گفتوگو با علیاصغر سعیدی درباره تحلیل جامعهشناختی و اقتصادی طلاق
مطلوبیت از دست رفته
اگر به مردم بگویی این طلاق ناشی از حداکثر کردن مطلوبیت است ممکن است بهراحتی نپذیرند اما این اقتصاد غریزی است، یعنی آدمها رفتار غریزیشان بر اساس انتخاب عقلانی است.
«اگر رویکرد اقتصاد بکری درست بود و نرخ باروری، ازدواج و طلاق با حداکثر کردن مطلوبیت ارتباط داشت چرا سرمایهگذاری والدین روی خانوادهها بیشتر شده در حالیکه فرزندان دیگر والدین پیر را حمایت نمیکنند.» این سوالی است که علیاصغر سعیدی، جامعهشناس اقتصادی و عضو شورای سیاستگذاری تجارت فردا، مطرح میکند و ما را در مقابل این سوال اساسی قرار میدهد که رویکرد اقتصادی به پدیدههای انسانی و از جمله طلاق تا چه میزان میتواند راهگشا باشد؟ سعیدی با اشاره به مطرح شدن مسائلی از این دست در ادبیات اقتصادی، به بررسی سه رویکرد در اقتصاد طلاق میپردازد و البته میافزاید که جامعهشناسان رویکرد هزینه و فایده را به ازدواج، «واقعی نمیدانند و تمامی این عوامل را در ساختها و نهادهای اجتماعی حکشده میدانند». این جامعهشناس اقتصادی با بیان نظریات «کلان» و «با برد متوسط» جامعهشناسی پیرامون مساله طلاق، تحلیلی نیز از ارتباط دولت رفاه با این پدیده مطرح میکند؛ مقولهای که به گفته سعیدی بهطور دقیق در ادبیات جامعهشناسی خانواده مورد بررسی قرار نگرفته است.
اقتصاد تا چه اندازه میتواند رفتارهای انسانی را توجیه کند؟ اصلاً با توجه به مختصات رفتار انسانی مثل پیشبینیپذیر نبودن در برخی موارد، میتوان درباره آنها تحلیل اقتصادی انجام داد؟
اقتصاد هم مانند هر رشته علوم اجتماعی به تحلیل رفتارهای انسانی میپردازد و طلاق هم یکی از این رفتارهاست. اقتصاددانان برای ازدواج و طلاق هم قائل به وجود بازار هستند مانند هر بازار اقتصادی دیگر. البته این بازاری ویژه است که هر زوج تنها یک کالا برای مبادله دارد و آن هم خودشان هستند، البته این در مورد جوامعی است که محدودیت تکهمسری وجود دارد که آن هم بر نرخ مبادله موثر است چون از تنوع در کمیت برای دستیابی به ارزش برابر در مبادله جلوگیری میکند. اقتصاددانان جنبههای دیگری از تغییرات جمعیتی را هم مورد ملاحظه قرار دادهاند مثلاً پدیده فشردگی ازدواج که هم بر عرضه و تقاضا در بازار ازدواج و طلاق تاثیر دارد و هم بر میزان باروری و بالعکس.
اقتصاد تا چه اندازه میتواند رفتارهای انسانی را توجیه کند؟ اصلاً با توجه به مختصات رفتار انسانی مثل پیشبینیپذیر نبودن در برخی موارد، میتوان درباره آنها تحلیل اقتصادی انجام داد؟
حداقل سه دسته رویکرد در تحلیل اقتصادی پدیده طلاق را میتوان تشخیص داد که هر دو مدعیاند بررسیهایشان علمی است. در دسته اول نخست پیروان مارکس قرار دارند که در مورد ازدواج و طلاق بر این فرض هستند که انگیزه طلاق خودخواهی، بیشینهخواهی و منفعتطلبی است. برخی اقتصاددانان هم هستند که به تاثیرات اقتصادی طلاق میپردازند مثلاً اینکه آیا طلاق، تاهل و مجرد بودن بر میزان ثروت افراد موثر است یا نه یا تاثیرات اقتصادی تغییرات حقوقی بر طلاق چگونه است. برخی دیگر از اقتصاددانان مانند گری بکر و همکارانش فرض مشخصی بر انگیزه طلاق را دنبال نمیکنند و تلاش میکنند فروض طلاق را محدود به نفع شخصی نکنند و رفتار طلاق را غیر از منفعتطلبی هم میدانند یعنی ارزشها و ترجیحات را هم در رفتار طلاق دنبال میکنند. مثلاً میگویند هر فردی دست به طلاق بزند صرفنظر از اینکه خودخواه باشد یا دگرخواه دنبال حداکثر کردن رفاه خود در آینده است حتی اگر به
نظر دیگران این امر غیرممکن باشد. یعنی برای تحلیل طلاق را باید با لنز رفتار آیندهنگر حداکثرساز مطلوبیت و رفاه انجام داد. این را رویکرد اقتصادی به تحلیل طلاق هم میگویند. اما میپذیرند که پیشبینی فرد در مورد آینده بعد از طلاق، از گذشته نشات گرفت، که محتملاً هم اینطور است. آنها معتقدند باید در تحلیل اقتصادی طلاق رجوع به رفتار گذشته در رویکرد اقتصادی لحاظ شود.
به علاوه، از نظر پیروان رویکرد اقتصادی در تصمیم به طلاق هر فرد سعی میکند به نحوی پیامدهای نامعلوم رفتارش را پیشبینی کند و البته ممکن است نشدنی باشد اما افراد در زندگی در مورد ازدواج و طلاق باید تصمیم بگیرند، و آن موقع که این تصمیم را میگیرند بر اساس اطلاعات و امکانات معلومشان تصمیم میگیرند و نیز گمان میکنند که پیامدهای رفتار برای آنها معلوم است.
عواملی که در گذشته وجود داشتهاند و میتواند بر رفتار طلاق تاثیر بگذارد، کدام هستند؟
عوامل زیادی هستند. برخی به طنز خود ازدواج را بزرگترین عامل طلاق میدانند. اما از این طنز هم بگذریم بر اساس رویکرد اقتصادی هر فردی که قصدش از ازدواج و باروری حداکثر کردن مطلوبیت باشد، حتماً با تصمیم به طلاق هم دنبال همین مطلوبیت است که حاصل نشده. البته عوامل دیگری نیز ممکن است در این تصمیم تاثیر داشته باشد مثلاً رفتار بد والدین، بهطور کلی زمان، درآمد، تحصیلات، اینها عواملی هستند که بر میزان طلاق تاثیر میگذارند. مثلاً وقتی گری بکر از زمان صحبت میکند چیزهای زیادی هستند که اینجا موثرند، مثلاً پیشرفت پزشکی که طول عمر را افزایش داده ممکن است بر تصمیم بر طلاق موثر باشد، ممکن است زن و مرد در موقع طلاق به فکر انجام نقشههای بیشتری برای ادامه زندگی و عمرشان باشند، خواستههای ارضانشده، که مربوط به گذشته هستند ترجیحات آنها را تحت تاثیر قرار داده است؛ منظور اینجا حداکثر کردن مطلوبیت است. این نیاز از جایی میآید، یا از افزایش درآمد طول زندگی مشترک، پسانداز یا افزایش رفاه کلی جامعه، اینها همگی بر حداکثر کردن
مطلوبیت موثر است و این عامل مهمی در طلاق است.
این نظریه و برخی نظریات دیگر تعبیری اقتصادی از رفتارهایی مثل ازدواج به دست میدهد و در نهایت معتقدند افراد بر مبنای هزینه و فایده و در نظر گرفتن مطلوبیت حاصله دست به ازدواج و طلاق میزنند.
باید گفت این تفکر در معرفتشناسی اقتصادی بهویژه نئوکلاسیکهاست که انسان، اقتصادی و منفعتطلب است و تمامی رفتارهایش ریشه در همین تحلیل هزینه و فایدهاش دارد. برخی تحقیقات مردمشناسی اقتصادی در برخی جوامع اولیه نیز این را نشان دادهاند و ادله تاریخی هم دارند. در مقابل هم رشتههای دیگر علمی مانند جامعهشناسی چنین تحلیلی را واقعی نمیدانند و تمامی این عوامل را در ساختها و نهادهای اجتماعی حکشده میدانند. در اندیشه گری بکر ترجیحات و ارزشها هم در مدل اضافه میشود اما تا جایی نیست که اولویت انسان اقتصادی در این اندیشه تغییر کند. او به رویکرد سرمایه انسانی به ازدواج و طلاق هم توجه دارد یعنی تغییر بهرهوری افراد در نتیجه سرمایهگذاری در تحصیل، مهارت و دانش. اینها بر هر تصمیم در خانواده موثر است. گری بکر که به خاطر نوشتن «رسالهای در باب خانواده» جایزه نوبل هم گرفت بحثهای مختلفی نسبت به امکان تحلیل انتخاب
عقلانی در رفتار خانواده، بر پایه رفتار بیشینهساز انجام داده است، آنچه اینجا میتوان گفت این فرض است که زن و مرد وقتی اقدام به طلاق میکنند که انتظار دارند آسایش و رفاهشان با طلاق گرفتن افزایش یابد.
