تاریخ انتشار:
مسافران ایرانی در جستوجوی چه چیزی هستند؟
تغییر فرهنگ سفر
مسافر کیست و چرا سفر میکند و در سفر چه به وجود میآورد و تاثیر این سفر بر او چیست؟ نخست باید گفت مسافرت جزو مهم زندگی شده است و صنعت تعطیلات انتخاب و آزادیهای مختلفی ارائه میدهد. چند دهه از این مساله که پدیده توریسم یک فعالیت تودهای قلمداد میشود و متفاوت از انواع مسافرتها در گذشته مانند زوارها، تورهای نخبگان (سفرنامهنویسان) و مسافرتهای شاهان و سیاحان بود، گذشته است. اینک توریسم را باید به مثابه یک حق اجتماعی ملاحظه کرد؛ حق حرکت، درست به همان اهمیت حق سکونت است. حقی برابر با حقوق دیگری چون حق تامین اجتماعی و تامین شغل و آموزش و بهداشت. برای همین امر است، ممنوعالخروج شدن، اعمال محدودیت برای ورود به برخی مقاصد گردشگری، تبعید شدن و امثالهم امروزه نسبت به گذشته اموری تنبیهی قلمداد میشوند، چون حقی را از فرد میگیرد. اما فارغ از آنکه گردشگری به مثابه یک حق اجتماعی قلمداد میشود، شناخت علل و دلایل حرکت مسافران را نیز باید دید. آنها از این حرکتها چه چیزی را جستوجو میکنند؟ با توضیح دو دسته نظریه جامعهشناختی گردشگری میتوان حدسهایی نسبت به سفر ایرانیان زد. مطمئناً تحقیقات بیشتر در مورد انگیزههای سفر، گذران سفر و فرهنگ سفر در میان ایرانیان را بهتر میشناساند. یک دسته نظریههای جامعهشناسی گردشگری علل جابهجایی و حرکت انسانها را در جوامع مدرن جستوجوی برخی عناصر زندگی سنتی یا فرار به سمت تاریخ میداند. اما عده ای دیگر جستوجوی نشانهها، خیره شدن به نشانهها و علائم، انطباق تصویر رسانهای با ذهنیت حال، و ... را دلیل سفر و انگیزه اصلی میدانند. برخی نیز به انحای مختلف این دو نظریه را با هم تلفیق کردهاند.
دستهای که مردم را در جستوجوی سنتها و اصالتها تلقی میکنند، میگویند مردمی که به هرکجا میروند چادری برپا میکنند، افرادی نیستند که لزوماً به دلیل کمبود امکانات در آنجا اسکان یافتهاند، ممکن است انسانهایی باشند که دلشان برای منابع اصالت اصیل و واقعی (در مقابل اصالت ابداعی) تنگ شده است. چند وقت پیش مردم در پایان هفته در اطراف پارکهای تهران چادر میزدند. عدهای نگران گسترش آسیبهای اجتماعی مختلف از این گذران شهری فراغت جلوی آن را گرفتند اما این سوال مطرح نشد که آیا بخش اکثریت مردم دلشان برای طبیعت تنگ نشده و با این کار دست به صحنهسازی میزنند تا خود را در دامن طبیعت حس کنند؟
در مقابل برخی این توجیهات را رد میکنند و میگویند درست برعکس، مردم در بسیاری موارد سفرهایی را برمیگزینند که هیچ عنصر سنت دوستی در آن نیست. اینها به طور مثال عکس و فیلمبرداری را سرمایه این سفر و مسافر میدانند. هر چه که چشم خیره گردشگر در سفر شکار کرد، همان چیزی است که او جستوجو میکرده است. به نظر میرسد مردم ایران از دوربینهای موبایل خود بسیار استفاده میکنند، آیا این نتها گسترش فتوژورنالیسم است یا اینکه مردم روزبهروز به علائم و نشانهها علاقه نشان میدهند و در پی ثبت آنها هستند. اما چه چیزی در علائم و نشانهها میبینند؟ چرا این کنشها زیاد شده؟ آیا مردم تحت تاثیر نشانههایی هستند که رسانهها تولید میکنند تا واقعی بودن آن را آزمون کنند؟ در اینجا نباید زرق و برقهایی را که علامت نشانهای است، مانند مراسمها، با تفریح و به بطالت گذراندن زمان یکی گرفت. این علائم و ابژه باید وجود داشته باشد یا به وجود آید، منحصربهفرد و یگانه باشد، دیدنی و فرهنگی باشد، مانند نقطهای مقدس، چیزی که منحصر و یکی است، تجربه واقعی بودنش باید آسان باشد، باید طوری باشد که مسافر دوربین را درآورد. اینها میگویند میخواهید انگیزه سفر مسافران را بیابید؟ ببینید از چه عکس میگیرند و سپس معنای آن نشانه را دریابید.
