظریه انتخاب اجتماعی میتوان به کار برد؟
نظریه انتخاب عمومی از رشته سیاسی جای پایی در اقتصاد باز کرد. من راجع به اقتصاد چیزی نمیدانم. اما در حوزه سیاسی، نظریه انتخاب عمومی به نظر صاحبنظرانی چون دنیس مولر (Dennis Muller)، و گوردون تولاک (Gordon tullock)، جزیی از نظریه سیاست مثبت به حساب میآید. در این جایگاه، نظریه سیاست مثبت در قالب نظریه بازی، صورتبندی آرای رایدهندگان، سیاستمداران و دیوانسالاران در قالب کارگزارانی خودخواه را نشان میدهد. البته در کنار نظریه بازیها، این رفتارها در قالب سازوکارهای مربوط به بیشینهسازی فایدهمندی یا نظریههای تصمیمگیری هم قابل مطرح شدن است. قابل ذکر است که از منظر هنجاری، نقش تئوری بازیها برای شناسایی معضلات، سناریوسازی و کاربست تجویزهای سیاسی، کارآمدی مناسبی دارد. با این تعبیر، نظریه انتخاب عمومی با نظریه انتخاب اجتماعی هم رابطه نزدیکی دارد. در این خصوص، با کاربست مدلهای ریاضی بسیار پیشرفته، میتوان به گردآوری و تجمیع آحاد منافع یا آرای منفرد دست زد. در کنار تئوری بازیها،
ابزارهای اقتصادی نیز برای این منظور به کار گرفته میشود. به لحاظ آنکه رفتار رایدهندگان در دموکراسیها بر رفتار مقامات رسمی تاثیر میگذارد، نظریه انتخاب عمومی غالباً از نظریه انتخاب اجتماعی بهره میگیرد. در همه این موارد، عقل ابزاری محور کلیدی تحلیلها برای تعیین فایدهمندیها در نظریه بازیهاست.
به عنوان کلام پایانی، اگر مطلبی باقی مانده، بفرمایید.
موفق باشید. با امید بالا رفتن جایگاه ایران و ایرانی در عرصه نظام بینالملل
فردی- بومی- جهانیشده، از پرگویی خود عذرخواهی و از تحمل شما و خوانندگان تشکر میکنم.
دیدگاه تان را بنویسید