تاریخ انتشار:
اهمیت کارآفرینی و نوآوری در گفتوگو با کامران مویددادخواه
جوامع سوسیالیستی دوزخ روی زمین هستند
وضع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران بهگونهای نیست که کارآفرینی را تشویق کند. این جملهای است که کامران دادخواه استاد اقتصاد دانشگاه نورثایسترن در گفتوگو با تجارت فردا در مورد روند کارآفرینی و نوآوری در ایران میگوید.
وضع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران بهگونهای نیست که کارآفرینی را تشویق کند. این جملهای است که کامران دادخواه استاد اقتصاد دانشگاه نورثایسترن در گفتوگو با تجارت فردا در مورد روند کارآفرینی و نوآوری در ایران میگوید. روندی که تحت تاثیر سلطه دولت و تمرکزگرایی حاکم باعث شده تا کسانی موفق باشند که علاوه بر هوش و ذکاوت ذاتی خود در امر تجارت و صنعت، از اندک ثروت و رابطهای با مسوولان و دولتمردان عصر خود بهرهمند بودهاند. این اقتصاددان بر این باور است که امکان کارآفرینی و نوآوری در طول تاریخ ایران برای همه طبقات جامعه فراهم نبوده، چون دولت اجازه نداده تا مکانیسم واقعی بازار آزاد با تکیه بر ایدههای نو شکل بگیرد.
کارآفرینی در دوران قدیم چه مفهومی داشت؟ به طور مثال مفهوم کارآفرینی در اقتصاد سنتی ایران چگونه بود و اصولاً کارآفرینان در اقتصاد ایران پیش از ورود نخستین جلوههای سازمانی اقتصاد چه نقشی بر عهده داشتند؟ به طور مثال پیش از آنکه به مفهوم واقعی کلمه، کارخانه و کارگاه صنعتی وارد ایران شود، کارآفرینی چه مفهومی داشت؟
کارآفرینی در دوران قدیم چه مفهومی داشت؟ به طور مثال مفهوم کارآفرینی در اقتصاد سنتی ایران چگونه بود و اصولاً کارآفرینان در اقتصاد ایران پیش از ورود نخستین جلوههای سازمانی اقتصاد چه نقشی بر عهده داشتند؟ به طور مثال پیش از آنکه به مفهوم واقعی کلمه، کارخانه و کارگاه صنعتی وارد ایران شود، کارآفرینی چه مفهومی داشت؟
پیش از آغاز بحث اجازه بفرمایید که در اهمیت کارآفرینی سخن بگوییم. یک جستار بزرگ در اقتصاد این است که چطور شد کشورهایی مانند آمریکا و ژاپن و دیگران به پیشرفت اقتصادی و درآمدهای سرانه بالا دست یافتند و کشورهایی مانند کره شمالی و زیمبابوه و مانند آنها به فقر گرفتار آمدند. چه عاملی سبب شد چین که در زمان مائوتسه تونگ، در نتیجه سیاست جهش بزرگ، قحطی بیسابقهای را تجربه کرد و 30 میلیون چینی تلف شد، پس از 1980 به پیشرفتهای عظیمی دست یافت و امروز از نظر تولید ناخالص دومین اقتصاد دنیاست؟
ناگفته پیداست که پاسخ این پرسشها ساده نیست و نیازمند کتاب و کتابهاست. ولی پاسخ به این پرسشها بر سه نکته تاکید دارد: اقتصاد آزاد مبتنی بر بازار، کارآفرینی و نوآوری. بنابراین در مورد آینده ایران اگر سربلندی اقتصادی را میخواهیم باید به این سه موضوع عنایت ویژه داشته باشیم.
