سومین حراج تهران رکوردی ۱۳میلیاردی از خود به جای گذاشت
جمعه خوشبخت
۱۳ میلیارد و ۲۷۵ میلیون تومان در ۱۵۰ دقیقه. میشود چیزی حدود ۱۰۰ میلیون تومان در هر دقیقه. این رقم، عجیب است. از هر طرف که نگاه کنیم، عجیب است. برای هنر ایران عجیبتر هم هست.
13 میلیارد و 275 میلیون تومان در 150 دقیقه. میشود چیزی حدود 100 میلیون تومان در هر دقیقه. این رقم، عجیب است. از هر طرف که نگاه کنیم، عجیب است. برای هنر ایران عجیبتر هم هست. اینکه دو اثرِ نقاشی بتوانند از مرز یک میلیارد و نیم بگذرند، اتفاقی نیست که بشود خیلی راحت با آن برخورد کرد؛ اما ایران همیشه سرزمین عجایب بوده است. شاید هم اصلاً نباید به این شکل به قضیه نگاه کرد. باید آن را پذیرفت و به قولِ «علیرضا سمیعآذر» به عنوان اتفاقی غرورآمیز و قابل افتخار قلمدادش کرد. میتوانیم ماجرا را هم پیچیدهتر از آنی که هست، بررسی نکنیم و حساب هنرهای تجسمی را از حسابِ هنرهای دیگر جدا کنیم: از سینما که بودجههای چند دهمیلیاردیاش برای تولید فیلمها، فروش چند دهمیلیونی هم ندارد؛ از تئاترش که همچنان اعضایش در گیرودار قراردادهای چندمیلیونی هستند و سالنهای صدنفرهاش نمیتوانند چیزی را به تئاتر ایران اضافه کنند. از موسیقیاش که هنوز نتوانسته مشروعیتش را بعد از 35 سال به دست بیاورد. باید هنرهای تجسمی را از همه اینها جدا کنیم و یادمان باشد که بخش خصوصی خوب توانسته از پس خودش برآید و اتفاقی را رقم زند که در 150 دقیقه، 13
میلیارد و 275 میلیون تومان به دست بیاورد. چیزی حدود فروش تمام فیلمهای ششماهه دوم سال گذشته و چند ده سال تئاترهای روی صحنه و کنسرتهای اجراشده. اصلاً هنرهای تجسمی در این سالها وضعیتی دارد که باید آن را تنها با خودش مقایسه کرد. اینطوری شاید تصویر روشنتری از ماجرا به دست بیاوریم.
والاستریت هتل پارسیان
اگر تا پیش از این، تا سه سال قبل، تا قبل از زمانی که اولین حراج تهران رقم بخورد، خیابان شیخزاید دوبی، تکلیف قیمت آثار هنرمندان ایرانی را در کنار هنرمندان خاورمیانه و شمال آفریقا تعیین میکرد؛ حالا هتل پارسیان تهران، «والاستریت اقتصاد هنر ایران» است. لابد این اتفاق هم موافقان و مخالفان خودش را داشت. حالا هم لابد عدهای دارند تلاش میکنند این اتفاق را شکلِ دیگری نشان دهند. اما به هر حال هستند، کسانی که همواره مخالف سرمایهداری هستند و با «حراج تهران» هم همانطور برخورد میکنند که با «حراج کریستی»؛ اما باید تنها به سالن نهچندان بزرگی در یکی از هتلهای شمال تهران فکر کرد که در این سالها -سه سالِ اخیر- نقش مهمی در رونق خریدوفروش آثار هنری داشته است. از آن مهم تر اینکه در همین مکان، چهرههای جدیدی وارد عرصه خریدوفروش آثار هنری شدهاند که شاید تا پیش از این نام هنرمندان مدرن و معاصر ایران را هم نمیشناختند؛ تمام تصورشان از هنر، گالریهای با نقاشیهای رئال خیابان ولیعصر بود و با اغماض شاید «کمالالملک» را میشناختند به همت علی حاتمی و کاتوزیان؛ اما حالا
میدانند که میشود آثار هنری را هم به عنوان کالایی با ارزش افزوده بررسی کرد، آن را خرید و به شکل سرمایه به آن نگاه کرد. اگر سقوط شدید ریال در برابر دلار در سالهای قبل از یک طرف و تنهایی بخش خصوصی در زمینه خریدوفروش آثار هنری و از آن مهمتر مشکلات سیاسی اعراب با ایران که نتیجه اتفاقات هشت سال گذشته بود و باعث میشد تا آنها تمام تلاش خود را انجام دهند تا هنرمندان ایرانی نتوانند رکورد مناسبی در حراجی کریستی داشته باشند؛ باعث شده بود تا قیمت آثار هنرمندان ایرانی در این حراجی با افت روبهرو شود، حالا میشود امیدوار بود که دیگر قطب جدیدی برای خریدوفروش آثار هنری در ایران به وجود آمده است. قطبی که احتمالاً در چند سال آینده میتواند منطقهای شود و حتی جهانی. این البته دیگر کاری نیست که بتوان تنها از «علیرضا سمیعآذر» انتظار داشت. درست است که او در این سالها کارهای زیادی کرده که شاید برای خیلیها رویایی و دستنیافتنی بوده است؛ اما رسیدن به این نقطه سروسامان نظام بانکی را میخواهد و امنیت روانی برای خریداران آثار هنری که به ایران بیایند. حالا هم «تحریم»ها قوزی بالای همه قوزهایی است که مانعی بزرگ برای این
ماجرایند. تا همینجا هم البته میتوان قانع بود، خیلی از هنرمندان -تقریباً تمامشان جز پرویز تناولی، محمد احصایی و فرهاد مشیری- در نهمین روز خرداد سال 93 توانستند رکوردهای خود را بشکنند. از استادان گرفته تا جوانترها.
