تاریخ انتشار:
واکاوی انتظارات بودجهای بخش خصوصی در گفتوگو با ابراهیم بهادرانی
دولت نظم مالی را رعایت کند
وقتی مردان اقتصادی کابینه یازدهم در همان جلسه رای اعتماد از ارائه لایحه بودجه در آذرماه سال ۱۳۹۲ خبر دادند، بر همگان معلوم شد که تکاپوی مردان دکتر حسن روحانی، رئیسجمهوری برای ارائه این لایحه در زمان قانونی، از مدتها قبل یعنی پیش از استقرار کابینه آغاز شده است.
یکی از نخستین اقداماتی که دولت یازدهم، اندکی پس از استقرار به انجام رساند، اصلاح قانون بودجه 1392 بود. با تغییراتی که در برخی بندهای آن صورت گرفت، رقم بودجه از 210 هزار میلیارد به 178 هزار میلیارد تومان کاهش یافت. فکر میکنید در ماههای باقیمانده از سال، اقتصاد چه تاثیری از این تغییرات بپذیرد؟
بودجه اولیه سال 1392 نسبت به آنچه در سال 1391 تحقق یافته بود با حدود 100 درصد رشد تنظیم شده بود. دولت دهم در تنظیم بودجه 92 تحریم صنعت نفت و مشکلات ناشی از فروش و انتقال درآمدهای نفتی به کشور و نیز رکود اقتصادی را نادیده گرفته بود. دولت دهم با تاخیرهای فراوان لایحه بودجه 166هزار میلیاردتومانی را با 15 درصد افزایش نسبت به بودجه 144 هزار میلیاردتومانی سال 1391 تقدیم مجلس شورای اسلامی کرد، این در حالی بود که رقم تحقق یافته بودجه سال 1391 حدود 107 هزار میلیارد تومان بوده است. پس از کش و قوسهای فراوان، مجلس به منظور شفافسازی در ردیفها، سقف بودجه سال 1392 را با 26 درصد افزایش به رقم 210 هزار میلیارد تومان رساند. بنابراین، بودجه سال 1392 به شدت غیرواقعی تنظیم شده بود و دولت یازدهم برای اجرای این بودجه دو راه پیش رو داشت؛ آن گونه که یا باید مسیر استقراض از بانک مرکزی را در پیش میگرفت یا دست به اصلاح این بودجه میزد. بودجه 210 هزار میلیاردتومانی دولت را با کسری حداقل 80 حداقل هزار میلیاردتومانی مواجه میکرد. حال اگر این 80 هزار میلیارد تومان را به 210 هزارمیلیارد تومان تقسیم کنیم، درمییابیم که نزدیک به 40 درصد این بودجه غیرواقعی بود. دولت با اصلاحیهای که به مجلس ارائه کرد سقف بودجه را 150 هزار میلیارد تومان پیشبینی کرد. در نسخه اصلاحنشده قانون بودجه، دولت باید از محل فروش شرکتها، 37 هزار میلیارد تومان درآمد کسب میکرد و از آن سو، مصارفی هم برای آن در نظر گرفته شده بود. دولت در نظر داشت درآمد حاصل از واگذاری شرکتهای دولتی را از 37 هزار میلیارد تومان به پنج هزار میلیارد تومان کاهش دهد اما مجلس آن را نپذیرفت و در نهایت این درآمد حدود 25 هزار میلیارد تومان پیشبینی شد. با این تفاوت که آن را به صورت درآمد- هزینهای در نظر گرفت و برای جلوگیری از بروز کسری بودجه، گام مثبتی برداشت. این بدان معناست که اگر درآمدی حاصل نشود، در قبال آن هزینهای نیز نباید صورت گیرد. افزون براین، درآمد حاصل از واگذاری طرحهای عمرانی نیز از پنج هزار میلیارد تومان به یک هزار و 500 میلیارد تومان کاهش یافت. در نسخه نخستین قانون بودجه، انتشار اوراق مشارکت نیز پنج هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده بود و البته در ماههای گذشته سال نیز اوراق مشارکت منتشر شده بود، اما استقبال چندانی از آن صورت نگرفته بود. دولت تصمیم داشت سقف درآمدی حاصل از انتشار اوراق مشارکت را نیز کاهش دهد که مجلس موافقت نکرد. مجلس این بخش از قانون بودجه را نیز درآمد- هزینهای کرد. در مجموع با کاهش سقف بودجه، سند درآمدها و هزینههای دولت تا اندازهای به سمت متعادل شدن پیش رفت. با این همه، نباید این نکته را از نظر دور داشت که در سال گذشته تنها 107 هزار میلیارد تومان از آنچه در بودجه پیشبینی شده بود، محقق شده است، دولت باید تلاش مضاعفی برای تحقق بودجهای که به تصویب رسیده است به خرج دهد. ضمن آنکه، ایجاد تعادل در منابع و مصارف هدفمندسازی یارانهها و مسکن مهر نیز از مشکلات پیش روی این دولت است.
