تاریخ انتشار:
چرا کار برانکو میلانوویچ در نگارش کتاب نابرابری جهانی مهم است؟
آقای نابرابری
کتاب نابرابری جهانی نوشته برانکو میلانوویچ، چند هفته پیش توسط انتشارات دانشگاه هاروارد منتشر شد. این کتاب بسیار خواندنی یافتههای قابل توجهی دارد. نویسنده کتاب که به دلیل تحقیقات فراوان طی ۱۵ سال گذشته در حوزه نابرابری درآمد، به «آقای نابرابری» مشهور شده، عصاره مقالات متعدد اخیر خود را در این کتاب جمعبندی کرده است.
1- اقتصاددانان از دیرباز به مطالعه توزیع درآمد و اندازهگیری نابرابری علاقهمند بودند. ماکسو لورنز در رساله دکترای خود در سال ۱۹۰۵ نشان داد که هر تابع توزیع تجمعی، احتمالاً میتواند با مرتبط کردن توزیع تجمعی جمعیت (صاحبان درآمد) و درآمد موجود در جامعه، اندازهگیری توزیع درآمد را تسهیل و شاخصهای نابرابری درآمد را بر اساس دهکها و صدکهای تابع توزیع، در بین جوامع مقایسهپذیر کند.
از آن پس، منحنی لورنز در قلب توزیع درآمد نشست و سازگاری شاخصهای توزیع درآمد با منحنی لورنز، معیار شد و ضریب جینی و سهم دهکهای درآمدی، به سنجههای رایج برای سنجش نابرابری درآمد کشورها تبدیل شدند.
جریان موازی ولی مکمل، برازش توابع توزیع آماری گوناگون، بر دادههای کشورها و جوامع مختلف بود. در این میان، تابع توزیع پارتو، مرهون تلاشهای ویلفردو پارتو، خانوادهای از توابع را با تغییر پارامتر توزیع، در اختیار محقق قرار میدهد که یکی از پرکاربردترین ابزارها در این حوزه است.
سنجش فقر نیز در مسیری مشابه، از انطباق خط فقر مطلق، یا نسبی بر تابع توزیع درآمد، شمارش درصد افراد فقیر و تغییرات آن طی زمان را ممکن کرد.
هرچند این تلاش با خاستگاهی اقتصادی و به دست اقتصاددانان انجام میگرفت، ولی روشها و نتایجش سرتاسر آماری بود و ردپای ارتباط آن با اقتصاد، تنها در کاربرد مکرر درآمد (که بعدها به ثروت و مصرف هم تعمیم یافت) به عنوان یک متغیر اقتصادی انباشتپذیر قابل مشاهده بود. این شاخه هنوز هم در اقتصاد طرفداران و پیروان خود را دارد.
2- حدود یک سده طول کشید تا توزیع درآمد از تحلیلهای آماری صرف بیرون آمد و در چارچوب مدلهای تحلیلی اقتصادی جا گرفت. تنها استثنا در این میان، شاید سیاستهای مالیاتی بود؛ جایی که اقتصاددانان یا آماردانان علاقهمند به توزیع درآمد، با مقایسه نابرابری قبل و بعد از اعمال یک سیاست مالیاتی، در مورد مساواتطلبانه بودن آن سیاست، قضاوت میکردند.
علاوه بر آن، کوزنتس نیز در دهه ۱۹۵۰، فرضیه معروف U-وارونه خود را مطرح کرد که طبق آن، توزیع درآمد طی فرآیند توسعه ابتدا بد شده و سپس بهبود مییابد. این فرضیه در دهههای بعد موضوع تحقیقات فراوانی شد که پیوند نابرابری درآمد و اقتصاد کلان را نشانه گرفته بودند.
در موج بعدی، نخست تورستن پرسون و گویدو تابلینی و سپس آلبرتو آلسینا و دنی رودریک در مجموعهای از مقالات، در سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۴، رابطه بین نابرابری، سیاستهای مالی و رشد اقتصادی را در یک مدل اقتصاد سیاسی تحلیل کردند. این موج سپس توسط فیلیپ اگیون و پاتریک بولتون، رولاند بن ابو و جوزفه برتولا تا جایی پیش رفت که اگیون و پیتر هاویت در کتاب «نظریه رشد درونزا» در سال ۱۹۹۸، فصلی را به تحلیل رابطه رشد و نابرابری اختصاص دادند. از آن پس، مدتی طول کشید تا نگاه به نابرابری از منظر اقتصاد کلان، رسماً به حوزههای اقماری رشد اقتصادی
اضافه شود.
