علیاصغر سعیدی/ عضو شورای سیاستگذاری نشریه
علیاصغر سعیدی (دانشآموخته جامعهشناسی اقتصادی کالج رویال هالووی دانشگاه لندن، 1378) دانشیار جامعهشناسی اقتصادی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و مدیرگروه برنامهریزی اجتماعی این دانشکده است. از 1378 تا 1382 در مقام همکار تحقیقاتی به پژوهش در زمینه تاریخ شفاهی اقتصادی ایران در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه لندن پرداخت. تاکنون سه کتاب به همراه فریدون شیرینکام، در شرح حال و کارنامه صنعتگران مدرن دوره پهلوی منتشر کرده است: سرمایهداری خانوادگی لاجوردی و لاجوردیان، زندگی و کارنامه رحیم متقیایروانی و زندگی و کارنامه حاجمحمدتقی برخوردار.
مقدمه1
علی خسروشاهی (1377-1290ش/1998-1911م) یکی از پایهگذاران نظام فروش و توزیع مدرن در ایران و شاخصترین تولیدکننده محصولات خوراکی در دهههای 1340 و 1350 بود. او از جمله صنعتگرانی بود که مانند بیشتر کارخانهداران و بازرگانان ایرانی از اوایل دهه 1320 فعالیت تجاری خود را آغاز کرد و در دهه 1340 به یکی از اعضای گروه صنعتگران بزرگ و عضوی از گروه برجسته اجتماعیاقتصادی ایران بدل شد.
علی خسروشاهی در خانوادهای تجارتپیشه در تبریز زاده شد.2 پدرش، حاجغفار، از تجار تبریز و عضو خاندانی تجارتپیشه و سرشناس بود که از خسروشاه به تبریز مهاجرت کرده بودند و در تیمچه اول حاجیشیخ بازار تبریز حجره داشت.3 مادرش سارا سلطان خانم هشترودیان بود. علی خسروشاهی دوره دبستان را در مدرسه رشدیه تبریز گذراند.4 در نیمه اول دهه 1300، پدرش مدتی به همدان مهاجرت کرد که مرکز عمده فعالیتهای اقتصادی آن زمان بود و در پاساژ ممقانیان به کسب و کار پرداخت. در آنجا، علی خسروشاهی تحصیلات خود را در مدرسه شرف همدان ادامه داد.5 او برای معافیت از خدمت سربازی در مدرسه عالی حقوق نامنویسی کرد، چون در آن زمان فارغالتحصیلان آموزش عالی از رفتن به خدمت سربازی معاف میشدند.6 سرانجام در سال 1311، با کسب رتبه اول در امتحانات نهایی مدرسه حقوق مدال علمی درجه یک را دریافت کرد. بعد از آن، کار تجاری را به همراه پدر در بازار تهران دنبال کرد. در عین حال، چون پدرش در سال 1314 جزو اولین تجار تبریزی بود که به همراه برادرانش، حاجمیرزاحسن و حاجحسین خسروشاهی، و برادران شالچیلر، تجار تبریزی، وارد کار صنعتی شده بود و مجوز تاسیس کارخانه پارچهبافی
آذربایجان در قزوین را دریافت کرده بود، بسیار زود درگیر مدیریت کارخانه نساجی شد. فرزند ارشد بودن، هوش و ذکاوت، سادگی پدر و در نهایت تسلط به زبان انگلیسی و فرانسه از او شخصیت منحصربهفردی برای کمک به مدیریت کارخانه پارچهبافی آذربایجان در قزوین ساخت و به همین سبب، نسبت به دیگر پسرعموها و برادران شالچیلر در مدیریت کارخانه بیشتر درگیر بود و امور صنعتی را زودتر از همعصرانش تجربه کرد.
در سالهای اول دهه ۱۳۳۰ روشن شده بود که در نتیجه اختلافات شدید بین شرکای کارخانه آذربایجان و مسائل کارگری دوران حکومت دکتر مصدق، فامیل خسروشاهی علاقهای به اداره و سرمایهگذاری بیشتر در این کارخانه ندارند، گرچه کارخانه با همه مشکلاتی که داشت از اوضاع اقتصادی جنگ دوم جهانی و اشغال ایران به دست متفقین سود سرشاری حاصل کرده بود. بنابراین، علی خسروشاهی فعالیتهای تجاری خود را در سه دالان ملک، در بازار تهران،7 شروع کرد. سپس، در بازار سلطانی تحت نامهای «تجارتخانه غفار خسروشاهی»، «تجارتخانه علی خسروشاهی و برادر» و بالاخره تحت نام «تجارتخانه علی خسروشاهی» تجارت میکرد.8 او نخست کالاهای گوناگونی را از خارج وارد و از طریق بنکداران میفروخت و در طی زمان و از طریق مکاتبه یا در نتیجه بازدید فروشندگان شرکتهای خارجی با موسسات تولیدکننده خارجی ارتباط برقرار کرده بود. او نخست تجارت خود را بر واردات منسوجات، بلور و بخاری علاءالدین و سپس واردات دارو و مواد خوراکی و صادرات کشمش و فرش متمرکز کرد.
با شروع عصر اخذ نمایندگی فروش محصولات خارجی در دهه 1320 و اوایل دهه 1330، که به امر مهمی در تجارت ایران تبدیل شده بود، علی خسروشاهی برای اولین مرتبه سفری به اروپا رفت و طی هشتماهی که در آنجا بود روابط تجارتی جدیدی با برخی شرکتها برقرار کرد. گرفتن نمایندگی محصولات دارویی بوتس انگلستان در سال 1327 اولین پایههای بنای سازمانی را نهاد که بعدها به سازمان توزیع و فروش شرکت خوراک و گروه صنعتی مینو بدل شد. برخی از دیگر نمایندگیها عبارت بودند از نمایندگی محصولات بهداشتی کاملیا، ساعت دیل، چسب اوهو و پودرهای رختشویی محصول هنکل آلمان و ماشین تحریر ترایومف، هاینز (سازنده انواع کنسرو)، کلاگز (سازنده کورنفلیکس)، شارپ (سازنده تافی)، نمایندگی آدامس چیکلتس و خمیر دندان پپسودنت شرکت بینالمللی یونیلیور و پیکفرین (سازنده بیسکویت). گرفتن هر نمایندگی، گرفتن نمایندگی بعدی را آسانتر میکرد، زیرا شرکتهایی که میدیدند همکارانشان علی خسروشاهی را به سمت نماینده تعیین کردهاند، راغب میشدند نمایندگی خود را به او واگذار کنند. برای مثال، علی خسروشاهی به همین ترتیب به نمایندگی شرکت دارویی سیرل آمریکا انتخاب شد، اما اخذ نمایندگی
انحصاری محصولات نستله در 1333 جزو موفقیتآمیزترین آنها بود.
بدین ترتیب، تجارتخانه علی خسروشاهی در عصر امتیازات به واردکننده و توزیعکننده درجه اول مواد غذایی و بهداشتی بدل شد که محصولات شرکتهای بزرگی از سراسر جهان را به ایران وارد و توزیع میکرد. در عین حال، واردات بعضی اقلام سنتی نظیر بخاری علاءالدین و بلور ادامه داشت. با اضافه شدن تعداد نمایندگیها و جورشدن اجناس، کمکم کادر فروش و ویزیت برای عرضه مواد غذایی و دارویی در شهر تهران تشکیل شد و فروش شهرستانها با اعزام ویزیتور یا فروشندگان سیاری اداره میشد که با وانت به همراه خود جنس میبردند. علی خسروشاهی در 1338 شرکت سهامی خاص خوراک را تاسیس کرد که عملاً جایگزین فعالیتهای تجارتخانه علی خسروشاهی شد. هدف این شرکت فعالیت در امور بازرگانی، واردات و توزیع شیر و غذای کودک، دارو و انواع شکلات بود.9 شرکت خوراک در پاییز 1338 با شرکت پروکتر اند گمبل برای توزیع پودر تاید و مشارکت بعدی در تولید آن قرارداد مهمی امضا کرد که در توسعه نظام فروش این شرکت نقش مهمی بازی کرد.
در پایان دهه 1330، فعالیتهای علی خسروشاهی وارد مرحله تولید کارخانهای مواد غذایی، دارویی و سپس آرایشی شد. توسعه تولید، که بر پایه نظام پخش و فروش و نظام بازاریابی شرکت خوراک استوار شده بود، عامل مهم و شتابدهندهای برای تسخیر بازار در شرکت مینو بود. نخست آنکه تحول نظام توزیع و فروش شرکت را از نظام سنتی توزیع تحت سلطه بنکداران بازار جدا کرد و توسعه آن سهم شرکت را از محصولات مشابه و رقیب در بازار فراتر برد. دوم آنکه با رشد و توسعه تولید کارخانهای و ورود بازاریابی مدرن، روش عملکرد شرکت در معرض تغییر قرار گرفت و اساس تصمیمگیری در خصوص تولید و فروش را به جای اتکا بر اعتقاد و ایدههای مدیران و شیوههای آزمایش و خطا بر مطالعه و پیمایش علمی بازار و شناخت ذائقههای مصرفکننده و حق انتخاب او استوار کرد.
با وقوع انقلاب 1357، بهرغم آنکه گروه صنعتی مینو از موج اول مصادرههای اموال و داراییهای صنعتگران مدرن مصون مانده بود، در 1358 گرفتار موج دوم مصادرهها شد و بعد از چندین روز گروگانگیری، علی خسروشاهی سرنوشت شرکت را به حکمیت دادستان انقلاب سپرد که منجر به سپردن کنترل آن به سازمان صنایع ملی شد و بدینسان، یکی دیگر از سرمایهداران ملی از جامعه و اقتصاد ایران محو شد. با این حال، شرکت مینو و محصولاتش در ذائقه ایرانیان و طنین آگهیهای متنوع آن در دهههای ۱۳۴۰و 1350 در اذهان همچنان باقی است.
آغاز تولید کارخانهای
در اواسط دهه 1330، رفتهرفته گونهای نهضت صنعتی در ایران پدید آمد. بسیاری شروع به تولید صنعتی کرده بودند، نوعی چشم و همچشمی تولیدی راه افتاده بود و از طرفی، سرمایه انباشتهشدهای که برای کار صنعتی اهمیت داشت، فراهم آمده بود. واردات برخی کالاها از سال 1339 ممنوع و فهرست کالاهای ممنوعالورود در سال 1340 بلندتر شد.10 حقوق گمرکی و سود بازرگانی برخی از کالاها نیز افزایش یافت.
