معصومیت از دست رفته
آیا سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی به دولت افول کرده است؟
پشت میز پرداخت فروشگاه، جلوی برگه شهریه انتخاب واحد دانشگاه، در تاکسی و مترو و اتوبوس، کافی است مردم جایی برای تامل کردن پیدا کنند تا پای دغدغههایشان با دولت را وسط بکشند. وقتی مایحتاج اساسی زندگی مردم در مقطعی ناگهان دچار افزایش قیمت میشود، نالهها و گلایههایشان هم بیشتر میشود. از بیکاری میگویند و از اعتیاد، از فقر تا فساد و... آخر همه حرفهایشان همه چیز را به دولت ربط میدهند. وقتی قرار شد دولت یارانه بدهد گفتند حتماً خزانه دولت زیادی آمده، وقتی هم که قرار شد یارانه عدهای را قطع کنند، گفتند مگر این پول مال مردم نیست که حالا میخواهند قطعش کنند؟ در مورد قیمتگذاری خودرو، کالا و توزیع سبد کالا هم همینطور است. البته اگر دولت قبل از اینکه بخواهد قیمت بنزین را افزایش دهد، خدمات حملونقل و دیگر خدمات اجتماعی رایگان را ارائه میکرد، ذهنیت مردم خیلی متفاوت میشد. ولی وقتی دولت میگوید میخواهد قیمتها را افزایش دهد و از سبد خانوار و جیب خانوادهها، پول به دست بیاورد و قدرت خریدشان را کم کند، طبیعی است که مردم هم بخواهند بخشی از هزینههایشان را از دولت مطالبه کنند. موضوع اصلی شاید این باشد که مردم نسبت به
دولت بیاعتمادند و ریشههای این بیاعتمادی را میتوان در نوع زندگیشان دید. رسوایی پروندههای اختلاس هم شده شاهد ماجرا... رانندهای بهجای کرایه 800 تومانی، هزار تومان از مسافرش میگیرد و میگوید: وقتی کلهگندهها پول من را میخورند، چرا من نباید این کار را بکنم؟
بیاعتمادی مردم به سیستم اقتصادی حاکم، پایه و اساس بسیاری از مشکلات فرهنگی-اجتماعی است. و البته این قصه، قصه امروز و دیروز هم نیست. اما از زمان روی کار آمدن دولت حسن روحانی شاید نوع نگاهها به این ماجرا اندکی تغییر کرد. بهویژه در روزها و ماههایی که مردم انتظار داشتند هرچه زودتر توافق هستهای رخ دهد تا مرزهای توسعه پایدار و جذب سرمایه داخلی و خارجی در کوتاهمدت و درازمدت وضع اقتصاد را بهبود بخشد. ولی حالا که بعد از توافق هم معجزهای رخ نداده و همگان دانستهاند که وضعیت دولت یکشبه و با معجزه عوض نمیشود، برخی منتقدان این مساله را دستاویزی برای کوبیدن دولت قرار دادهاند تا از کاهش محبوبیت حسن روحانی سخن بگویند و آن را نشانهای از افول دوباره سرمایه اجتماعی دولت بدانند.
این روزها مردم بیشتر از هر چیز دیگری نیازمند آرامش اقتصادی هستند. در دنیای امروز که بسیاری از دولتهای موفق دنیا تنها نقشی حمایتی در نظام اقتصادی کشورهایشان دارند و از دخالت مستقیم در آن میپرهیزند، نظام اقتصادی ما همچنان متکی به دولت و سرشار از حضور دولت است و دولتهای مختلف قبل و بعد از انقلاب نیز هرگز نتوانستهاند مدلی را برای نظام اقتصادی تدوین کنند تا پایههای اعتمادسازی مردم و حکمرانان محکم شود.
هنوز که هنوز است، مردم ایران دچار سوءتفاهمهای بسیاری با دولت و دولتیها هستند؛ اما آیا سالهای اخیر، از سالهای بد رابطه دولت-ملت در ایران است؟ آیا آنگونه که مخالفان مدعیاند، اعتماد و سرمایه اجتماعی دولت در حال افول است؟ «بو روثستاین» در کتاب «دامهای اجتماعی و مساله اعتماد»، مساله اعتماد را در رابطه با نظم اجتماعی و از منظر کلان مورد بررسی قرار داده و این بحث را مطرح کرده است که بدون انسجام و نوعی اعتماد، پایداری نظم اجتماعی غیرممکن است. سوال این است که آیا ایران در این سالها به سمت پایدارتر شدن نظم اجتماعی حرکت کرده است، یا به سوی بینظمی ناشی از بیاعتمادی؟
دیدگاه تان را بنویسید