تاریخ انتشار:
سرمایهداری دولتی یا سرمایهداری ملی؟
سرکوب بورژوازی
نماد گرایش مصرفگرایی نیز صنعتگرانی بودند که در زمینه واردات تکنولوژی و پیادهسازی استراتژی جایگزینی واردات فعال بودند. بر اساس نقل قولی که از مهندس سحابی شنیدهام، او نگرشهای حاکم بر این دوره را اینگونه به تصویر کشیده است: «اتهام بزرگ همه صنعتگران این بود که پای امپریالیسم را به کشور باز کرده بودند.»
به نظر میرسد، تعریف بورژوازی ملی، مصداق کسی است که بیشتر در سنت مانده است و چنانچه در حوزه صنعت فعالیت میکند، صنعت او گستره محدودی دارد. از دیدگاه مدافعان اندیشه چپ، واردات صنعت به نفوذ امپریالیسم به داخل کشور تعبیر میشد و از نظر آنان در نهایت به وابستگی کشور میانجامید. با وجود این در تمام تحلیلها و تفسیرها و تزهایی که گروهی از کارآفرینان آن دوران مانند لاجوردیها (از بنیانگذاران گروه صنعتی بهشهر) را مورد بررسی قرار داده است، این موضوع مغفول مانده است که نخستین گام پروسه تولید داخلی، دست کم در کشورهای جهان سوم این است که اندیشه و دانش از خارج وارد کشور شود. روشنفکران آن دوران به این مساله وقعی ننهادند و واردات تکنولوژی را با مونتاژ برابر دانستند. یعنی روشنفکری که پیرو عقاید چپگرایانه است، از جزییات و سازوکار دستگاهی که یک تولیدکننده میسازد اطلاعی ندارد. آنها ممکن است بدون تامل بگویند که این کالا، محصول مونتاژ است. در حالی که طراحی سیستمی که مونتاژ در قالب آن صورت گیرد به خودی خود پیچیده است. یکی از دلایلی که میان روشنفکران و واقعیتهای زندگی کارآفرینان شکاف ایجاد کرده این است که به جزییات زندگی
کارآفرینان توجه نشده است. اما بررسی اسناد و گفتوگوهایی که با تکنوکراتهای دوره پهلوی صورت گرفته است نشان میدهد، تمام این مفاهیم به طور مشخص در دوره وزارت «علینقی عالیخانی» با متوقف شدن روند مونتاژ در کشور شکل گرفته است. به طور مثال یکی از مشکلات عالیخانی این بود که تولید جیپ را متوقف کرد و به این دلیل مناقشات بسیاری میان او و «جعفر اخوان» به عنوان نخستین تولیدکننده خودرو جیپ در ایران شکل گرفته است. در حالی که این پروسه در نهایت به تولید کامل داخلی منجر میشد. اما تفسیر چپگراها از اخوان به عنوان تولیدکننده جیپ و سایر تولیدکنندگان آن مقطع این بود که این سرمایهداران برآمده از سنت در تعاریف بورژوازی ملی نمیگنجند. افزون بر این، سیاستهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز همواره به کارآفرینان علامت داده است. همان گونه که اغلب کسانی که اموال شان به موجب بند «ب» قانون حفاظت از صنایع مصادره شد، دیگر در عرصه اقتصاد ایران فعالیت نمیکنند یا فرزندانشان، فعالیتهای کوچکی در عرصه اقتصاد دارند. اما به عنوان یک طبقه نخبه در جامعه ایران دیگر وجود خارجی ندارند. اکنون آنچه از آنان به جا مانده، حافظه تاریخی از مصادره است که
