چرا خروجی ساختار آموزشی در اقتصاد ما نمود ندارد؟
توفیق بیثمر
چرا رتبه بینالمللی ایران در اقتصاد، بسیار نامناسبتر از رتبه بینالمللی در آموزش است؟ در شاخص رفاه و کامیابی «لگاتوم»، ایران در «آموزش» رتبه ۶۵ و در «اقتصاد» رتبه ۱۰۵ جهان را دارد.
چرا رتبه بینالمللی ایران در اقتصاد، بسیار نامناسبتر از رتبه بینالمللی در آموزش است؟ در شاخص رفاه و کامیابی «لگاتوم»، ایران در «آموزش» رتبه ۶۵ و در «اقتصاد» رتبه 105 جهان را دارد. این مساله عجیب، زمانی عجیبتر میشود که توجه کنیم وضعیت اقتصادی یک کشور نفتخیز، هم بهواسطه کیفیت آموزش فعالان اقتصادی بهبود مییابد و هم بهواسطه دسترسی به منابع نفتی. بنابراین در یک کشور نفتخیز، قابل انتظار است که رتبه بینالمللی در «اقتصاد» بهتر از رتبه بینالمللی در «آموزش» باشد. اما چرا خروجی ساختار آموزشی ما در اقتصاد ما نمود ندارد؟ از نگاه نگارنده پاسخ اجمالی به این پرسش سه جنبه دارد:
الف- کیفیت پایین نظام آموزشی
ب- آمارسالاری در آموزش و اقتصاد
ج- دولتسالاری در آموزش و اقتصاد.
مصائب کیفیت پایین نظام آموزشی
زیرشاخصهای «آموزش» در شاخص لگاتوم، فقط مربوط به آموزش کودک و نوجوان هستند و عمدتاً هم بر جنبههای کمی آموزش متمرکزند. برای مثال این شاخصها بررسی نمیکنند که هر کشور کودکان و نوجوانان خود را چقدر به مهارتهای کلیدی ثروتآفرینی در قرن ۲۱ مجهز کرده است. کیفیت آموزش، به سادگی قابل اندازهگیری نیست و بسیاری از شاخصهای آماری بینالمللی هنوز به رتبهبندی کیفیت آموزش در کشورها نپرداختهاند. اما وقتی میبینیم سالهاست در حوزه آموزش رتبه بینالمللی مناسبی داریم و در اقتصاد رتبه خوبی نداریم، میتوان نتیجه گرفت که کیفیت نظام آموزشیمان پایینتر از میانگین کیفیت آموزشی دنیاست. اعتیاد به دانشگاه سم مهلک نظام آموزش و پرورش ماست. اینکه نظام آموزش و پرورش ما مهمترین ماموریت خود را آمادهسازی دانشآموزان برای حضور در دانشگاه میداند، باعث شده کودکان و نوجوانانمان در کلیدیترین سالهای شکلگیری شخصیت خود، نتوانند مهارتهای کلیدی لازم برای ثروتآفرینی را بیاموزند. نظام آموزش و پرورش ما دانشآموزان را به ماشینهای تستزنی تبدیل میکند و نه ماشینهای خلاقیت و
ثروتآفرینی. نتیجه این میشود که دستکم ۳۰ سال مستمر است رتبههای عالی بینالمللی در المپیادها و امثالهم را کسب میکنیم، بدون اینکه کوچکترین تاثیر مثبتی را در اقتصاد ملی لمس کنیم. سالانه ۱۱ میلیارد نفر ساعت توسط دانشآموزان و معلمان ایرانی در کلاسهای درس صرف میشود. بهطور سرانگشتی میتوان گفت بخش زیادی از این زمان یا صرف آماده شدن برای کنکور میشود، یا صرف انتظار دانشآموزان برای پایان کلاسهایی خستهکننده و غیرجذاب، یا صرف حفظ کردن مطالبی که دیگر در قرن ۲۱ میلادی به هیچ عنوان ثروتآفرین (Productive) نیستند. مثلاً در ساختار آموزشی ما بخش زیادی از این ۱۱ میلیارد نفر ساعت صرف از بر کردن پایتخت کشورها یا سایر اطلاعات مشابهی میشود که ظرف کمتر از ۱۰ ثانیه با اینترنت موبایل قابل دسترسی هستند و از بر کردن آنها در قرن ۲۱، هیچ ارزشی ندارد. بهطور همزمان، کلیدیترین مهارتهای ثروتآفرین در قرن ۲۱، هنوز در نظام آموزشی ما جایگاهی ندارند، مسالهای که در شاخصهای بینالمللی سنجیده نمیشود. ما کلیدیترین سالهای شکلگیری شخصیت کودکان و نوجوانانمان را با آموزش «تستزنی» تلف میکنیم و سهمی برای آموزش مهارت خلاقیت،