در آن زمان، اقتصاددانان بر این عقیده بودند که کشورهای عقبافتاده، یا به قول امروزیها در حال توسعه، برای اینکه بتوانند به سطح زندگی ممالک توسعهیافته دست یابند، باید در مرحله اول صنایعی ایجاد کنند که تولیدات آنها جانشین واردات شود (همان استراتژی جانشینی واردات). در ایران هم بر این اساس کمکم صنایعی پیدا شد. سیاستهای اقتصادی اجراشده از 1342 تا 1347 به نقطه عطفی در تاریخ اقتصادی ایران تبدیل شد. روند رشد اقتصادی در بخش صنعت در سالهای پایانی دهه 1340 شدت گرفت.11
کارخانه میوه خشککنی
در این دوره، علی خسروشاهی نیز شرایط را به خوبی سنجیده بود که باید تولید را شروع کند، چرا که جلو اجناس وارداتی گرفته میشد. بنابراین، به دنبال سه پروژه صنعتی رفت. اولین پروژه تاسیس یک کارخانه میوه خشککنی بود. در آن زمان، جلیل خسروشاهی تجارتخانهای در آلمان تاسیس کرده بود که یکی از اهدافش صادرات کشمش از ایران و فروش آن در اروپا بود. به منظور تامین کالا برای صادرات، علی خسروشاهی تصمیم گرفت با شراکت جعفر عزیزی کارخانه میوه خشککنی پارس را در قزوین تاسیس کند. جعفر عزیزی، برادر دکتر عزیزی صاحب داروخانه دکتر عزیزی در قزوین، سالها جزو خریداران دارو از علی خسروشاهی بود. جعفر عزیزی در رشته تولید کشمش تخصص داشت و به عقیده خودش بزرگترین متخصص این کار بود. بدین ترتیب، کارخانه میوه خشککنی پارس تاسیس شد و شروع به کار کرد. آن زمان اوایل تاسیس کارخانجات در ایران بود و هنوز داشتن اجازه تاسیس اهمیت دهههای بعد را پیدا نکرده بود. حسن خسروشاهی از قول پدرش، علی خسروشاهی میگوید: وزارت صنایع ما را مرتباً ترغیب میکرد که بیایید و پروانه بگیرید و ما هم چون گرفتار کارهای روزمره خودمان بودیم و به علاوه، گرفتن پروانه ممکن بود
باعث شود ادارات دیگر بخواهند مقررات دیگری را در مورد شرکت به مورد اجرا بگذارند، دنبال پروانه نمیرفتیم. تا اینکه این وزارتخانه که ظاهراً از تعقیب ما خسته شده بود پروانه را صادر کرد و با پست برای ما فرستاد. در تاکستان، نزدیک قزوین، بنیاد پهلوی هم یک کارخانه تولید کشمش داشت که ظاهراً هیچوقت درست به کار نیفتاد، ولی هزینه احداث آن چندین برابر کارخانه میوه خشککنی پارس شده بود.12
کارخانه میوه خشککنی پارس کار کوچکی بود و هیچوقت چندان موفق نشد. اصولاً صادرات کشمش ایران به آلمان به سختی میتوانست با صادرات ترکیه رقابت کند. ترکیه به بازارهای اروپا نزدیک بود و محصول ترکیه ظرف مدت کوتاهی با کامیون به بازارهای اروپا میرسید، در حالی که کالای ایرانی که از راه خرمشهر و با کشتی حمل میشد، مدت خیلی طولانیتری در راه بود و در نتیجه کهنه میشد و بسیاری اوقات شکرک میزد. شاید هم یک علت آن بود که جلیل خسروشاهی به کارهای متفاوتی مشغول بود و به این کار به حد کافی نمیرسید و تخصص کافی در آن پیدا نکرده بود.
تاسیس کارخانه بستنیسازی
پروژه دیگری که علی خسروشاهی و فرزندش، حسن خسروشاهی، مدتی وقت صرف آن کردند، تاسیس کارخانه تولید بستنی بود. حسن خسروشاهی میگوید: در سال 1336ش/۱۹۵۷م که در انگلستان بودم، مقالهای در روزنامه تایمز خواندم که میگفت مصرف بستنی خیلی زیاد شده است، زیرا این محصول که سابقاً فقط در تابستان مصرف میشد، اکنون دیگر در چهار فصل مصرف میشود. من با خواندن این مقاله به این فکر افتادم که شاید ساختن بستنی در ایران کار خوبی باشد. مخصوصاً که آب و هوای ایران طوری است که در قسمت عمده سال میشود بستنی فروخت. مقاله را برای پدرم فرستادم و او هم نظر مرا تایید کرد.13
در آن موقع، سه سازنده مهم بستنی در انگلستان عبارت بودند از شرکت والس (Walls) از شرکتهای گروه یونیلیور، شرکت لایونس(Lyons) و سومی هم شرکت نیلسون (Nielson) که گرچه جزیی از یک گروه خیلی بزرگتر بود، ولی در زمینه بستنیسازی خیلی از دو شرکت دیگر کوچکتر بود. حسن خسروشاهی می افزاید: تا جایی که به یاد دارم، ما با دو موسسه اولی تماس گرفتیم تا بستنی را با شراکت آنها یا تحت لیسانس آنها بسازیم، ولی آنها جواب رد دادند. ولی شرکت نیلسون قبول کرد با ما در این زمینه همکاری کند. پدرم جلیلآقا را مامور کرد با شرکت نیلسون مذاکرات را شروع کند و قراردادهای لازم را ببندد و ماشینآلاتی را که باید سفارش داده شوند مشخص کرده و ترتیب سفارش آنها را بدهد. در جریان مذاکرات ما، بستنی کیم در ایران به بازار آمد و پدرم اطلاع پیدا کرد برادران ساهاکیان، تولیدکننده نوشابه کانادادرای، و گروه مراد اریه14 مشغول تاسیس کارخانه بستنی هستند. پدرم از رقابت زیادی که در زمینه تولید بستنی میتوانست پیش بیاید نگران شد و تصمیم گرفت این کار را ادامه ندهد.
حسن خسروشاهی میافزاید: با وجود این، من موضوع تولید بستنی را تعقیب میکردم و علاقهمند بودم وارد این کار بشویم. مدتی بعد از این تصمیم پدرم، شرکت انگلیسی لایونس دفتری در تهران تاسیس کرد و هدفش این بود که یک نوع بستنی نرم با نام تستی فریز را در ایران لانسه کند. با وجود اینکه پدرم کاملاً از کار بستنی منصرف شده بود، به اصرار شدید من در یک روز برفی برای مذاکره با این موسسه به دفترشان رفتیم. از همان برخورد اولیه معلوم بود این مذاکرات به جایی نخواهد رسید. زیرا علاوه بر اینکه مسوولان دفتر خیلی مغرور بودند، نظرشان این بود که 20 درصد حق لیسانس دریافت کنند. در حالی که ما میدانستیم نرخ عادلانه یکی دو درصد بیشتر نیست. طبیعی است که کار آنها به جایی نرسید و بعد از مدت کوتاهی دفتر تعطیل شد.
تولید بخاری علاءالدین
شرکت علاءالدین انگلستان در ایران سه نماینده داشت که یکی از آنها علی خسروشاهی بود. با تحولاتی که در صنعت ایران در اواخر دهه 1330 شمسی در حال تکوین بود، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود که دیر یا زود واردات بخاری و سماور علاءالدین مشمول گمرک و سود بازرگانی سنگینی خواهد شد و حتی ممکن است ممنوع شود. لذا کوشش کرد شرکت علاءالدین را مجاب کند با شراکت نمایندگان خود کارخانهای در ایران برای تولید محصولات خود تاسیس کند. با اینکه یونسی، یکی از سه نماینده، چندان راغب به این کار نبود، علاءالدین انگلستان قبول کرد این کار صورت گیرد و در نتیجه، شرکت سهامی صنعتی علاءالدین در ایران در بهمن 1338 با سرمایه پرداختشده 80 میلیون ریال تاسیس و مشغول به کار شد.15 علاءالدین انگلستان نیز استفاده از مارک خود را در ازای 2/2 میلیون ریال واگذار کرد. در سال 1354، این علامت تجاری کاملاً به ایران منتقل شد و بعد از آن، این شرکت استفاده از این علامت تجاری را به مبلغ 4/0 میلیون ریال به افغانستان هم فروخت. با اینکه شرکت علاءالدین محصولات خود را بر اساس استاندارد محصولات خارجی تولید میکرد، ولی تحت مدیریت شرکای خارجی سود خوبی نشان نمیداد
و فقط وقتی توانست از نظر مالی موفق شود که برادران سمراد اکثریت سهام آن را خریداری کردند و اداره آن را بر عهده گرفتند. در سال 1355، این شرکت 90 درصد بازار تجاری تولید بخاری نفتی را در اختیار داشت. علی خسروشاهی سهام خود را تا زمان ملی شدن شرکت حفظ کرد، ولی هیچوقت به سهام چیزی اضافه نکرد و فقط عضو هیات مدیره شرکت بود.16
شروع تولید مواد خوراکی
در سالهای پایانی دهه 1330، کمکم کارخانههایی در ایران دایر شده بودند. از آن جمله میتوان به کارخانه روغننباتی شاهپسند، کارخانه ساخت دارو و لوازم آرایش تولیددارو و کارخانه کانادادرای اشاره کرد. در رشته مواد خوراکی نیز کارخانه بیسکویتسازی ویتانا و آبنبات و تافیسازی داداشزاده در آن سالها تاسیس شده بودند. چشمانداز آینده صنعت کمکم روشنتر میشد. به نظر میرسید خیلی زود تولیدکنندگان داخلی با توجه به گمرک و سود بازرگانی سنگینی که به اجناس وارداتی تعلق میگرفت، قادر خواهند بود اجناس خود را به قیمت بسیار ارزانتری عرضه کنند و سهم عمده بازار را در دست گیرند. در ابتدا، شاید نوع و کیفیت تولیدات آنها قابل رقابت با اجناس خارجی نبود، ولی رفتهرفته تولیدکنندگان داخلی در کار خود واردتر میشدند و میتوانستند اجناس مرغوبتری به بازار عرضه کنند. بنابراین، ظرف مدت کوتاهی محصولات داخلی میتوانستند جانشین قسمتی از محصولاتی شوند که علی خسروشاهی از خارج وارد میکرد. امتیاز دیگر تولیدکنندگان داخلی این بود که محصولات آنها تازه به دست مصرفکننده میرسید، چون لازم نبود مدتی در راه بماند و بنابراین، از نظر طعم نیز برای
مصرفکننده مطبوعتر بود.
در قسمت دارو، مساله رقابت محصولات داخلی جدیتر بود، چرا که اولاً ساخت دارو برخلاف آنچه ممکن است در نگاه اول به نظر رسد، آسانتر از محصولات غذایی بود. در عمل، ساخت دارو عبارت بود از مخلوط کردن مواد اولیه تولید بر اساس فرمولی مشخص و دقیق که معمولاً در شروع کار شرکتی که لیسانس میداد آن را میفروخت. از طرف دیگر، چند شرکت قوی و معتبر تولیدکننده داخلی، مانند داروپخش و تولیددارو، تاسیس شده بودند و از وزارت بهداری میخواستند از صدور پروانه برای داروهایی که مشابه آنها را میساختند خودداری کنند. در این شرایط، دو راه بیشتر پیش روی علی خسروشاهی نبود؛ یا از رشته فعالیتهایی که تا آن موقع انتخاب کرده بود خارج شود یا اینکه به تولید داخلی بپردازد. در این زمان (1336ش/1958م)، حسن خسروشاهی نیز به درخواست پدر تحصیل را رها کرده و به ایران بازگشته بود و شدیداً طرفدار تولید داخلی بود. برای علی خسروشاهی نیز کمک او برای وارد شدن به کار صنعتی نقطه قوتی به حساب میآمد.
