فاندامنتال و تکنیکال؛ جایگزین یا مکمل؟
با کدام ابزار این بازار را میتوان شناخت؟
در ماهها و بعضاً سالهای اخیر میشنویم که «این تکنیکالیستها هستند که بازار را به این روز انداختهاند». منظور گویندگان این جمله این است که آنقدر نوسانات در بازار زیاد و بعضاً بیمنطق شده که بخش زیادی از فعالان بورسی نمیتوانند منطق مشخصی در بالا و پایین شدنهای قیمت سهام بیابند.
در ماهها و بعضاً سالهای اخیر میشنویم که «این تکنیکالیستها هستند که بازار را به این روز انداختهاند». منظور گویندگان این جمله این است که آنقدر نوسانات در بازار زیاد و بعضاً بیمنطق شده که بخش زیادی از فعالان بورسی نمیتوانند منطق مشخصی در بالا و پایین شدنهای قیمت سهام بیابند.
واقعیت این است که در دو، سه سال اخیر و بعد از موج قدرتمند صعودی در سال 1392، تعداد زیادی افراد تازهوارد به چرخه معاملات اضافه شدهاند. این خاصیت هر سیکل صعودی چندساله است. طبیعتاً اولین و در ظاهر سادهترین ابزاری که این دسته از معاملهگران برای اخذ تصمیماتی مبتنی بر تحلیل پیدا میکنند تحلیلهای نموداری یا همان تکنیکال است. اما سوالی که میخواهم در موردش صحبت کنم این است که آیا اگر فردی یا افرادی از یک ابزار، بد استفاده کنند، این به معنای نفی خاصیتهای آن وسیله است؟
من به عنوان شخصی که به واسطه مدل معاملاتی در دسته تحلیلگران بنیادی قرار میگیرم، با اجازه از استادان گرامی مبحث تکنیکال، سالهاست به عنوان یکی از ابزارهای لازم برای کمک به تصمیمگیری از بررسی نموداری نیز بهره میبرم.
البته با وجود سابقه آشنایی بیش از 10 سال هنوز هم برداشتهای خود از نمودارها با دوستان مسلط و متخصص را در حوزه تکنیکال تایید نهایی میکنم. اما در تمام این مدت شاهد و ناظر معاملهگران کمتجربه و بعضاً مدعی بودهام که با اعتماد به نفس بالایی به تحلیلهای تکنیکی خود اتکا و بر آن اساس نهتنها معامله میکنند، بلکه بعضاً اقدام به ارائه مشاوره هم میکنند و شما تصور کنید افرادی که از این مشاورهها استفاده میکنند تکلیفشان چیست!
حتماً این جمله را شنیدهاید که «به تعداد معاملهگران بازار، استراتژی معاملاتی وجود دارد» و راهکاری که بشود تایید کرد کدام درست است و کدام نادرست، نیز وجود ندارد. پس عدهای با تحلیل بنیادی سهم انتخاب میکنند و با دیدگاه تکنیکی معامله انجام میدهند. برخی دیگر برعکس عمل میکنند و برخی هم صرفاً با یک تلفن کردن با دوستشان، همه این مسیر پرپیچ و خم را سپری میکنند!
به نظر من هر دو این روش تحلیلی (تکنیکال و فاندامنتال) به عنوان دو ابزار هستند در جعبهابزار یک سهامدار به عنوان مهندسی که در برابر دستگاهی بسیار عظیم و پیچیده به نام بورس قرار گرفته و در تلاش است آن را بشناسد و در جهت اهدافش از آن استفاده کند. غیر از این دو، شناخت مسائل کلان سیاسی و اقتصادی در کنار روانشناسی بازار هم دارای اهمیت به نسبت بالایی هستند. برای درک بهتر سوال این متن، همین مثال مهندس و دستگاه پیش رویش را ادامه دهیم.
آیا معنی دارد که یک مهندس فقط با انبردست کل یک دستگاه را باز و بسته کند؟ آیا علاقه یک مهندس به یک ابزار خاص و عدم استفاده از سایر ابزارها به کارایی وی خواهد افزود؟ مسلماً جواب منفی است. پس تا اینجا میتوانیم به این جمعبندی برسیم که بهتر است هر ابزاری را که میتواند در عمل به معاملات بهتر ما کمک کند بشناسیم و مهمتر از همه اینکه در برابر چیزی جبهه تدافعی نداشته باشیم. اما در اینجا دو نکته نیاز به توضیح بیشتر دارد.