مهارت تعریف مساله و حل مساله، مهارت کار تیمی بدون تنش، مهارت طراحی کسب و کار، یا مهارتهای اجتماعی و ارتباطی در نظر نمیگیریم. در مجموع، پایین بودن کیفیت نظام آموزش عمومی ما، از سه کانال باعث شده است خروجی ساختار آموزشی ما در اقتصاد ما نمود نداشته باشد:
الف- اعتیاد مدارس به دانشگاه، بهمعنای موکول کردن همه مهارتهای کاربردی به دانشگاه
ب- تبدیل دانشآموزان به ماشینهای تستزنی و غفلت کامل از آموزش مهارتهای ثروتآفرینی
ج- بیتوجهی به الزامات قرن ۲۱ در بازبینی محتوای آموزش و پرورش.
مصائب آمارسالاری
در زیرشاخصهای «شاخص رفاه لگاتوم»، در ۱۸ زیرشاخص، آمار ارائهشده از سوی ایران مربوط به سال ۲۰۱۰ یا قبل از آن است. حتی در برخی از زیرشاخصها، آخرین آمار منتشره از سوی ایران مربوط به سال ۲۰۰۵ است. خلاصه اینکه آمارسالاری باعث شده است بعد از افت وضعیت یک شاخص آماری در ایران، بلافاصله انتشار آن را متوقف کنیم. ساختار حکمرانی کشور، از آموزش عمومی گرفته تا آموزش دانشگاهی و نیز جنبههای مختلف اقتصادی، شدیداً آمارسالار است. آمارسالاری باعث شده از این مساله غفلت کنیم که هدف اصلی از تولید و انتشار آمار، بهبود کیفیت پژوهش و بهبود کیفیت سیاستگذاری است، نه پز دادن. «آمارسالاری» از سه کانال باعث شده است که خروجی ساختار آموزشی ما در اقتصاد ما نمود نداشته باشد:
الف- توقف تولید و انتشار آمار رسمی درباره جنبههایی از ساختار آموزشی که نقاط ضعف ما هستند.
ب- افت کیفیت سیاستگذاری به سبب افت کیفیت تولید آمار
ج- غفلت سیاستگذاران آموزشی از پرداختن به ارتقای جنبههای کیفی آموزش (که نهادهای بینالمللی هنوز آمارهای مربوط به آنها را از کشورها مطالبه نمیکنند).
مصائب دولتسالاری
ایران هم در حوزه «آموزش» و هم در حوزه «اقتصاد»، شدیداً دولتسالار است. در زیرشاخصهای لگاتوم در حوزه «اقتصاد»، به ناچار ناکاراییهای ناشی از دولتسالاری نمود دارند. برای مثال تورم در ایران چهار برابر میانگین جهانی است (ناشی از دولتسالاری در زمینه چاپ بیرویه اسکناس). یا اینکه وامهای معوقه بانکی در ایران 5 /2 برابر میانگین جهانی است (ناشی از فسادهای عظیم حاصله از دولتسالاری در بانکداری). بهطور همزمان، در زیرشاخصهای لگاتوم در حوزه «آموزش»، ناکاراییهای ناشی از دولتسالاری دیده نشدهاند. از قضا بخش بزرگی از ناکاراییهای ناشی از دولتسالاری در آموزش، ناکاراییهایی هستند که به حلقه تاثیرگذاری آموزش بر اقتصاد لطمه میزنند. «دولتسالاری» در حوزه آموزش عمومی، از سه کانال باعث شده است خروجی ساختار آموزشی ما در اقتصاد ما نمود نداشته باشد.