حسن خسروشاهی درباره شروع کار تولید میگوید: نمیدانم به چه دلیل ما برای تولید داخلی دنبال این بودیم که یا با یک شرکت معتبر خارجی شریک شویم یا اینکه محصولات یک شرکت خارجی را تحت لیسانس بسازیم. شاید یک دلیل این امر بود که چون فکر میکردیم محصولات دارویی اغلب تحت لیسانس ساخته میشود، محصولات غذایی هم باید همینطور باشد.
از طرف دیگر، علی خسروشاهی با توجه به تجربیاتی که از کارخانه پارچهبافی آذربایجان داشت، مشکلات تولید را به خوبی درک میکرد و میخواست تا حد ممکن نیرویی کمکی در این زمینه داشته باشد. به علاوه، همیشه یکی از مشکلات توسعه صنعت و تجارت در ایران نبود نیروی کار ماهر و باتجربه به تعداد کافی بود و داشتن یک شریک خارجی میتوانست کمکی در این زمینه باشد. در عمل، بعضی مواقع چنین بود، ولی در مواقع دیگر نیروی کار خارجی به جهت عدم آشنایی با محیط ایران نهفقط کمکی نمیکرد، بلکه بر پیشرفت کار اثری منفی میگذاشت.
حسن خسروشاهی میگوید پدرش در تعقیب این رویه و به کمک او با چندین شرکت خارجی در رشتههای گوناگون تماس گرفت و نامهنگاری کرد، ولی از همه آنها جواب رد شنید. پاسخ منفی شرکتهای خارجی چندین علت داشت. اولاً بازار ایران نسبتاً کوچک بود. جمعیت ایران در آن زمان حدود ۱۸ میلیون نفر و سطح درآمد سرانه پایین بود.17 بنابراین، امکانات بازار ایران چندان جالب نبود و مدیران شرکتهایی که با آنها تماس گرفته شد ترجیح میدادند وقت خود را صرف بازارهای بزرگتر کنند. ثانیاً ایران مملکت دورافتادهای بود که همه با آن آشنایی نداشتند و سرمایهگذاری و فرستادن مدیر به آنجا برایشان دور از ذهن بود. ثالثاً شرکتهای خارجی ترجیح میدادند با کسی شریک شوند که تجربهای در کار تولیدی داشته و کارخانهای داشته باشد که بتواند به آنها در بازار تازه و ناآشنا کمک کند، نهاینکه صرفاً به دنبال استفاده از دانش آنها باشد. نمونه آن شرکت پروکتر اند گمبل بود که با شرکت کف قرارداد بسته بود، با اینکه شرکت کف از نظر مالی و مدیریت موسسه بسیار ضعیفی به حساب میآمد.18
بعضی شرکتهای بزرگ، نظیر شرکت بینالمللی یونیلیور، در ایران دفتر تاسیس کرده بودند تا توسعه کارهای آنان و از جمله تاسیس کارخانه در ایران را تعقیب کند. شرکت یونیلیور که یکی از بزرگترین تولیدکنندگان روغننباتی در دنیا بود، درصدد تاسیس یک کارخانه روغننباتی در ایران برآمده بود، ولی وقتی تولیدکنندگان داخلی، نظیر گروه بهشهر خبردار شدند، با کمک مهندس شریفامامی از صدور اجازه تاسیس کارخانه برای یونیلیور جلوگیری کردند. حسن خسروشاهی تعریف میکند که او هم با شخصی با نام ساندرمن، که رییس دفتر یونیلیور در تهران بود، مشغول مذاکره برای جلب نظر او به منظور تاسیس یک کارخانه پودر رختشویی در ایران بود و این مذاکرات را بعد از امضای قرارداد با پروکتر اند گمبل برای توزیع تاید ادامه داد تا از فعالیتهای آنان مطلع باشد و مانع از این شود که یونیلیور با دیگری قرارداد ببندد.
حسن خسروشاهی میگوید: با همه این مشکلات، در نتیجه تماسهایی که گرفته شد، شرکت بوتس موافقت خود را برای اعطای لیسانس کالاهایش برای تولید در شرکت مینو اعلام کرد. قانع کردن آنها برای این کار چندان مشکل نبود، زیرا اولاً ۱۰ سال بود که با علی خسروشاهی کار کرده بودند و او را میشناختند و ثانیاً، کاملاً آشکار بود که هرگاه این کار را نکنند، وزارت بهداری پروانه ورود داروهای آنان را تجدید نخواهد کرد و صادرات قابل توجه خود به ایران را از دست خواهند داد. با این همه، نباید تصور کرد آنها با اشتیاق و میل زیاد با این کار موافقت کردند. اصولاً خارجیها با تردید به برنامههای مرتبط با تولید در ایران نگاه میکردند. بازار ایران در شرکت بوتس تحت نظر شخصی با نام پارکینسون اداره میشد. حسن خسروشاهی تعریف میکند که وقتی زمین کارخانه مینو را خریدیم، روزی پارکینسون را که برای ویزیت هرچند یک بارش در تهران بود به سر زمین بردم تا محل آتی کارخانه را به او نشان بدهم. بعدها در دفتر بوتس در انگلستان گزارش پارکینسون را در این مورد خواندم که نوشته بود این جوان مرا به محلی در وسط صحرا برد و نقطهای را به من نشان داد و گفت ما میخواهیم
کارخانهمان را اینجا بسازیم.
به هر حال، جز بوتس هیچکس حاضر نشد با علی خسروشاهی شریک شود یا اجازه تولید کالا تحت لیسانس بدهد و در نتیجه، او میبایست یا فکر تاسیس کارخانه محصولات غذایی را از سر خارج میکرد یا خود دست به اقدام میزد. علی خسروشاهی نهایتاً تصمیم گرفت شخصاً اقدام کند. حسن خسروشاهی میگوید: درست مشخص نیست اول شرکت صنعتی پارس تاسیس شد یا اینکه اول زمین کارخانه خریداری شد یا اول ماشینآلات سفارش داده شدند. با این حال، وقتی تصمیم گرفته شد این کارها در مدت کوتاهی و یکی بعد از دیگری صورت گرفتند. البته تاسیس شرکت صنعتی پارس یا خرید زمین لازمه تاسیس کارخانه بود، ولی یک قدم غیرقابل برگشت در این جهت نبود و زمین را میشد فروخت یا نگه داشت و شرکت را میشد بیکار گذاشت یا منحل کرد. در حقیقت، قدم غیرقابل برگشت وقتی برداشته میشد که ماشینآلات تولیدی کارخانه سفارش داده میشدند.
علی خسروشاهی کار تولید مواد غذایی را با تولید آبنبات و تافی شروع کرد، اما علت این امر روشن نیست. حسن خسروشاهی در توضیح این مساله میگوید: یادم نیست به چه دلیل ما تصمیم گرفتیم کار تولیدی خود را با تولید آبنبات و تافی شروع کنیم. به خاطر ندارم که این تصمیم نتیجه بررسی بازار بوده باشد. شاید علت این بود که ما آبنبات وارد میکردیم و محصولات داداشزاده مستقیماً با آن رقابت میکرد. ولی این امر تا حدودی در مورد بیسکویت هم صادق بود. شاید تولید آبنبات و تافی از سایر محصولات غذایی که ما وارد میکردیم آسانتر بود و شاید خرید ماشینآلات آن به سرمایه کمتری احتیاج داشت. از نظر بازاریابی شاید بهتر بود که با بیسکویت شروع میکردیم، چون بازار آن بزرگتر بود.
او میافزاید: در یک روز تعطیل، پدرم حسین عالیزاده را که نماینده ماشینآلات هاماک هانزلای آلمان بود به منزلش دعوت کرد و با حضور من و عمویم، جلیل، شروع به سفارش دادن ماشینآلات ساخت این محصولات کرد. در آن زمان، هیچ کدام از ما سه نفر اطلاعات وسیعی درباره نوع ماشینآلاتی که باید بخریم نداشتیم و تا حدود زیادی مجبور بودیم از تولیدکننده یا فروشنده ماشینآلات کسب نظر بکنیم. بعداً جلیل خسروشاهی در آلمان از متخصصان و تولیدکنندگان ماشینآلات و سایر کارخانهداران اطلاعاتی کسب کرد که در خرید ماشینآلات بعدی به کار رفت و با شروع تولید، علی خسروشاهی اطلاعات بیشتر عملی و تئوری به دست آورد. ...عالیزاده نماینده ماشینآلات دیگر و همچنین بعضی مواد بستهبندی، مانند سلوفان و شاید نماینده ماشینآلات روز انگلستان هم بود. از ابتدا رابطه ما با نمایندگان فروش محصولات و ماشینآلات خارجی در ایران چون عالیزاده، رابطه خوبی نبود. زیرا افرادی مانند عالیزاده که نماینده ماشینآلات یا مواد بستهبندی بودند، روی سفارشات کمیسیون میگرفتند و این کمیسیونها طبیعتاً به قیمتهای خرید اضافه میشد. در حالی که معمولاً این نمایندهها نمیتوانستند
سرویسی به خریدار بدهند، زیرا خریداران ماشینآلات، مانند علی خسروشاهی به تدریج به کار وارد میشدند و کمکم بیشتر از نمایندگان فروش درباره محصولات آنها اطلاع داشتند.
به علاوه، هدف این نمایندهها فروش بیشتر ماشینآلات، مواد اولیه و لوازم بستهبندی بود و هر نماینده سعی میکرد محصول خود را به تعداد بیشتری بفروشد. در نتیجه، آنها به شکل طبیعی با فروش به افرادی که در این صنعت نبودند، در هر رشتهای رقیبانی ایجاد میکردند. میتوان گفت منافع نمایندگان فروش ماشینآلات با خریداران در تضاد بود. مضافاً این نمایندگان برای پیشبرد کار خود اطلاعات مربوط به خریداران گوناگون را محرمانه نگاه نمیداشتند. در خصوص علی خسروشاهی، این مشکل وقتی که عالیزاده با دختر داداشزاده، رقیب اصلی علی خسروشاهی در تولید آبنبات و تافی ازدواج کرد، تشدید شد.19 عالیزاده بعدها خودش کارخانه شکلاتسازی شوکومارس را تاسیس کرد.
