سه توهم
اقتصاد آلمان
مارسل فراتشر(رئیس موسسه تحقیقات اقتصادی آلمان) در کتاب جدید خود «توهم آلمان» مینویسد «سرخوشی ما خطرناک است.
مارسل فراتشر (رئیس موسسه تحقیقات اقتصادی آلمان) در کتاب جدید خود «توهم آلمان» مینویسد «سرخوشی ما خطرناک است. این سرخوشی ما را تکبرآمیز نشان میدهد». پیام کتاب این است که آلمان، با وجود تمام قدرت اقتصادیاش ضعفهایی نیز دارد. زیگمار گابریل، وزیر اقتصاد آلمان که هنگام عرضه کتاب آقای فراتشر به او ملحق شد اعلام کرد «خواندن این کتاب باید الزامی شود». آقای گابریل که سوسیالدموکراتها (شریک کوچکتر دولت ائتلافی) را رهبری میکند از پیش آقای فراتشر را به ماموریتی کارشناسانه فراخوانده است. هدف آن، که از نظریه آقای فراتشر گرفته شده، این است که هم از طرف شرکتهای آلمانی و هم دولت روی چگونگی رونق بخشیدن به سرمایهگذاری کار شود. پر کردن «شکاف سرمایهگذاری» در برلین معمول است. در 20 سپتامبر صدراعظم آلمان آنگلا مرکل پادکست هفتگی خود را به این موضوع اختصاص داد. او گفت: «رشد تنها زمانی اتفاق میافتد که مردم واقعاً سرمایهگذاری کنند، و فرصتهای سرمایهگذاری خصوصی و عمومی را در شبکه فشار قوی برق، شبکههای کامپیوتری، جادهها و دیگر فرصتها غنیمت بشمارند.» چنین خطابهای یک موفقیت فردی برای آقای فراتشر است. او که بیشتر دوران
کاری خود را در خارج از آلمان سپری کرده نوعی نگاه بینالمللی دارد که این روزها در حلقههای اقتصادی آلمان که تحت تسلط محافظهکارانی چون هانس وِرنِر سین از موسسه ایفو در مونیخ است، چپگرایانه به حساب میآید. آقای فراتشر میپذیرد که آلمانیها حق دارند به این دستاوردها افتخار کنند اما نباید چشم خود را به روی مشکلاتی که پنهان میکنند، ببندند. معجزه مشاغل تا حد زیادی از طریق ایجاد شغلهای پارهوقت و «بیثبات» رخ داد. ساعات کاری کل حتی با وجود کاهش تعداد بیکاران (از بیش از پنج میلیون نفر در سال 2006 به کمتر از سه میلیون نفر در سال جاری) افزایش نیافته است. موفقیت در صادرات از توان تولید بیشتر نشات نگرفته بلکه دلیل آن پایین نگه داشتن دستمزدهاست. در این میان، بیشتر بخش خدمات غیرتجاری آلمان غیررقابتی است و بسته شدن کسری بودجه عمدتاً مدیون درآمد بزرگ مالیات است که به دلیل استخدام بالا به وجود آمد.
آقای فراتشر معتقد است آلمانیها از این داستان سه توهم را استنتاج کردهاند. نخست اینکه آلمان تنها با انجام دادن کاری یکسان قوی باقی خواهد ماند. دوم اینکه واقعاً به حوزه یورو نیاز ندارد. و سوم اینکه شرکای آلمان در حوزه یورو تنها به دنبال پول آلمان هستند و اینکه مالیاتدهندگان آلمانی «قربانیان» حقیقی تمام تلاشها برای نجات یورو هستند.
آقای فراتشر استدلال میکند داستان واقعی بیشتر مربوط به عدم توازن بزرگ بین پسانداز و سرمایهگذاری است. او میگوید آلمانیها پول زیادی پسانداز میکنند اما این کار را بد انجام میدهند. آنها پساندازهایشان را به خارج از کشور میفرستند جایی که برگشت ناچیزی از آن به دست میآورند. اگر آنها در داخل کشور سرمایهگذاری میکردند برگشت بسیار بیشتری داشتند. اگرچه آلمان در اوایل دهه 90 میلادی 23 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را سرمایهگذاری کرد، اما اکنون تنها 17 درصد از آن (یعی کمتر از اکثر کشورهای ثروتمند قابل مقایسه با خود) را سرمایهگذاری میکند. سرمایهگذاری ناخالص دولت نیز به عنوان بخشی از تولید ناخالص داخلی بسیار پایین است.
این سرمایهگذاری داخلی مفقودشده بدین معناست که صادرات کمتر از آن چیزی است که باید باشد. خروجی سرمایه، مازاد حسابجاری عظیمی ایجاد میکند، که آمریکا و کمیسیون اروپا نسبت به آن شاکی هستند. سرمایهگذاری پایین تا حدی مسوول رشد پایین توان تولید است. در بسیاری از صنایع ذخیره سرمایه کمتر از میزان سال 2000 است. این بدان معناست که آلمانیها کمتر از آنچه میباید ثروتمند هستند و اقتصاد آنها در آینده کمتر از آنچه باید، قوی خواهد بود.
منبع:اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید