تاریخ انتشار:
چرا دزدی اموال دولتی عملی رذیلانه شمرده نمیشود؟
غیبت اقتدار دولت
وقتی صحبت از دزدی و سرقت میشود مردم این رفتار را مذموم میدانند اما دزدی از دولت به شکل دزدی برق، دزدی کابل و سیم، دزدی بنزین و انواع دیگر آن در حالی در کشور رخ میدهد که به عقیده افرادی که مرتکب این دزدی میشوند این اقدام، اقدام ناپسندی نبوده است.
بیشتر مردم فکر میکنند دزدی عملی کثیف و رذیلانه است اما دزدی از دولت و اموال عمومی، نهتنها رفتاری رذیلانه تلقی نمیشود که به نوعی، حتی نشانه زرنگی فرد محسوب میشود. مردم دزدان را خوار و ذلیل میشمرند اما معمولاً دزدان اموال دولتی را با دیده اغماض مینگرند. چرا چنین دیدگاهی در جامعه شکل گرفته است؟
رابطه متعارف بین دولت و مردم به ویژه در مورد منابع، رابطهای است که طی آن دولت منابع خود را به شکل مالیات از مردم میگیرد؛ و هرچه بیشتر دولتها تلاش میکنند منابع را به صورت مالیات و نه به صورتهای دیگر از جمله تعرفه دریافت کنند. دریافت این منابع مردمی برای توزیع مجدد است. از سوی دیگر منابع نیز توسط بنگاههای اقتصادی و کنشگران اقتصادی و خانوارها و افراد تولید میشود. بنگاههای اقتصادی در مقابل فروش نیروی کار افراد دستمزد میدهند و هر دو بخشی از درآمدهای خود را به صورت مالیات به دولت میدهند. من فکر میکنم مشکلی که در سوال شما به آن اشاره شده بخش اعظمی از آن برمیگردد به اینکه ما چنین رابطه متعارفی را نداریم. اگر چنین مسالهای وجود میداشت دزدی خوار شمرده میشد و دزد مطرود میشد. اما مردم چون فکر میکنند اینها اموال مردم نیست بلکه از منابع طبیعی یا غیربومی به دست آمده است چنان وقعی به حیف و میلش نمیگذارند. چون از دسترنج خودشان چیزی به دولت ندادهاند که فکر کنند از آن دزدی شده است. در جوامعی که این رابطه متعارف وجود دارد دزد را خوار میشمرند و سرزنش میکنند چون مردم فکر نمیکنند او پول و منابع دولتی را
خورده است. در واقع فکر میکنند پول خودشان را خورده است.
دزدی از دولت، کلاه گذاشتن سر مامور دولت، فرارهای مالیاتی، گریز از مقررات، فرار از سربازی و... رفتارهایی بوده که در صد سال گذشته تشدید شده است. بروز این رفتارها نشانه چیست و چه ارتباطی میان اقتدارگرایی حکومتها و جباریت دولت و بروز این رفتارها وجود دارد؟
دولت، نظام اقتدار برپا میکند تا بتواند تقابل بین خود و جامعه مدنی را حفظ کند. یکی از حوزههای اقتدار دولت و مرز بین خود و جامعه مدنی از طریق برپایی یک نظام بوروکراتیک و عقلانی تحقق میپذیرد. متاسفانه در جامعه ما هنوز جدایی یا حتی تقابل بین دستگاه دولت و جامعه مدنی صورت نگرفته است. یا کاملاً صورت نگرفته است. ما سازمانهایی داریم که مسوول اجرای مقررات دولتیاند. اما نوعی یگانگی بین دولت و جامعه در این سازمانها مشاهده میشود. از گذشته تا به حال وجود دارد. همچنان که در گذشته پستهای دولتی ملک شخصی عدهای محسوب میشد اینک نیز بخشی از کارمندان دولتی آن را چنین محسوب میکنند. در وزارتخانههایی مانند وزارت دارایی ممیزین در فقدان یا ضعف اقتدار دولت مقام و پست خود را شخصی تلقی میکنند. در مقابل مودیان مالیاتی نیز به خود این حق را میدهند تا هرچه میخواهند از دادن مالیاتهای خود فرار کنند. مقررات تنها برای وضع کردن نیست بلکه برای اجراست. دولت تنها مقررات را وضع میکند و کارمندان نیز اگر بخواهند آن را اجرا میکنند. به نظر میرسد در جوامع پیشرفته در رابطه ساختار رابطه یا ماهیت رابطه بین مردم و دولت نوعی مرزبندی و
تقابل باعث میشود تا مامور دولتی واقعاً خود را در ساعاتی که برای دولت کار میکند از جامعه جدا بداند و حتی در تقابل با او باشد؛ لذا وقتی میبینید ماموری دولتی حتی با خانواده خودش نیز رفتار غیرشخصی دارد نتیجه این تقابل در ماهیت رابطه است. در حالی که در جوامعی شبیه به ما هنوز زمینه این جدایی در ساختار رابطه به وجود نیامده است. خلاصه امر اینکه این فرار مالیاتی - البته تا حدی مرضیاش را - نتیجه یگانه بودن دولت و جامعه میدانم. وگرنه این نوع فرارها در هر جامعهای تا حد طبیعی وجود دارد. شاید بتوان گفت افرادی که دست به فرار مالیاتی میزنند ممکن است این را حق خود نیز بدانند. یا تفاوتی بین مالیات خود و منابع دولت قائل نشوند. چون برخی از همینها افراد خیری هم هستند.
مردم از سالهای دور سعی در دزدی خدمات دولتی داشتهاند. برقدزدی شایعترین دزدی بوده و این رفتار امروز هم ادامه دارد. گاهی دلیل این رفتارها، فقر و نداری نیست و نوعی حس انتقامجویی یا تلافی در پس چنین رفتاری نهفته است. به نظر شما چرا چنین اتفاقی رخ میدهد؟
فکر نمیکنم حس انتقامجویی چندان در اینجا محلی از اعراب داشته باشد. چون اگر چنین بود این حس به صورت تخریب خودش را نشان میدهد. اما در حقیقت هیچ واکنش انتقامجویانهای در آن کنشها به چشم نمیخورد و مردم در حقیقت در این نوع کنشها ضدنظام عمل نمیکنند. حتی برعکس شاید نظام را از خودشان - یعنی ملک شخصیشان - بدانند که چنین میکنند. البته با شما موافقم که دلیل این رفتارها فقر نیست. افراد فقیر رفتارهای به شدت متفاوتی دارند چون در دایرهای قرار گرفتهاند که فکرشان به این چیزها قد نمیدهد. منظور افراد در فقر مطلق است. بلکه اینها خود میخواهند هرچه زودتر جای بهتری در اجتماع برای خود دستوپا کنند. دزدیهای هنگفت با دزدیهای کوچک متفاوت است. فقرا شاید تنها به دزدیهای کوچک دست بزنند.
فرض این است که در نوع رابطه دولت اقتدارگرا با مردم، دزدی از دولت نوعی فضیلت و زرنگی به شمار میرود. در پارادایم رابطه دولتهای دموکرات با مردم، آیا دزدی اموال دولتی شایع است؟
دزدی در همه جاست. هر جا که پلیس هست دزدی هم هست. در واقع به قول جامعهشناس معروف نوبرت الیاس دزدی و وجود پلیس نشانه فرآیند تمدنسازی است. اما این مشکل آنومیک نیست. میزان یا نرخ دزدی در هر سطحی طبیعی است؛ و اتفاقاً دزدی نوعی کنش عقلانی نیز محسوب میشود. اما در مورد جوامع در حال گذار من فکر میکنم مردم خودشان میخواهند عدالت را اجرا کنند چون دولت را در این راه ناتوان دیدهاند. کسانی که این کار را انجام می هند هیچ مرز قانونی را حس نمیکنند که حتی از آن بترسند. هیچ نوع حقوقی آنها را از این کار منع نمیکند. در جامعهای که افراد احساس میکنند که این اموال از آن آنها نیست - یعنی جوامع پیشرفته - جوامعی هستند که دولت انسجام کل جامعه را در سایه قانون برقرار میکند. اگرچه این انسجام از طریق یک رشته نامرئی نیازهای متقابل افراد نیز برقرار میشود. منظورم این است که از طریق سیستم مبادله و انتخاب آزاد. وظیفه دولت تامین سعادت فرد است. اما در جوامعی نظیر ما وقتی این انسجام را دولت برقرار نمیکند افراد خود وظیفه به سعادت رساندن خود را از طریق این نوع کنشها بر عهده میگیرند؛ لذا خیلی کنشها نیز در این راستا توجیه
میشوند.