اما در مورد پرسش شما باید گفت کارآفرینی مفهومی است که سابقهای حداکثر 250ساله دارد. کارآفرینی با انقلاب صنعتی در اروپا آغاز شد. واژه کارآفرینی خود به اوایل قرن نوزدهم بازمیگردد. البته میتوان گفت فرضاً کسانی که چند صد سال پیش در ایران کارگاه قالیبافی یا مسگری داشتهاند کارآفرین بودهاند. ولی چنین بحثهایی مفهوم اصلی و اساسی کارآفرینی را از معنی میاندازد و باعث کمفهمی و گمراهی میشود. کارآفرینی مفهومی است مدرن به این معنی که فرد یا افرادی عوامل تولید یعنی کار، سرمایه، مواد اولیه، تکنولوژی و... را به طرزی نو و بیسابقه به کار میگیرند و کالاها یا خدماتی نو را یا با قیمتی بسیار کمتر از دیگران یا در جاهایی که آن کالاها قبلاً وجود نداشته به بازار عرضه میکنند. توجه کنید که این فعالیت در درجه اول مستلزم نوآوری است. البته کسانی هم هستند که از این پیشتازان تقلید میکنند. ولی اگر فعالیت اینها تقلید صرف باشد سود چندانی نخواهد داشت و چهبسا ضرر هم بکنند. البته کارآفرینی هم اقدامی ریسکدار است. اگر بازار آن کالا و خدمت را نخواهد یا مسالهای پیش آمد، کارآفرین زیان خواهد کرد.
باید افزود کارآفرینان گاه دستگاههای دولتی بودهاند. مانند ایستگاههای کشاورزی در آمریکا که نوآوری در بذر و شیوههای کشاورزی را به کشاورزان آمریکایی یاد دادند و تولید آنها را مرغوب و چند برابر کردند. در دوران معاصر نیز کارآفرینان ممکن است شرکتها (بزرگ و کوچک) باشند سرمایهای را مطرح و اجرا کنند بدون آنکه شخص یا گروه خاصی مبدع آن باشد.
با توجه به ورود جلوههای جدید اقتصاد به ایران، نخستین کارآفرینان چه کسانی بودند؟
روند کارآفرینی در ایران در ارتباط و مقابله با کشورهای بیگانه بهویژه اروپا شکل گرفت. مساله عقبماندگی سیاسی و اقتصادی ایران در مقابله با خارج رخ نمود. شکست ایران از روسیه و جدا شدن قفقاز از ایران زنگ خطری بود که برخی را بیدار کرد. پرسش اصلی این بود که خارجیها چه دارند که ما نداریم. بنابراین شاگرد به خارج فرستادند تا ببینند در فرنگ چه خبر است. بنابراین ایده اقتصاد مدرن، کارخانه و کارآفرینی از فرنگ آمد. نخستین کارآفرینان نیز کسانی بودند که ایدههای خود را از خارج گرفتند. شاید نخستین کارآفرین را امیرکبیر بدانیم که سعی در ایجاد کارخانه کرد (این هم موردی در ایران که کارآفرین یک دستگاه دولتی بود). امیرکبیر تجربه عثمانی را داشت. پس از او باید از صنیعالدوله، امینالضرب و کاشفالسلطنه چایکار که کشت چای را به ایران آورد نام برد. اینها هر کدام به نحوی تجربه خارج را داشتند. صنیعالدوله در آلمان درس خوانده بود. کاشفالسلطنه به ماموریت وزارت خارجه در پاریس گماشته شده و در آنجا درس خوانده بود. امینالضرب مانند بازرگانان دیگر با خارجیان تماس داشت و از پیشرفتهای غرب آگاه بود. این خصلتی بود که بسیاری از بازرگانان داشتند
و به همین دلیل هم از پیشروان مشروطهخواهی بودند.
