گفتوگو با بهروز خدارحمی درباره تهدیدهای تحلیل تکنیکال در بورس تهران
۹۹ درصد چارتیستها، «تکنیکالنما» هستند
در تمام دنیا کسانی که معامله روزانه(day trade) انجام میدهند حرفهایترین و مجربترین سرمایهگذاران هستند، حال آنکه در کشور ما قالب کاملاً برعکس است و مبتدیترین سرمایهگذاران تمایل دارند با تحلیلهای تکنیکال روزانه کسب سود کنند.
بحث جنجالی حضور تحلیلگران تکنیکال در بازار سهام طی سالهای اخیر به اوج خود رسیده است. در این خصوص، دکتر بهروز خدارحمی، دبیر کل کانون نهادهای سرمایهگذاری در گفتوگو با «تجارت فردا» به حضور تومورگونه این نوع تحلیلگران در بورس تهران اشاره میکند. او معتقد است وجود فرصتهای زیاد شغلی در بازارهای مالی کشور باعث جذب بسیاری از فارغالتحصیلان رشتههای ریاضی و فیزیک به بازار سرمایه و مسائل مالی شده است. او گرچه خاستگاه تحلیلگری تکنیکال را درست میداند، اما معتقد است در کشور ما استفاده نادرستی از این موضوع انجام میشود. سهولت یادگیری استفاده از نمودارهای تکنیکال و نرمافزارهای موجود باعث شده است افراد بدون توجه به اصول سرمایهگذاری و بنیادی و همچنین عدم در نظر گرفتن شرایط کسبوکار و اقتصادی کشور به سمت تحلیلگری تکنیکال روی آورند. بنابراین، به جای استفاده از چارتها به عنوان یک مکمل، تکنیکالیستها اقدام به کیمیاگری و پیشبینیهای عجیب و غریب میکنند. در این شرایط، خبرگان این حرفه وظیفه دارند از طریق رسانهها اطلاعرسانی لازم درباره اصول و مبانی استفاده از تحلیلهای تکنیکال را انجام دهند تا بازار سهام کمتر
تحت تاثیر فعالیت این نوع تحلیلگران «تکنیکالنما» قرار گیرد.
منشاء به وجود آمدن تحلیلهای تکنیکال یا به اصطلاح چارتیستها چه بوده است؟
اجازه دهید بحث را از 10 سال پیش آغاز کنیم؛ یعنی زمانی که همایشی تحت عنوان فاینانس (Finance) در دانشگاه شریف برگزار شد. فاینانس، به معنای فیزیک مالی است که تصمیم دارد از الگوها و مدلهای موجود در علوم پایه، مثل فیزیک و ریاضی برای توضیح مسائل و رفتارهای موجود در علوم مالی استفاده کند. این حوزهای است که بسیاری از کشورها و به ویژه فرانسه در این بخش بسیار فعال بودند. در این همایش، یکی از پژوهشهای جالبی که انجام شده بود نشان میداد چرا افرادی که رشتههای فیزیک و ریاضی خواندهاند به رشته مالی علاقهمند شدند؟ در ریشهیابی دلایل بروز این اتفاق، پژوهش مزبور کمبود فرصتهای شغلی برای فارغالتحصیلان این رشتهها را مهمترین علت حرکت به سمت بازار سرمایه و علوم مالی عنوان کرده بود. بنابراین، با توجه به توانمندی که این فارغالتحصیلان رشته ریاضی و فیزیک داشتند، طبیعتاً به سمت روشهای ریاضی و مدلسازیهایی به این سبک تمایل پیدا کردند. در واقع، کاربرد ریاضی در پیشبینی و مدلسازی رفتار بازارهای مالی مورد توجه این افراد قرار گرفته بود.
بنابراین، خاستگاه تحلیل تکنیکال از آنجاست که میخواهیم بدانیم مدلهایی که در سایر علوم پایه مورد استفاده قرار میگیرد، آیا در علوم مالی نیز قابل استفاده است یا خیر؟ آیا میتوانیم رفتار خریداران و فروشندگان سهام یا رفتار قیمت سهام را مدلسازی کنیم؟ این رویکرد کاملاً صحیح است و بسیاری از کارشناسان در سراسر جهان نیز به این سمت حرکت کردهاند. اما مشکلی که در کشورمان به وجود آمده این است که عمده کسانی که تحلیل تکنیکال انجام میدهند حالت «کیمیاگری» دارند.
