تاریخ انتشار:
گسترش وضع طبیعی در رانندگی تهرانیها بر اساس نظریه بازی
قاعده پنهان
زمانی به یکی از نزدیکان که گواهینامه گرفته بود، رانندگی یاد میدادم و حین آن متوجه شدم رانندگی در تهران قاعده دارد، هرچند قاعدهاش با قواعد رسمی رانندگی متفاوت است. ظاهراً این قاعده پنهان، بیشتر بر پایه خودمداری و نفعطلبی آنی استوار است.
زمانی به یکی از نزدیکان که گواهینامه گرفته بود، رانندگی یاد میدادم و حین آن متوجه شدم رانندگی در تهران قاعده دارد، هرچند قاعدهاش با قواعد رسمی رانندگی متفاوت است. ظاهراً این قاعده پنهان، بیشتر بر پایه خودمداری و نفعطلبی آنی استوار است، یعنی کمتر کسی است که قوانین را مراعات کند، از آوردن وسیله نقلیه شخصی خودداری کند، پارک دوبل نکند، تا فاصله 15متری تقاطع توقف نکند، از چراغ زرد عبور نکند و اصولاً مراعات حق تقدم را بکند. در زمینه مراعات حقوق عابران پیاده که هیچ.
بدی وضعیت ترافیکی در تهران و بد بودن وضعیت رانندگی در تهران، بدیهی است. اما آیا رانندگان تهرانی نیز به این بدی هستند و آیا مقصر اصلی این وضعیت، رانندگانند؟ اگر چنین است چرا همین افراد وقتی در کشورهای دیگر بهعنوان عابر رفتوآمد میکنند، نشانهای از این همه قانونشکنی و بیتوجهی به حقوق دیگران در آنها دیده نمیشود. در این متن تلاش داریم تا این وضعیت را از منظر نظریه بازی تحلیل کنیم. هابز در لویاتان وضع طبیعی (State of Nature) را تصویر میکند که در آن قانون جنگل حاکم است، و انسان گرگ انسان است. اما مردم از این وضع خسته میشوند و توافق میکنند سلاح و جنگطلبی را کنار بگذارند و اختیار خود را به دست یک حاکم بسپارند، و این میشود آغاز شکلگیری دولت، که بر اساس آن هیچکس قدرتی در برابر قانون ندارد. اما اگر این حقوق تامین نشود، آنگاه وضع طبیعی مجدداً حاکم میشود. آنچه در رانندگی در تهران حاکم است همین وضع طبیعی است که بر آن پوستهای از قانون کشیده شده است. یعنی قواعد رانندگی برای این است که همه در مقابل یک قدرت قاهره سر تسلیم فرود بیاورند و به قانون او عمل کنند، اما اگر باور عمومی این باشد که عملاً چنین قانونی
وجود ندارد، مراعات قانون یا همکاری با دیگران بلاهت تصور میشود. در یک بازی متعارف، هر فرد دو گزینه دارد، همیارانه (cooperative) و غیرهمیارانه (defective). همیارانه در اینجا یعنی مراعات قواعد و همکاری با دیگران برای شکلگیری وضعیت مطلوب ترافیکی. رفتار هر فرد در مقابل دیگری نیز چهار وضعیت دارد: همکاری هر دو طرف (پاداش جمعی یا reward)، عدم همکاری جمعی (مجازات جمعی یا punishment)، عدم همکاری فرد و همکاری طرف دیگر (وسوسه یا temptation)، و در نهایت همکاری فرد و عدم همکاری فرد دیگر (حماقت یا sucker). رانندگی در تهران یک بازی چندنفره چندباره (multiplayer repeated games) است، یعنی فرد همزمان با تصمیمات چندین نفر دیگر مواجه است و این وضعیت در روز چندین بار تکرار میشود.
