تاریخ انتشار:
نگاشتهای پیرامون نقایص آموزش علم اقتصاد در ایران
اقتصاد رانتی، اقتصاددان تربیت نمیکند
در مورد آموزش علم اقتصاد در ایران هرگاه سخن به میان میآید همواره با نوعی انتقاد از نارسایی و ضعف همراه است. اینکه امروز پس از گذشت بیش از نیمقرن از تاسیس موسسه مطالعات اقتصادی دانشگاه تهران و دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی(دانشگاه ملی سابق) به عنوان اولین نهادهای پژوهشی و آموزشی نوین و مستقل اقتصادی هنوز سوالاتی در مورد نقایص آموزش علم اقتصاد در ایران مطرح میشود.
در مورد آموزش علم اقتصاد در ایران هرگاه سخن به میان میآید همواره با نوعی انتقاد از نارسایی و ضعف همراه است. اینکه امروز پس از گذشت بیش از نیمقرن از تاسیس موسسه مطالعات اقتصادی دانشگاه تهران و دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی (دانشگاه ملی سابق) به عنوان اولین نهادهای پژوهشی و آموزشی نوین و مستقل اقتصادی هنوز سوالاتی در مورد نقایص آموزش علم اقتصاد در ایران مطرح میشود، شاید نگاه عالم اقتصادی به عنوان یک عالم کلنگر را به پاسخگویی به سوال دیگری جلب کند، چرا اساساً علم اقتصاد و آموزش آن در ایران بهرغم تمام نیازها، اهمیت و قدمت آن در ایران از قوام لازم برخوردار نیست.
چرا در شرایطی که علم اقتصاد در سطح جهانی از اهمیت و ارزش بسیار بالایی برخوردار است در ایران با اقبال لازم مواجه نشده و از رشد و بالندگی لازم برخوردار نیست.
چرا در شرایطی که نقش علم اقتصاد، پژوهشهای اقتصادی و عالمان اقتصادی به عنوان یکی از نهادهای برجسته در توسعه مطرح است در ایران مطرح نشدن آموزههای آن (اگر نگوییم اضمحلال هر چه بیشتر این علم) را شاهد هستیم. شاید پاسخهای این سوالات همپوشانی بالایی با پاسخ به سوالات مربوط به دلایل توسعهنیافتگی ایران داشته باشد اما نگاشته حاضر با رویکرد پرداختن به مشکلات و نقایص آموزش اقتصاد ایران تهیه شده است.
در کجا ایستادهایم
در شروع بحث بهتر است به شرایط موجود وضعیت آموزش اقتصاد در کشور اشارهای کرد.
از نشانههای بارز وضعیت موجود میتوان موارد ذیل را برشمرد:
- حاکم بودن فضای رخوت و عدم رقابت در مراکز آموزش عالی اقتصاد در ایران
-رشد کیفی بسیار پایین دورههای آموزشی اقتصاد در ایران (برخلاف رشد کمی بالا)
- عدم تطابق بروندادهای پژوهشی با مطالب پیشرو و نوین در جهان امروز
- عدم تطابق بروندادهای پژوهشی با مشکلات رایج اقتصادی کشور
- فاصله داشتن منابع آموزشی از منابع روزآمد جهان
- فاصله داشتن مواد آموزشی با نیازهای بازار کار در ایران
- عدم توانایی دانشجویان و دانشآموختگان اقتصاد در تحلیل و توضیح مشکلات و تنگناهای اقتصادی کشور و ارائه راهکار مناسب
- فاصله گرفتن روزافزون تواناییهای علمی دانشجویان علم اقتصاد در ایران با همتایان خود درکشورهای توسعهیافته
موارد و مشکلات ذکرشده متاسفانه در شرایط حاضر رو به وخامت است و همین موضوع اوضاع را بسیار پیچیدهتر میسازد. پرواضح است که عالم اقتصادی باید با گذر کردن از برشمردن و شرح، مصادیق و نشانهها به دنبال سازوکارهای به وجودآورنده شرایط موجود باشد.