از تهران تا شارجه
«محمود احمدینژاد» اگر نبود، شاید حالا کریستی در تهران برگزار میشد. او که آمد و رئیس دولت نهم شد، خیلی از اتفاقاتی که میتوانست رخ دهد، رخ نداد، برگزاری حراجی کریستی هم یکی از آنان. به همین سادگی. بیمه و بانکها تحریم شدند و بوروکراسی اداری به اوج خود رسید. موضوع احتمال برگزاری حراجی کریستی در ایران در زمان ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی مطرح شد. خاتمی که دولتش، «دولت فرهنگی» بود و هدفش توسعه فرهنگی، در مناسبات هنری نیز چون مناسبات سیاسیاش، به دنبال گسترش روابط با کشورهای منطقه و جهان بود. مدیران ارشد کریستی به ایران دعوت شدند. اتفاق اما رخ نداد. نبود سیستم بانکداری الکترونیکی در ایران مهم ترین دلیل بود. خریداران آثار هنری معمولاً برای خرید این آثار از سیستم E-CARD استفاده میکنند که این سیستم در ایران محدود بود. البته حراجی کریستی میخواست پایگاهی در خاورمیانه داشته باشد و نظرشان نیز روی ایران بود؛ اما این مشکلات مانعی بزرگ بودند. سمیعآذر میگوید: مسوولان این حراجی بر این اعتقاد بودند که ایران، مکان مناسبی برای رخ دادن این اتفاق است. دلایلشان نیز ساده
بود. اول اینکه بزرگترین تولیدکننده آثار هنری است و دیگر اینکه قدمت فرهنگی زیادی دارد، بنابراین آنها مشتاق بودند که در این کشور حراجی برگزار شود. حتی انتخاب دوبی نیز به خاطر نزدیکیاش به ایران بود و در همه این سالها تلاش کردند تا سهم ایران را از نظر تعداد آثار و همچنین حضور هنرمندان حفظ کنند.
حالا دوباره دولتیها به فکر راه انداختن این حراجی در ایران هستند. علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، و همچنین مجید ملانوروزی امیدوارند که با لغو تحریمهای بانکی و بیمهای، امکان برگزاری این حراجی در ایران فراهم شود و به این ترتیب ثروت بسیاری نصیب ایران شود. این خوب است یا بد، نمیدانیم؛ اما گویا در همه این سالها هرچه مربوط به هنرهای تجسمی میشود، یک سرش به علیرضا سمیعآذر برمیگردد. چه آن زمان که رئیس موزه هنرهای معاصر بود و چه بعد از آنکه در دفترش در سعادتآباد به کارهای شخصیاش میرسد. کتابهایش را مینویسد. ترجمههایش را میکند و برای رونق اقتصاد هنر تلاش میکند. حالا او همچنان به برگزاری این حراج امیدوار نیست. میگوید مشکلات همان است که پیش از این بود و در این میان حراج تهران شاید بتواند پاسخی برای این مساله باشد. خودش میگوید: «حراجی تهران به توصیه تعدادی از مجموعهداران و گالریداران و فعالان فرهنگی شکل گرفته است.» در حراجی امسال هم بار دیگر تاکید کرد که قسمت اعظم این آثار از طرف مجموعهداران و گالریداران ارائه شده و اگر موفقیتی شکل گرفته به خاطر همراهی آنها بوده است. سمیعآذر بر این اعتقاد است
که این حراجی میتواند به نیازهای داخلی بازار هنر جواب دهد و از آن طرف به استحکام بازار هنر ایران در خارج از کشور هم بینجامد: «تا زمانی که ما در داخل کشور، یک مارکت قوی نداشته باشیم، نمیتوانیم حضور خود را در حراجیهای بینالمللی حفظ کنیم. در واقع این حراجی، پشتوانهای برای استحکام مارکت جهانی هنر ایران است.»