جایگاه اجتماعی کارآفرینان در ایران چگونه بود؟
همچنان که از وصف آنها در پاسخ برمیآید، این کارآفرینان از طبقات ممتاز جامعه بودند. اینجا میبایست بگوییم که متاسفانه به دو دلیل این امر در آن دوره و در دورههای بعدی وجود داشته و امکان نوآوری و کارآفرینی برای تمام طبقات جامعه فراهم نبوده است. دلیل اول آنکه در ایران بانکداری به معنی واقعی کلمه هرگز پا نگرفت. منظور از بانکداری این است که پساندازهای کوچک و بزرگ در جایی گرد آیند و بعد برای سرمایهگذاری به کارآفرینان و سرمایهگذاران وام داده شود و این عمل مستلزم مکانیسم بازار سرمایه و آزادی نرخ بهره است. به دلیل نبودن چنین امکانی تنها کسانی که دسترسی به ثروت و قدرت داشتند میتوانستند ایدههای نو بیاورند و کارآفرین باشند. حتی امروز هم منبع اصلی سرمایهگذاری تنها درآمد نفت است. بنابراین در روزگاران گذشته بازرگانان درجه یک مانند امینالضرب یا کسانی که از خاندانهای دیوان بودند مانند صنیعالدوله و کاشفالسلطنه میتوانستند کارآفرینی کنند. این فرق دارد با آمریکا که دانشجویی مانند بیل گیتس دست خالی و فقط با یک ایده وام میگیرد یا سرمایهداران را قانع میکند که سهام شرکتش را بخرند و امروز ثروتمندترین فرد دنیاست.
مساله دوم کارآفرینی در ایران عدم امنیت اقتصادی و محترم نبودن مالکیت خصوصی بوده است. در ایران کمتر زمانی مالکیت خصوصی حرکت کامل داشته است. اگر کسی میخواسته اموالش محفوظ بماند باید رابطه نزدیکی با قدرت دولت برقرار میکرده.
جایگاه سیاسی کارآفرینان چطور؟ با توجه به اینکه افرادی نظیر صنیعالدوله حتی به مقامهای بالا هم رسیدند؟
گفتیم کارآفرینان بهناچار در ارتباط با قدرت سیاسی بودند. ولی کارآفرینی را نمیشناسیم که از کارآفرینی فرضاً به نخستوزیری رسیده باشد. صنیعالدوله استثناست. حتی به نظر میرسد در چشم بعضی پدیدهای شگفتآور باشد. ایرج میرزا درباره او میگوید:
طبیعت گه شگفتیها نماید / شگفتی بر شگفتیها فزاید/
گهی بالای کوهی صعب و بی آب / در آن از رستنها جمله نایاب/
درختی سایهگستر رسته بینی / رسی در سایهاش راحت نشینی/
صنیعالدوله هم در دوره ما / یکی بود از شگفتیهای دنیا
در ایران بسیاری از سیاستمداران تظاهر به تنگدستی یا ترک دنیا کردهاند. تعجبآور است که کسی را به وزارت دارایی منصوب میکردند و طرف مدعی بود از مال دنیا چیزی ندارد. خوب کسی که فقیر است و امور زندگی خود را هم نمیتواند بگذراند چگونه میخواهد دارایی مملکت را اداره کند؟ ملت به چه جراتی امر مالیه خود را دست همچون آدمی میدهند؟ بسیاری از کسانی که ثروت داشتهاند و این ثروت را پدرانشان از راه دزدی و ارتشای وزیر دفتر و امیر لشگر و مستوفیالفلان بودن به دست آورده بودند، وقتی نخستوزیر شدند گفتند حقوق نمیگیرند (تو گویی حقوق نخستوزیر در دارایی آنان تاثیری داشت) و مدعی مبارزه با فساد شدند. اگر چنین ادعایی داشتند چرا دزدیهای پدر و پدربزرگشان را پس ندادند. کسانی که در تولید لبنیات برای پاریس سرمایهگذاری کرده بودند، سرمایهگذارانی را که داراییشان در ایران بود تحت تعقیب قرار دادند. این درست عکس فرضاً آمریکاست که کارآفرینی احترام میآورد و بسیار کسانی که به فرمانداری ایالتها و حتی رئیسجمهوری انتخاب میشوند یا پستهای کابینه را میگیرند کارآفرینها و سرمایهگذاران موفقی هستند.