اقتصاد دولتی - آموزش دولتی
به وضوح میتوان فهمید نواقص یادشده همپوشانی بسیار بالایی با نواقص تولید در بنگاههای دولتی در ایران دارد از همین رو محسن رنانی در مقالهای تحت عنوان چهار نسل اقتصاددان و نقش آنان در تحولات اقتصاد معاصر ایران که در اولین همایش دستاوردهای آموزشی و پژوهشی علم اقتصاد در ایران ارائه شده اشارهکرده است «آموزش علم اقتصاد در ایران در یک بستر دولتی شکل گرفته است و همان ویژگیهایی را دارد که هر صنعت دولتی در ایران در اقتصاد طی نیمقرن اخیر داشته است. وابستگی به درآمدهای نفتی، ناپویایی، عدم رقابت، بسته و حمایت شده بودن (در برابر تولیدات خارجی) و غیرمعطوف به نیازهای متحول جامعه، هدفگذاری تولید انبوه و غیرمتنوع و... از اصلیترین ویژگیهای آن بوده است».
(دولتمحور بودن توسعه در ایران منجر به شکلگیری و ایجاد نهادهای توسعه نه به صورت واقعی آن بلکه به صورت ظاهری و صوری شده است از همین رو جمله «در ایران همهچیز هست ولی در واقع هیچ چیز نیست» در بسیاری از موارد مصداق پیدا میکند. شکلگیری آموزش اقتصاد و اهمیت دادن به آن که از لوازم مهم توسعهیافتگی یک کشور است نیز میتواند از همین مصادیق باشد.)
تقاضاکنندگانی که نیاز ندارند
در بررسی تقاضاکنندگان علم اقتصاد نیز که میتوانند دولت و بنگاههای خصوصی اقتصادی در ایران باشند نکات قابل ملاحظهای وجود دارد که در عدم نضج گرفتن علم اقتصاد در ایران نقش بسزایی داشته است. اساساً پس از اهمیت یافتن درآمدهای نفتی در اقتصاد و تبدیل شدن نقش دولت در اقتصاد به تقسیمکننده درآمدهای بادآورده نفتی، مساله مدیریت منابع محدود، ذیل ایجاد ساختارهای صحیح اهمیتی پیدا نکرده است، از سوی دیگر اقتصاد رانتی ایران منجر به شکلگیری عناصر قدرت رانتی و گسترش آن به فضای آکادمیک
شده است که همین امر با دخالت و اعمال نفوذ در ساز و کارها و فرآیندهای آکادمیک منجر به ایجاد اخلال در روال طبیعی و دور شدن مراکز آموزش عالی علم اقتصاد از استانداردهای لازم در ایران شده است. بنگاههای اقتصادی خصوصی نیز با توجه به شرایط اقتصاد ایران به دنبال تولید ثروت، رقابت و ملزومات آن نبودهاند و تمرکز آنها در اقتصاد رانتی- نفتی ایران بر نزدیک شدن به منابع رانتی بوده است لذا مشاهده میشود هر دو گروه تقاضاکنندگان بالقوه علم اقتصاد در ایران نیاز واقعی به این علم ندارند و در بسیاری از موارد رویکرد آنها به علم اقتصاد و آموزههای آن همانند کالای لوکس بوده است. عدم نیاز به آموزههای علم اقتصاد منجر شده است علم اقتصاد در ایران در یک فضای ایزوله به حیات غیربالنده خود ادامه دهد که ریشه بسیاری از مشکلات موجود است.
تردید در مورد علم اقتصاد
آموزش علم اقتصاد در ایران علاوه بر چالشهای ذکرشده در طرف عرضه و تقاضا با چالشهای ناشی از تردیدها و عدماطمینانها به ماهیت علم اقتصاد نیز مواجه است.
در توضیح این موضوع به طور کلی میتوان گفت اولین جرقههای حرکت مدون و برنامهریزیشده با الهام از آموزههای علم اقتصاد برای توسعه ایران توسط نسلهای جوان خانواده متمول، درباریان و شاهزادگان ایرانی که در خارج از کشور در مکاتب اروپایی علم اقتصاد آموزش دیده بودند شکل گرفت اما ساز و کارهای حاکم بر کشور و ماهیت قدرت در ایران هیچگاه اجازه نداد دانش اقتصاد به درستی برای توسعه کشور مد نظر قرار داده شود، از این رو با عقب رانده شدن این موج نسل دانشآموخته اقتصاد روی به دانشگاهها و فضای آکادمیک آورد و آموزش نوین علم اقتصاد در ایران را پایهریزی کرد و به تربیت نسلهای بعدی دانشجویان اقتصاد پرداخت.
