تاریخ انتشار:
مدیریت به جای مبارزه
فعالیتهای خارج از حوزه نظارت رسمی را در اقتصاد با واژگان متعددی از قبیل اقتصاد پنهان، اقتصاد زیرزمینی، اقتصاد سیاه، اقتصاد نامنظم، اقتصاد غیرقانونی، اقتصاد خاکستری، بخش غیررسمی و اقتصاد غیررسمی مورد توجه قرار میدهند. این واژگان همپوشانی معنایی دارند اما عین هم نیستند و در یک بخشهایی مشترک هستند.
اهمیت بخش غیررسمی
اما ببینیم اهمیت بخش غیررسمی چیست؟ معمولاً اینگونه فعالیتها در محاسبات تولید ناخالص داخلی وارد نمیشوند اما در عمل چنین بنگاهها و فعالیتهایی در اقتصاد حضور و فعالیت دارند و کسب درآمد و سود میکنند. همچنین بر تولید کل، اشتغال کل و نرخ بیکاری اثر دارند. اما نکته مهم این است که این فعالیتها با قابلیت غیرقابل شناسایی و نظارت بودن به راحتی میتوانند به سیاستهای دولت تن ندهند و بنابراین وقتی حجم فعالیتهای بخش غیررسمی در اقتصادی زیاد باشد به راحتی میتواند سیاستهای دولت را به شکست بکشاند. در کشوری مثل ما که اشتغال بر درآمد اولویت دارد، یعنی داشتن شغل حتی وقتی درآمدش اندک است، برای فرد هویت میآفریند، وجود بخش غیررسمی که اشتغالزا و هویتآفرین است، اهمیت دارد. اشتغال غیررسمی شامل هم فعالیتهای بخش غیررسمی و هم اشتغالهای غیررسمی در بخش رسمی است. مثلاً ذوب آهن یک بنگاه رسمی است اما وقتی که میخواهد یکی از کورههای خود را تمیز کند دهها کارگر روزمزد را طی یک روز برای این کار به کار میگیرد و در پایان روز هم مزد آنان را میدهد و هیچ تعهد یا رابطه استخدامی با آنان برقرار نمیکند. اینها اشتغال غیررسمی در بخش رسمی است. اما وقتی میگوییم «بخش غیررسمی» منظورمان صرفاً بنگاههای غیررسمی مثل دورهگردها یا بنگاههای تولیدی که در زیرزمین خانهها یا مکانهای غیرقابل مشاهده کار میکنند و نظایر اینهاست. مثلاً کسانی که تدریس خصوصی میکنند، مسافرکشهای شخصی، دلارفروشان، واسطههایی که مکان رسمی ندارند، مداحان که مراسم مذهبی را اجرا میکنند، قالیبافان سنتی، آرایشگرها و خیاطها و تعمیرکاران خانگی، افرادی که به صورت انفرادی در مشاغل بخش مسکن فعال هستند مانند بنایان، کارگران، نقاشها و نظایر اینها همگی در بخش غیررسمی فعال هستند. سازمان بینالمللی کار هم (ILO) چند استاندارد برای بخش غیررسمی دارد. اول فعالیتهایی غیررسمی هستند که بنگاه آنها کوچکمقیاس است. دوم اینکه تمایزی بین مالکیت و مدیریت آن وجود ندارد و همان کسی که مالک بنگاه است مدیر بنگاه هم محسوب میشود که البته معمولاً هم مالکیتهای این بنگاهها خانوادگی است. سوم اینکه سطح فناوری این بنگاهها پایین است و بیشتر متکی به نیروی کار هستند. چهارم اینکه منابع آن داخلی است، یعنی معمولاً از منابع بانکی استفاده نمیکنند، بلکه تامین منابع مالی معمولاً متکی به منابع داخل خانواده است. این موارد ویژگیهای عام عنوانشده توسط سازمان بینالمللی کار برای بنگاههای غیررسمی است. در کشور ما سهم غیررسمیها بالاست و مطالعات نشان از افزایش تدریجی این بخش دارد. در اقتصاد ایران سه میلیون کارگاه وجود دارد که از این تعداد ۹۵ درصد کوچکمقیاس