اگر بودجه به سوی متعادل شدن سوق یافته است، اثر آن بر روی اقتصاد چه خواهد بود؟
این بودجه 178 هزار میلیاردتومانی که بعید است، محقق شود، چنانچه مبنای عمل دولت قرار گیرد و بخش درآمد ـ هزینهای آن محقق شود، اثر آن در یک بخش، مانند عملکرد طرحها و پروژههای عمرانی که در سال گذشته به هیچ وجه قابل دفاع نبوده است، رو به بهبود خواهد گذاشت و اگر پروژههای عمرانی به اجرا درآید، به دلیل نیازهای این پروژهها به کالا و خدمات، میتوان نتیجه گرفت تا حدودی موجب رونق در اقتصاد میشود.
یکی از راهکارهای بخش خصوصی برای تسویه مطالباتی که از دولت دارد، واگذاری پروژههای عمرانی نیمهتمام است. از طرفی به دلیل ناکافی بودن درآمدها، دولتها اغلب از بودجه پروژههای عمرانی کاستهاند. راهکاری که بخش خصوصی پیشنهاد میکند تا چه حد برای رفع تنگناهای دولت و بخش خصوصی میتواند موثر باشد؟
اتفاقاً دولت در سیاستگذاری برای سال 1393 در نظر دارد، به پروژههایی که نزدیک به اتمام هستند و قرار است مردم از آن منفعت کسب کنند، بودجه بیشتری اختصاص دهد تا به سرعت این پروژهها را به اتمام برساند. در این تقسیمبندی پروژههایی را که در اولویت کمتری قرار دارد به بخش خصوصی و نیمهدولتی واگذار میکند. در واقع یکی از راههای وصول مطالبات بخش خصوصی همین است. به جای طلب آنان، پروژه را واگذار میکند. اما اینکه قرار است پروژههای عمرانی نیمهتمام به بخش خصوصی واگذار شود، یک تغییر نگرش است. دولت قصد دارد فضا را برای بخش خصوصی باز کند تا بخش خصوصی در حوزههایی که تاکنون، دولت میداندار بوده است، فعالیت کند. دولت پای خود را از پروژههای عمرانی بیرون میکشد و آن را به بخش خصوصی واگذار میکند. بخش خصوصی با سرمایهگذاری در این پروژهها از محل انتفاع آن به سرمایه خود دست مییابد. این در سایر کشورها نیز به عنوان یک اصل پذیرفته شده و در حال انجام است. فرض کنید دولت در پروژهای 100 میلیارد تومان سرمایهگذاری کرده است و آن را به پیمانکاری واگذار میکند که 100 میلیارد تومان از دولت طلب دارد. با این روش، مطالبات نیز تسویه میشود. دولت قبلی درآمد حاصل از واگذاری طرحهای نیمهتمام را پنج هزار میلیارد تومان در نظر گرفته بود. اما برآورد دولت جدید، این است که درآمدی که میتواند از این محل کسب کند به پنج هزار میلیارد تومان نمیرسد و به همین دلیل آن را کاهش داد. اما این به معنای کاهش واگذاریها نیست؛ بلکه آن را به ارقام واقعی نزدیک کرد.اما به طور کلی، چند رویکرد در مورد طرحهای نیمهتمام وجود دارد؛ نخست اینکه طرحهایی که پیشرفت بسیاری داشته است، در اولویت قرار میگیرد و به پایان میرسد. از طرفی وقتی دولت، بخش خصوصی را به کمک میطلبد و پروژهها را واگذار میکند، بخش خصوصی منابع مورد نیاز را از داراییهای خود یا از تسهیلاتی که از بانکها دریافت کرده، تامین میکند. از سویی به دلیل آنکه، با طولانی شدن اجرای پروژه از توجیه اقتصادی پروژه نیز کاسته میشود، بنابراین بخش خصوصی برای پیشبرد پروژه، سرعت بیشتری به خرج میدهد و کارایی را بالا میبرد. افزایش کارایی و سرعت نیز با افزایش نیروی کار بیشتر ممکن میشود. در نتیجه در این فرآیند، اشتغال و ارزش افزوده بیشتری ایجاد میشود. البته این کارایی و ارزش افزوده، زمانی ملموس خواهد بود که پروژههایی که به بخش خصوصی واگذار میشود، پروژههای اقتصادی باشد.