از سوی دیگر با فعالیت و گسترده شدن فعالیت احزاب چپ در تاریخ معاصر ایران نوعی از دانش و برداشتهای اقتصادی، خاص عوام در جامعه ایرانی شکل گرفت و گسترش و تعمیق پیدا کرد. ماهیت این برداشتها از آن روی که با رویکرد کوتاهمدت برای تهییج اذهان عمومی بود در بسیاری از موارد با آموزههای علم اقتصاد که توسط اقشار مرفه جامعه همانطور که در بند فوق اشاره شد نمایندگی و تدریس میشد در تضاد بود و این تضاد منجر به شکلگیری و بسط ضمنی این ایده شده که آموزههای علم اقتصاد برای حمایت از منافع ثروتمندان طراحی شده است.
این ایده بعدها توسط احزاب و نیروهای مذهبی پس از انقلاب اسلامی پیگیری شد و منجر به ادامه فضای بیاعتمادی به علم اقتصاد شد که هنوز نیز بهرغم کمرنگ شدن به صورت نهادینه در نگرش مردم، مسوولان و متاسفانه حتی عالمان اقتصادی کشور وجود دارد. تردیدی که نسبت به عملکرد علم اقتصاد در کشور وجود دارد منجر شده است که هیچگاه بنیانهای لازم برای شکلگیری و رشد علم اقتصاد به طور جدی به وجود نیاید.
بیهویتی مراکز آموزشی علم اقتصاد نتیجه
ساز و کارهای حاکم
ساز و کارها و فضای عدم تعادل حاکم که سعی شد به آنها اشاره شود، در نهایت منجر به، به وجود آمدن نوعی فضای سردرگمی و بیهویتی در دانشکدهها و مراکز آموزش عالی اقتصاد نسبت به نقش خود در فضای آموزش عالی و به طور کلی در فرآیند رشد و توسعه کشور شده است.
بلاتکلیفی مراکز آموزش عالی اقتصاد در ایران منجر به شکلگیری بسیاری از مشکلات و ادامه پیدا کردن روند معیوب کنونی شده است. جهت توضیح این پدیده ناخجسته و مشکلات ناشی از آن میتوان به موارد مشهودی اشاره کرد.
تحقیقات انجامشده نشان میدهد فضای رخوت در مراکز آموزش عالی اقتصاد کشور بدانجا رسیده است که حتی در فضای آموزشی اقتصاد که اساس وارداتی دارد و حداقل در ابتدای امر به نظر میرسد که نیاز به انرژی کمتری برای بهروز بودن دارد فاصله بسیار زیادی بین منابع و سرفصلهای مورد تدریس با دانشگاههای معتبر خارجی وجود دارد. به عنوان مثال بر اساس مطالعات انجامشده در مورد درس کلان توسط دکتر سعید مشیری (عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی) تحت عنوان «مروری بر تحولات آموزش و پژوهش در اقتصاد کلان در جهان و ایران» نشان میدهد در دهه 70 شمسی تقریباً تمام دانشگاههای بررسیشده در داخل کشور از کتاب برانسون به عنوان منبع آموزشی درس کلان در مقطع کارشناسی ارشد استفاده میکردهاند در حالی که هیچ از یک دانشگاههای خارجی بررسیشده این کتاب را در برنامه آموزشی خود نداشته و از منابع جدیدتر بهره میبردند.
از همین رو است که دانشجویان ایرانی که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میروند از فاصله منابع و سرفصلهای دروس آموزشی علم اقتصاد در داخل و خارج کشور ابراز شگفتی میکنند. فضای بسته مراکز علم اقتصاد در ایران و عدم برقراری ارتباط مناسب با همتایان خارجی خود حتی در سطح منطقه نیز منجر به دامن زدن به وضع موجود و ادامه شرایط نهچندان مطلوب فعلی میشود.