به علاوه، علی خسروشاهی میتوانست از کمک برادرش، جلیل خسروشاهی، استفاده کند که در هامبورگ تجارتخانه داشت و از موقعیت و اطلاعات بهتری از همه این نمایندهها برخوردار بود. علی خسروشاهی از طریق تجارتخانه جلیل خسروشاهی بعدها بهترین ماشینآلات و مواد اولیه را به قیمتهای مناسب خریداری میکرد.20 به همین سبب، گروه صنعتی مینو همیشه سعی میکرد در حد امکان خریدهای خود را از طریق نمایندهها انجام ندهد و بعدها که قویتر شد، حتی فروشندگان خارجی را وادار میکرد تعهد کنند روی خریدها به این نمایندهها کمیسیون ندهند؛ گرچه هیچوقت معلوم نمیشد فروشندگان راست بگویند و محرمانه کمیسیون ندهند.21
رفتهرفته سیاست علی خسروشاهی چنان شد که از هر کجا ماشین بهتری مییافت میخرید؛ ماشینهای تولید را از آلمان شرقی، آلمان غربی و انگلستان، ماشینهای بستهبندی را از ایتالیا و سوئیس، ماشین پفکنمکی را از آمریکا و ماشین بستهبندی بیسکویت را از فرانسه. رویه کلی شرکت این شد که بهترین ماشینها را برای هر نوع تولید خود خریداری کند و وابسته به یک سازنده خاص نباشد.
حسن خسروشاهی میگوید: به هر حال، ماشینهای ساخت آبنبات و بعضی ماشینهای بستهبندی از هاماک هانزلا و ماشینهای ساخت تافی و ماشینهای بستهبندی آبنبات از جیدی ایتالیا خریداری شدند. بعداً جلیل خسروشاهی هم که ماشین پخت ویفر هبنشترایت را در آلمان دید، یک ماشین کوچک پخت ویفر هم به آنها سفارش داد. جالب اینکه این ماشین پخت ویفر که بدون نقشه سفارش داده شده بود باعث ایجاد یکی از موفقترین و پرسودترین واحدهای تولیدی گروه مینو شد. ماشینهای قسمت داروسازی نیز با نظر بوتس به آنها سفارش داده شدند.
زمین کارخانه به مساحت 90 هزار مترمربع جنب کارخانه علاءالدین خریداری شد. دیوارکشی و ساختمانسازی شروع شد و علی خسروشاهی هر روز بعد از انجام کارهای اداری در دفتر شرکت خوراک، در خیابان فردوسی، بر کار ساختمانسازی نیز نظارت میکرد. مهندس سهراب حسابی، فارغالتحصیل مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران و کارمند سازمان آب منطقه تهران، از جمله اولین مهندسان کارخانه میگوید: «آب کارخانه را نخست از کارخانه علاءالدین گرفتند. کارهای ساختمان کارخانه اولیه را مهندس واسطیزاده، فارغالتحصیل راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران انجام میداد و من کارهای تاسیسات برق را. بعدها زمینهای اطراف را هم خریدند و گسترش دادند تا وضع فعلی.»22 مهندس حسابی میافزاید با وجود مشکلات اداری که کارخانهسازی در آن زمان داشت، «علی خسروشاهی برای انجام کارهایش به هیچکس رو نینداخت. بهرغم اینکه خیلیها را میشناخت، اما کارهایش را خودش میکرد. روزی که میخواست آب و برق برای کارخانه بگیرد، چون من در وزارت آب منطقهای تهران کار میکردم، از من خواست دنبال این کار بروم. حتی برای افزایش زمین هم از من میخواست پیگیری کنم».23 سال 1340 کارهای
ساختمانسازی شروع و سال 1341 تمام شد و کارخانه به بهرهبرداری رسید.
مهندسی آلمانی با نام اشتارکه که با کمک هانزلا و جلیل خسروشاهی استخدام شده بود به تهران آمد تا هم در نصب و راهاندازی ماشینآلات کمک کند و هم طرز کار آنها را به کارگران و تکنسینها یاد دهد.24 بعدها این تاسیسات و ماشینآلات را تکنسینهای ایرانی روانتر کردند.
کارگاه آبنباتسازی
کار تولید نخست از کارگاه آبنباتسازی شروع شد. محرم خندابی، کارگری که در 16 سالگی استخدام شده بود و شبها نزدیک مخازن گلوکز در کارگاه میخوابید، صبح زود دیگهای هانزلا را برای پخت آبنبات آماده میکرد تا به محض ورود کارگران همه چیز آماده تولید باشد. او بعداً مدیر کارگاه تافی و آبنبات شد. محمود اسلامی از دیگر کارگران اصلی کارخانه بود که ابتدا مدیر کارگاه ویفر شد و بعداً مدیر کارگاه بیسکویت. حسن خورشیدی مسوول فنی ماشینها و احمد صندوقچیان نیز استادکار کارگاه شکلات بود. اصغر تحصیلدار مسوول کارهای تحصیلداری و جوزی مسوول نگهداری حسابها بودند. علی خسروشاهی نخست یکی از همشهریهای خود با نام حاجحسن خسروشاهی را، که نسبت دوری هم با او داشت، به مدیریت کارخانه گمارد. کارگران در ماههای اول 15 نفر بیشتر نبودند، اما رفتهرفته و با شروع کارگاه دوم به 30 تا 40 نفر رسیدند.25 محرم خندابی میگوید: «علی خسروشاهی از تاسیس هر کارگاه جدید و استخدام تعداد بیشتری کارگر بسیار لذت میبرد.» 26 شیوه گسترش تولید علی خسروشاهی چنین بود که به محض اینکه تولیدات یک کارگاه بیرون میآمد و سودی حاصل میشد، آن را صرف سرمایهگذاری میکرد و
ماشینآلات دیگری میخرید و خط جدیدی راه میانداخت.
با این همه، شروع اولین تولید بیمشکل نبود. یکی از مشکلات موضوع بستهبندی آبنبات بود. ماشینی، که ماشین گرانی هم بود، خریداری شده بود تا آبنباتهایی مشابه آبنبات لایفسیورز آمریکایی بستهبندی کند. با این حال، در عمل معلوم شد این نوع بستهبندی باب بازار ایران نیست، زیرا قیمت آن گران است. در آن زمان، بچهها که مصرفکننده اصلی و بزرگ آبنبات بودند، آبنبات را دانهای میخریدند و قدرت خرید آبنباتهایی با بستهبندی مشابه لایفسیورز را نداشتند.27
مشکل بعدی این بود که برای بستهبندی آبنباتها بایستی سلوفانهای خوشرنگ با طرحهای متنوع سفارش داده میشد و قرار بود جلیل خسروشاهی این کار را از هامبورگ صورت دهد. اما در این موقع، جلیل در هامبورگ با کامیونی تصادف کرد و ماهها بستری شد. در نتیجه، مدتها طول کشید تا مسوول دیگری برای این سفارشات تعیین و جنس جور شود. البته قاعدتاً میشد مشکل را با یک سفر به ایتالیا و انگلستان و ملاقات با کارخانههای تولید سلوفان حل کرد، ولی در آن زمان علی خسروشاهی چنین نکرد. حسن خسروشاهی دو علت برای این مساله ذکر میکند: پدرم از یک طرف برای صرفهجویی و از طرف دیگر، در نتیجه ترس شدید از مسافرت با هواپیما دست به مسافرت نزد. حسن خسروشاهی اضافه میکند «من نمیدانم که من چرا این کار را انجام ندادم. البته در آن زمان مثل امروز به آسانی مسافرت نمیکردیم.»
بهرغم این مشکلات، اشتارکه آلمانی محصولی ساخت و به بازار عرضه کرد که آبنبات شیری نام گرفت. این محصول بسیار زود مورد پسند مصرفکنندگان قرار گرفت و فروش بسیار خوبی پیدا کرد. اما اشکال کار این بود که بعد از مدتی رقبای شرکت مینو نیز توانستند اجناس مشابهی به بازار عرضه کنند و با اینکه آب نبات شیری با نام مینو28 معروف شده بود، ولی چون به صورت دانهای فروش میرفت و بستهبندی نداشت، برای مصرفکننده تشخیص آن از سایر محصولات مشابه مشکل بود و در آن زمان روی قالب آبنبات شیری مینو فقط یک مارک K وجود داشت. علت گذاشتن این علامت آن بود که وقتی ماشینآلات ساخت سفارش داده میشدند هنوز مارک مینو انتخاب نشده بود، اما به سازنده ماشینآلات گفته شده بود علامت K، حرف اول لاتین نام خسروشاهی، یا شرکت خوراک روی محصولات گذاشته شود. شرکت خوراک مدتی نیز اعلان میکرد آبنبات شیری مینو با علامت K مشخص شده است، ولی در حالی که اکثر مردم سواد نداشتند، این وجه مشخصه لاتین تاثیر چندانی نداشت.
کارگاه داروسازی
همزمان با راه افتادن کارگاه آبنباتسازی، شرکت مینو به دنبال راهاندازی قسمت داروسازی بود. وقتی قرار شد داروهای بوتس تحت لیسانس این شرکت در ایران ساخته شوند، شرکت دکتر داروساز استخدام کرد و او را برای تعلیم به کارخانه بوتس فرستاد. به علاوه، شخصی با نام هیبرت از طرف بوتس به ایران آمد و کارخانه داروسازی را راه انداخت. متاسفانه داروسازی که برای تعلیم نزد بوتس فرستاده شده بود از عهده اداره قسمت داروسازی برنیامد و شرکت مجبور شد شخص دیگری را به جای او بگمارد و این امر مدتی کار را به تاخیر انداخت.
کارگاه تافی
اولین محصول مینو تافی کرهای سهستاره بود. در شروع تولید تافی، شرکت با مشکلات گوناگونی مواجه بود. نخست اینکه قالب تافیهای مینو بزرگتر از قالب تافی رقبا بود و این مشکل بزرگی در فروش پیش آورده بود. علت این بود که مغازهداران تافی را بر اساس وزن میخریدند و دانهای به بچهها میفروختند. بنابراین، هر قدر تعداد تافی در یک کیلو بیشتر بود، سود مغازهدار نیز بیشتر میشد و مغازهداران برای خرید آن راغبتر بودند. حسن خسروشاهی معتقد است «این مطلبی است که شخصی مانند عالیزاده، که فروشنده ماشینآلات بود، بایستی میدانست و به ما میگفت. ولی ظاهراً یا نمیدانست یا به ما نگفت. در حالی که رقبای ما، مانند داداشزاده، به آن کاملاً وارد بودند.» دوم آنکه در اوایل کار تافیهای مینو خیلی کشی بود و به دندان میچسبید و مدتی طول کشید تا این اشکال رفع شود.29 اما به هر حال این مشکلات در طول زمان رفع شدند و تولید تافی که با دو دستگاه شروع شده بود، رفتهرفته افزایش یافت و بعدها تعداد دستگاههای تولید به ۵۰ دستگاه نیز رسید.