آقای دکتر، یکی از تغییرات بزرگی که دولت قصد داشت در اصلاحیه بودجه سال 1392 اعمال کند، کاهش واگذاریهای دولتی از 37 هزار میلیارد تومان به پنج هزار میلیارد تومان بود که مجلس با آن موافقت نکرد و آن را به 25 هزار میلیارد تومان کاهش داد. تصمیم دولت برای کاهش 32 هزار میلیاردتومانی درآمد حاصل از واگذاریهای دولتی این استنباط را ایجاد میکند که دولت سهام کمتری را به بازار سرمایه عرضه خواهد کرد. از طرفی «دکتر نیلی» مشاور اقتصادی رئیسجمهوری در مصاحبهای با تجارت فردا اعلام کرد به دلیل کاهش جذابیت سفتهبازی در بازار ارز و سایر بازارهای پولی، دولت باید با رصد تحولات بازار سرمایه، عرضه سهام چه دولتی و چه خصوصی به این بازار را تقویت کند. نکته مهمتر این است که واگذاری سهام شرکتهای دولتی از خواستههای بخش خصوصی است. براین اساس دولت در سال آینده چه راهکاری را باید در پی بگیرد که انتظارات بخش خصوصی را نیز پاسخ دهد؟
به هر حال، یکی از کانالهایی که دولت میتواند، نقدینگی سرگردان را مهار کند، بازار سرمایه است. در این بازار، سرمایهها بیشتر به سمت تولید و سرمایهگذاری سرازیر میشود و با رشد سرمایهگذاری و تولید، در اقتصاد رونق ایجاد میشود. همچنین با جذب نقدینگی سرگردان از فشار تورمی اقتصاد میکاهد. خوشبختانه در حال حاضر، بازدهی این بازار برای اقتصاد بیش از بازارهای دیگر است.
یکی از کانالهایی که دولت میتواند با استفاده از آن، نقدینگی سرگردان را مهار کند، بازار سرمایه است. در این بازار، سرمایهها بیشتر به سمت تولید و سرمایهگذاری سرازیر میشود و با رشد سرمایهگذاری و تولید، در اقتصاد رونق ایجاد میشود. همچنین با جذب نقدینگی سرگردان از فشار تورمی اقتصاد میکاهد. در حال حاضر، بازدهی این بازار برای اقتصاد بیش از بازارهای دیگر است.