از سوی دیگر میتوان این گونه تعبیر کرد که فضای سردرگمی و بیهویتی در بدنه آموزش عالی رشته اقتصاد منجر شده است رشته اقتصاد در اولویت بالای دانشآموزان در انتخاب رشته کارشناسی قرار نگیرد به طوری که مطالعات انجامشده توسط دکتر محمدحسین پورکاظمی نشان میدهد در آزمون سراسری سال 80 که تعداد شرکتکنندگان در آزمون ورودی دانشگاهها و مراکز آموزشی دولتی، پیامنور و غیرانتفاعی یک میلیون و 593 هزار و 490 نفر بوده است در زیرگروه ریاضی تنها 3/11 درصد در زیرگروه تجربی 9/10 درصد و در زیرگروه انسانی 8/18 درصد از قبولشدگان رشته اقتصاد را در اولویت اول تا دهم خود انتخاب کردهاند که نشاندهنده اقبال بسیار محدود دانشآموزان به این رشته است.
در فضای رخوتآلود کنونی در عرصه آموزش اقتصاد، فاصله گرفتن مطالب آموزشی از مطالب بهروز را میتوان بهگونهای دیگر نیز مورد کنکاش قرار داد، از این رو میتوان به شکلگیری انتقادات صاحبنظران داخلی به علم اقتصاد اشاره کرد که در بسیاری از موارد اساساً مبانی این انتقادات بر اساس مطالب و نکات قدیمی مورد تدریس در سطح دانشگاههای کشور است که با رویکرد امروزه جامعه علمی در سطح جهانی تفاوت فاحشی دارد و به تعبیر دیگر اینطور میتوان قلمداد کرد که بسیاری از منتقدان علم اقتصاد در ایران انتقادات خود را بر اساس اطلاعات و آموزههایی از علم اقتصاد قرار دادهاند که این آموزهها دیگر از وجاهت لازم برخوردار نیستند.
از سوی دیگر بیان این نکته لازم به نظر میرسد که صرف آموزش منابع روز علمی، نمیتواند نشانگر کارآمدی سیستم آموزشی باشد و تکیه بیش از حد سیستم آموزشی بر تدریس صرف نکات درسی نمیتواند منجر به شکوفایی دانش در کشور شود. بدیهی است که تربیت دانشجویان فقط به عنوان نگارندگان و بازنویسیکنندگان جزوات نمیتواند بنیانهای لازم برای جهش علمی و به طور کلی پیشرفت کشور را فراهم کند و در مسیر دست یافتن به سطوح برتر سیستم آموزشی که همانا تربیت متفکران متخصص است کمکی بکند، نکتهای که عملی شدن آن در شرایط فعلی بسیار دور و دراز به نظر میرسد.
چه میتوان کرد...
در این شرایط شاید لازم باشد در ابتدای امر نیروی دلسوز و کارشناس موجود در بدنه آموزش عالی اقتصاد کشور سکان امور را به دست گرفته و در یک حرکت منسجم و حسابشده سعی داشته باشند به تعریف هویت، شخصیت و رویکرد هر یک از مراکز آموزش عالی اقتصاد در کشور به فراخور نیازهای حال حاضر و آینده اقتصاد ایران بپردازند. این امر شاید در ابتدای امر نیاز به جلب حمایتهای دولتی داشته باشد اما باید در نهایت به استقلال مراکز مزبور بینجامد.
چرا در شرایطی که علم اقتصاد در سطح جهانی از اهمیت و ارزش بسیار بالایی برخوردار است در ایران با اقبال لازم مواجه نشده و از رشد و بالندگی لازم برخوردار نیست.
چرا در شرایطی که نقش علم اقتصاد، پژوهشهای اقتصادی و عالمان اقتصادی به عنوان یکی از نهادهای برجسته در توسعه مطرح است در ایران مطرح نشدن آموزههای آن (اگر نگوییم اضمحلال هر چه بیشتر این علم) را شاهد هستیم. شاید پاسخهای این سوالات همپوشانی بالایی با پاسخ به سوالات مربوط به دلایل توسعهنیافتگی ایران داشته باشد اما نگاشته حاضر با رویکرد پرداختن به مشکلات و نقایص آموزش اقتصاد ایران تهیه شده است.
در کجا ایستادهایم
در شروع بحث بهتر است به شرایط موجود وضعیت آموزش اقتصاد در کشور اشارهای کرد.
