تاریخ انتشار:
روی آوردن قهرمانهای ورزشی به اقتصاد غیررسمی چه پیامهای اقتصادی و اجتماعی دارد؟
دولت کاهش سرمایه اجتماعی را جدی بگیرد
انتشار تصویر دستفروشی «سجاد نیک پرست» قهرمان پارالمپیکی کشور شرایطی را بازتاب میدهد که حکایت از نامناسب بودن بازار کار ایران دارد.
انتشار تصویر دستفروشی «سجاد نیک پرست» قهرمان پارالمپیکی کشور شرایطی را بازتاب میدهد که حکایت از نامناسب بودن بازار کار ایران دارد. بازار کار به شدت نامناسب است و افرادی که منابع درآمدی ناکافی دارند برای کسب درآمد به هر روشی رو میآورند، حتی اگر یک قهرمان و ملیپوش باشند و جامعه آنها را به عنوان الگو بشناسد. یکی از راههای پیش روی آنها دستفروشی است، گاهی حتی مسافرکشی هم میکنند. این موارد نشان میدهد اقتصاد توان ایجاد مشاغل جدی را ندارد. افراد مدتی را دنبال مشاغلی میگردند که بر اساس تخصصشان باشد و بعد از این مدت ناامید شده و به این مشاغل پناه میبرند یا تصمیم میگیرند از هر روزنهای کسب درآمد کنند.
در این میان مهم است که قهرمانان پارالمپیک کشور گرفتار مشکل کسب درآمد است. به نوعی انگار باید در نظر داشت همه افراد جامعه از هر گروه و شرایطی گرفتار عدم امنیت زندگی معیشتی خود هستند. کشتیگیر، وزنهبردار و پرتابگر نیزه فرقی نمیکند. این افراد یک دوره قهرمان هستند اما تضمینی برای ادامه روند موفقیت مالی برای آنها وجود ندارد.
شاید بهدرستی ندانم که در کشورهای صنعتی با ورزشکاران قهرمان و حرفهای خود چه برخوردی میکنند، اما قطعاً میدانم که دانشگاهها به ورزشکارها امکانات و بورسهای خوب تحصیلی میدهند و از آنها حمایتهای جدی میکنند که برای کشور افتخار خلق کنند.
در همین حال باید این نکته را در نظر داشت که وضعیت ما در هم ریخته است و حتی کسی که دو دوره پی در پی مدال و پیروزی را برای مردم به ارمغان آورده هیچ امنیت درآمدی ندارد و این نهتنها برای پارالمپیک حتی برای رشتههای دیگر هم صدق میکند. کسانی که در کشتی و تکواندو کار میکنند باید تلاش زیادی انجام دهند تا به اردوها راه پیدا کنند و بعد از اردوها هیچ حمایتی از آنها نمیشود.
این در حالی است که در دنیا اقتصاد ورزش جایگاه ویژهای دارد. درآمد، هزینه و نقش دولت در تقویت گروههایی که در عرصههای مختلف ورزشی فعال هستند مورد بررسی قرار میگیرد و بهرههای جدی از این عرصه میبرند. دولت با بدهیهای انباشتشده مواجه است و فضایی برای سیاستگذاری در زمینههای مختلف باقی نمانده است. بهنوعی مسائل واجبتری در اقتصاد سر راه او قرار دارد که باعث شده به درستی نتواند به اقتصاد ورزش بپردازد. از طرف دیگر اقتصادی که خوب کار نمیکند بازار کار آن بیش از پیش دچار تنگنا شده است. خیلی از جوانان جامعه به دلیل نبود شغل رسمی، فروشنده کالاهای قاچاقی میشوند که در جامعه توزیع میشود. کالاهایی که معلوم نیست کیفیت آن چگونه است و در میانمدت و بلندمدت چه آسیبهای جسمی و روانی ایجاد میکند.
عملکرد اقتصادی ضعیف است و این امر در بازار کار برجسته دیده میشود. فرصتهای شغلی وجود ندارد و همه عرصهها را تحتالشعاع قرار داده است و حالا اینکه ورزشکاران هم گرفتار این موارد هستند، نشان میدهد ورزش ما هم همانند باقی شاخهها گرفتار بیبرنامگی و روزمرگی شده است و اگر از هر مسوولی علت را بپرسید لابد تقصیر را گردن دیگری میاندازد. ولی قطعاً شرایطی که درباره ورزشکار عادی وجود دارد درباره ورزشکاران توانیاب هم وجود دارد.