اما باید به این نکته نیز اشاره کنم که رقم واگذاری سهام دولتی در سال گذشته، فراتر از رقم هشت هزار میلیارد تومان نرفته است. در حالی که در بودجه اصلاحشده، درآمدی معادل 37 هزار میلیارد تومان از این محل پیشبینی شده است. برای تحقق این درآمد، دولت یا باید به خریداران وامهایی اعطا میکرد یا سهام شرکتها را به قیمت بسیار کمتر از واقع به فروش میرساند. اما نه تصمیم دولت بر آن بود که تسهیلاتی در اختیار خریداران قرار دهد و نه درآمدهای دولت به اندازهای بود که به وجوهی کمتر از رقم واقعی سهام شرکتها رضایت دهد. بنابراین چگونه ممکن بود که رقم هشت هزار میلیاردتومانی تحققیافته در سال 1391، ناگهان به 37 هزار میلیارد تومان در سال جاری تبدیل شود؟ در بازار سرمایه، برای تحقق این ارقام، خریداری وجود ندارد. اما به طور کلی، اقدام دولت برای کاهش درآمد این بخش، اقدام مثبتی بود. زیرا، ارزش افزوده بخش صنعت و معدن ایران به قیمت جاری، در سال 1391 حدود یکصد هزار میلیارد تومان است. مگر این رقم چند درصد سود میتواند، ایجاد کند؟ اگر همه این سودها هم در این بازار سرمایهگذاری شود، باز هم به 37 هزار میلیارد تومان نمیرسد. البته من فکر میکنم که رقمی که مجلس نیز پیشبینی کرده و درآمد حاصل از فروش داراییهای دولتی را 25 هزار میلیارد تومان تعیین کرده است، بلندپروازانه بوده. اما به این دلیل که به عنوان درآمد ـ هزینه در نظر گرفته شده، کمتر مشکلساز خواهد شد.
به هر حال، آن گونه که از اظهارات دولتمردان برداشت میشود، به نظر میرسد دولت برای کنترل نقدینگی روی بازار سهام حساب ویژهای باز کرده است. در این صورت تقویت این بازار برای جذب حداقل بخشی از نقدینگی موجود چگونه ممکن است؟
دولت باید راه را برای خریداران هموار کند. مانند اینکه با اعطای وام، یا فروش قسطی سهام، خریداران بیشتری را جذب کند. ما باید کاری کنیم که کسی که میآید در بازار سرمایه، سرمایهگذاری میکند از بقیه بازارها سود بیشتری به دست بیاورد. چون نقدشوندگی سرمایهگذاریها در این بازار نسبت به بازارهای دیگر کمتر است. کسی که میخواهد سرمایهگذاری کند، ابتدا همه بازارها را مورد بررسی قرار میدهد و پس از این ارزیابیها، سرمایهگذاری میکند. این رفتار البته با سفتهبازی متفاوت است. سفتهبازی، سرمایهگذاری تلقی نمیشود، سفتهبازی، کسب سود مبتنی بر نوسان قیمت است. اما اگر کسی، قیمت بنیادی شرکتی را مورد بررسی قرار میدهد و در نهایت به این نتیجه میرسد که در آن شرکت سرمایهگذاری کند، ممکن است با یک سیاستگذاری نابجا از سوی دولت، برآوردی که از قیمت شرکت به دست آمده بود، مخدوش شود. بنابراین ضرورت دارد، دولت ثبات در سیاستگذاری را در پیش بگیرد. دولت باید از سیاستهایی که سرمایهگذاری در بازار سرمایه را دچار اختلال میکند، پرهیز کند. ثبات در سیاستگذاری، تصور روشنی از آینده را پیش روی سرمایهگذاران قرار میدهد و به آنان اطمینان خاطر میدهد تا سرمایهگذاری کنند. اما نکته حائز اهمیت دیگر، ایجاد تنوع در ابزارهای سرمایهگذاری است. در سایر کشورها، ابزارهای متنوعی برای سرمایهگذاری طراحی شده است. در واقع به تناسب تنوع سرمایه، افراد میتوانند ابزار متفاوتی را برای سرمایهگذاری برگزینند. اما بعضاً این ابزارها با موازین شرعی ما همخوانی ندارد و ابزارهای سرمایهگذاری به اوراق مشارکت و برگههای سهام و صکوک محدود شده است. در حالی که این اوراق نسبت به ابزارهای سرمایهگذاری غربی کندتر است. برای مثال، چند سال است که از طراحی و بهکارگیری صکوک اجاره در کشور میگذرد، اما شاید تعداد کسانی که با استفاده از این ابزار به سرمایهگذاری پرداختهاند به تعداد انگشتان دست نیز نرسد و این نشاندهنده آن است که تعداد شرکتهای محدودی توانستهاند از این ابزار بهره بگیرند. به این دلیل که مراحل پیچیدهای برای آن در نظر گرفته شده است.