از نشانههای بارز وضعیت موجود میتوان موارد ذیل را برشمرد:
- حاکم بودن فضای رخوت و عدم رقابت در مراکز آموزش عالی اقتصاد در ایران
-رشد کیفی بسیار پایین دورههای آموزشی اقتصاد در ایران (برخلاف رشد کمی بالا)
- عدم تطابق بروندادهای پژوهشی با مطالب پیشرو و نوین در جهان امروز
- عدم تطابق بروندادهای پژوهشی با مشکلات رایج اقتصادی کشور
- فاصله داشتن منابع آموزشی از منابع روزآمد جهان
- فاصله داشتن مواد آموزشی با نیازهای بازار کار در ایران
- عدم توانایی دانشجویان و دانشآموختگان اقتصاد در تحلیل و توضیح مشکلات و تنگناهای اقتصادی کشور و ارائه راهکار مناسب
- فاصله گرفتن روزافزون تواناییهای علمی دانشجویان علم اقتصاد در ایران با همتایان خود درکشورهای توسعهیافته
موارد و مشکلات ذکرشده متاسفانه در شرایط حاضر رو به وخامت است و همین موضوع اوضاع را بسیار پیچیدهتر میسازد. پرواضح است که عالم اقتصادی باید با گذر کردن از برشمردن و شرح، مصادیق و نشانهها به دنبال سازوکارهای به وجودآورنده شرایط موجود باشد.
اقتصاد دولتی - آموزش دولتی
به وضوح میتوان فهمید نواقص یادشده همپوشانی بسیار بالایی با نواقص تولید در بنگاههای دولتی در ایران دارد از همین رو محسن رنانی در مقالهای تحت عنوان چهار نسل اقتصاددان و نقش آنان در تحولات اقتصاد معاصر ایران که در اولین همایش دستاوردهای آموزشی و پژوهشی علم اقتصاد در ایران ارائه شده اشارهکرده است «آموزش علم اقتصاد در ایران در یک بستر دولتی شکل گرفته است و همان ویژگیهایی را دارد که هر صنعت دولتی در ایران در اقتصاد طی نیمقرن اخیر داشته است. وابستگی به درآمدهای نفتی، ناپویایی، عدم رقابت، بسته و حمایت شده بودن (در برابر تولیدات خارجی) و غیرمعطوف به نیازهای متحول جامعه، هدفگذاری تولید انبوه و غیرمتنوع و... از اصلیترین ویژگیهای آن بوده است».
(دولتمحور بودن توسعه در ایران منجر به شکلگیری و ایجاد نهادهای توسعه نه به صورت واقعی آن بلکه به صورت ظاهری و صوری شده است از همین رو جمله «در ایران همهچیز هست ولی در واقع هیچ چیز نیست» در بسیاری از موارد مصداق پیدا میکند. شکلگیری آموزش اقتصاد و اهمیت دادن به آن که از لوازم مهم توسعهیافتگی یک کشور است نیز میتواند از همین مصادیق باشد.)
تقاضاکنندگانی که نیاز ندارند
در بررسی تقاضاکنندگان علم اقتصاد نیز که میتوانند دولت و بنگاههای خصوصی اقتصادی در ایران باشند نکات قابل ملاحظهای وجود دارد که در عدم نضج گرفتن علم اقتصاد در ایران نقش بسزایی داشته است. اساساً پس از اهمیت یافتن درآمدهای نفتی در اقتصاد و تبدیل شدن نقش دولت در اقتصاد به تقسیمکننده درآمدهای بادآورده نفتی، مساله مدیریت منابع محدود، ذیل ایجاد ساختارهای صحیح اهمیتی پیدا نکرده است، از سوی دیگر اقتصاد رانتی ایران منجر به شکلگیری عناصر قدرت رانتی و گسترش آن به فضای آکادمیک
شده است که همین امر با دخالت و اعمال نفوذ در ساز و کارها و فرآیندهای آکادمیک منجر به ایجاد اخلال در روال طبیعی و دور شدن مراکز آموزش عالی علم اقتصاد از استانداردهای لازم در ایران شده است. بنگاههای اقتصادی خصوصی نیز با توجه به شرایط اقتصاد ایران به دنبال تولید ثروت، رقابت و ملزومات آن نبودهاند و تمرکز آنها در اقتصاد رانتی- نفتی ایران بر نزدیک شدن به منابع رانتی بوده است لذا مشاهده میشود هر دو گروه تقاضاکنندگان بالقوه علم اقتصاد در ایران نیاز واقعی به این علم ندارند و در بسیاری از موارد رویکرد آنها به علم اقتصاد و آموزههای آن همانند کالای لوکس بوده است. عدم نیاز به آموزههای علم اقتصاد منجر شده است علم اقتصاد در ایران در یک فضای ایزوله به حیات غیربالنده خود ادامه دهد که ریشه بسیاری از مشکلات موجود است.