امینالضرب در شکلگیری کارآفرینی در ایران چه نقشی داشت؟
امینالضرب سهم مهمی دارد و مسلماً از افراد تاثیرگذار بوده است. به احداث کارخانه همت گماشت و در شمال ایران راهآهن ایجاد کرد، اگرچه بسیار محدود بود یعنی از محمودآباد تا آمل. از طرف دیگر او با دستگاه دولت و دیوان ارتباط داشت و امتیاز اداره ضرابخانه را گرفت اگرچه در این کار متهم به سوءاستفاده و کسر عیار سکهها شد. امینالضرب در ایجاد مجلس تجارت و ارتباط بازرگانان با دولت نیز فعال بود. داستان امینالضرب را خانم مهدوی از نوادگان ایشان در کتابی شرح داده است.
چرا هرچه پیش رفتیم، مفهوم کارآفرینی در ذهن مردم وارونه شد؟ یعنی چرا مردم در طول زمان اعتماد به کارآفرینان را از دست دادند؟
عوامل زیادی دخالت داشته است. در درجه اول همانطور که گفتیم به دلیل نبودن امنیت مالکیت خصوصی تنها کسانی که به دستگاه دولت بستگی داشتند کارآفرینیهای نخستین و بسیاری از نسلهای بعد را تشکیل دادند. در نتیجه در نظر مردم اینها خواص و افراد مزیتدار بودند و راه به روی همه باز نبود. دوم تبلیغاتی بود که چپگرایان از حزب توده و دیگران به راه انداختند. در وصف سوسیالیسم خیالی افسانهها بافتند و اینطور وانمود کردند که اگر سرمایهدار و کارآفرین از بین برود و اقتصاد در دست دولت بیفتد، بهشت برین نصیب همگان خواهد شد. کسانی که از چین مائو، شوروی زمان استالین، کره شمالی امروز و کوبا دیدن کردهاند شاهدان عینی هستند که نه بهشت برین که دوزخ روی زمین همین جامعههای سوسیالیستی است. همین چند روز پیش رائول کاسترو نیم میلیون کارگر و کارمند دولتی را بیکار کرد تا در بخش خصوصی مشغول کار شوند. برای اینکه دستگاه سوسیالیسم فیدل کاسترو چیزی جز فقر به بار نیاورده است.
مساله سوم این است که فرهنگ ایران تنها متاسفانه موفقیت و کارآفرینی را ارج ننهاده است. معمولاً وصف بلندبالایی میخوانیم از این شاعر و آن شاعر که معلوم نیست خاصیتشان چه بوده است جز مدح این سلطان و آن سلطان را گفتن. در همین وصفها هم میخوانیم که فرضاً شاعر از مال دنیا چیزی نداشت و این را جزو افتخارات او بهحساب میآوردند. معلوم نیست کسی که جز قافیه بافتن کاری نکرد و خود و خانوادهاش هم گرسنه بودهاند، چرا باید جزو مفاخر باشد.
من حتی در بین ایرانیان در آمریکا هم نشنیدهام یا کم شنیدهام که از کسی مدحی بگویند چون کار کرده، نوآور بوده و ثروتی اندوخته. اگر کسی از ایرانیان ثروتمند شده یا صحبتی از او نیست یا معمولاً داستانی درباره اصل و نسبش یا اینکه با «زرنگی» و غیره این پول را به دست آورده در جریان است. لازم است که این فرهنگ را عوض کنیم. باید موفقیت مالی افراد را ارج بگذاریم البته به شرطی که ناشی از سوءاستفاده دولتی نباشد.
چه رابطهای میان دولتی شدن اقتصاد، دولتی شدن نفت و کارآفرینی به وجود آمد؟
بین دولتی شدن و کارآفرینی بخش خصوصی رابطه معکوس وجود دارد. وقتی دولت وارد فعالیتی یا فعالیتهایی شد، عملاً بخش خصوصی امکان کار در آن را از دست میدهد. چطور ممکن است کارآفرینی بتواند با قدرت اقتصادی دولت رقابت کند؟ واقعیت این است که درآمد نفت منبع بیپایان مالی در دست دولت گذاشته است. ولی حتی اگر این امکان هم نبود دولتی که میتواند بهراحتی اسکناس چاپ کند و هرچه بخواهد اعتبار بگیرد، قدرت رقابتی بیپایان دارد. به علاوه بسیاری اوقات دولتها به راحتی کارخانهها و کمپانیها را تصرف کردهاند.