تولید ویفر
شرکت مینو در اواخر شهریور ۱۳۴۱ برای اولین بار ویفر را در بازار ایران عرضه کرد. کارگاه ویفرسازی سومین کارگاهی بود که راه میافتاد. چنان که گفته شد، فر ۱۷صفحهای پخت ویفر برحسب تصادف و فقط برای امتحان خریداری شده بود و حتی برای آن ماشین بستهبندی هم سفارش داده نشده بود و محصول به صورت فله در کارتن بستهبندی میشد. مهندس بینز و مهندس حسابی ماشینهای ویفر را نصب کردند و راه انداختند.30 به محض اینکه این محصول به بازار عرضه شد، با استقبال بیسابقه مصرفکنندگان روبهرو شد و کل تولید به فروش رسید. علی خسروشاهی تصمیم گرفت قیمت را بالا ببرد، ولی باز هم کل تولید به فروش رسید. این کار چند باری تکرار شد تا اینکه قیمت آنقدر بالا رفت که فروش متوقف شد. آن وقت قیمت تقلیل داده شد تا بالاخره بین عرضه و تقاضا تعادل برقرار شد.31
تولید ویفر کمکم افزایش یافت و به ۲۰ ماشین ۶۰صفحهای رسید. در ابتدا، ویفر فقط در یک طعم وانیلی تولید میشد، اما رفتهرفته طعمهای متنوعتری تولید شد و این محصول به صورت محصولی ممتاز و پرفروش درآمد و شرکتهای دیگر نیز شروع به تولید آن کردند. از عوامل موفقیت این محصول تولید آن در بستههای زیبای دوریالی و پنجریالی بود که با استقبال مصرفکنندگان، مخصوصاً کودکان، روبهرو بود.32
علی خسروشاهی برای توسعه کارگاههای بعدی ویفر در نیمه دوم سال 1340 تقاضای وامی به مبلغ 50 میلیون ریال از بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران کرد. بانک 60 درصد مبلغ طرح را به مبلغ 30 میلیون ریال بعد از بررسیهای مالی و فنی پرداخت کرد. فریدون علاقبند، کارشناس ارزیابی و نظارت این طرح در بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران میگوید: وقتی برای بررسی از علی خسروشاهی پرسیدم قصد ساخت چه محصولی را دارید، گفت هر چه میخواهید بنویسید. او حاضر نبود نام محصول را اعلام کند، زیرا نمیخواست رقبا از برنامه تولید او مطلع شوند. اما روزی بعد از شروع تولید چند کارتن ویفر برای بانک فرستاد تا محصول نهایی را اعلام کند.33
بعد از این نیز شرکت مینو چند بار برای اجرای طرحهای توسعه خود از بانک توسعه صنعتی و معدنی درخواست کمک کرد، اما اطلاعات کافی درباره جزییات طرح پیشنهادی عرضه نکرد. در گزارش بانک در خصوص شرکت مینو آمده است که «چون قسمتی از عملیات اجرایی هر طرحی قبل از درخواست وام از این بانک انجام میشود، تشخیص اینکه این عملیات واقعاً مربوط به طرح پیشنهادی بوده یا مربوط به طرحهای قبلی است امکانپذیر نبود. و همچنین تعیین میزان وام طبق روشهای معمول بانک امکانپذیر نبود.»34 در کل، گروه صنعتی مینو در تقاضاهای وام خود از بانک توسعه صنعتی حداقل اطلاعات را در اختیار بانک قرار میداد، زیرا میدانست که بر اساس ترکیب هیاتعامل بانک گزارشهایی که تهیه میشد به وزارتخانهها و سازمانهای گوناگون ارسال میشد و ممکن بود به دست رقبا بیفتد، هرچند بانک گزارشهای خود را با مهر محرمانه ارسال میکرد. اما گروه از بهترین مشتریان بانک بود و همیشه به تعهدات خود به موقع عمل میکرد.35 خردجو، مدیرعامل بانک، به مدیریت خسروشاهی معتقد بود و بانک وامها را بدون داشتن اطلاعات کامل تصویب میکرد.36
کارگاه آدامسسازی
از ابتدای تاسیس گروه صنعتی مینو، شرکت قصد داشت وارد بازار آدامس شود، زیرا بازار آدامس بازار بزرگی بود که قسمت عمده آن در دست شرکت سقزسازی ایران، سازنده آدامس خروسنشان بود و اضافه کردن این محصول به محصولات مینو اولاً جنس مینو را جور میکرد و ثانیاً، حجم فروش سازمان فروش را بالا میبرد. از طرف دیگر، آدامس خروسنشان فقط یک محصول داشت که آن را هم عمدهفروشها پخش میکردند. بنابراین، علی و حسن خسروشاهی فکر میکردند به آسانی بتوانند قسمت عمده بازار آن را در دست بگیرند.
مسالهای که مانع از اقدام سریع در این زمینه شد، سوءتفاهم بین قسمت بازاریابی و فروش و قسمت تولید بود. جالب آنکه این سوءتفاهم بین دو سازمان عریض و طویل نبود، بلکه سوءتفاهمی بین دو نفر یعنی علی و حسن خسروشاهی بود که هر روز چند ساعت با هم وقت میگذراندند. علی خسروشاهی میدانست که قسمت عمده تولید و مصرف آدامس در دنیا به صورت سقز بدون پوشش است که آدامس استیک نامیده میشود و مثلاً آدامس ریگلی،37 پرمصرفترین مارک آدامس در دنیا، از این نوع آدامس است. در حالی که آدامس خروسنشان، که بازار ایران را در دست داشت، آدامس دراژه و با پوشش شکر بود. بنابراین، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود محصولی که در بازار ایران عرضه میشود محصول غلطی است و هرگاه آدامس استیک به بازار عرضه شود، بازار را خواهد گرفت. مطلبی که در این میان به آن توجه نشد علت تولید آدامس دراژه در ایران بود. آب و هوای ایران، جز در گیلان و مازندران، خشک است و پوشش شکر روی سقز باعث میشود سقز نرم بماند و خشک نشود. به علاوه، حسن خسروشاهی هم از نظر فروش و بازاریابی کاملاً تاکید نکرده بود که به آدامس دراژه نیاز دارند. این سوءتفاهم و عدم رسیدگی دقیق نتیجه
رشد سریع شرکت، گرفتاری فراوان مدیران شرکت و عدم رشد سازمان مدیریت همگام با رشد حجم تولید و فروش و تنوع اجناس بود.38 در نتیجه این امر، تا مدتی محصولات غلط به بازار عرضه شد. در سال 1344 آدامس بادکنکی به بازار عرضه شد. البته این محصول تا حدودی موفق شد، ولی آدامس بادکنکی دیگر از مد افتاده بود و قسمت کوچکی از بازار را تشکیل میداد. در همان زمان، شرکت مینو یک نوع آدامس استیک هم به بازار عرضه کرد که چون بستهبندی درستی نداشت و شرکت هم با تمام قوا پشت آن نایستاد، موفقیت چندانی پیدا نکرد. در این میان، جلیل خسروشاهی هم محصولی در خارج دیده بود که آدامسی با پوشش آبنبات بود. این محصول هم که با نام «آدامس بوم» به بازار عرضه شد، موفق نشد.
یکی از نمایندگیهای علی خسروشاهی نمایندگی آدامس چیکلتس بود که آدامس معروف آمریکایی و از نوع دراژه بود.39 بین شرکت مینو و شرکت چیکلتس مذاکراتی برای تاسیس شرکت سهامی برای تولید آدامس چیکلتس آغاز شد. حسن خسروشاهی درباره انگیزه و سبب این فکر میگوید: «درست نمیدانم آیا آنها با ما تماس گرفتند یا ما با آنها تماس گرفتیم. ولی به هر حال مذاکراتی با آنها شروع شد و قرار شد با شراکت آنها شرکتی برای تولید آدامس چیکلتس تشکیل شود.» اجازه دولت برای این سرمایهگذاری خارجی لازم بود. این اجازه سرمایهگذار خارجی را قادر میکرد سود خود را با ارز دولتی به خارج از کشور منتقل کند. به علاوه، سرمایه سرمایهگذار خارجی را در مقابل خطر ملی شدن بیمه میکرد. هم شرکت مینو و هم وارنر لمبرت، صاحب آدامس چیکلتس، میدانستند دولت برای ساخت آدامس اجازه سرمایهگذاری خارجی نخواهد داد، زیرا بنا بر طرز فکر آن زمان، اولاً آدامس کالایی ضروری نبود که لازم باشد در داخل کشور با کمک سرمایهگذار خارجی تولید شود و ثانیاً، آدامس در داخل کشور تولید میشد و گرچه اندکی کیفیتش از جنس آدامس چیکلتس بدتر بود، ولی مصرفکننده از محصول داخلی نسبتاً راضی بود. شرکت
وارنر لمبرت با توجه به این وضع تصمیم گرفت در جایگاه سرمایهگذار داخلی در تولید این محصول سرمایهگذاری کند، به این معنی که نه بتواند از ارز دولتی برای انتقال سود خود استفاده کند و نه از بیمه سرمایهگذاری خارجی بهرهمند شود. البته چون در آن موقع ارز فراوان و آزاد بود و هر کس میتوانست هر مقدار ارز بخواهد در بازار آزاد خریداری کند، در حقیقت شرکت وارنر لمبرت چیزی از دست نداده بود.40
این شراکت محقق شد و قرار بود ماشینآلات آن نیز در همان محوطه شرکت صنعتی پارس نصب و این واحد تولیدی در آنجا مستقر شود. حسن خسروشاهی میگوید: «درست به خاطر ندارم، ولی فکر میکنم که ماشینآلات را ما خریده بودیم و قرار شده بود که از همان ماشینآلات شاید با مختصر تغییراتی استفاده شود.» با توجه به این شرایط میتوان نتیجه گرفت هدف از این شراکت گرفتن کمک فنی برای تولید نبود، بلکه هدف این بود که با استفاده از مارک چیکلتس به قدرت محصولی که تولید میشد در بازار افزوده شود. علاوه بر این، انتظار میرفت بشود از معلومات چیکلتس در مدیریت تولید و بازاریابی استفاده کرد. با توجه به سرعت رشد، گروه مینو میتوانست از هر نوع کمکی در رشته مدیریت استفاده کند. مضافاً شرکت وارنر لمبرت محصولات بسیار دیگری در رشته دارویی و لوازم بهداشتی داشت که ممکن بود در آتیه بتوان آنها را در همین موسسه مشترک یا با قرارداد لیسانس به بازار ایران عرضه کرد.
اما از همان شروع کار بین شرکا اختلاف نظر پیدا شد. مسوول این کار در شرکت وارنر لمبرت شخصی بود با نام گراهام که بسیار مغرور و از خودراضی بود. حسن خسروشاهی درباره او میگوید: گراهام گویی خیال میکرد در یکی از مستعمرات امپراتوری بریتانیا مشغول کار است. کسانی هم که از طرف وارنر لمبرت مامور مدیریت تولید شده بودند به وضع ایران آشنا نبودند یا حداقل روش اداره آنها با روش اداره علی خسروشاهی فرق داشت و در نتیجه دامنه اختلافات بالا گرفت. طرفین خیلی زود متوجه شدند این کار به جایی نخواهد رسید و لذا شرکت را منحل کرده و از هم جدا شدند.
با این حال، گروه مینو پروژه تولید آدامس را ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی آدامس دراژهای با نام «شیک» به بازار آورد که ظرف مدت کمی در بازار آدامس ایران رتبه اول را حائز شد.