تردید در مورد علم اقتصاد
آموزش علم اقتصاد در ایران علاوه بر چالشهای ذکرشده در طرف عرضه و تقاضا با چالشهای ناشی از تردیدها و عدماطمینانها به ماهیت علم اقتصاد نیز مواجه است.
در توضیح این موضوع به طور کلی میتوان گفت اولین جرقههای حرکت مدون و برنامهریزیشده با الهام از آموزههای علم اقتصاد برای توسعه ایران توسط نسلهای جوان خانواده متمول، درباریان و شاهزادگان ایرانی که در خارج از کشور در مکاتب اروپایی علم اقتصاد آموزش دیده بودند شکل گرفت اما ساز و کارهای حاکم بر کشور و ماهیت قدرت در ایران هیچگاه اجازه نداد دانش اقتصاد به درستی برای توسعه کشور مد نظر قرار داده شود، از این رو با عقب رانده شدن این موج نسل دانشآموخته اقتصاد روی به دانشگاهها و فضای آکادمیک آورد و آموزش نوین علم اقتصاد در ایران را پایهریزی کرد و به تربیت نسلهای بعدی دانشجویان اقتصاد پرداخت.
از سوی دیگر با فعالیت و گسترده شدن فعالیت احزاب چپ در تاریخ معاصر ایران نوعی از دانش و برداشتهای اقتصادی، خاص عوام در جامعه ایرانی شکل گرفت و گسترش و تعمیق پیدا کرد. ماهیت این برداشتها از آن روی که با رویکرد کوتاهمدت برای تهییج اذهان عمومی بود در بسیاری از موارد با آموزههای علم اقتصاد که توسط اقشار مرفه جامعه همانطور که در بند فوق اشاره شد نمایندگی و تدریس میشد در تضاد بود و این تضاد منجر به شکلگیری و بسط ضمنی این ایده شده که آموزههای علم اقتصاد برای حمایت از منافع ثروتمندان طراحی شده است.
این ایده بعدها توسط احزاب و نیروهای مذهبی پس از انقلاب اسلامی پیگیری شد و منجر به ادامه فضای بیاعتمادی به علم اقتصاد شد که هنوز نیز بهرغم کمرنگ شدن به صورت نهادینه در نگرش مردم، مسوولان و متاسفانه حتی عالمان اقتصادی کشور وجود دارد. تردیدی که نسبت به عملکرد علم اقتصاد در کشور وجود دارد منجر شده است که هیچگاه بنیانهای لازم برای شکلگیری و رشد علم اقتصاد به طور جدی به وجود نیاید.
بیهویتی مراکز آموزشی علم اقتصاد نتیجه
ساز و کارهای حاکم
ساز و کارها و فضای عدم تعادل حاکم که سعی شد به آنها اشاره شود، در نهایت منجر به، به وجود آمدن نوعی فضای سردرگمی و بیهویتی در دانشکدهها و مراکز آموزش عالی اقتصاد نسبت به نقش خود در فضای آموزش عالی و به طور کلی در فرآیند رشد و توسعه کشور شده است.
بلاتکلیفی مراکز آموزش عالی اقتصاد در ایران منجر به شکلگیری بسیاری از مشکلات و ادامه پیدا کردن روند معیوب کنونی شده است. جهت توضیح این پدیده ناخجسته و مشکلات ناشی از آن میتوان به موارد مشهودی اشاره کرد.
تحقیقات انجامشده نشان میدهد فضای رخوت در مراکز آموزش عالی اقتصاد کشور بدانجا رسیده است که حتی در فضای آموزشی اقتصاد که اساس وارداتی دارد و حداقل در ابتدای امر به نظر میرسد که نیاز به انرژی کمتری برای بهروز بودن دارد فاصله بسیار زیادی بین منابع و سرفصلهای مورد تدریس با دانشگاههای معتبر خارجی وجود دارد. به عنوان مثال بر اساس مطالعات انجامشده در مورد درس کلان توسط دکتر سعید مشیری (عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی) تحت عنوان «مروری بر تحولات آموزش و پژوهش در اقتصاد کلان در جهان و ایران» نشان میدهد در دهه 70 شمسی تقریباً تمام دانشگاههای بررسیشده در داخل کشور از کتاب برانسون به عنوان منبع آموزشی درس کلان در مقطع کارشناسی ارشد استفاده میکردهاند در حالی که هیچ از یک دانشگاههای خارجی بررسیشده این کتاب را در برنامه آموزشی خود نداشته و از منابع جدیدتر بهره میبردند.