اگر برخی طلاقها را موردی نگاه کنیم ظاهراً این فرض خیلی دور از انتظار به نظر میرسد؟
البته اقتصاددانان خانواده میگویند این رویکرد در میان مردم به راحتی جا نمیافتد یعنی اگر به مردم بگویی این طلاق ناشی از حداکثر کردن مطلوبیت است ممکن است بهراحتی نپذیرند اما این اقتصاد غریزی است، یعنی آدمها رفتار غریزیشان بر اساس انتخاب عقلانی است.
تفاوتی میان طلاق در خانوادههای ثروتمند و فقیر نیست؟
بر اساس نظریه حداکثر کردن مطلوبیت در آینده، هر چه خانوادهها ثروتمند باشند حداکثر کردن مطلوبیت آیندهشان کمتر است و باید میزان طلاق در میان ثروتمندان کمتر باشد. زوجهای ثروتمند فکر میکنند با متاهل ماندن چیزهای زیادتری به دست میآورند.
پس تمایل به طلاق در میان فقرا باید بیشتر باشد؟
درست است. اینکه زن مرد بیکار علاقهای به ادامه زندگی مشترک نداشته باشد احتمالش بیشتر است. البته با فرض داشتن حق طلاق. چون سایه بالای سرش هیچ مطلوبیتی برای او ندارد و بدون او مطلوبیت آیندهاش بیشتر خواهد شد.
تا چه میزان این مساله صحت دارد و افراد واقعاً بر مبنای هزینه و فایده ازدواج میکنند؟
البته مدتهاست این نظریه مورد نقد هم قرار گرفته، چه توسط اقتصاددانان و چه جامعهشناسان. برخی تحقیقات تجربی هستند که خلاف این را نشان میدهند. مثلاً اقتصاددانی مانند زاگورسکی در مطالعهای در مورد تاثیر ازدواج و طلاق بر ثروت نشان میدهد که اولاً، ثروت خالص تکتک متاهلان ۷۷ درصد از مجردان بیشتر است، دوم، اینکه ثروت متاهلان سالانه ۱۶ درصد افزایش داشته، سوم، اینکه مطلقهها در چهار سال آخر زناشویی ثروتشان شروع به کاهش کرده و بیش از 70 درصد تجربه کاهش ثروت داشتهاند که در این بین زنان صدمه بیشتری خوردهاند. او دو عامل مهمی را که طلاق باعث میشود کاهش ثروت برای هر دو طرف پدید آید جنبههای ذاتی خلق ثروت در نهاد خانواده نام مینهد مثلاً اینکه کار بدون دستمزد زنان، هزینههای زیادی از روی دوش خانواده برمیدارد، در مقایسه با شرایط غیر از آن. یا قرار گرفتن مرد و زن در شبکه وسیعتر روابط خانوادگی که اگرچه به نظر روابط قوی نیستند اما ازدواج حفرههای بین شبکههای فامیلی و دوستان مختلف را پر میکند و سرمایه اجتماعی فرد
ناگهان بالا میرود. عامل دوم هم هزینههای دیگر طلاق مانند انواع مالیات، هزینه مددکاری برای حل طلاق، هزینه دادگاه و در مورد ایران هزینه پرداخت مهریه است. اینها نشان میدهد که طلاق حداقل برای هر دو طرف لزوماً به حداکثر کردن مطلوبیت نمیانجامد.
نظر جامعهشناسان در مورد عامل حداکثر کردن مطلوبیت در میزان طلاق چیست؟
جامعهشناسان هم این رویکرد را نقد میکنند مثلاً آنتونی گیدنز میگوید اگر طلاق برای حداکثر کردن مطلوبیت در آینده است چرا میزان ازدواج مجدد روبه افزایش است. اگر فرد تجربه مطلوبی از ازدواج ندارد چرا دست به ازدواج مجدد میزند؟ البته لازم است توضیح دهم که ریشه این بحث و جدل برمیگشت به اینکه برخی محافظهکاران خواستار قطع حمایت رفاهی دولت از زنان سرپرست خانوار بودند به این دلیل که وقتی دولت حمایت میکند، صرفنظر از افزایش هزینههای دولتی، جوانان بیشتری ترغیب میشوند تا طلاق بگیرند. همین استدلال در مورد چگونگی حمایت از زنان سرپرست خانوار در ایران مطرح است که همگی ناشی از رویکرد اقتصادی است. گیدنز با رد این ادعا میگوید اگر جوانان برای حمایتهای رفاهی دولتی ازدواج میکنند و بچهدار میشوند چرا ازدواج مجدد روبه افزایش است. همانطور که گفتم ما چون سیاست خانواده نداریم هیچ برنامه جامع و موثری برای حمایت از زنان سرپرست خانوار هم نداریم و هر نهادی برای خودش یک کارهایی میکند.