در این میان نکته مهم دیگری وجود دارد که نباید دور از نظر بماند و آن سرمایه اجتماعی دولت است که در حال تضعیف به سر میبرد. این قبیل رویدادها از نظر سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به دولت خیلی پرهزینه است. در چنین شرایطی مردم احساس میکنند کسی که برای آنها افتخار میآفرید حالا مثلاً اگر سرما بخورد یا موقعیت مالی مناسبی نداشته باشد، هیچگونه حمایتی از او نمیشود و امنیت شغلی و زندگی برایش وجود ندارد. مردم تقریباً مقصر اصلی را در چنین شرایطی دولت میدانند و نوک پیکان را به سمت او نشانه میگیرند. در اغلب کشورهای دنیا چنین ورزشهایی به خودی خود امکان کسب درآمد ندارند اما موقعیتهایی برای این ورزشکاران فراهم میشود که بتوانند در کنار کسب درآمد به زندگی ورزشی خود ادامه دهند. اقتصاد ورزش در دنیا به شدت مطرح است و درآمد، هزینه و تبلیغاتی را که در حاشیه ورزشها انجام میشود دربر میگیرد. درآمد هزینه هم فقط ریالی نیست، همین ایجاد انسجام اجتماعی، رضایت، هویت و غرور ملی فوایدی است که ارزیابی ریالی آن امکانپذیر نیست و دولتها برای آن هزینه میکنند.
متاسفانه دولت ما با مشکلاتی که مواجه است خواسته و ناخواسته بسیاری از این موارد را نادیده میگیرد و به آنها توجه کافی نشان نمیدهد که زمینهساز بروز این مشکلات میشود.
ورزشکار حرفهای سازوکار مشخص خود را دارد. این فرد شغلش ورزش است و باید مطابق با برنامه ورزش کند. نمیتوان از یک ورزشکار حرفهای توقع داشت برای کسب درآمد به شغل دیگری غیر از ورزش مشغول باشد. بنابراین این مشکل در بسیاری از شاخههای ورزشی وجود دارد که ورزشکاران برای کسب درآمد به مشکل برمیخورند و به ناچار ورزش را رها میکنند که شرایط مالی خود را سامان دهند. کشتیگیران حرفهای هم غالباً راه به جایی نمیبرند، دنبال کار میگردند که بیکار نباشند. ممکن است بیماریهایی را مبتلا شوند چون این ورزشها سخت است و آثار بلندمدت و میانمدت آنها زمانی بروز میکند که این افراد برای تامین هزینههای خود دچار مشکل شدهاند.
این مشکلات در باقی عرصههای اجتماعی هم وجود دارد. شاید مردم فکر کنند معلولان و جانبازان جنگ موقعیت بهتری دارند، این در حالی است که زندگی این افراد همراه با درد، رنج و عدم اطمینان نسبت به آینده سپری میشود و به حمایتهای بسیار فراگیر نیاز دارند که عملاً وجود ندارد.
در مورد سجاد نیکپرست اینکه او به کار دستفروشی مشغول بوده تلخی موضوع را دوچندان کرده است اما اگر غیر از این کار به هر شغل دیگری هم مشغول بود باید ناراحت باشیم چون او یک ورزشکار حرفهای بوده و مدال زیادی از مسابقات جهانی در کارنامه دارد و باید او را در شرایط باثبات مالی و در شغل متناسب با حرفهاش قرار داد.
غیررسمی بودن دستفروشی این مساله را برای جامعه جدی میکند که این افراد برای کشور تلاش کردهاند اما برای آینده آنها هیچ تضمینی وجود ندارد. نه بیمه دارند و نه حمایتی دیگر. اگر مریض شوند و مشکلاتی دیگر داشته باشد چه تضمینی وجود دارد که در آینده بتوانند زندگی آسودهای داشته باشند. بنابراین این مساله که ورزشکاران بیمههای خاصی دارند یا نه و بیمه آنها را تا چه سالهایی پوشش میدهد و اگر سن او بالا رفت و دیگر ورزش نکرد باز هم او را پوشش میدهد را باید مورد بررسی بیشتر قرار داد.
با این حال اما من فکر میکنم کسی که کوچکترین امکان و استعدادی داشته باشد، با عشق درونی خود به دنبال فعالیتهای ورزشی میرود. کما اینکه این خبرها به گوشش برسد. کما اینکه تا به حال هم صحبت از پول کلانی در علت رغبت ورزشکاران برای گرایش این شاخه نبوده است. افراد با همه این موارد دنبال این هدف خود میروند اما هزینه اجتماعی این رویدادها سنگین است که به نوعی نشان میدهد همه بیپناه هستند و دولت و نهادهای دستاندرکار باید هزینه کاهش سرمایه اجتماعی این مورد را مد نظر قرار دهند. ورود به این شغل به عنوان مصادیق اقتصاد غیررسمی نشان میدهد در فضای رسمی امکان فعالیت ایشان وجود نداشته است. پس اگر نظام رفاهی داشته باشیم، یعنی این نظام کمکاریهایی دارد و خیلیها را تحت پوشش قرار نمیدهد. به طور مثال در کشور توسعهیافته رفاهی اگر کارتنخواب یا دستفروشی را میبینند، به عنوان یک نقص در سیاست رفاهی آن در نظر میگیرند، اگرچه قطعاً نقص سیاست اقتصادی هم است.
دیدگاه تان را بنویسید