ممکن است بیشتر درباره «کیمیاگری» تکنیکالیستها توضیح دهید؟
اینکه میگویم عمده افراد، منظور این است که درصد بسیار کوچکی از تحلیل تکنیکال به صورت منطقی استفاده میکنند. به عبارت دقیقتر، به جای آنکه از این ابزار به عنوان مکمل و پشتیبان استفاده کنند به دنبال کیمیاگری و پیشبینیهای عجیب و غریب هستند. کمتر مشاهده میکنید که تحلیلگری بر اساس شرایط بنیادی، فضای کلی اقتصاد کشور و اوضاع یک صنعت بگوید سهام شرکت الف خوشآتیه است، ضمن آنکه از نظر تکنیکال نیز در وضعیت مناسبی قرار دارد و زمان ورود به آن سهم و خرید است. چنین رویکردی کمتر یا حتی اصلاً در میان تحلیلگران تکنیکال کشورمان وجود ندارد. من در جلسات متعددی که با این قشر تحلیلگران داشتهام با عقاید نگرانکنندهای برخورد کردهام.
در این میان میتوان به سه مورد از این عقاید عجیب اشاره کرد؛ نخست آنکه برای تحلیل تکنیکال هیچ لزومی ندارد که تحلیلگر بازار سرمایه را بشناسد! یعنی، مدلی که برای پیشبینی تعداد تصادفات در آمریکا یا جمعیت کانگوروها در استرالیا استفاده میشود، همان مدل را میتوان در بازار سهام کشورمان نیز استفاده و پیشبینی کرد قیمتها به چه صورت تغییر خواهند کرد. دومین عقیده نگرانکننده دیگر آن است که هیچ لزومی ندارد تحلیلگر از فضای کسب و کار و اقتصاد کلان کشور اطلاعاتی داشته باشد. این عدم توجه به شرایط بنیادی و وضعیت واقعی شرکتها سبب میشود پیشبینیهای عجیبی در میان تکنیکالیستها مشاهده شود؛ به عنوان مثال، پیشبینی میشود فلان سهم 18 هفته دیگر شروع به ریزش میکند یا فلان سهم تا 15 روز کاری دیگر زمان خرید آن است. این اعداد که معلوم نیست چه مبنای علمی و دقیقی دارند به وفور از سوی این نوع تحلیلگران ارائه میشود.
به نظر شما دلیل گسترش این نوع تحلیل میان سهامداران کشورمان چیست؟
نگرانی از آنجا آغاز میشود که این نوع تحلیلگران به ویژه در 10 سال اخیر به صورت تومورگونهای شکل گرفتهاند. دلیل این امر نیز کاملاً واضح است؛ شما اگر بخواهید در بازار سرمایه مدعی شوید که من میتوانم تجزیه و تحلیل صورت مالی انجام دهم و با اصول بنیادی پیش روم، حداقل شش ماه نیاز به آموزش جدی دارید. تازه بعد از آن زمان فقط میتوانید بگویید من در این دو سه صنعت خاص میتوانم تحلیل ارائه دهم و روندهای قیمتی را توضیح دهم. این در صورتی است که تحلیل تکنیکال را با استفاده از نرمافزارهای موجود میتوان در سه جلسه صبح تا بعد از ظهر فرا گرفت و از روز چهارم ادعا کنید که تحلیلگر تکنیکال هستید.
این موضوع، یعنی سهولت ورود به این عرصه و اینکه افراد امکان استفاده از این ابزارها بدون ملاحظه را دارند، یعنی بدون آنکه بدانند کدام مدل را میتوان در چه شرایطی استفاده کرد و مهمتر از آن در چه شرایطی نباید از آن استفاده کرد چنین پدیدهای (رشد تومورگونه تکنیکالیستها) را سبب شده است.
در واقع، این افراد حتی محدودیتهای مدلهای مختلف را نمیشناسند؛ آنها نمیدانند که هر مدل را باید برای چه نوع سهمی استفاده کنند و حتی به این نکته که بسیاری از مدلها برای بازارهای سهام توسعهیافته طراحی شده است توجه نمیکنند. به عبارت دقیقتر، در بازاری که مثل بورس تهران محدودیتهای معاملاتی نظیر محدودیت دامنه نوسان و حجم مبنا وجود دارد، نمیتوان از هر مدلی و بدون هیچ محدودیتی استفاده کرد.