الف- ساختار محتوای درسی ما، یکی از متمرکزترین ساختارهای محتوای درسی در جهان است، ساختاری که به تفاوتهای وسیع اقتصادی و اقلیمی در مناطق مختلف کشور، کاملاً بیاعتناست.
ب- مدیران مدارس دولتی، تقریباً هیچ اختیاری برای بروز خلاقیتهای خود ندارند. برای مثال ترکیب تکتک پرسنل و نیز چارچوب هزینهکرد بودجه یک مدرسه در خرمآباد، کاملاً بر اساس بخشنامههای صادره در تهران تعیین میشوند.
ج- دانشآموزان مدارس دولتی، اختیاری برای انتخاب مدرسه خود ندارند و مجبورند در مدرسهای ثبتنام کنند که بر اساس بخشنامهها به خانه آنها نزدیکتر است. در نتیجه والدین از کمترین امکان برای اعتراض به کیفیت یک مدرسه محرومند و سیاستگذاران نیز نمیتوانند سیگنالهای اعتراض به کیفیت مدارس را دریافت کنند.
غنیسازی سرمایه انسانی، روح اصلی اقتصاد مقاومتی
روح سیاستهای اقتصاد مقاومتی، بر مقاومسازی پایدار اقتصاد ملی از طریق جانشینسازی سرمایه انسانی به جای سرمایه نفتی استوار است و پنج بند ابتدایی سیاستهای ابلاغی اقتصاد مقاومتی، هر یک به نحوی بر این مساله تاکید دارند. اگر میخواهیم از وضعیت «اقتصاد نفتزده» و امید بسته به نفت رها شویم و به توسعه پایدار برسیم، باید «تکتک دانشآموزان» کشور را به چشم یک سرمایه اقتصادی و اجتماعی ببینیم؛ از دانشآموزان مناطق آسیبخیز حاشیه کلانشهرها گرفته تا دانشآموزان روستایی و عشایری و دانشآموزان استانهای مرزی محروم کشور. برخی پیشنهادها برای دستیابی به ساختار آموزشی پویایی که بتوانیم به خوبی تاثیرگذاری آن را بر اقتصادمان مشاهده کنیم، عبارتند از:
1- بهبود دسترسی به آموزش و پرورش رایگان و باکیفیت با اولویتبخشی به کودکان و نوجوانان خانوارهای کمدرآمد را، بهعنوان یکی از زیربناییترین وظایف دولت و بهعنوان رکن کلیدی مقاومسازی اقتصادی اجتماعی امنیتی کشور به رسمیت بشناسیم.
2- برای ایجاد جهش در بهبود ارائه «مکملهای آموزش» در مدارس، بهویژه در زمینه تغذیه، سلامت جسمی، نشاط روحی، تفریح و ورزش و مددکاری اجتماعی، برنامه دقیقی با محوریت وزارت آموزش و پرورش و با مشارکت وزارت رفاه، وزارت ورزش و وزارت بهداشت تعریف کنیم.
3- برای تزریق ICT به برنامه آموزشی مدارس کشور، اولویت ویژهای قائل شویم و توجه کنیم که برای پرورش کودکان و نوجوانانی غیروابسته به نفت، باید توجهی ویژه به کلیدیترین رکن ثروتآفرینی در قرن ۲۱، یعنی ICT داشته باشیم.
4- برنامه درسی خود را با محوریت افزایش سهم مهارتهای کلیدی قرن ۲۱، بازبینی کنیم.
5- کاهش تمرکز در آموزش و پرورش بهویژه در زمینه منابع انسانی، بودجهریزی و برنامه درسی را به رسمیت بشناسیم.
دیدگاه تان را بنویسید