نتیجه آنکه کارآفرینی در ایران شکوفا نشده و کارکردی را که برای توسعه اقتصادی میتوانست داشته باشد، نداشته است.
آیا میتوان کارآفرینی ایران را به دورههای 1- پیش از سقوط دولت قاجار 2- پس از روی کارآمدن رضاشاه 3- دولتی شدن نفت و اقتصاد 4- دوران دولتی شدن کارآفرینی 5- انقلاب اسلامی و دهه شصت 6- دوران سازندگی و... تقسیم کرد؟
بله، میتوان چنین تقسیمبندی کرد. در دوران قاجار، چنانکه اشاره کردیم، کارآفرینانی بودند ولی اینها از دو موضوع رنج میبردند؛ یکی نبودن امنیت و دیگری نبود زیربناهای لازم مانند جادهها، راهآهن، بندر و... در دوران رضاشاه هم امنیت برقرار شد و هم اقداماتی برای ایجاد زیربناها انجام شد. ولی در عین حال دولت پیشتاز امور اقتصادی شد و کارخانههای قند و سیمان و... تاسیس کرد.
بنابراین از نظری امکان کارآفرینی بهتر شد ولی از نظر دیگر رقابت دولت و دولتی شدن عرصه را بر کارآفرینان محدود کرد. پس از رفتن رضاشاه معلوم شد که بسیاری از کارخانههای دولتی جز ضرر و زیان ندارند و این را در گزارشی که دکتر مشرف نفیسی نخستین رئیس سازمان برنامه به مجلس داد، میخوانیم. اینجا امکان این وجود داشت که بخش خصوصی شروع به فعالیت کند. ولی تا سال 1332 مملکت حال آشفته دارد. با این حال کارآفرینانی مانند مهندس ارجمند و دیگران به فعالیت میپردازند.
دوران شکوفایی کارآفرینی در ایران از 1334 تا 1352 است. یعنی از شروع برنامه دوم تا افزایش چند برابر قیمت نفت. در این فاصله هم زیربناهای اقتصادی وجود دارند و گسترش مییابند و هم دخالت دولت حدی دارد. ولی پس از افزایش قیمت نفت و موقعی که دولت یکباره صاحب 20 میلیارد دلار در سال میشود، همهچیز به هم میریزد. دورانهای سازندگی و اصلاحات تا حدی به کارآفرینی میدان میدهد به خصوص که در این دو راه درآمد نفت آنچنان زیاد نیست، برای اینکه قیمت نفت پایین میآید. با بالا رفتن مجدد قیمت نفت قضیه سال 1352 به بعد را شاهد میشویم.
چه رابطهای میان کارآفرینان و روشنفکران وجود داشته و اصولاً چه دلیلی وجود دارد که کارآفرینان تا این اندازه مورد هجوم سینماگران و روشنفکران قرار میگیرند؟
من در مورد سینمای ایران چندان نمیدانم ولی در مورد سینمای آمریکا باید بگویم که این مخالفت با کارآفرینی و ثروت یک دکان است. توجه کنید که هنرپیشههای سینما، کارگردانها، تهیهکنندگان خود از ثروتمندان بزرگ هستند. تهیهکنندگان و برخی کارگردانها را میتوان کارآفرین دانست. ولی گویا علاقه دارند که خود را حامی طبقه کارگر و فقیر جا بزنند. این هم مسخره است که در مسائل سیاسی و اجتماعی کسی به امثال مایکل داگلاس یا شان پن و... توجه کند.