دو نوع رفتار همیارانه را میتوان در رفتار ترافیکی متصور شد: الف) مراعات قوانین راهنمایی و رانندگی (در آنجا که قانون وجود دارد)، ب) همکاری با دیگران برای کمتر شدن ترافیک، مانند همسرنشینی (carpool) یا استفاده از وسایل نقلیه عمومی بهجای وسایل نقلیه شخصی. این رفتارها منجر به وضع مطلوب رانندگی میشود که یک پاداش جمعی است.
عدم همیاری و استفاده از وسیله نقلیه شخصی، منجر به استفاده بیش از حد از یک منبع عمومی مشترک (common recourse)، در اینجا یعنی ظرفیت معابر شهری است. اما شرط انصاف در استفاده از این منبع عمومی مشترک آن است که دیگران نیز منصف باشند. البته در هر جامعه، حداقلی از خودمداری (egoism) قابل تحمل است، اما اگر این خودمداری به یک رویه تبدیل شد و قانون جلوی آن را نگرفت، مراعات قانون بلاهت تلقی میشود. به بیان دیگر، وسوسه همیشه وجود دارد و اگر معدودی از افراد رفتار غیرهمیارانه داشتند بقیه به همکاری ادامه میدهند. اما اگر تعداد غیرهمکاریکنندگان افزوده شود یا زیان همکاری زیاد باشد آنگاه بقیه نیز ناگزیر به عدم همکاری میشوند که نتیجه آن یک زیان جمعی است.
کسی که روز بارانی سر چهارراه تاکسیهایی را میبیند که دربست سوار میکنند، و رانندگان تکسرنشینی را که آسوده (هرچند در ترافیک) به سمت منزل روان هستند، اگر وسیله نقلیه شخصی داشته باشد و نیاورده باشد، احساس بلاهت میکند و اگر در تاکسی نشسته باشد و راننده تاکسی به خود حق بدهد که او را توبیخ کند که چرا پول خرد همراه ندارد یا درباره هر موضوعی خواسته باشد، داد سخن بدهد، و او چارهای جز شنیدن نداشته باشد یا رانندگان تاکسی بر اینکه کدام یک او را سوار کنند با هم دعوا کنند باز هم همین احساس بلاهت را خواهد کرد؛ اگر راه چاره داشته باشد، و اگر راه چاره نداشته باشد احساس استیصال و درماندگی و از دست رفتن کرامت انسانی را خواهد کرد. راه چاره برای او استفاده از وسیله نقلیه شخصی است، در تجربههای بعدی، هر چه بر سر ترافیک تهران آمد، آمد. ساختار بازی رانندگی در تهران بازی دوراهی زندانی (prisoner's dilemma game) چندگانه چندباره است که در آن همکاری به زیان فرد است و احتمال زیان فردی در صورت عدم همکاری دیگران آن اندازه است که رانندگان را بهعنوان کنشگران عاقل به این تصمیم برساند که در هر حال بهتر است در رانندگی در تهران رفتار
همیارانه نداشته باشند: یعنی در صورت امکان از وسیله نقلیه شخصی استفاده کنند، یا در صورت فقدان پلیس یا باور به سهلگیری پلیس از قواعد تخطی کنند و تا حد امکان منافع آنی خود را بیشینه کنند. عقل سلیم حکم میکند فرد در رانندگی رفتار همیارانه داشته باشد، ولی وقتی دیگران رفتار همیارانه ندارند انتظار رفتار همیارانه داشتن انتظار بیجایی است. انتقام از رانندگان متخلف خودمدار نیز گزینه مهمی است که در آن فرد برای تشفی خاطر خویش یا ضربه زدن به فرد دیگری که خودمدارانه و در غیاب هر ساختار محدودکننده سود زیادی میبرد (در اینجا یعنی صرف زمان کمتر یا آسودگی بیشتر)، ترجیح میدهد به خود نیز ضربه بزند تا از سود بردن دیگری جلوگیری کند.