یکی از مشکلاتی که در این حوزه وجود دارد و موجب فریب برخی افراد تازهوارد نیز میشود، استناد به پیشبینیهای قبلی است. مثلاً فرض کنید امروز عدد شاخص کل بورس به رقم 70 هزار واحد میرسد، در این شرایط، تحلیلگر تکنیکالی پیش شما میآید و میگوید من رسیدن به این رقم را چهار ماه قبل پیشبینی کرده بودم. شما هم پس از پیگیریهای انجامشده مشاهده میکنید این تحلیلگر دقیقاً چهار ماه پیش به یکسری از افراد نیز تحلیل خود را ایمیل زده بوده و در آن پیشبینی رقم 70 هزارواحدی را کرده است. بنابراین، به ظاهر همه چیز درست است و ممکن است شما تحت تاثیر قرار گیرید.
اما پشت پرده این موضوع آن است که تحلیل تکنیکال به علت سادگی و سرعت در استفاده به شما این امکان را میدهد که در طول یک روز بتوانید بیش از 20 تحلیل ارائه کنید. به این ترتیب در طول یک ماه میتوانید بین 500 تا 1000 پیشبینی تکنیکال دهید. حال به دلیل آنکه بانک اطلاعاتی برای این تحلیلها وجود ندارد تا راستیآزمایی شود، اگر یکی از این پیشبینیها به صورت تصادفی محقق شود افراد میتوانند به این موضوع استناد کنند و شما را اغوا کنند. در این شرایط، چون هیچ جایی وجود ندارد که شما بتوانید این تحلیلگران را راستیآزمایی کنید، آنها میتوانند از این مساله به راحتی استفاده کنند و فقط تحلیلهایی را که درست است به شما نمایش دهند.
با این حال، تکلیف تحلیلگرانی که بعضاً خبره این کار هستند چه میشود؟
بنده ابتدای امر نیز اشاره کردم که تعداد بسیار کمی از تحلیلگران وجود دارند که از قاعدههای قبلی خارج هستند؛ یعنی آنها هم تحلیل بنیادی دارند و هم به مسائل اقتصادی اشراف مناسبی دارند و در نتیجه از تحلیلهای تکنیکال برای شناسایی موقعیت خرید به خوبی استفاده میکنند. با این حال، من نسبت به این دسته از افراد نیز شکایت دارم.
اگر من در حرفهای در حال فعالیت هستم و به عنوان یک تحلیلگر تکنیکال توانمند میدانم که 99 درصد جامعه به بیراهه میروند، سکوت در مقابل چنین وضعیتی اصلاً نشانه خوبی نیست. یعنی 99 درصد تحلیلگران تکنیکال بدون توجه به پیشنیازهای این نوع تحلیل به خود اجازه میدهند پیشبینی ارائه کنند و خود را تحلیلگر تکنیکال معرفی کنند. در این شرایط، من به عنوان یک تحلیلگر تکنیکال موفق، چرا هیچ نقدی به این تحلیلها وارد نمیکنم. بنابراین، زمانی که تحلیلگران «تکنیکالنما» مورد نقد قرار نمیگیرند، میتوانند رشد کنند. در این حالت، تحلیلگر حرفهای تکنیکال نیز قطعاً مقصر است.
بر این اساس، گلایه من این است که این تحلیلگران حرفهای تکنیکال عملاً در 10 سال اخیر سکوت مطلق کردهاند. آنها نگران آن بودند که در صورت نقد به تحلیلگران فعلی، ممکن است مدل و الگوی تحلیلی آنها زیر سوال برود. به این ترتیب، سکوت آنها سبب شده است ما در 10 سال اخیر به صورت تومورگونه شاهد افزایش تعداد تکنیکالیستهای غیرحرفهای باشیم. افرادی که با سه، چهار روز آموزش خود را پیشگو و مفسر بازار میخوانند. گروههای بسیاری حتی در شبکههای اجتماعی نیز ساخته شده است که با ارائه تحلیلهای تکنیکال اعتقاد دارند در بازار موج ایجاد کنند. به عقیده آنها حتی اگر مسیر آینده یک سهم از نظر بنیادی نیز مناسب نبود، ارائه تحلیل تکنیکال ما میتواند موجی در بازار ایجاد کند و قیمتها را به مسیر دلخواه ما حرکت دهد. این وضعیت نگرانکنندهای است که در بازار سهام کشورمان مشاهده میشود.