شاید به همین خاطر است که در اولین دوره برگزاری حراجی تهران «مایکل جها» -رئیس لبنانی کریستی دوبی- به عنوان مهمان این حراجی دعوت شد و در گفتوگوی کوتاهی که بعد از آن دوره انجام شد، گفت: «این حراج میتواند آیندهای بسیار روشن داشته باشد. هر چه تعداد حراجهای هنری در منطقه بیشتر شود زمینه ظهور و بروز خریداران و مجموعهداران هنری بیشتری فراهم میشود و بازار هنر خاورمیانه رونق افزونتری مییابد، به همین دلیل، حراج تهران را رویکردی بسیار تاثیرگذار و مثبت برای بازار هنر خاورمیانه میدانم.»
در حراج سوم چه گذشت؟
از ساعتها قبل از ساعت 6 که قرار بود حراج برگزار شود، میشد از خیابانهای اطراف هتل پارسیان -هتل چسبیده به شهرک آتیساز- متوجه شد که اتفاقی در جریان است. این را میشد از پورشهها، بنزها، لندکروزها و بیاموهایی حدس زد که در اطراف و محوطه هتل پارک شده بودند در محوطه سالن هم علاوه بر آن چهرههای همیشگی هنری و تیپهای مخصوص خودشان، آدمهایی حضور داشتند که بهراحتی میشد طبقه اجتماعیشان را -شاید اقتصادی کلمه مناسبتری باشد البته- تشخیص داد. جز این هم البته انتظاری نبود. اصلاً قرار نبود جز کسانی که قدرت و امکان خرید آثار هنری را داشته باشند، کسی در این جمع حضور داشته باشد؛ برای همین بود که خبر پیش از برگزاری حراج رسانهای نشد، یعنی این مساله را از روزنامهنگاران خواستند. علیرضا سمیعآذر -مدیری که در این سالها یکتنه باعث رونق بسیار در اقتصاد هنرهای تجسمی شده است- دلیل خاص خودش را برای این موضوع دارد: «ما نمیخواهیم برای این حراجی مخاطب عام داشته باشیم. هدف هیچ حراجی در دنیا این نیست؛ چون هدف نمایش آثار نیست و با برگزاری یک نمایشگاه در گالری تفاوت دارد.
بنابراین افراد خاصی را که خریداران بالقوه هستند جذب میکنیم و برای همین به شکل محدود مجموعهداران، گالریداران و فعالان عرصه هنری را دعوت میکنیم.»
در حراج امسال علاوه بر هنرمندان مدرن و معاصر، تعداد زیادی از هنرمندان جوان هم حضور داشتند. با همه اینها سمیعآذر میگوید قرار نیست در این حراجی هنرمندی معرفی شود، این اتفاق باید در گالریها رخ دهد.
امسال هم «رضا کیانیان» اجرای این حراجی را بر عهده داشت. سال اول گفت که اجرایش، هدیهاش به جامعه هنرهای تجسمی است. حالا اما شده است پای ثابت برنامه حراج. اثر خودش هم در حراجی حضور دارد و رکورد شکسته است. میگوید این اتفاق میتواند باعث دلگرمی هنرمند برای انجام کارهای خلاقانه بیشتر شود. او البته به نکته دیگری هم اشاره دارد؛ اینکه رخ دادن این اتفاقات میتواند فضای جامعه را تلطیف کند. کیانیان میگوید به این اتفاق به شکل یک پرفورمنس نگاه میکند: «نباید تماشاگر خسته شود. باید او را به وجد بیاوری تا او تشویق به خرید یک اثر شود. با دیگران برای تصاحبش رقابت کند. خیلی از هنرمندان در حراجی حضور دارند و شاید انتظارشان این باشد که اجرای من میتواند قیمت آثارشان را بالا ببرد. از آن طرف خیلیها کار و آیندهشان به این کار بستگی دارد و همین کار را سخت میکند.»