رغبتی برای دست زدن به کارهای بزرگ باقی نگذاشته است. نقل قولی از مرحوم حاج برخوردار وجود دارد که وقتی از او پرسیدهاند اگر بخواهید فعالیت اقتصادی خود را آغاز کنید، چه مسیری را طی میکنید، در پاسخ گفته است از فعالیت کوچک آغاز میکنم و آن را توسعه نخواهم داد. به نظر میرسد، این از عقلانیت یک کارآفرین است که در شرایطی که امنیت اقتصادی وجود ندارد، دست به کارهای بزرگ نزند. مطالبه اقتصاد از سیاست آرامش است و آرامش نیز امنیت میآورد. از نگاه سیاستمداران معتدل نیز دلیل مصادره اموال سرمایهداران در سالهای نخستین انقلاب «جو انقلاب» است. جو انقلاب در بروز این واقعه، بسیار موثر بوده است اما کنشهای دیگری نیز در این برهه به وجود آمد. به طور مثال، چون رژیم گذشته یا سیاستمداران این رژیم از دستهای از صنعتگران حمایت کرده بودند و برخی از بازاریان نادیده گرفته شدند، این غفلت سبب شد که بازاریانی که به عنوان مشاور شورای عالی انقلاب برگزیده شدند، به جریان مصادرهها سرعت بخشیدند. قراینی در این مورد وجود دارد که هنوز ثابت نشده است. من باز هم به نقل قولی از مهندس سحابی اشاره میکنم که میگفت: بعضی از نیروهایی که در آن زمان بسیار
چپگرا بودند و اکنون به طیف راستگرایان پیوستهاند به سرعت لیستی از افرادی را تهیه کردند که باید اموالشان مصادره میشد. اما در این لیست نام افرادی به چشم میخورد که پیش از انقلاب سهام خود را واگذار کرده بودند. این نشان میدهد، کسانی که این فهرست را تهیه کرده بودند اطلاعات دقیقی از مالکیت افراد نداشتهاند. برای مثال، سهام ابوالحسن و آذر ابتهاج در بانک ایرانیان به «هژبر یزدانی» فروخته شده بود؛ اما باز هم به عنوان سهامداران بانک ایرانیان شناخته میشدند. بنابراین جدا شدن برخی از صنعتگران و تنها گذاشتن بازرگانان و تجار در بازار، توسط اتاق بازرگانی یکی از عوامل موثر در تصویب قانون مصادرهها محسوب میشود. ماجرا از این قرار بود که صنعتگران از یاران بازاری خود جدا شدند و اتاق صنایع و معادن را تاسیس کردند. اما چند سال بعد به این نتیجه رسیدند که اتاق بازرگانی و اتاق صنایع و معادن باید در یکدیگر ادغام شود. ادغام این دو اتاق سبب شد بازاریان و تجار از صحنه مشارکت مدنی دور شوند و مدیریت اتاق به دست صنعتگران بیفتد و همین منجر به شکلگیری خصومتها میان اتاق و بازاریان شد. در خاطرات آقای لاجوردی نقل شده است که در مقطعی، در
بازار اتاق درخواست کرد که از طریق بازاریانی که رابطه بهتری با روحانیت دارند مذاکره کنند تا از حوادث انقلاب چشمپوشی کنند.
لاجوردی نقل میکند: هنگامی که به سراغ بازاریان رفتیم، دریافتیم که از آنها بسیار دور شدهایم؛ فاصله به دلیل آنکه آنها از مشارکت مدنی که در دستیابی به آن محق بودند بازمانده بودند. البته هنوز در اتاق میان فعالان بخش صنعت و تجار مناقشاتی وجود دارد. شاید این جدایی موجب میشود آنها مشارکت فعالانهتری در سرنوشت خود داشته باشند. نکته آخر و نه کماهمیت این است که مطالعه وقایع پیرامونی کارآفرینان در دهه 30 نشان میدهد، «محمدتقی متقیایروانی» (بنیانگذار کفش ملی) در دوره حکومت مصدق به دلیل آنکه فضا را برای سرمایهگذاری مناسب نمیبیند، قصد سفر به آلمان را میکند. حتی سیدمحمود لاجوردی نیز به همین دلیل ایران را به مقصد آمریکا ترک کرده است. اما بعدها در دوره وزارت علینقی عالیخانی «یعنی از سال 1341، تکنوکراتها از کارآفرینان یا واردکنندگان کالا و خدمات تخصصی حمایت کردند تا گسترش خصوصیسازی به ثمر بنشیند. این حمایتها البته در سالهای بعد با افزایش قدرت شاه کمرنگ شد. به هر روی این دوره، دوره برجستهای از حیث توسعه سرمایهگذاری شناخته میشود و مطالعات تحولات این مقطع، نشان میدهد هماهنگی میان سیاستمداران به ویژه
تکنوکراتها با کارآفرینان میتواند به یک تحول اقتصادی منجر شود».
دیدگاه تان را بنویسید