از همین رو است که دانشجویان ایرانی که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میروند از فاصله منابع و سرفصلهای دروس آموزشی علم اقتصاد در داخل و خارج کشور ابراز شگفتی میکنند. فضای بسته مراکز علم اقتصاد در ایران و عدم برقراری ارتباط مناسب با همتایان خارجی خود حتی در سطح منطقه نیز منجر به دامن زدن به وضع موجود و ادامه شرایط نهچندان مطلوب فعلی میشود.
از سوی دیگر میتوان این گونه تعبیر کرد که فضای سردرگمی و بیهویتی در بدنه آموزش عالی رشته اقتصاد منجر شده است رشته اقتصاد در اولویت بالای دانشآموزان در انتخاب رشته کارشناسی قرار نگیرد به طوری که مطالعات انجامشده توسط دکتر محمدحسین پورکاظمی نشان میدهد در آزمون سراسری سال 80 که تعداد شرکتکنندگان در آزمون ورودی دانشگاهها و مراکز آموزشی دولتی، پیامنور و غیرانتفاعی یک میلیون و 593 هزار و 490 نفر بوده است در زیرگروه ریاضی تنها 3/11 درصد در زیرگروه تجربی 9/10 درصد و در زیرگروه انسانی 8/18 درصد از قبولشدگان رشته اقتصاد را در اولویت اول تا دهم خود انتخاب کردهاند که نشاندهنده اقبال بسیار محدود دانشآموزان به این رشته است.
در فضای رخوتآلود کنونی در عرصه آموزش اقتصاد، فاصله گرفتن مطالب آموزشی از مطالب بهروز را میتوان بهگونهای دیگر نیز مورد کنکاش قرار داد، از این رو میتوان به شکلگیری انتقادات صاحبنظران داخلی به علم اقتصاد اشاره کرد که در بسیاری از موارد اساساً مبانی این انتقادات بر اساس مطالب و نکات قدیمی مورد تدریس در سطح دانشگاههای کشور است که با رویکرد امروزه جامعه علمی در سطح جهانی تفاوت فاحشی دارد و به تعبیر دیگر اینطور میتوان قلمداد کرد که بسیاری از منتقدان علم اقتصاد در ایران انتقادات خود را بر اساس اطلاعات و آموزههایی از علم اقتصاد قرار دادهاند که این آموزهها دیگر از وجاهت لازم برخوردار نیستند.
از سوی دیگر بیان این نکته لازم به نظر میرسد که صرف آموزش منابع روز علمی، نمیتواند نشانگر کارآمدی سیستم آموزشی باشد و تکیه بیش از حد سیستم آموزشی بر تدریس صرف نکات درسی نمیتواند منجر به شکوفایی دانش در کشور شود. بدیهی است که تربیت دانشجویان فقط به عنوان نگارندگان و بازنویسیکنندگان جزوات نمیتواند بنیانهای لازم برای جهش علمی و به طور کلی پیشرفت کشور را فراهم کند و در مسیر دست یافتن به سطوح برتر سیستم آموزشی که همانا تربیت متفکران متخصص است کمکی بکند، نکتهای که عملی شدن آن در شرایط فعلی بسیار دور و دراز به نظر میرسد.
چه میتوان کرد...
در این شرایط شاید لازم باشد در ابتدای امر نیروی دلسوز و کارشناس موجود در بدنه آموزش عالی اقتصاد کشور سکان امور را به دست گرفته و در یک حرکت منسجم و حسابشده سعی داشته باشند به تعریف هویت، شخصیت و رویکرد هر یک از مراکز آموزش عالی اقتصاد در کشور به فراخور نیازهای حال حاضر و آینده اقتصاد ایران بپردازند. این امر شاید در ابتدای امر نیاز به جلب حمایتهای دولتی داشته باشد اما باید در نهایت به استقلال مراکز مزبور بینجامد.
دیدگاه تان را بنویسید