سوال مجدداً اینجا مطرح میشود که اگر این تحلیلگران تکنیکال در بازار شکستخورده هستند، چرا هنوز هم فعالیت پرشور آنها را مشاهده میکنیم؟
اگر آن دسته از افرادی که تحلیلگری به روش صحیح انجام میدهند را جدا کنیم، غالب بازار وضعیتی مشابه زمان ممنوعیت بازار فارکس (forex) پیدا کرده است. در آن زمان، اشاره شد به علت کمبود منابع ارزی و استفاده بعضاً بیمحابا از این بازار، معاملات forex ممنوع شد. پس از این اقدام که سازمان بورس نیز پیشگام آن بود، بسیاری این انتقاد را به میان آوردند که چرا این نوع معاملات ممنوع شده است؟ این کسب و کار ما بود و از این راه کسب درآمد میکردیم. این در حالی بود که از هر 100 نفری که وارد این بازار میشدند به تقریب خوبی 70، 80 نفر آنها سرمایه خود را از دست میدادند. این افراد نهتنها از بازار خارج میشدند، بلکه دیگر در دسترس نیز نیستند تا بتوان آمارگیری مناسبی از عملکرد آنها انجام داد. در واقع، شما نمیتوانید سرمایهگذارانی را که سه ماه قبل شروع به سرمایهگذاری کردند اکنون همه را پیدا کنید و آمارگیری مناسبی انجام دهید، زیرا کسی که در مدت زمانی کوتاه زیان سنگینی را متحمل
میشود، دیگر حتی حاضر به مصاحبه و بحث درباره سرمایهگذاری پرخطر و دردآور خود نیست.
وضعیت مشابهی در میان تحلیلگران تکنیکال فعلی نیز وجود دارد؛ یعنی شما پس از مدتی نمیتوانید نمونه آماری مناسبی را که مثلاً برای سه ماه قبل است ارزیابی کنید. یعنی از همان 100 نفر فرضی، شاید 10، 15 نفر را بتوانید همچنان فعال در بازار ببینید. این 10، 15 نفر نیز در سه دسته قرار میگیرند؛ دسته نخست افرادی هستند که تصادفاً توانستند سودآوری کسب کنند. گروه دوم نیز کسانی هستند که «هنوز» سرمایه خود را از دست ندادهاند. در نهایت گروه آخر کسانی هستند که معنای ویژهای در میان تحلیلگران تکنیکال دارند. این دسته افرادی هستند که در همین 10 سال اخیر، با راهاندازی کلاسهای آموزش تحلیل تکنیکال بسیاری از تحلیلگران «تکنیکالنما» را راهی بازار کردهاند. متاسفانه عمده این افراد غیر از آموزش تحلیل تکنیکال طی سالهای اخیر، هیچ کار دیگری انجام ندادهاند.
یعنی خود آنها نیز حاضر نبودند با اتکا به مدلهای آموزشی خودشان حتی یک میلیون تومان سرمایهگذاری کنند. این موضوع من را به یاد یک داستان طنزآمیز میاندازد؛ چند ده سال پیش در یکی از روزنامههای آمریکا، فردی پیدا میشود و طی یک آگهی اعلام میکند فقط با یک دلار من حاضر هستم به شما میلیونر شدن را بیاموزم. خب میلیونر شدن بسیار جذاب است و یک دلار نیز ریسک بالایی برای افراد نداشته است. پس از مدتی افراد زیادی برای این کلاس آموزشی ثبتنام میکنند و به تدریج تعداد آنها افزایش مییابد. بعد از گذشت حدود دو، سه ماه این فرد اعلام میکند که تعداد شما به یک میلیون نفر رسید، من الان میلیونر شدم شما هم بروید راهی برای میلیونر شدن پیدا کنید. چنین وضعیتی در میان تحلیلگران تکنیکال نیز وجود دارد.