در مقابل عدهای سفر مردم را برای فرار از زندگی شهری و آلودگی میدانند که جز رفتن به سمت طبیعت منبع اصیل دیگری پیدا نمیکنند. مسافر ممکن است برخی سایتهای ابداعشده را اصیل پندارد، اما کنجکاوی او همواره او را جستوجوگر میکند. بنابراین گردشگر به دنبال یک محل کوچک، یک وسیله کوچک تاریخی، معماری یا نقاشی است، فرقی نمیکند اثر کیست، هر کسی، اما تاریخی باشد و اصیل. اگر دنبال مناطق صنعتی هم برود، دنبال یک منطقه صنعتی قدیمی است. برای گردشگر ایرانی شهرهای بزرگ معمولی شدهاند، جزو کسلکننده زندگی روزمره شدهاند، گرانند، جنگلوارند، روابط غیرشخصی در آن گسترش یافته است، کثیفاند و غیردوستانه و پر از انواع جرم و نابرابری. مردم فکر میکنند زندگیشان کمعمق و سطحی شده و سندیت و اصالت ندارد، مردم تنها ماندهاند، لذا میروند تا دنبال واقعیتها بگردند. آنها به دنبال حس واقعیت گمشده هستند، از این رو میروند آن را در جایی در طبیعت جستوجو کنند و بدینسان سفر و مسافر پدید میآید. دنبال واقعیتها، کنجکاوانه پشت صحنه را میجوید. هر کس که به دنبال رضایت اوست باید پشت صحنه را که عناصری از واقعیت در آن است برملا کند؛ لذا هر چه را پشت صحنه است باید به او نشان داد تا راضی شود؛ درست مانند معماری آشپزخانه باز. برای مسافر باید پشت و رو را یکی کرد. نمیتوان آنها را با اجرای شبهرخدادها راضی کرد. هر چقدر مسافرتها ساختگی شوند و برنامههای از پیش تعیینشده برای رضایت آنان اجرا شود، حس کنجکاوی آنها بیشتر برانگیخته میشود. در این صورت مسافر فکر میکند گویی چیزی در جایی دفن شده که به او نشان نمیدهند و آنچه میبیند ظاهر قضیه است. گسترش سفرهای بلندپروازانه شاید به خاطر همین کنجکاویهاست که او را وادار میکند فراتر رود. وقتی به چنین منطقهای و یا چنین سفری رسید احساس خوبی دارد. اگر نرسد دست از سفر برنمیدارد. انسان کنونی به این نحو دائمالسفر خواهد بود. افزایش سفر در سالهای اخیر نیز ممکن است به این علت باشد. مسافر ایرانی دنبال چیزی است که با تجربه روزمرهاش فرق کند و آنقدر هم ساده نیست که فکر کند تجربه سندیت و واقعیت امری ممکن است. اگر چنین استنباطی از معنای مسافرت ایرانیان درست باشد تبعات مختلف آن چیست؟ باید دید دنبال کردن اصالتها توسط مردم چه تبعاتی بر زندگی روزمره آنها و دیگران در مکانها و فضاهای دیدنی دارد؟ آیا مهمانان زندگی مقیمان را تخریب نمیکنند؟ و در این صورت در سیاست فرهنگی باید با این نوع حرکت و انگیزه سفر چه کار کرد؟ مردم بومی مهم هستند یا مسافران؟ در بسیاری کشورها در برخی اوقات سال سیاستهای منع ورود مهمانان به مناطق طبیعی و بومی اتخاذ شده است. آیا میتوان فرهنگ بومی را چنان مدیریت کرد که دستنخورده باقی بماند؟ یا کنجکاویها و خواستههای گردشگران آنها تخریب کرده و چیزی برای خواستههای نسلهای آینده باقی نخواهد گذاشت. مردم بومی که مورد دید و بازدید مسافران قرار میگیرند از این گرایشهای اصالتجویانه زیان میبینند و در نتیجه این امر به حسن روابط بومیان و مهمانان لطمه میزند و در بلندمدت، قابل دوام نخواهد بود. مگر اینکه نقاط دیدنی و مسافرت، علائم و نشانههای گردشگری و دیدنی، در سه محور تنظیم شود: نخست محور خدمات و امکانات، یعنی خدمات رفاهی خوب، به علاوه قدرت پذیرایی و مهمانپذیری از آدمهای مختلف با زمینهای فرهنگی، دوم، محور تاریخ، یعنی آوردن زیبایی دیروز در خیابانهای امروز و موزهها تا داستان تاریخ در همه جا باشد. بخشی از این خواسته مردم را نباید تنها در تعطیلات پاسخ داد. از طول زمان آموزش برای پاسخگویی به این خواستههای انباشتی استفاده کرد. سوم، توجه به طبیعت، هوا و پاکیزگی، صنایع دستی و جاذبههای طبیعی. توجه به این محورها متکی به پذیرش سفر به مثابه یک حق اجتماعی است.
دیدگاه تان را بنویسید