اول اینکه برخی اعتقاد دارند به دلیل محدودیتهای معاملاتی در ایران از جمله حجم مبنا و دامنه نوسان «تکنیکال در ایران جواب نمیدهد» و البته عدهای هم پا را فراتر گذاشته و اعتقاد دارند تا وقتی میشود از رانت استفاده کرد تحلیلهای پیچیده فاندامنتال هم تاثیر خاصی ندارد. به نظرم هر دو این نظرها از عدم آگاهی کافی و تسلط به روش صحیح تحلیل مذکور بر میآید. در غیر این صورت با پذیرش درصد کمی خطا، استفاده از هر دو این روشها در سالهای اخیر بازدهی معقولی با پذیرش ریسک متعادل به همراه داشته است.
نکته مهمتر اینکه اگر چند نفر با همراهی یک سیستم بتوانند در مسیر معاملاتی بورس تاثیرگذار باشند این اشکال از آنها نیست، بلکه ایراد در عمق کم و حجم پایین معاملات آن بازار است. طبیعتاً همه فعالان بازار سرمایه علاقهمند هستند روند متعادلی را در معاملات شاهد باشند اما برای دستیابی به این منظور داشتن بازاری که ارتباط معنیداری با کلیت اقتصاد و گردش نقدینگی در کشور دارد، ضروری به نظر میرسد.
در اینجا نگاهی داشته باشیم به مثالی از نقطه ضعف اتفاق افتاده در سالهای اخیر.
در مورد تحلیل بنیادی که در سالهای اخیر نسبت به سالهای ابتدایی دهه 80 رشد بسیار خوبی داشته، همانطور که میتواند سود سالهای آتی شرکتها را به خوبی نشان دهد میتواند به همین نسبت به شدت گمراهکننده باشد. من در سال 1392 که رشدهای نجومی به خصوص در مورد شرکتهای با سرمایه کم اتفاق افتاد، با دوستان حرفهای در بازار، یکی از شرکتهای تولیدکننده کاشی و سرامیک را بررسی میکردیم. با استفاده از نرمافزار اکسل ساختار کلی تحلیل ایجاد شد. اختلاف نظر من با این دوستان بر سر دو عدد در مفروضات فروش بود. استدلال ایشان صحبت تلفنی با مدیر مالی شرکت بود. اما استناد من گزارش سهماهه شرکت و شرایط مقایسهای بازار. شاید باورتان نشود ولی با تغییر همین دو عدد در شیت فروش سود هر سهم شرکت تقریباً 45 درصد کمتر از حالت اول محاسبه میشد.
نیاز به توضیح نیست که در نهایت، ادامه مسیر گزارش سهماهه محقق شد و آن تعدیل مثبت بالای 50درصدی محاسبهشده توسط تحلیل هیچگاه محقق نشد. اما نقطه ضعف در کجاست؟ پاسخ اینکه این دوستان بر اساس شنیدهها و هیجانات بازار که سهم در ماههای قبل حدوداً 150 درصد رشد کرده بود سهم را خریده بودند و با هر نتیجهای که در تحلیل، این خریدشان را زیر سوال میبرد مخالفت میکردند. آنها تحلیل میکردند که خریدشان را توجیه کنند و متاسفانه با افت تدریجی که امکان خروج از سهم نیز ایجاد نشد در نهایت ضرر سنگینی متوجه آنها شد. این اشکال از تحلیل بنیادی است؟
در آخر به نظر میرسد داشتن دیدگاههای سیاه و سفید، که به اعتقاد بسیاری از جامعهشناسان از مختصات بسیاری از افراد است، در ارزیابیهای اخیر برخی فعالان بورسی نیز تاثیرگذار است. به هر حال هر روش و ابزاری دارای نقاط قوت و ضعفی است که برآیند آن میتواند مفید تلقی شود. اما اینکه انتظار داشته باشیم، تمامی ریزهکاریهای هر تحلیلی درست باشد نیازمند نگاهی خاکستری و متعادلتر است.
دیدگاه تان را بنویسید