کارگاه بیسکویت و شکلات
در همین زمان بود که واحدهای تولید بیسکویت و شکلات نیز تاسیس شدند. واحد تولید بیسکویت از بدو تاسیس با خرید دو فر بزرگ از شرکت بیکر پرکینز انگلستان راهاندازی شد که از نظر ظرفیت تولید بزرگترین واحد تولید بیسکویت در ایران بود، ولی چند سالی طول کشید تا مینو به پرفروشترین تولیدکننده بیسکویت در ایران تبدیل شود.41
واحد تولید شکلات هم با تولید شکلاتی با مارک مینو آغاز به کار کرد و رفتهرفته با اضافه کردن دو محصول با نامهای کیتکت و اسمارتیز، تحت لیسانس شرکت راونتری ماکینتاش انگلستان، مقام اول را از نظر تولید و فروش شکلات در ایران کسب کرد. باید ذکر شود قانع کردن نستله به اینکه اجازه دهد نماینده انحصاری او در ایران اجناس یک شرکت شکلاتساز رقیب را در ایران تولید کند کار آسانی نبود. ولی بالاخره نستله متوجه شد جنسی که با کیتکت و اسمارتیز رقابت کند، ندارد و شاید به همین جهت در ۱۹۸۸ شرکت راونتری ماکینتاش را خرید. به نظر میرسد بعدها فکر نوعی همکاری بینالمللی سهجانبه با توسعه این کارگاهها در علی خسروشاهی تقویت شد، به نحوی که در آخر سال ۱۹۷۸م/1357ش به سوئیس سفر کرد و در آنجا مذاکرات سهجانبهای بین راونتری ماکینتاش، نستله و علی خسروشاهی برای پروژه مشترکی به منظور تولید شکلات در ایران صورت گرفت. این سفر و غیبت خسروشاهی از ایران در آن زمان بعدها به منزله یکی از حربهها برای توجیه ملی کردن گروه صنعتی مینو به کار رفت.42 این نوع طرز فکر علی خسروشاهی منحصر به این مورد نبود. برای مثال، بعد از اینکه علی خسروشاهی به نمایندگی
اورآل در ایران منصوب شد، نستله ۲۵ درصد سهام اورآل را خرید و حق دارد که از سال ۲۰۱۴ به بعد برای خرید بقیه سهام آن پیشنهاد بدهد. همچنین گفتیم که حدود ۱۴ سال بعد از اینکه خسروشاهی شروع به تولید محصولاتی تحت لیسانس راونتری ماکینتاش کرد، نستله این شرکت را خرید. این موضوعات نشان میدهد طرز فکر علی خسروشاهی مشابه مدیران شرکتهای بزرگی نظیر نستله بود، ولی او قدری جلوتر به فکر میافتاد و عمل میکرد.
کارگاه پفکنمکی
علی خسروشاهی در سفرهایش به خارج مرتب در نمایشگاهها و مغازهها نمونه اجناس متفاوت را جمع میکرد و میچشید. در یکی از این امتحانات به محصولی برخورد که بعدها در ایران با نام پفکنمکی به بازار عرضه شد. جنسی که علی خسروشاهی به آن برخورد کرده بود محصول شرکت آمریکایی بئاتریس فودز بود. هرکس این محصول را چشید از آن خوشش آمد و لذا، بلافاصله با تولیدکننده محصول تماس گرفته شد تا محصول تحت لیسانس آنها ساخته شود. مذاکرات صورت گرفت و قرارداد لازم امضا شد. جالب این بود که شرکت بئاتریس به جای خواستن درصدی از فروش برای حق لیسانس، ماشینآلات ساخت پفکنمکی را به نام «اکسترودر» به گروه صنعتی مینو اجاره میداد و بدین ترتیب حق لیسانس خود را دریافت میکرد.43 حسن خسروشاهی درباره نامگذاری این محصول میگوید: در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری میرفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقه من بود. محصولی هم که قرار بود ساخته شود خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود من تصمیم گرفتم اسم آن را پفکنمکی بگذارم و با عجله زیاد و برای اینکه مبادا دیگری اسم مشابهی ثبت کند این اسم را ثبت کردم.
بعد از امضای قرارداد، فوراً ترتیب مقدمات تولید داده شده، پفکنمکی به بازار عرضه شد. این محصول یکی از موفقترین و پرسودترین محصولات مینو شد. پفکنمکی به قدری موفق شده بود که در سال 1356، شرکت مینو درصدد بود واحدهایی برای تولید آن در شهرستانهایی مانند اهواز و در شیخنشینهای خلیج فارس و عربستان سعودی تاسیس کند تا هم جنس تازهتر به دست مصرفکننده برسد و هم در هزینه حمل و نقل این جنس بسیار حجیم صرفهجویی شود. البته امتیاز تولید این محصول در کشورهای خارجی این بود که اگر روی واردات این جنس گمرک وضع میشد، حقوق گمرکی شامل تولیدات داخلی نبود.
کارگاه تولید مواد بستهبندی
در جنب واحدهای تولیدی، واحدی برای چاپ مواد بستهبندی مانند سلوفان و جعبه نیز تاسیس شد که تقریباً تمام احتیاج شرکت را در این زمینه تامین میکرد.44 در این رشته، این فکر مطرح بود که کارخانهای برای تولید ورق آلومینیوم بستهبندی تاسیس شود. حسن خسروشاهی در این باره میگوید: یک روز صبح، قبل از اینکه از منزل خارج شوم، تلفن زنگ زد و منشی آقای هوشنگ انصاری، وزیر وقت اقتصاد، اظهار داشت که منتظر باشید تا چند دقیقه دیگر آقای وزیر میخواهد با شما صحبت کند. من هم مضطربانه منتظر شدم. چون این اولینباری بود که آقای وزیر اقتصاد به منزل من تلفن کرده بود. چند دقیقه بعد تلفن مجدداً زنگ زد و آقای وزیر گفت شنیدهام شما تقاضای اجازه برای یک واحد ساخت آلومینیوم برای بستهبندی کردهاید. گفتم همینطور است. آقای وزیر گفت خواهشمندم شما از این اجازه صرف نظر کنید، من در جای دیگر جبران میکنم. حقیقت قضیه این بود که بر اساس مطالعاتی که کرده بودیم، گرچه هنوز میخواستیم این واحد را تاسیس کنیم، خیلی هم مشتاق به این کار نبودیم. این موضوع با موضوع تاسیس کارخانه بیسکویت فرق داشت. در آن مورد، بیسکویت به جوریت جنس ما اضافه میکرد و سازمان فروش
ما را تقویت میکرد، در حالی که اگر ما آلومینیوم بستهبندی را خودمان میساختیم یا میخریدیم چندان تفاوتی نمیکرد. مخصوصاً که مطالعات نشان میداد این کار سود فوقالعاده ای ندارد. به علاوه، مشکل میتوانستیم حرف آقای وزیر اقتصاد را صراحتاً رد کنیم، زیرا بالاخره صدور اجازه کارخانه در دست ایشان بود و لذا قبول کردیم. بعداً معلوم شد که دفتر شاهزاده شمس تقاضای اجازه این کار را کرده و وزارتخانه تصمیم گرفته است پروانه را به ایشان بدهد. شمس این کارخانه را تاسیس کرد و تا جایی که میدانم قیمت تمام شده کارخانه ایشان چندین برابر قیمت برآوردی ما بود. معلوم نیست که آیا این کارخانه هرگز به کار افتاد یا خیر.45
توسعه مکانی شرکت: ساختمان شرکت خوراک
در نتیجه تاسیس کارگاههای متعدد، زمین خریداریشده برای کارخانهها دیگر جایی برای توسعه نداشت. لذا قطعه زمین دیگری به مساحت 120 هزار مترمربع در نزدیکی زمین اولی خریداری شد. در بین این زمین و زمین اولی کارخانه اتوبوسسازی شرکت سهامی اتوبوسسازان قرار داشت و در نتیجه دو زمین به هم متصل نمیشدند. با زحمت زیاد و پرداخت مبلغی به وزارت راه شرکت اجازه گرفت تونلی در حریم اتوبان بسازد و ارتباطی بین دو قطعه زمین به وجود بیاورد.46
در این زمین چند پروژه دیگر پیاده شد. اداره مرکزی شرکت خوراک در خیابان فردوسی و خیابان کوشک دیگر گنجایش کادر مرکزی فروش، تبلیغات، امور مالی و قسمت کامپیوتر آن را نداشت و لذا ساختمان جدیدی برای این سازمانها در زمین جدید ساخته شد. قسمت مدیریت تولید و دفتر علی خسروشاهی کماکان در زمین قبلی پشت کارگاهها باقی ماند.
توسعه کارگاه دارو و لوازم آرایش
پروژه دیگری که اجرا شد ساخت یک واحد جدید تولید دارو و لوازم آرایش بود. واحد داروسازی که قبلاً تاسیس شده بود برای تولید داروهای بوتس و سیرل بود.47 مدتها بود که گروه صنعتی مینو در فکر این بود که وارد کار لوازم آرایش بشود. از یک طرف، ساخت و فروش لوازم آرایش کار پرنفعی به نظر میآمد و از طرف دیگر، سازمان توزیع و بازاریابی گروه میتوانست از عهده توزیع و فروش این اجناس برآید. به علاوه، شرکت تولیددارو وارد این صنعت شده و بسیار موفق بود و حال با مشاهده موفقیت گروه مینو در صنایع غذایی وارد صنعت صنایع غذایی شده بود و به این جهت، علی خسروشاهی همواره به دنبال فرصتی بود که وارد رشته لوازم آرایش شود. برای وارد شدن به این کار، شراکت با یک موسسه معتبر خارجی یا داشتن قرارداد لیسانس با چنین موسسهای لازم بود. مکاتباتی با اورآل، بزرگترین سازنده لوازم آرایش در دنیا، صورت گرفت. ولی اورآل جواب داده بود که نماینده دارد و نمیتواند در خصوص محصولات اورآل با گروه مینو وارد مذاکره بشود، ولی حاضر است درباره یکی از مارکهای درجه دوم خود با نام ویشی مذاکره کند.48 در حالی که این مذاکرات در جریان بود، ناگهان اخباری در روزنامهها منتشر
شد مبنی بر اینکه نماینده اورآل در یک تقلب گمرکی و ارزی دست داشته است. در نتیجه این امر، اورآل تصمیم گرفت با گروه مینو در خصوص نمایندگی فروش محصولات مارک اورآل وارد مذاکره شود. قرارداد ظرف مدت کوتاهی به امضا رسید و بعدا تولید و فروش محصولات مارک لانکوم هم به آن اضافه شد.