در مورد روشنفکران ایرانی باید بگویم که به نظر من بهاستثنای تعداد خیلی معدود بقیه جز گمراهی چیزی برای مردم نیاوردهاند و متاسفانه این هنوز ادامه دارد. در زمینه کارآفرینان، بسیاری از روشنفکران ایرانی تحت تاثیر عقاید مارکسیستی و چپگرایی بودهاند. بسیاری از آنها حتی مارکس را هم نخواندهاند و تنها چیزی شنیدهاند. چون اگر کسی مارکس را بخواند میداند که آن مرحوم جز در یکی دو مورد که مسالهای را فهمیده در کل کارش جز پرت و پلا و فلسفهبافی توخالی چیزی نگفته و هر حرفی را هم صدبار با زبانهای مختلف تکرار کرده، تو گویی خودش هم نمیدانسته چه میگوید.
چند کارآفرین به معنای واقعی در طول تاریخ در ایران داشتهایم؟
کارآفرینها در ایران کم نبودند و در سالهای اخیر کتابهایی درباره آنها نوشته شده است. صرفنظر از آنها که در پیش نام بردیم میتوانیم از ایروان (کفش ملی)، ارجمند، برادران خیامی (ایران ناسیونال و فروشگاههای زنجیرهای)، محسن اشتهاردی، خانواده لاجوردی، خسروشاهی و دیگران نام ببریم. اینها ازجمله مهمترینها با سرمایههای بالا بودهاند. بسیار کسان دیگر نیز در مقیاس کوچکتر کارآفرینی کردهاند. ولی همانطور که گفتیم وضع سیاسی و فرهنگی ایران طوری نیست که کارآفرینی را تشویق کند و گسترش دهد.
بر سر کارآفرینی در دوران ما چه آمد؟
در دوران فعلی تا حد زیادی کارآفرینی لطمه دیده و این بیشتر به خاطر چپگرایی سالهای نخستین پیروزی انقلاب بود. در اسلام صراحتاً «الناس مسلطون علی اموالهم» و بر اساس قاعده استصحاب که در صورت نبودن دلیل مخالف، وضع موجود را باید قانون و شرعی دانست، مالکیت خصوصی احترام دارد. افزون بر این مصادره اموال به صرف ظن عمل خلاف قابل قبول نیست.
ولی در سالهای آغازین پیروزی انقلاب، تعداد زیادی سرمایهدار به زندان افتادند، مصادره اموال شدند و بعضی جان خود را از دست دادند. در زمان جنگ هم دولت بیشتر و بیشتر در امور اقتصادی مداخله کرد. ممکن است برخی بگویند اینها بازماندگان رژیم گذشته بودند و کارآفرین دوران اسلامی چنین مسالهای را نخواهد داشت و میتواند آسوده باشد و کار خود را پیش ببرد. ولی حتی در ذهن کارآفرینهای دوران اسلامی هم این مساله هست که خب دولتی که اموال مصادره میکند مگر از من میترسد. این شتری است که در خانه هر کس ممکن است، بخوابد. بنابراین دست به عصا راه خواهند رفت.
پس از جنگ سیاستهای اقتصادی تعدیل شد ولی در مجموع دولت همچنان بخش عمده اقتصاد ایران را در دست دارد. برآوردها حاکی است که دولت، موسسات دولتی و شبهدولتی و موسسات وابسته به دولت بین 70 تا 80 درصد اقتصاد ایران را در اختیار دارند. در چنین فضایی جای زیادی برای کارآفرینی نمیماند. به علاوه با وجود قدرت دولت تنها کسانی که به مراکز قدرت نزدیک هستند میتوانند ریسک سرمایهگذاری را قبول کنند. اگر به سربلندی اقتصاد ایران میاندیشیم باید اقتصادی آزاد و متکی به بازار داشته باشیم و کارآفرینی و نوآوری را ارج بگذاریم. این چه طرز تفکر و چه فرهنگی است که اگر کسی کاری نکرد و در فقر مرد، فیلسوف و شاعر و روشنفکر است. ولی کسی که برای هزاران نفر شغل آفریده و بعد هم بیمارستان و مدرسه ساخته و حتی در موردی خرج لولهکشی آب یک شهر را پرداخته آدم بدی است؟
دیدگاه تان را بنویسید