با تحلیل شما مهریه یا درآمدهای مورد انتظار پس از طلاق را میتوان مشوقی برای این کار دانست؟
البته تصور عامه این است که مهریههای زیاد باعث طلاق میشود. اما اگر مهریه بالا هزینه درخواست طلاق را از سوی مرد بالا ببرد عامل بازدارنده است. در گذشته هم نوعی تضمین برای زنان بوده و با طولانی شدن عمر زندگی مشترک که میزان اعتماد را بین طرفین بالا میبرد کماهمیت میشود. من فکر نمیکنم حتی اقتصاددانان هم مهریههای بالا را عامل قطعی در افزایش طلاق بدانند. عوامل دیگری را هم باید در نظر گرفت؛ زمان زندگی مشترک، موقعیت درآمدی خانواده، تعداد فرزندان، کانالهای طلاق، تراکم شبکه خانوادگی طرفین، اینها عوامل مهمتری هستند.
جامعهشناسان چگونه روند روبه افزایش میزان طلاق را تحلیل میکنند؟ چه چیزی باعث دوام یا عدم دوام خانوارها میشود؟ یعنی در واقع تحت چه شرایطی میتوان انتظار داشت نرخ طلاق رو به رشد باشد؟
دو دسته نظریات کلان و نظریات با برد متوسط در جامعهشناسی برای تحلیل رفتار طلاق وجود دارد. نخست تغییرات اجتماعی که بر اثر ورود به جامعه اطلاعاتی و مدرن رخ داده است. فناوریهای جدید کار و خانه را تقریباً یکی کرده است. ریچارد سنت این را فروپاشی کاراکتر و شخصیت نام نهاده است. او با تشریح زندگی یک پدر و فرزند نشان میدهد کار و زندگی چقدر تغییر کرده، پدر اگرچه کارش معمولی است و تحصیلات زیادی نداشته، اما کار دائمی داشته، اتحادیههای کارگری از او دفاع میکردند، زندگی محلی با همسایههای آشنا، یعنی مدتها در یک محله بوده که همه همدیگر را میشناسند و البته همسر خانهدار. اینها تمامی عوامل قوام خانواده و محدودکننده طلاق هستند. همه اینها در حقیقت کانالهای طلاق بودند یعنی مراحلی که طلاق را به تاخیر میانداخت. اما پسرش در جهانی با فناوریهای پیچیده است، عمر کارها موقت است، زندگی در محله وجود ندارد، حتی دوستان شبکه
اجتماعی مجازی را بهتر از همسایهات میشناسی. اینها در افزایش میزان طلاق موثرند. البته در همین چارچوب انسان جدیدی متولد شده که ذائقه، سلیقه و رفتارش تنوعطلب شده، چون به حق انتخاب خودش آگاه شده است.
با ورود ما به جامعه جدید تصور جامعه بدون طلاق تصور آرمانی تلقی میشود؟
فکر میکنم در مورد محو طلاق اینگونه باشد. اما داشتن سیاست خانواده برای کنترل میزان طلاق امری اساسی است. ما متاسفانه سیاست خانواده مشخصی نداریم. ظاهراً از خانواده سنتی دفاع میکنیم اما سیاستهایمان متفاوت از تفکرمان است. این مساله مهم است چون بر اثر نداشتن این سیاستها تغییراتی در رفتار والدین با فرزندان کوچک به وجود آمده و دوم رفتار فرزندان بزرگ با والدین پیر. این در خانوادههای ما تغییر کرده و این مساله مهمی است که روی نهاد خانواده اثر گذاشته. اولاً چیزی که اثر گذاشته تامین سالمندان خانواده است که بهتدریج بر عهده دولت و صندوقهای بازنشستگی گذاشته شده و این کارکرد خانواده و وظایفش در مراقبت از سالمندان را تغییر داده. البته ممکن است برخی بگویند وقتی منابع حمایت طبیعی مضمحل میشود دولت جایگزین خانواده میشود و دولت چارهای نداشته جز حمایت از سالمندان. اما ظهور و گسترش دولت رفاه یکی از عوامل کلان موثر بر خانواده و از جمله طلاق است. در مورد رفتار با فرزندان هم مهم است نکتهای گفته شود. اگر رویکرد اقتصاد بکری درست بود و
نرخ باروری، ازدواج و طلاق با حداکثر کردن مطلوبیت ارتباط داشت چرا سرمایهگذاری والدین روی خانوادهها بیشتر شده در حالی که فرزندان دیگر والدین پیر را حمایت نمیکنند. این سرمایهگذاری برای چیست؟ یکی از جامعهشناسان اقتصادی در آمریکا نشان میدهد رفتار دگرخواهانه و ارزشهای انسانی کودکان را نسبت به آنچه در قرن گذشته بوده مهمتر کرده اما والدین هیچ نفعی از این سرمایهگذاری لزوماً نمیبینند. فراتر از این در ایران است که تحقیقات نشان داده والدین سالمند حتی فرزندان متاهل و بیکار را نیز حمایت میکنند. یعنی بعد از آن همه سرمایهگذاری بازهم بعد از ازدواج این والدین هستند که حمایت میکنند. یعنی رفتار دگرخواهانه.