بنابراین پیشنهاد مشخص شما این است که ابزار سرمایهگذاری در بازار سهام، ساده و متنوع شود؟
بله، منظورم از سادهسازی ابزار این است که هم مردم عادی و هم شرکتهای کوچک، متوسط و بزرگ بتوانند وارد این بازار شوند. مهمتر این است که سهام شرکتهایی در بازار عرضه شود که دارای توجیه اقتصادی باشد و برای خریدار جذابیت داشته باشد. بازده سرمایهگذاری در بورس در سال جاری رشد قابل توجهی را تجربه کرد. اما این بدان معنا نیست که همواره وضعیت به همین منوال پیش میرود؛ و اگر بازار در حال نوسان باشد، تعدادی وارد بازار میشوند و تعدادی نیز ترجیح میدهند که سرمایه خود را از این بازار خارج کنند و در نتیجه این ورود و خروج، سرمایهگذاری رشد نمیکند. دولت باید تدابیری بیندیشد که کفه سودآوری سرمایهگذاری در تولید تجارت و خدمات نسبت به بازارهای دیگر سنگینتر شود. از طرفی، بازار سرمایه اقتضائات خاص خود را دارد و باید به این اقتضائات توجه نشان داد. یکی از این اقتضائات نیز بهبود فضای کسبوکار است. این یکی از خواستههای اساسی فعالان بخش خصوصی است. بهبود فضای کسبوکار تحت تاثیر سیاستهای کلان اقتصادی است که انتظار میرود، دولت بهبود وضعیت اقتصاد کلان کشور را در بندبند بودجه سال آینده دنبال کند. این در شأن کشور ایران نیست که در زمینه شاخصهای فضای کسبوکار در میان 189 کشور دنیا، رتبه 152 به ایران اختصاص یابد. در این فضا چگونه میتوان سرمایهگذاران داخلی و خارجی را برای سرمایهگذاری در ایران تشویق کرد.
اما اگر از زاویهای دیگر به موضوع واگذاری بنگاههای دولتی بنگریم و تجربیات هشت سال گذشته را مرور کنیم، درمییابیم که دولت در سالهای گذشته، برای رد دیون خود اغلب واگذاریها را برای نهادهای دولتی و شبهدولتی در نظر میگرفت و این موارد را در بودجههای سنواتی پیشبینی میکرد. آیا این نگرانی همچنان پا برجاست؟
ممکن است دولت یازدهم نیز به دلیل کسری بودجه و مشکلاتی که در نقدشوندگی درآمدهای نفتی به وجود آمده است، چنین سیاستی را در پیش بگیرد. اما هدف از واگذاری و خصوصیسازی، افزایش توان رقابت و کارایی بنگاهها باید باشد. از این رو انتظار بخش خصوصی از دولت یازدهم این است که واگذاری برای رد دیون را که در کسری بودجه ریشه دارد در بودجه سال آینده متوقف کند.
دولت بودجه سال 1392 را به ارقام واقعی نزدیک کرده است. با این وجود اما گفته میشود که خطر کسری بودجه به طور کامل برطرف نشده است. فکر میکنید که دولت در ماههای باقیمانده در سال 92 از چه راههایی میتواند این کسری را جبران کند؟ با توجه به تحریم خرید نفت ایران و کاهش درآمدهای نفتی.
ممکن است، بخواهد از طریق استقراض این کسری را جبران کند. اما این روش پایه پولی را افزایش میدهد. پایه پولی هنگامی که در سرعت گردش پول ضرب شود، نقدینگی را افزایش میدهد و افزایش نقدینگی نیز یعنی افزایش تورم. اما خوشبختانه، رئیسجمهوری در گفتوگوی تلویزیونی خود اعلام کرد که دولتش قصد مهار تورم را دارد. بنابراین با این رویکرد، بعید است بخواهد از طریق استقراض، کسری خود را جبران کند.