به این علل، واحد داروسازی توسعه یافت تا از عهده تولید محصولات اورآل و لانکوم هم بر بیاید. ولی فروش محصولات آرایشی به سرعت رو به افزایش بود و معلوم بود که طولی نخواهد کشید که واحد داروسازی موجود جوابگوی تقاضا نباشد. از طرف دیگر، شرکت قراردادی با شرکت ساندوز سوئیس برای تولید محصولات دارویی آنها بسته بود و همچنین قراردادی با شرکت سیرل آمریکا برای تولید بعضی از محصولات آنها منعقد کرده بود و اگر قرار بود این قراردادها اجرا شوند، واحد قدیم داروسازی به هیچوجه قادر به تولید کافی نبود و لذا تصمیم گرفته شد تا یک واحد جدید داروسازی با ظرفیت کافی ساخته شود. نماینده ساندوز در ایران دکتر قاضیزاده بود. دکتر قاضیزاده از داروفروشان قدیمی بود. تشکیلاتی نداشت، ولی داروها را میشناخت و با بعضی از اطبای بانفوذ که دیگر اطبا از نسخههای آنان تقلید میکردند مربوط بود. به علاوه، ساندوز در مقام یکی از چهار شرکت معتبر داروسازی سوئیسی در ایران سابقه و حسن شهرت داشت. بر این اساس، دکتر قاضیزاده اجناس ساندوز را وارد میکرد و توسط عمدهفروشیها میفروخت. ولی وضع عوض شده بود. دیر یا زود لازم بود که اغلب اجناس در ایران ساخته شود و روش
توزیع و تبلیغ هم در حال تغییر بود. ظاهراً دکتر قاضیزاده حاضر به پذیرش الزامی این تغییرات نبود و لذا ساندوز به دنبال این بود که نماینده دیگری پیدا کند و در این راه با گروه صنعتی مینو تماس گرفت. علت انتخاب گروه مینو شاید این بود که مینو نماینده نستله، بزرگترین شرکت سوئیس، بود و این خود میتوانست بهترین معرفی باشد. تغییر نماینده کار آسانی نبود. قانوناً و بر اساس قراردادها، شرکتها میتوانستند با اخطار سهماهه، ششماهه و بعضی اوقات یکساله قرارداد را لغو کنند، ولی رویه غیررسمی وزارت بهداری ایران بر این بود که انتقال نمایندگی باید با موافقت نماینده قبلی باشد. در این خصوص نیز نماینده قبلی به هیچوجه حاضر به موافقت نبود. بالاخره پس از کشمکشهای طولانی انتقال نمایندگی صورت گرفت.49 بعد از انتقال، طرح ساختمان واحد جدید داروسازی بر اساس مدرنترین واحدهای ساخت آن زمان توسط شرکت ساندوز تهیه و در اسرع وقت در تهران پیاده شد.
با افزایش فروش و موفقیت روزافزون پفکنمکی، لازم بود که واحد تولید این محصول توسعه پیدا کند و لذا این واحد نیز به زمین جدید منتقل شد. همچنین، انبارهای جدیدی برای توزیع محصولات و یک سالن غذاخوری جدید هم برای کارکنانی که در زمین جدید کار میکردند ساخته شد.
ایجاد این واحدهای تولیدی و فراهم آوردن زیربنای صنعتی در مجموعه گروه صنعتی مینو در تهران حاصل تلاشهای فشردهای در یک دهه بود. دهه 1340 نه فقط دهه طلایی اقتصاد ایران،50 بلکه دهه طلایی شرکت صنعتی مینو نیز بود. این روند ادامه یافت و تولید شرکت از 25260 تن انواع تولیدات در سال 1353 به 38950 تن در 11ماهه 1356 رسید. گزارش کارشناسان بانک توسعه صنعتی و معدنی حاکی از آن بود که آنها میتوانند تا پایان سال 1356 تولید را به روزی 200 تن برسانند.51
تاسیس کارخانه خرمدره
سیاست دولت در دهههای 1340 و 1350 بر این اساس بود که حتیالامکان از تمرکز صنایع در تهران جلوگیری کند. دلیل اتخاذ این سیاست آن بود که به نظر میرسید تهران ظرفیت جمعیت بیشتر را ندارد. مخصوصاً که مقدار آب آن محدود برآورد میشد و ازدیاد جمعیت باعث آلودگی هوا و تراکم بیشتر ترافیک میبود. به علاوه، علتی نداشت که فقط تهران از مزایای صنعتی شدن کشور بهرهمند شود. بر اساس این سیاست، دولت پنج سال معافیت مالیاتی برای واحدهای تولیدی قائل شده بود که در خارج از شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران تاسیس میشدند.52 ظاهراً اعطای این امتیاز کافی نبود و باز هم صاحبان صنایع ترجیح میدادند کارخانهها را در تهران مستقر کنند. به نظر حسن خسروشاهی علت این امر واضح بود. «در تهران زمینها قباله داشتند و میشد زمین را با حدود مشخص خرید، در حالی که در شهرستانها زمین قبالهدار مشکل پیدا میشد. به علاوه، در تهران اغلب سرویسها مانند آب و برق و تلفن کم و بیش موجود بود، در حالی که وضع در شهرستانها اینگونه نبود.» ولی از همه مهمتر موضوع موجود بودن نیروی انسانی متخصص و حداقل آشنا به فرهنگ تولید کارخانهای بود. این نوع نیروی انسانی در خارج از تهران
کمیاب بود. علاوه بر این، انتقال متخصصان به خارج از تهران مشکل بود، زیرا این متخصصان اغلب به سبب عدم دسترسی فرزندانشان به مدرسه خوب در شهرستانها کار در تهران را ترجیح میدادند.53 علت دیگری که باعث میشد کارخانهها خیلی مایل به استقرار در خارج از مرکز نباشند، این بود که بزرگترین بازار ایران شهر تهران بود و اقلاً بعضی از صنایع ترجیح میدادند در نزدیکی این بازار مستقر شوند. وزارت اقتصاد و بعداً وزارت صنایع با همکاری بانک توسعه صنعتی برای رفع این اشکالات تصمیم گرفتند چند شهر صنعتی در خارج از تهران ایجاد کنند.54 ایده این بود که در این شهرها زمین با سرویسهای لازم برای صنایع فراهم شود. این کار بخشی از مشکلات را حل میکرد، ولی مشکل نبود کارشناسان متخصص و اکراه آنها از انتقال به این شهرها حل نمیشد. حسن خسروشاهی میگوید: «مساله جدیدی که در نتیجه تاسیس شهرهای صنعتی پیش میآمد این بود که چون تعدادی کارخانه در یک محوطه نسبتاً کوچک قرار داشتند، رقابت شدیدی بین آنها برای جلب نیروی کار پدید میآمد که باعث بالا رفتن غیرموجه دستمزدها میشد.»
در ضمن، در موارد زیادی سرویسهای لازم فقط روی کاغذ فراهم میشدند و در حالی که قیمت سرویس به حساب کارخانه گذاشته میشد، از خود سرویس خبری نبود. به هر حال، علاوه بر فراهم کردن انگیزههای گوناگون و کوشش برای تسهیل تاسیس کارخانه در خارج از تهران، وزارت اقتصاد و بعدها وزارت صنایع تصمیم گرفتند مگر در موارد خاص از صدور اجازه ایجاد کارخانه جدید در تهران خودداری کنند. این سیاست گاه در نتیجه اعمال نفوذ بعضی افراد ذینفوذ اجرا نمیشد.55
کارخانجات گروه صنعتی مینو نیز از این قاعده مستثنی نبودند و چون گروه دائم در حال توسعه بود، بنابراین چارهای نبود جز اینکه تاسیسات جدیدی در خارج از تهران پدید آید. سوال مهم این بود که این تاسیسات در کجا ایجاد شود. عقیده مهندسان این بود که خوب است این تاسیسات در یکی از شهرهای صنعتی باشد، ولی علی خسروشاهی با این عقیده موافق نبود. او میخواست این تاسیسات در زمینی وسیع، در محلی باصفا و دور از دیگر صنایع باشد. پس از جستوجوی فراوان، زمین مناسبی با وسعت کافی در خرمدره پیدا شد. یکی از عللی که این زمین انتخاب شد آن بود که این زمین قباله داشت و طبق قانون اصلاحات ارضی در سال 1341 از صاحب آن گرفته شده بود و به سردار جاف واگذار شده بود. بنا بر روایت حسن خسروشاهی، علی خسروشاهی چون زمین را غصبی میدانست لازم دید که از صاحب قبلی آن حلیت بطلبد. در ملاقاتی که علی خسروشاهی با مالک قبلی داشت، آن شخص گفت دنیا را ببین. زمین مرا به زور میگیرند میدهند به سردار جاف که او به شما بفروشد. معلوم نیست من چه عیبی دارم که خودم نمیتوانم این کار را انجام دهم. ولی به هر حال رضایت داد و گروه صنعتی مینو این زمین را در سال ۱۳۵۲ خرید.
خرمدره، از توابع شهرستان زنجان، در فاصله 250 کیلومتری غرب تهران قرار دارد. مسیری پرخطر و راهی که به سبب عبور و مرور ماشینهای سنگین بدان قتلگاه نیز میگفتند.56 انگیزه سرمایهگذاری در خرمدره به غیر از رقابت و صنعتگستری و راه بدون بازگشتی که علی خسروشاهی انتخاب کرده بود، معافیت مالیاتی نیز بود. به علاوه، خرمدره شرایط آب و هوایی خنک و متناسب با تولیدات و محصولات غذایی داشت و تا حدی هزینههای سردخانهای را کاهش میداد. خرمدره به سبب وزش بادهایی که از قسمتهای شمالی آن میآید، دارای تابستانهایی با آب و هوای معتدل و خنک و زمستانهای بسیار سرد بود. همچنین، در جاده ترانزیت اروپا به تهران واقع شده بود.57
بعد از احداث کارخانه خرمدره قیمت زمینها بالا رفت و خرمدره که قریهای بیش نبود به شهری تبدیل شد. مهندس ابوطالبی میگوید: خرمدره دهی تابع شهرستان ابهر، در پنج کیلومتریاش بود. وقتی مینو پیشرفت کرد، شهرتش از ابهر بیشتر شد. مینو تحول بزرگی برای آنجا بود. در استخدام نیروی کار اولویت با جمعیت جویای کار در خرمدره بود. نیروی کار لازم برای کارخانه علی خسروشاهی از کارگران محلی تامین شد و این کارگران مشکلات تهران را برای رفت و آمد به کارخانه نداشتند. اما نیروی کار کافی نبود. از دهات خرمدره نیرو میگرفتیم. به زودی میزان بیکاری در جمعیت جویای کار در حد صفر شده بود. کارخانه آنها را جذب میکرد، آموزش میداد و مشغول کار میشدند. چون نیروی کار در روستاهای نزدیک کم بود، از روستاهای به فاصله 25 تا 30 کیلومتر نیز برای استخدام مراجعه میکردند. با این وجود، جذب نیرو، به ویژه در زمستانها، مشکل بود. برای جذب نیروی انسانی به امامان مساجد هم برای تبلیغ متوسل میشدیم. با این وجود، تعدادی نیز از تهران استخدام شده بودند. به این دلیل شرکت مجبور به خانهسازی در اطراف کارخانه شد تا آن منطقه جای زندگی شود...کارخانه در 1354 به
بهرهبرداری رسید و در فاصله کمتر از چهار سال تولید آن به 180 تن رسید. به عبارت دیگر، اگر آب را، که یک ماده افزوده است کنار بگذاریم، روزانه 130 الی 140 تن ماده اولیه وارد کارخانه و حدود 300 تن جنس وارد و خارج میشد، به نحوی که شرکتهای حمل و نقل منطقه از عهدهاش بر نمیآمدند. روزانه حدود 100 کامیون برای ورود و خروج به کار گرفته میشد. مشکل حمل و نقل کالا و کمبود کامیون در منطقه، به اضافه مشکلات رفت و آمد و مناسب نبودن جاده برای حجم بالای تردد کامیونها تلاش ویژهای میطلبید. درصدد بودیم تا از ایستگاه راهآهن خرمدره یک خط ریل ویژه به محل کارخانه کشیده شود که به جایی نرسید. مشکلات زیادی در راه حمل و نقل مواد اولیه و جنس تمامشده و آمد و رفت کارگران وجود داشت که در نتیجه دخالت ژاندارمری، که صرفاً هدف آن اخاذی بود، تشدید میشد و مراجعه شرکت به ارتشبد قرهباغی برای رفع مزاحمت ژاندارمری بدون نتیجه بود. افرادی که دائماً بین خرمدره و تهران در رفت و آمد بودند، از جمله علی خسروشاهی، دائماً مواجه با خطرات زیادی بودند و تصادفات متعددی در این جاده برای کارکنان شرکت رخ داد.