3- موج سوم تحلیل نابرابری، با نگاه به توزیع درآمد جهانی، تغییر این توزیع را بین دو سال مختلف، ترجیحاً قبل و بعد از اعمال یک سیاست، به مولفههای ناهمپوشان رشد درآمد، تغییر نابرابری و رشد جمعیت تفکیک میکرد. ژاوی سالای مارتین از قهرمانان تحلیل تجربی این حوزه است.
بهخصوص فراوانی و کیفیت دادههای در دسترس از سری زمانی درآمدی کشورها و دسترسی به جعبهابزارهای قدرتمندی چون گپ مایندر، به جذابیت این نوع تحلیلها افزودند. اینجا بود که اقتصاددانان نشان دادند چگونه تغییر نگاه رهبران حزب کمونیست چین، با تسریع نرخ رشد اقتصادی این کشور طی سه دهه، موجب نجات چندصد میلیون نفر از زیر خط فقر شد؛ معجزهای که قبل و احتمالاً پس از آن ناممکن خواهد بود و بهروشنی نشان میداد ارزش اجتماعی افزایش سهم عقلانیت در سیاستگذاری اقتصادی، با هیچ اقدام دیگری قابل مقایسه نیست.
اشکال اصلی این نوع تحلیل آن است که اگر هر کشور-سال، یک مشاهده تلقی شود، لوکزامبورگ 500 هزارنفری و چین بیش از یک میلیارد نفر، با وزن یکسان مقایسه میشوند. در مقابل، اگر به هر کشور به اندازه جمعیتش وزن داده شود، توزیع درآمد درون کشورها، به اشتباه کاملاً برابر فرض میشود. چاره چیست؟
در مقالهای که چارلز جونز یک سال قبل، با عنوان «برخی واقعیتهای رشد اقتصادی»، برای انتشار در ویرایش جدید دایرهالمعارف رشد اقتصادی آماده کرده است، هنوز این سرگردانی دیده میشود.
4- کتاب نابرابری جهانی نوشته برانکو میلانوویچ، چند هفته پیش توسط انتشارات دانشگاه هاروارد منتشر شد. این کتاب بسیار خواندنی یافتههای قابل توجهی دارد.
نویسنده کتاب که به دلیل تحقیقات فراوان طی ۱۵ سال گذشته در حوزه نابرابری درآمد، به «آقای نابرابری» مشهور شده، عصاره مقالات متعدد اخیر خود را در این کتاب جمعبندی کرده است.
کار سترگ برانکو میلانوویچ، تلفیق سه جریانی است که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت. او تابلوی خیرهکننده توزیع درآمد جهانی برای هفت میلیارد نفر را با هنرمندی، پیش چشمان مشتاقان گذاشت.
نقشهای که هر کشور در آن، با تمام جمعیت و درآمد ملیاش حضور دارد، ولی درآمد ملی بر حسب تابع توزیع درآمد سطح خرد پخش شده است. حاصل، مسحورکننده است. در چارچوب قبلی، رشد اقتصادی و رشد جمعیت، کل توزیع درآمد را بدون تغییر شکل به ترتیب به راست و بالا منتقل میکردند؛ فرض غیرواقعبینانهای که اثر رشد اقتصادی یا جمعیت بر نابرابری را خنثی میانگارد.
میلانوویچ قدرتمندانه و هوشمندانه به واقعیت نزدیک شد؛ بدون آنکه دیدن درختان، او را از توصیف جنگل غافل کند. حاصل جعبهابزاری برای مطالعه فراگیر بودن رشد است؛ جایی که میتوان رشد دهکها را با رشد متوسط و بهره کمدرآمدها از رشد اقتصادی رصد کرد.
تلاشهایی که میلانوویچ به کمک دستیار جوانش در بانک جهانی دنبال کرد، این شیوه تحلیل را نهادینه کرد. امسال به اتکای همین توانمندی، بانک جهانی برای نخستین بار تولید و انتشار گزارش توزیع درآمد جهانی را کلید زده است. این گزارش که برای انتشار در اکتبر ۲۰۱۶ آماده میشود، اولین گزارش رسمی به اتکای تلفیق خرد-کلان به شیوه میلانوویچ در مورد توزیع درآمد است.
دیدگاه تان را بنویسید