آیا میشود میان تشدید فساد توسط مدیران و کارگزاران دولتی و افزایش دزدی و سرقت اموال دولتی رابطهای برقرار کرد؟
دقیقاً علت اصلی هردو این دزدی و فسادها همچنان که گفتم به نوع رابطه دولت و مردم برمیگردد. نوعی یگانگی بین این دو. ماموران دولتی خود مردم هستند و مردم نیز خود ماموران دولتی. درست مانند یک خانواده عمل میکنند. در غیاب یک دولت متمرکز و مقتدر که اقتدارگرایی را در جهت تقابل و تمایز حوزه عمل خود و مردم اعمال میکند هر چیزی ممکن میشود. شاید حتی با تسامح بتوان گفت که دولت مشروعیت خود را از همین نوع احساس یگانگی میگیرد. مثلاً وقتی ما شعار شهر ما خانه ما را برای این طرح میکنیم که هر آنچه با اموال شخصی رفتار میکنیم با اموال دولتی نیز رفتار کنیم به نوعی میخواهیم بگوییم تمایزی بین این دو وجود ندارد. اموال شخصی و دولتی یکی هستند. منظورم این است که ما دائماً همین مفهوم یکی بودن را در مقابل غیرشخصی کردن قرار میدهیم.
اهالی روستایی با بیش از 300 نفر جمعیت از بهمنماه سال گذشته با یک چشمه بنزین در یک محدوده 100 متری مواجه میشوند که اهالی روستا در این مدت هر آنچه در توان داشته از این بنزین برداشت کرده، بدون اینکه مسوولی متوجه این موضوع شود. در این مدت، هیچ فردی از ساکنان روستا موضوع را به دولت اطلاع نداده است. چگونه میشود این رفتار را تحلیل کرد؟
البته عللی که گفته شد ممکن است در موردی خاص صدق نکند. در همین موردی که گفتید حتماً باید تحقیق میدانی صورت گیرد تا دلایل افراد را بتوان بهتر کاوش کرد. اما نکتهای که اینجا به نظرم جالب میرسد این است که غیبت اقتدار دولت در ناخودآگاه کنشهای افراد نیز وجود دارد. چند سال گذشته که برای تحقیقی میدانی در مورد مشارکت روستاییان به اراک رفته بودم مشاهده کردم عدهای از روستاییان خود وظیفه نگهبانی از احشام خود را بر عهده گرفتهاند. دلیل امر این بود که چون دزدی احشام با شکایت به مراکز انتظامی به جایی نرسیده بود خود دست به کار شده بودند. در حقیقت آنها -به ویژه روستاییان - کمتر وجود اقتدار دولت را حس میکنند. در آن مورد ما متوجه شدیم که بخشی از مشارکتهای روستاییان به غیبت دولت در روستاها برمیگردد. که البته ممکن است پیامدهای مطلوبی هم داشته باشد اما در مواقعی نیز ممکن است خودش را به صورت مشارکت مردم در استفاده از منابع بادآورده نشان دهد.
دیدگاه تان را بنویسید