چه رانندگان در تهران بدبین باشند (بر اساس سابقه طولانی بیاعتمادی در ایران، نگاه کنید به کتاب زونیس) که در این صورت خود را در موقعیت دوراهی زندانی تعریف کرده و فرض را بر عدم همکاری میگذارند؛ و چه خوشبین باشند و با همکاری شروع کنند و به دلیل عدم همکاری دیگران (چه برای ابله تلقی نشدن و چه برای انتقام گرفتن از رانندگان متخلف) چارهای جز عدم همکاری نداشته باشند (یعنی خود را در بازی مقابله به مثل یا tit for tat ببینند)، در هر حال نتیجه نهایی عدمهمیاری است و چون رانندگی در تهران یک بازی بسیار تکرارشونده است، و هر راننده در روز چندین بار اطلاعاتش درباره ساختار بازی بهروز میشود، تصمیم برای رفتار غیرهمیارانه مداوم افزایش مییابد. و این میشود، فساد این ساخت بازی. یعنی انتظار رفتار همیارانه از رانندگان بهعنوان کنشگران عاقل، در این ساختار بازی، ایثار است یا بلاهت. برای بهبود وضعیت ترافیکی در تهران بر این مبنا راهی جز تغییر ساختار ترافیکی نیست بهگونهای که در آن سود استفاده از وسایل نقلیه عمومی یا هزینه استفاده از وسیله نقلیه شخصی بیشتر باشد و همچنین عدم رعایت مقررات آن اندازه هزینه داشته باشد که بهصرفه نباشد.
رانندگان عادی که علیالاصول قانونگرا هستند، در تهران کم نیستند، اما خودمداری هم در ترافیک بیداد میکند: خودروهایی که تلاش دارند از راه بازشده برای آمبولانس نهایت استفاده را ببرند و طفیلیگری (free riding) کنند، مغازهدارانی که جلوی مغازه خود یک سطل زباله گذاشتهاند و عملاً برای خود پارکینگ اختصاصی تدارک دیدهاند و موتورسوارانی که پیادهرو را برای عبور انتخاب میکنند.
اینکه فرد حتی ثانیه و سانتی را هم از دست ندهد و به هیچ عابر پیادهای فرصت گذر از خط عابر پیاده (که حق اوست) ندهد و پشت آمبولانس راهی برای خود باز کند و نیمهشب در کوچه و خیابان فرعی به خاطر چند ثانیه معطل شدن بوق را به سرتاپای راننده روبهرویی بکشد و اگر به او قانون و اخلاق یادآوری شود تمسخرکنان فقط تشکر کند، و در بزرگراه دندهعقب بگیرد، همه نشان از فقدان آموزش و تربیت درست دارد، و پاداش گرفتن مداوم این بیادبیها و زرنگیها. اما منتظر تربیت شدن یعنی روزبهروز بدتر شدن اوضاع و آنها که اخلاقی هم هستند برای اینکه در این جنگل انسانی بتوانند زنده بمانند و از نظر روانی تحقیر نشوند ناگزیرند برخلاف میل خودشان همکاری نکنند. جای خالی مرد قانون در این میانه کجاست؟
اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، آنگاه خودمداریها شدت خواهد گرفت و بالطبع انتقامها یا تقلیدها نیز افزوده خواهد شد، و به بحرانی اساسی تبدیل خواهد شد. و چه انتظاری برای بهبود است وقتی آنکه قرار است به فکر راهحل در تهران باشد، خود به فکر دیگری است، چه با تولید و شمارهگذاری خودرو بدون توجه به ظرفیت معابر تهران، چه با فروش روزانه و سالانه طرح ترافیک، و چه با مجوز گسترده فروشگاهسازی و مجتمعسازی و آپارتمانسازی، بیتوجه به اینکه آیا معابر جوابگوی این ظرفیت هستند یا خیر (برای نمونه مجتمع کوروش). و البته آنکه باید راهحل پیدا کند، کمتر از دیگران گرفتار مشکل است، بهویژه آنکه خطوط ویژه علاوه بر معابر اصلی شهر، بزرگراهها را نیز به شمال شهر متصل کرده است. فردا برای ترافیک تهران روز بدتری است، اگر برای آن فکر اساسی نشود.
دیدگاه تان را بنویسید