درباره جمعیت تکنیکالیستها یک موضوع دیگر قابل توجه است؛ اگر سوال کنید در بازه سه ماه اخیر چه تعداد تحلیلگر فعالیت میکنند، مثلاً به شما میگویند هزار نفر. اگر تعداد تحلیلگران تکنیکال در یک سال اخیر را بررسی کنید، این عدد به 200 نفر میرسد. حال اگر کسانی در سه سال گذشته استمرار داشتند در انجام تحلیل تکنیکال و هنوز نیز فعالیت دارند به جرات میتوانم بگویم تعداد آنها به کمتر از 20 نفر میرسد. این موضوع حاکی از آن است که ورود و خروج به این عرصه، محدودیتی ندارد که پیشتر نیز به آن اشاره کردیم.
در این میان، نکته دیگری وجود دارد که باید به آن اشاره کنم. عمده تکنیکالیستها در کشور ما نگاه کوتاهمدت و به صورت روزانه (day trade) دارند. همه جای دنیا، قویترین تحلیلگران و خبرگان سرمایهگذاری به صورت day trader فعالیت میکنند. این مساله در کشور ما کاملاً معکوس است و ضعیفترین و کمتجربهترین سرمایهگذاران به صورت روزانه معامله میکنند. یعنی کسانی که هیچ دانش مالی ندارند میخواهند با استفاده از یک ابزار پرریسک درآمد کسب کنند.
با توجه به معضلات و تهدیدهایی که این نوع تحلیلگران ممکن است به وجود آورند، وظیفه ما به عنوان رسانه و شما به عنوان ارکان بازار سرمایه چیست؟ چطور میتوان آن یک درصد تحلیلگر تکنیکال واقعی را از 99 درصد تکنیکالنما جدا کرد و از گسترش این رویه جلوگیری کرد؟
این بسیار ارزشمند است و اتفاقاً راهحل بسیار سادهای دارد. من بارها نیز از خبرگان این حوزه درخواست کردم که چنین اقدامی را انجام دهند. برای رفع این مشکل، باید پیشنیازهای استفاده از تحلیل تکنیکال به درستی و در رسانهها بیان شود. یعنی افراد معدودی که در این حوزه تخصص دارند و اصطلاحاً زحمت بیشتری از سایر تحلیلگران تکنیکال کشیدهاند، در مطالبی منظم، شرایط استفاده از تحلیل تکنیکال را توضیح دهند. آنها باید اشاره کنند که در چه بازارها و زمانهایی میتوان و از آن مهمتر در چه بازارها و زمانهایی نمیتوان از تحلیل تکنیکال استفاده کرد.
به عنوان مثال، تحلیل تکنیکال فقط روی متغیرهایی قابل انجام است که آن متغیر در بازار خرید و فروش شود. این در حالی است که بارها، روی روند شاخصهای سهام که معاملهای روی آنها صورت نمیگیرد تحلیل تکنیکال انجام میشود که عمل درستی نیست. این مساله جزو اصول بنیادی تحلیل تکنیکال است اما بسیاری به آن توجه نمیکنند. یا مثلاً توضیح داده شود که استفاده از تحلیل تکنیکال در کدام حوزهها بهتر جواب میدهد؛ آیا برای سهام کوچک و کمگردش استفاده از این تحلیلها بیشتر جواب میدهد یا سهام بزرگتر که بخش شناور بالاتری دارند؟ در این خصوص، مبانی تکنیکال میگوید اگر سهام شما کوچک است و سهم شناور زیادی ندارد، استفاده از تحلیل تکنیکال جایز نیست. از نگاهی دیگر، زمانی که قرار است رویدادی (event) برای یک سهم اتفاق افتد، مثل برگزاری مجمع یا افزایش سرمایه شرکتها، باز هم استفاده از تحلیل تکنیکال جایز نیست. نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد بحث استفاده از تحلیل تکنیکال در بازارهای کاملاً آزاد و بازارهای دارای محدودیت است. به عبارت دقیقتر، نباید انتظار داشت مدلی که در یک بازار کاملاً آزاد جوابگو بوده است، اکنون در بازاری مثل بورس تهران
که دارای محدودیت دامنه نوسان است نیز جواب لزوماً دقیقی ارائه کند. بنابراین، توجه به این نکات بنیادی نشان میدهد که صرف دنبالهروی از روند قیمتها و نشانههای تکنیکال برای تحلیل و پیشبینی قیمتها کافی نیست و افراد باید اشراف به فضای کسب و کار و اقتصادی کشور داشته باشند و بازار سرمایه را به خوبی بشناسند، سپس از تحلیل تکنیکال به عنوان یک مکمل بهره برند.
دیدگاه تان را بنویسید