مهمانان تعدادی از مجموعهداران شناختهشده بودند که در این سالها کلکسیونهای هنری مهمی را گردآوری کردهاند. البته برخی دیگر هم کسانی بودند که بهصورت پراکنده مبادرت به خرید این آثار میکردند و نمیشد آنها را کلکسیونرهای حرفهای دانست. البته شاید هم باید اینها را کلکسیونرهای آتی به حساب آورد. به اینها باید نماینده بانکها و نهادهایی که مجموعه آثار هنری را در اختیار دارند، اضافه کرد. هر چند که حالا هنوز مدیران حراج تصمیم نگرفتهاند هویت خریداران را به تفکیک اثر افشا کنند. به هر روی در سومین حراج، مانند سال گذشته تمام آثاری که برای فروش عرضه شده بودند فروش رفتند. دو اثر بالای یک میلیارد و نیمی از سهراب سپهری که در هنر ایران و حتی میانِ عوام مردم پرسونایی رمانتیک دارد و مرگ زودهنگامش هم به محبوبیتش افزوده است. علاوه بر آن ۳۵ اثر بالای 100 میلیون تومان و دهها اثر دیگر که بالای 50 میلیون تومان قیمت داشتند. لابد تا حالا بارها این خبر را خواندهاید؛ اما بد نیست دوباره قیمتها را با هم مرور کنیم.
سهرابِ پیشتاز، از اولین تا سومین
«حراج تهران» دوم تیر 91 با فروش همه 73 اثر حاضر در آن به مبلغ دو میلیارد و 150 میلیونتومانی در هتل پارسیان آزادی برگزار شد که در همان زمان برگزارکنندگان حراج اعلام کردند این مساله بیانگر عطش رو به رشد جامعه ایرانی برای خرید آثار هنری است. در این حراج، تابلوی بدون عنوان «سهراب سپهری» که در سال 1346 در ابعاد 100×70 سانتیمتر و با اکریلیک و رنگ و روغن روی بوم خلق شده است با فروش 190 میلیون تومانی به عنوان گرانترین اثر به فروش رسیده اولین حراج تهران را از آن خود کرد. «ذکر تصویری الله» تابلویی بزرگ از سیدمحمد احصایی در اندازه 142× 193 سانتیمتر که در سال گذشته و با تکنیک رنگ و روغن روی بوم خلق شده است نیز با فروش 120 میلیون تومانی حائز رتبه دوم شد و مجسمهای کوچک از پرویز تناولی، رکورددار خاورمیانه، با عنوان «دیوار و سه هیچ» در ابعاد 11×25×52 با فروش 116 میلیون تومانی در جای سوم ایستاد. جایگاه چهارم حراج نیز از آن پیشکسوت صاحبنامی دیگر شد؛ «مسعود عربشاهی» با تابلوی بزرگ دولتها که هرکدام 176×186 سانتیمتر بودند، 110 میلیون تومان به فروش رسید.
در نخستین حراج تهران، هفت اثر دیگر هم به رکورد بالای 50 میلیون تومان دست یافتند. مجسمه کوچک «شاعر و استخوان شیر» پرویز تناولی 90 میلیون تومان فروخته شد که ابعادش 17×19×38 سانتیمتر بود.
اما سهراب که در نخستین حراجی تهران نیز رکورد فروش را در اختیار گرفته بود، در دومین حراج نیز با هر دو اثرش دوباره رکورد شکست و در مجموع یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان فروخت؛ نخستین اثری که از او در این حراجی عرضه شد، با برآورد قیمت ۲۵۰ تا ۳۵۰ میلیون تومان، در نهایت با ۵۰۰ میلیون تومان فروخته شد و دومین اثر، از مجموعه «تنه درختها» با برآورد ۳۵۰ تا ۵۰۰ میلیون تومان در نهایت ۷۰۰ میلیون تومان چکش خورد تا هم رکورد قیمت خودش را جابهجا کند و هم رکورد قیمت فروش یک اثر هنری را در ایران از آن خود کند. پس از سهراب سپهری، پرویز تناولی با دو مجسمه از مجموعه «هیچ» در دومین حراجی تهران حضور داشت. «هیچ» برنزی او که بین ۲۵۰ تا ۳۵۰ میلیون تومان برآورد قیمت شده بود، ۵۶۰ میلیون تومان چکش خورد. دومین اثری که از تناولی در این شب به فروش رسید، یکی دیگر از مجسمههای هیچ از جنس فایبرگلاس بود که با برآورد قیمت ۶۰ تا ۸۰ میلیون تومان در نهایت با رقم ۱۰۰ میلیون تومان به فروش رسید. اثر جدید محمد احصایی با عنوان «آن» نیز حدود ۴۰۰ میلیون تومان چکش خورد. اثری از حسین زندهرودی نیز که در اکثر حراجیها حضور دارد، ۳۰۰ میلیون تومان چکش خورد.
اثر رضا درخشانی از دیگر چهرههای موفق هنر ایران در بازارهای هنری ۲۷۰ میلیون تومان چکش خورد و پس از او کوروش شیشهگران با اثری از مجموعه «پرترهها» رقم ۲۲۰ میلیون تومان را ثبت کرد. دومین حراجی تهران با فروشی حدود سه برابر رقم دوره اولش به رقمی حدود هفت میلیارد تومان دستیافت.
دیدگاه تان را بنویسید