پرسش دیگری که مطرح میشود این است که دولت اکنون چگونه میتواند از بروز کسری در سال آینده جلوگیری کند؟
اگر دولت، بودجهای شفاف و متعادل تنظیم کند و انضباط مالی شدیدی اعمال کند، این هدف محقق میشود. عدم تحمیل تعهدات جدید به بانکها در مورد پروژه مسکن مهر و کنترل نرخ رشد پایه پولی نیز باید مورد توجه قرار گیرد. اما یکی از مهمترین راهکارها این است که از میزان هزینههای خود بکاهد. ببینید برای مثال، هزینههای جاری سال 92 معادل 128 هزار میلیارد تومان تعیین شده بود، نیمی از این رقم مربوط به حقوق و مزایاست و دست دولت برای کاهش این بخش از هزینه بسته است. اما نیمی دیگر قابل کاهش است. برای مثال چند وزارتخانه وجود داشته است که در یکدیگر ادغامشده است. پرسش اینجاست که دولت چه مقدار از ساختمانهای مربوط به این وزارتخانهها را فروخته است؟ آیا پرداخت حقوق پرسنل این وزارتخانههای ادغام شده از روی دوش دولت برداشته شده است؟ به نظر میرسد دولت باید این مسائل را بازمهندسی کند و هزینههای خود را کاهش دهد. دولت باید داراییها و هزینههای غیرضروری را کاهش دهد. اما دولتها همواره برای جبران کسری به بودجههای عمرانی دست بردهاند یا به استقراض متوسل شدهاند. اما استقراض تنها راه حل نیست. سیاست نادرست دیگر در سالهای گذشته این بوده است که دولت برای تامین نیازهای خود، ارز نفتی را به سیستم بانک مرکزی میفروخت. بانک مرکزی نیز به اندازه ارزی که خریداری کرده است، پول چاپ میکرد. چاپ پول نیز به اندازه پول چاپشده ضربدر سرعت گردش نقدینگی، نقدینگی ایجاد میکرد و تورم را افزایش میداد. بنابراین بدترین نوع تامین کسری بودجه در این سالها، استقراض از سیستم بانکی و فروش ارز نفتی به بانک مرکزی بوده است و شایسته است که این دو سیاست توسط دولت یازدهم اصلاح شود.
با توقف استقراض از بانک مرکزی و فروش ارز به بانک مرکزی، کاهش تورم که از خواستههای بخش خصوصی است محقق میشود؟ در واقع این یکی از وعدههای دولت برای ماههای آینده نیز هست.
بله، اگر هدف این است که تورم کاهش یابد، باید این دو سیاست نادرست متوقف شود. در این صورت، ایجاد ثبات نسبی در قیمتها نیز چندان دور از ذهن نخواهد بود. به طور کلی، چند راه برای ایجاد تعادل در بودجه وجود دارد. یکی از راهها هم این است که ظرفیت اقتصاد افزایش پیدا کند. البته من معتقدم یکی از الزاماتی که برای بهبود وضعیت اقتصاد در اولویت قرار دارد، همین است. من این موضوع را با ذکر یک مثال توضیح میدهم، افزایش ظرفیت اقتصاد به این معناست که اگر اکنون 10 شرکت در یک حوزه فعال هستند، دولت شرایط را به گونهای فراهم کند که این 10 شرکت به 20 شرکت افزایش پیدا کند. در این صورت ارزش افزوده فعالیت این 20 شرکت با ارزش افزوده 10 شرکت برابر نخواهد بود. در نتیجه، دولت میتواند مالیات بیشتری نیز دریافت کند. این امر نگرانکننده است که در دو دهه اخیر سهم مالیات در بودجههای سنواتی بین 30 تا 40 درصد کل بودجه کشور بوده است. بنابراین نمیتوان این راه را برای همیشه