یعنی دارای اشتغال زیر ۱۰ نفر هستند و تنها 2/0 درصد آنها بزرگمقیاس یعنی دارای بیش از ۱۰۰ نفر نیروی کار هستند که بیشتر اینها نیز دولتی محسوب میشوند. اقتصادی که اکثریت بنگاههای آن کوچکمقیاس است، به منزله آن است که بخش بزرگی از بنگاههای کشور در مرز رسمی و غیررسمی معلق ماندهاند و عمداً خود را کوچک نگه میدارند تا اگر خواستند بتوانند از فشار دولت، مالیات و نظارت فرار کنند. وقتی هزینههای مبادله بالاست، بخش غیررسمی گسترش پیدا میکند. ما اکنون آمار هزینههای مبادله را در ایران نداریم، البته آمار قطعی بخش غیررسمی را هم نداریم اما آمار بنگاههای کوچکمقیاس را داریم و میتوانیم بگوییم که این آمار نشان میدهد هزینه مبادله در ایران بالاست. یعنی علت اصلی روی آوردن مردم به فعالیتهای کوچکمقیاس این است که هزینه مبادله بالاست و به همین علت آنها برای پرهیز از هزینههای مبادله سعی میکنند مقیاس فعالیت اقتصادی خود را کوچک نگه دارند. مطالعه ما درباره بخش غیررسمی نشان میدهد در برخی حوزهها از جمله حوزه صنایع دستی نباید کوشید که آنها را رسمی کنیم. اگر فشار بیاوریم که رسمی شوند و مثلاً کارگران خود را بیمه کنند یا مالیات بدهند و نظایر اینها، این موارد باعث میشوند مزیت رقابتی خود را از دست دهند. نتایج مدلها و برآوردهای آماری این مطالعه به ما میگوید در صنایع دستی که ما به نوعی انحصار داریم، نباید آنها را مجبور کنیم که رسمی شوند. خطایی که همیشه در سیاستگذاریها در ایران شده این است که با چیزهای نامطلوب مبارزه میشود. ما در مدیریت اجتماعی مبارزه نداریم، مدیریت داریم. یکی از علل رشد دائم پدیدههایی مانند قاچاق هم این است که دائماً با آنها مبارزه میشود، در حالی که باید آنها را مدیریت کرد. مدیریت به این معناست که ما نخست اصل مشکل را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم و اعتراف کنیم که چنین مشکلی وجود دارد و جدی هم هست. بعد هم نخواهیم آن را یکباره نابود کنیم بلکه تنها بخواهیم آن را به تدریج کاهش دهیم. تا مشکل را به رسمیت نشناسیم نمیتوانیم آن را مدیریت کنیم. مدیریت یعنی قبول کنیم که وجود دارد و وجود مقداری از آن طبیعی است ولی حال چون مقدارش زیاد از حد شده است میخواهیم مدیریتش کنیم. مبارزه در مسائل اجتماعی جواب نمیدهد. در مورد بخش غیررسمی هم نباید مبارزه کرد. اگر هم قرار است کاری شود باید آن را مدیریت کرد. برای مدیریت کردن ابتدا باید اصل مشکل را بپذیریم. یک تئوری به نام «نظریه انتظار نقش» در جامعهشناسی است که میگوید هر چه در جامعه هست و حضور دارد انتظار داریم نقشی داشته باشد که حضور دارد. بدون نقش که چیزی در جامعه تداوم نمییابد. بنابراین برای هر پدیده نامطلوب اول باید آن نقش را پیدا کنیم و اهمیت یا موضوعیت آن نقش را از بین ببریم تا اصل پدیده هم از بین برود.
(این متن چکیده سخنرانی دکتر محسن رنانی با عنوان «اشتغال غیررسمی و ضعف ساختاری بخشهای صنعتی ایران در پیوستن به اقتصاد جهانی» در موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی است.)
دیدگاه تان را بنویسید