نظریههای با برد متوسط جامعهشناسی هم هستند که رفتار طلاق را تحلیل میکنند؛ عوامل فرهنگی و اجتماعی نقش تجدید نسل، بهویژه در مورد خانوادههای سنتیتر و با جایگاه اجتماعی پایینتر. رفتار اعضای خانواده و خشونت، فقر خانواده، خیانت و عدم وفاداری یعنی همان کارکردهای خانواده که وقتی از کار میافتند طرفین لزومی به ادامه زندگی مشترک نمیبینند. به علاوه، تغییرات ناگهانی در سرمایه انسانی، چون مهارت، شغل، تحصیلات. برخی محققان هم به مطالعه تاثیر قوانین خانواده بر میزان طلاق علاقه دارند البته اینجا آنها بر تفاوت تاثیر قوانین مختلف بر طلاق تاکید میکنند مثلاً اگر هر زوج حق طلاق داشته باشند میزان طلاق فرقی هم با زمانی ندارد که تنها یک نفر حق طلاق دارد یا اینکه قوانین طلاق چه تاثیری بر نحوه تعیین منابع مالی طرفین دارد. عامل مهم دیگر میزان اطلاعات طرفین است.
شما دو دسته عوامل موثر ذکر کردید، نخست گسترش دولت رفاه و بعد عوامل جامعهشناختی. آیا جامعهشناسی خانواده به نقش دولت رفاه در ازدواج و طلاق هم میپردازد؟
سوال بسیار خوبی است و در حقیقت یکی از چالشهای جامعهشناسی خانواده این است که هنوز نتوانسته به نحوی دولت رفاه را وارد نظریههای جامعهشناسی کند. جای شکی نیست که دولت وارد مناسبات خانواده شده. مثلاً شما نگاه کنید به طرح شهید رجایی که حمایت از سالمندان روستایی است، تاثیرات این نوع حمایت بر مناسبات خانواده روستایی غیرقابل انکار است، چون وظیفه حمایت فرزندان از والدین سالمند بر دوش دولت افتاده. یعنی تقاضای روزافزون برای نظام رفاهی. مشارکت بیشتر زنان در نیروی کار آنها را تحت خدمات بیمه اجتماعی درآورده. این حقوق اجتماعی جایگاه زنان را تا حد مردان بالا برده است؛ درست برعکس نقش آنها در حقوق مدنی. نهتنها نظریات جامعهشناسی خانواده به این تحولات توجه ندارد بلکه در جامعه خودمان هم فعالان حقوق زنان به این دستاورد در حقوق اجتماعی زنان که برونرفتی از وضع مدنی آنهاست بیتوجه هستند. به این مساله بسیاری از نظریهپردازان سیاست اجتماعی از جمله اسپینگ
اندرسن سوئدی اشاره کردهاند این یعنی پیوند جامعهشناسی خانواده و دولت رفاه که وقتی آمد برخی از کارکردهای خانواده را تعطیل کرد مثلاً حمایت از سالمندان الان گردن دولت افتاده، یا زنان سرپرست خانوار، که ما محترمانه این مفهوم را استفاده میکنیم اما در حقیقت خانواده تکوالده است چون یک نفر نانآور است که هم نتیجه روندهای افزایشی طلاق است و هم ممکن است در تشدید این روند موثر باشد.
دیدگاه تان را بنویسید