بررسی زمینه پذیرش شعارهای غیرواقعی
انتخابهای ناآگاهانه
در بررسی چرایی پذیرفتن شعارهای نامزدهای انتخاباتی توجه به این موضوع مهم است که با توجه به تفاوت میزان مشارکت در انتخابات در تهران و در شهرهای دیگر، شعارها هم متفاوت مطرح میشوند.
در بررسی چرایی پذیرفتن شعارهای نامزدهای انتخاباتی توجه به این موضوع مهم است که با توجه به تفاوت میزان مشارکت در انتخابات در تهران و در شهرهای دیگر، شعارها هم متفاوت مطرح میشوند. به هر حال در انتخابات دو نوع شعار و وعده وجود دارد. یک دسته از وعدهها به صورت نهادی و از جانب گروهی به نام حزب مطرح میشوند. نوع دیگر وعدهها هم به این شکل است که یک نامزد انتخابات به صورت فردی و بدون پشتوانه احزاب و تفکر جمعی، وعدههایی میدهد. این نوع وعدههای فردی معمولاً در شهرهای کوچک و روستاها با اعتماد مردم مواجه میشوند. مبارزات انتخابات مجلس در ایران از سالها پیش تا به حال به این صورت برگزار میشود که فرد وعدههایی میدهد که به مذاق مردم خوش بیاید. مردم هم بر اساس همان وعده علاقهمند میشوند و پای صندوق میروند. البته انتخاب نامزدها برای مجلس فقط بر اساس وعدهها نیست. به عنوان مثال در زمینه شخصیت نامزدها، عواملی مانند سن، چهره و عکس هم میتواند در اقشاری از جامعه تاثیرگذار باشد. به طور کلی علاوه بر تصویر و چهره کاندیداها که در شهرهای کوچک، شهرهای بزرگ و روستاها اثرگذار است، یک بعد از رای دادن مردم میتواند مربوط به وعده
باشد و یک بعد هم میتواند بر اساس هویت جمعی حزبی باشد به خصوص در شهرهای بزرگ. به طور کلی کم بودن دوره تبلیغات انتخاباتی، ضعف ابزار ارتباطی در انتخابات مجلس بر اثر حضور منفعلانه تلویزیون و فعالیت محدود مطبوعات باعث میشود انتخابها چندان آگاهانه نباشد. به عنوان مثال در شهرهای بزرگ که تعداد نمایندگان بیشتر از دو سه نفر است، معمولاً افراد از دانشجوها یا فرهنگیهایی که در فامیل و آشنایان میشناسند، میخواهند فهرستی برای رای دادن به آنها بدهند. بنابراین به نظر من فقط بخشی از آرا بر اساس وعدههاست، بخش بیشترش به وعدهها نیست. همچنین بین وعده نامزدها و انتخاب مردم رابطه خطی وجود ندارد به این صورت که فرد تصمیم بگیرد به دلیل وعدهای که نامزدی داده به او رای بدهد. با این حال طرح وعدههای داغ از قدیم بوده است یعنی از دوره مشروطیت تا به حال اکثر اوقات وعدهها به صورت شفاهی وجود داشته است. مردم هم دوست دارند یک نفر آنچه را آنها میخواهند بیان کند و البته امیدی هم به اجرا شدن این وعدهها دارند.
نقش وعدهها در انتخابات
من معتقد نیستم که بخش عمده آرایی که به صندوق میرود تحت تاثیر وعدههاست. انتخابات مجلس در ایران پیچیدگی خاصی دارد. انتخابات مجلس ما از مدل اکثریت نسبی پیروی میکند. بنابراین یکی از دلایل موفقیت کاندیداها نوع چینش کاندیداها در یک حوزه انتخابیه است. البته درصد بالایی از کشورهای دیگر هم چنین نظام انتخاباتیای دارند. اما درباره چرایی اینکه بخشی از مردم تحت تاثیر وعدهها قرار میگیرند شاید نتوان به طور دقیق به چرایی این مساله پاسخ داد. یکسری از وعدهها مربوط به مسائلی است که در مناطق مختلف ایران وجود دارد چون به هر حال کسانی که در مناطق مرزی زندگی میکنند به یک شکل و آنهایی که در مرکز ایران هستند به نوع دیگری احساس تعلق دارند. یکسری از وعدهها نیز هم در کشورهای دیگر مرسوم است و هم در اینجا میتواند تاثیرگذار باشد. برای مثال در بیشتر کشورها در حوزه اقتصاد، نرخ بیکاری، نرخ تورم و درصد مالیات تعیینکننده است و هیچ حزبی نیست که سوال مردم درباره این سه موضوع را بیجواب بگذارد. اگر بیجواب بگذارد، رای چندانی نخواهد آورد. در انتخابات مختلف ایران طی سالهای گذشته
و از ابتدای انقلاب، وعدههایی که داده شده عمدتاً درباره خواستههای رفاهی مردم بوده است، اما برخی مسائل در کشور ما پنهان میمانند و کسی آنها را مطرح نمیکند، مانند موضوع مالیاتها که صحبت درباره ساز و کار آن در انتخابات اکثر کشورها ملاک قرار میگیرد.
چرا آرا قابل پیشبینی نیست؟
فقدان احزاب سیاسی موثر باعث میشود در انتخابات برنامه منسجمی ارائه نشود و هر نامزد یک برنامه پیشنهاد بدهد. رایدهندگانی هم که این برنامه را میخوانند، با خودشان نمیگویند بر فرض که این یک نفر هم انتخاب شود و به مجلس برود، چطور میتواند از سد 289 نفر دیگر بگذرد و حرف خودش را به کرسی بنشاند. چنین اتفاقی فقط در حالتی میتواند رخ دهد که اکثریت مجلس با دستور کاری مشابه برنامههای این کاندیدا اداره شود. این موضوع هم در نظام انتخابات مجلس ما عملی نمیشود. معمولاً رایی که داده میشود غیرقابل پیشبینی است و هیچ کدام از ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که ترکیب مجلس آینده بر اساس کدام یک از برنامههای ارائهشده چیده خواهد شد. روزنامهنگاران ما هم نمیتوانند بفهمند این مجلس بر اساس چه شعاری انتخاب شده است به دلیل اینکه هیچ حزبی در عرصه کلان کشوری به صورت مستقیم بیانیه نمیدهد. در سالهای گذشته بهجز چند مورد اندکی که گاهی پیش آمده، در بیشتر دورهها ترکیب نمایندهها به صورت نمایندههای انفرادی بوده که از حوزههای انتخابیه خودشان با شعارهایی وارد مجلس شدهاند.
نمایندگان مجلس و آلودگی هوا
از سوی دیگر اقتصاد ما یک اقتصاد برنامهریزیشده است که برنامههای پنجساله دارد. این برنامهها نیز چندان در اختیار نمایندههای مجلس نیست؛ نمایندگان نمیتوانند در کلیات برنامهای که الان تصویب میشود، تغییری ایجاد کنند. با این حال امید مردم به همان وعدههایی است که نمایندهها میدهند. اتفاقی هم که در نهایت در عمل رخ میدهد همین شرایطی است که پیش آمده است. وضعیت هوای شهر تهران یک مثال از این شرایط است. طی 37سالی که از انقلاب میگذرد، چه کسی مسوول آلودگی هوای این شهر بوده است؟ بدون شک در هر کشوری نمایندگان مجلس باید پاسخگوی این مساله باشند، ولی در ایران کسی نمایندگان مجلس را مسوول آلودگی هوا نمیداند. مساله جالب اینجاست که نه مردم فکر میکنند نمایندگان مجلس میتوانند این مسوولیت را داشته باشند، نه نمایندگان مجلس به این حوزه ورود میکنند. در حوزه تهران اگر نمایندگان مجلس به مساله آلودگی هوای این شهر فکر نکنند، میخواهند به چه چیزی فکر کنند. به طور کلی آلودگی هوا ناشی از سیاستهای غلط توسعه صنعتی و سیاستهای اشتباه توسعه شهری است. همه اینها در
برنامههای توسعه نوشته میشود و این برنامههای توسعه رای مجلس را میگیرد. نمایندگان مجلس موقع تصویب اینها کجا هستند؟ این موضوع حتی در شعارهای کاندیداهای انتخابات هم اصلاً دیده نمیشود و در واقع مسالهای است که پنهان مانده است.
نگاه فردی به مشکل جمعی
درباره راهکار این مساله و چگونگی ایجاد آگاهی باید توجه کنیم که برای انجام کار جمعی به تشکل جمعی نیاز داریم؛ نیرویی که جمع دارد با نیروی تکتک افراد مساوی نیست. عبارت «افکار عمومی» جمع جبری آدمها نیست، بلکه نیرویی فراتر از آن است. در کار جمعی باید منافع شخصی را کنار گذاشت. مشکلی که ما برای مثال در حوزه ترافیک داریم این است که به مشکل جمعیمان به صورت فردی نگاه میکنیم، نه جمعی. درباره مساله ترافیک و آلودگی هوا، با نگاه کردن به منافع شخصی خود میگوییم من بدون ماشین نمیتوانم سرکار بروم. در حالی که وقتی به کار جمعی توجه شود، تشکلهای جمعی که بالاترین آنها احزاب سیاسی هستند وقتی برای گرفتن قدرت میآیند، موقع گرفتن اکثریت مجلس، هویتشان را نشان میدهند؛ میگویند ما حزب «الف» یا «ب» هستیم، اکثریت مجلس را در دست داریم، قول دادهایم این 10 مورد را تا پایان چهار سال انجام دهیم و اگر نتوانستیم، شما میتوانید دیگر به ما رای ندهید. اما چنین موضوعی در حالت فردی در مجلس معنادار نیست، بلکه 290 نماینده داریم که 290 نوع فکر را نمایندگی میکنند. در این شرایط غیرممکن
است روزنامهنگاران و جامعه بتوانند فعالیتها و اقدامات این نمایندگان را پیگیری و رصد کنند. بنابراین پاسخگویی وجود ندارد، شناخت هم به وجود نمیآید و وعدههای متفرقهای هم که داده میشود، گم میشوند. مسلماً وعدهها و شعارهای کلان مانند «ما برای آبادانی آمدهایم»، «ما برای پیشرفت آمدهایم»، «ما آمدهایم کشور را گلستان کنیم» کارساز نیستند. البته طبیعی است مردم از این نوع شعارها خوششان میآید، اما امکان ندارد نمایندهای بیاید بگوید من برای تخریب آمدهام، اگرچه در عمل سیاستها گاهی به سمت تخریب هم میرود. آلودگی هوا خودش تخریب همه انسانها و محیط زیست است.
چرا رسانهها آگاهی نمیبخشند؟
به نظر من علت اصلی اینکه ما نمیتوانیم اثر بگذاریم، فقدان تشکل جمعی است. مطبوعات تشکل موقت است، نه ثابت. به این مفهوم که ما بر اساس تعداد خوانندههایمان میتوانیم تاثیر ایجاد کنیم ولی خوانندههای ما نمیتوانند حول محور یک روزنامه تاثیر بگذارند. با این حال خوانندههای روزنامه بیتاثیر هم نیستند، آنها هوشیار و آگاه هستند و خواستههایی دارند. بر همین اساس روزنامهنگاران میتوانند در تبلیغات انتخابات اثرگذار باشند و خواستههایی را برای خوانندگان مطرح کنند. به این ترتیب ممکن است عدهای بر اساس خواستههایی که در روزنامه مطرح شده، شعارهایی را دنبال کنند، افکار عمومی پشت سر آنها بیاید و آرایی نیز ایجاد شود، اما هیچ ساز و کاری وجود ندارد برای اینکه کاندیدایی بعد از نشستن بر کرسی مجلس خواسته ما را عملی کند و این به دلیل فقدان تشکل جمعی یعنی حزب است. در نتیجه همان نماینده اگر بعد از چهار سال به حوزه انتخابیه خود برگردد، حداکثر میگوید من نتوانستم به وعدههایم عمل کنم و شرمنده شما هستم، ولی این دفعه دوباره قول میدهم این کار را انجام دهم. این بازی نیز
میتواند طی چند دوره تکرار شود.
دیدگاه تان را بنویسید