ادامه داد. هدفگذاری باید این باشد که درآمد حاصل از فروش نفت و فروش شرکتها صرف سرمایهگذاری بخش خصوصی و طرحهای عمرانی شود و درآمد حاصل از اخذ مالیات نیز برای تامین هزینههای جاری مورد استفاده قرار گیرد. اما در سال گذشته تنها 40 هزار میلیارد تومان وصول شده است. در حالی که هزینههای جاری حدود 95 هزار میلیارد تومان بوده است که این، دو برابر درآمد مالیاتی کشور است. بنابراین در کنار ثبات اقتصادی و ثبات سیاسی، چنانچه کسبوکار مساعد شود، مردم برای سرمایهگذاری ترغیب میشوند. دولت البته، تنها نباید روی سرمایهگذاران داخلی حساب باز کند. بلکه ایرانیانی که در خارج از ایران سکونت دارند، نشان دادهاند که هرگاه ثبات اقتصادی در کشور حاکم شده است، در ایران سرمایهگذاری کردهاند. یعنی اگر این اطمینان حاصل شود که شرایط اقتصادی ثبات دارد، آنان سرمایههای خود را به داخل ایران منتقل خواهند کرد. به علاوه سرمایهگذاران بینالمللی نیز باید تشویق شوند که در ایران سرمایهگذاری کنند؛ چرا که اگر این سرمایهها به ایران بیاید، حجم اقتصاد نیز گسترش مییابد. اگر حجم اقتصاد بزرگ شود، دولت میتواند مالیات بیشتری دریافت کند و اگر از رشد هزینههای غیرمنطقی خود جلوگیری کند، اقتصاد ایران به تعادل نزدیک میشود. در این صورت دیگر نه نیازی به چاپ پول خواهد بود و نه فروش درآمدهای نفتی به بانک مرکزی.
یکی دیگر از خواستههای بخش خصوصی که در محافل خصوصی و عمومی به آن اشاره میشود، یکسانسازی نرخ ارز است. دولت چگونه میتواند به این خواسته پاسخ دهد؟
این موضوع تا حدودی به ارتباطات بانکی با خارج از کشور بستگی دارد. اگر بتوانیم داراییهایی را که در خارج از کشور بلوکه شده به ایران منتقل کنیم تا حدودی راهگشا خواهد بود. البته با توجه به توافقات اخیر به نظر میرسد فضا برای انتقال داراییها فراهم باشد. در واقع اگر افراطیون خارج از کشور و افراطیون داخل کشور نتایج این توافقات را مخدوش نکنند، به طور قطع طرف عرضه ارز تقویت میشود. در حال حاضر رقم صادرات غیرنفتی ایران بدون احتساب میعانات گازی به 32 میلیارد دلار میرسد. 5/14 درصد درآمد نفتی نیز به شرکت نفت تعلق دارد که در بازار داخلی عرضه میشود. آنچه برای عرضه در بازار داخل در بودجه لحاظ شده نیز به 26 میلیارد دلار میرسد. که در مجموع رقم ارزی که برای عرضه در بازار در نظر گرفته شده است، به حدود 5/64 میلیارد دلار میرسد. در حالی که با فرض در نظر گرفتن حدود 40 میلیارد دلار واردات جهت کالا و مصارف دیگر و واردات حدود 10 میلیارد دلار خدمات فنی و مهندسی، تقاضای ارز به حدود 60 میلیارد دلار میرسد که تا حدودی از میزان عرضه ارز کمتر است. نتیجه آنکه، اگر بتوانیم ارزهای موجود در خارج از کشور را به داخل منتقل کنیم و سیستم سوئیفت نیز خدمات خود را به ایران آغاز کند بازار ارز متعادل میشود. از سوی دیگر مقداری ارز هم در خانههای مردم اندوخته شده که اگر به بازار عرضه شود، وفور عرضه پیش میآید و نرخ دلار روند متعادلتری را در پیش خواهد گرفت.
اگر سیاست بانک مرکزی این باشد که روند کاهشی ارز بیش از این ادامه نیابد، دولت چگونه میتواند در بازار ارز تعادل ایجاد کند و آن را به سوی نرخی یکسان سوق دهد؟
دولت میتواند سمت عرضه را کنترل کند. به هر حال یکی از وظایف بانک مرکزی نیز همین است. از یک سو باید منافع صادرکنندگان در نظر گرفته شود و از سویی دیگر منافع واردکنندگان و نیز تولیدکنندگان باید مورد توجه قرار گیرد. این مانند یک پازل است. دولت باید نقطه تعادل را پیدا کند. علم اقتصاد، علم تعادل است و راهکارهای مختلفی که وجود دارد هر کدام ممکن است دارای عوارضی باشد. باید ببینیم کمضررترین راهکار کدام است. اتفاقاً شیرینی اقتصاد هم در این است که میان متغیرهای متضادی که وجود دارد تعادل برقرار میکند. حال آنکه یکی از ملزومات یکسانسازی نیز تعادل بازار ارز است. در واقع با ایجاد تعادل نرخ ارز یکسان میشود. نرخ ارز زمانی دونرخی میشود که تقاضا بیش از عرضه باشد و دولت بخواهد دخالت کند و قیمت سقف مشخص کند. بنابراین اگر بازار ارز در تعادل قرار گیرد، یکسانسازی نرخ ارز نیز صورت خواهد گرفت. زمانی که من در سازمان برنامه بودم، یکسانسازی نرخ ارز به اجرا درآمد و تا چند سال هم ادامه یافت تا اینکه دولت تغییر کرد و تحریمها نیز تشدید شد و نظام تکنرخی ارز برهم خورد.
اما نگرانی که وجود دارد این است که با رفع تنگناهای مالی دولت یازدهم، این دولت نیز برای جلب محبوبیت بیشتر به سیاستهای مردممدارانه روی آورد. یکی از این سیاستها نیز در مصاحبه تلویزیونی دکتر روحانی نمود یافت. او وعده توزیع یارانه کالایی را به مردم داد. این از نگاه برخی کارشناسان، نوعی عقبگرد نیز قلمداد میشود.
ما در کشوری زندگی میکنیم که افراد با درآمد پایینی در آن وجود دارد و به هر حال دولت باید به فکر آنان باشد. زنان سرپرست خانوار، معلولان و کسانی که در مناطق محروم زندگی میکنند، نیازمند توجه دولت هستند. اما از سوی دیگر، توزیع مستقیم پول نیز توصیه نمیشود. اینکه دولت به طور مساوی به همه 40 هزار تومان پرداخت میکرد، روش نادرستی بود. البته شناسایی دهکهای درآمدی نیز به آسانی ممکن نیست اما دولت میتوانست این هزینه را صرف اموری کند که منافع آن به همگان برسد. دولت سادهترین روش را برگزید تا مشکلات مردم را برطرف کند، اما تورم را به همگان تحمیل کرد. البته تورم ریشههای دیگری نیز داشت که عدم توجه به این موارد، ما را در قضاوت دچار اشتباه میکند. برای مثال نباید فراموش کرد که تحریمها یکی دیگر از عوامل بروز تورم بود که اثر شدیدی هم بر اقتصاد گذاشت. اما من با شنیدن سخنان آقای رئیسجمهوری نگران نشدم به این دلیل که ایشان مبنای اصلاحات اقتصادی را بر کاهش تورم گذاشتند. مهار تورم نیز دارای پیششرطهایی است که نخستین پیششرط، رعایت انضباط در سیاستهای مالی و سیاستهای پولی است. اگر دولتی به دنبال رعایت نظم در سیاست مالی باشد دیگر نمیتواند به سراغ سیاستهای پوپولیستی برود.
اما نکته دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم این است که بودجه یک سند یکساله است و باید در چارچوب سیاستهای کلان نظام و برنامه پنجساله تنظیم شود. حال آنکه در صورت تضاد با برنامه پنجساله باید برای بندهای متضاد، در برنامه پنجساله لایحه اصلاحیه به مجلس ارائه شود. راه حل دیگر این است که موارد مورد اختلاف با برنامهها از بودجه حذف شود.
دیدگاه تان را بنویسید