بنای ساختمانهای اداری و کارگاههای کارخانه خرمدره در زمینی به مساحت 52 هکتار واقع در ضلع شمالی جاده ترانزیت شروع شد. علاوه بر این، علی خسروشاهی موسسه خیریه مینو را نیز در آنجا تاسیس کرد و مشغول ساختن بیمارستان مدرن و مجهزی در خرمدره شد. مهندس غفوری ناظر ساختمانها بود که بر ساخت کارهای سوله و ساختمانسازی نیز نظارت میکرد. محمدتقی شالچی نیز امور اداری کارخانه را بر عهده داشت و پرداخت حقوق و سایر پرداختها را انجام میداد. ساخت خانههای سازمانی کارخانه نیز همزمان شروع شد. به سبب نیاز به نیروی متخصص و مشکل رفت و آمد ساختمانهای مسکونی شهرک به سرعت احداث شدند. هرچند خانههای سازمانی تاثیر چندانی بر جذب نیروهای متخصص، مهندسان و کارمندان داشت، زندگی در آن خانهها چندان راحت هم نبود. در قسمت اصلی کارخانه، غیر از چند ساختمان سوله که بعدها تبدیل به کارگاه شدند، همه زمینهای کارخانه یونجهزار بود که محصول آنها به دامداران محلی فروخته میشد. یکی از مسائلی که علی خسروشاهی توصیه میکرد، کاشتن درخت دورتادور زمینهای کارخانه بود. این درختها همانند سدی نفوذ بادهای شدید را کم میکردند. از استادان دانشکده کشاورزی دانشگاه
تهران در کرج نیز که دکترای باغبانی داشتند برای مشاوره باغبانی استفاده شد. در 1353، دیگر خرمدره به مثابه یکی از چهار شرکت گروه صنعتی مینو در کنار شرکت صنعتی پارس، شرکت خوراک و شرکت صادراتی پرسویس مطرح شده بود و نام «مینو خرمدره» گرفت. افزودن این نام بعد از چاپ آگهی استخدامی اتفاق افتاد که در آن، آدرس کارخانه را شهرستان ابهر نوشته بودند. در این آگهی عبارت «شهرستان ابهر، شرکت مینو» در جای نشانی درج شده بود. وقتی مسوولان اداری خرمدره این آگهی را دیدند، به شدت ناراحت شدند. این مساله با اعتراض مسوولان شهر خرمدره روبهرو شد و از آن به بعد، کلمه خرمدره به نام مینو اضافه شد.58
علی خسروشاهی اصرار فراوانی داشت که هرچه زودتر تولید کارخانه مینو خرمدره شروع شود. در سال 1354، در حالی که هنوز ساختمانسازی نیمهکاره بود، تولید شروع شد. برنامه علی خسروشاهی این بود که با آماده شدن هر کارگاه، تولید آن شروع شود. ابوطالبی میگوید: وقتی در سال 1354 استخدام شدم، کارگاه بیسکویت در حال نصب ماشینآلات بود...یادم هست پرسنل آنجا نتوانسته بودند با متخصصان انگلیسی که مشغول نصب ماشینآلات بودند کار کنند و من وظیفه تعامل با آنها را برعهده گرفتم...ما اختلافمان این بود که ما میخواستیم انگلیسیها همه نیروهای خودشان را برای راهاندازی بیاورند و به پرسنل ما هم آموزش دهند. اما تکنسینهای انگلیسی تمایل داشتند با هموطن خودشان کار کنند. اما کار تولید با جدیت به پیش میرفت.59
اولین دستگاههایی که از تهران به خرمدره انتقال داده شدند، دستگاههای پفکنمکی بودند و بدین ترتیب، تولید در مینو خرمدره با محصول پفکنمکی شروع شد که محبوبترین محصول مینو بود. پس از آن و با انتقال ماشینآلات، تولید آبنبات و تافی نیز در آنجا شروع شد. بعد از آن، خطوط تولید بیسکویت خرمدره به بزرگترین خطوط تولید بیسکویت در دنیا بدل شد که قادر به تولید انواع و اقسام بیسکویت بود. خطوط تولید بیسکویت را شرکت بیکرپرکینز (Baker Perkins) در سالهای 1355 و 1356 نصب و راهاندازی کرد. برای بیسکویت چهار فر یا خط تولید نصب شد. حسن خسروشاهی میگوید: در موقعی که این فرها سفارش داده شد، ظرفیت آنها به مراتب بیشتر از مصرف بازار بود. ولی برنامه تغذیه رایگان مدارس به داد ما رسید و تا زمانی که مصرف بازار آزاد تدریجاً بالا برود، قسمتی از اضافه تولید را جذب کرد. در این مورد فرصتی برای شرکت ایجاد شد و ما چون وسیله داشتیم توانستیم از این فرصت استفاده کنیم.
از محصولاتی که در خرمدره تولید میشد، یکی هم بیسکویت دایجستیو بود که تحت لیسانس شرکت یونایتد بیسکویت انگلستان ساخته میشد. در این بیسکویت باید سبوس خاصی از گندم به طرز ویژهای مصرف میشد. از محصولات دیگر کیک اسفنجی پمپم بود که برای تغذیه مدارس تولید میشد. تولید و راهاندازی خط کیک پمپم در مدت دو ماه انجام شد.60 با اینکه در آن زمان مساله شیر دامی وقت زیادی را از علی و حسن خسروشاهی به خود اختصاص داده بود، فعالیتهای کارخانه خرمدره در 1355 توسعه یافت و با استخدام افراد جدید کادر سرپرستی آن تقویت شد. به همین منظور، آگهیهای استخدام کارخانه در روزنامههای عصر تهران مرتب به چاپ میرسید.61
با گستردهتر شدن بازار مصرف تولیدکنندگان بیشتری نیز به بازار وارد میشدند. علی خسروشاهی ضمن توسعه تولید ناچار بود موقعیت رقابتی خود را نیز بهبود بخشد تا هم سهم خود را در بازار حفظ کند و هم سهم بیشتری از بازار رو به گسترش آن روز را داشته باشد. کاری که روز به روز سختتر میشد. محرم خندایی، که مدتی برای کمک به راهاندازی ماشینها در خرمدره بود، میگوید: کارخانهای بود به نام توتیا در شهرستان خوی، متعلق به حاج طرخانی. آن کارخانه در حال نصب یک خط آبنبات شفاف بود که مینو آن را به نام بلوره به بازار آورد. ما مشغول راهاندازی خط بلوره در خرمدره بودیم. آقای خسروشاهی میپرسید چقدر مانده کار تمام شود. میگفتیم یک مقدار مانده. میگفت سریعتر کار کنید تمام شود، چون اگر خوی دستگاهش را راه بیندازد و محصولش زودتر به بازار برود، در این محصول برنده میشود. ما باید قبل از آنها به بازار برویم. او از همه رقبا اطلاعات داشت. با همان خامی جوانی خودم به او گفتم که حالا اگر او راه هم بیندازد چه کار میتواند بکند؟ علی خسروشاهی در حالی که دستش را پشتش گره کرده بود به من گفت: هر بیشه گمان مبر که خالی است / شاید که پلنگ خفته
باشد
بعد ادامه داد سعی کن این کار زودتر تمام بشود. میگفت کار را باید بکنی تا کار جلو برود. بعد گفت اگر ما روزی زمین بخوریم، دیگر نمیتوانیم بلند شویم. گفت میدانی منظورم چیست؟ گفتم نه. گفت یعنی اینکه اگر زمین بخوریم با 10 میلیون و 100 میلیون تومان کار ما درست نمیشود. الان میفهمم که منظورش این بود که وقتی شرکتی بزرگ شود بسیار باید مواظب باشد.62
در سال 1358، کارخانه خرمدره در حقیقت به شکل پارکی صنعتی درآمده بود که منطقه مسکونی و سایر امکانات زندگی را در اختیار کارگران و کارمندان خود گذاشته و به توسعه منطقه کمک بسیاری کرده بود. مهندس ابوطالبی میگوید: «در سال 1355 کارخانه 200 نفر پرسنل داشت.»63 در حالی که در شرح خلاصه وضعیت این کارخانه آمده است که در سال 1358 تعداد کارگران به 1900 نفر و تعداد کارمندان، تکنسینها و مهندسان نیز به 200 نفر رسیده بود.64 به علاوه، برنامههای دیگری نیز برای بهبود زندگی کارکنان و اهالی منطقه در دست اقدام بود. برای مثال، علی خسروشاهی در آخرین روزهای حضورش در ایران پساندازش را در اختیار مهندس غفوری قرار داد تا پروژه نیمهکاره بیمارستان خرمدره را نیز به پایان برساند.65 در یک جمله میتوان ادعا کرد که ساخت و توسعه مجموعه صنعتی مینو در خرمدره حاصل آتیهنگری، بزرگبینی و پشتکار شبانهروزی علی خسروشاهی بود.
قدرت مالی
یکی از امتیازات مهم گروه صنعتی مینو قدرت مالی آن بود. گروه صنعتی مینو توجه دقیقی به گردش نقدینگی شرکت میکرد و مراقب بود عملیات گروه حداکثر احتیاجات نقدی شرکت را تامین کند. گروه صنعتی مینو در این زمینه از امتیازاتی برخوردار بود. اولاً قسمت مهمی از مواد اولیه عبارت بودند از آرد، شکر و روغننباتی که در داخل کشور تولید میشدند یا در داخل کشور موجود بودند و روزانه یا حداکثر هر دو سه روز یک بار تحویل انبار کارخانه میشدند. بنابراین، لزومی نداشت که سرمایه زیادی برای انبار این مواد به کار رود. ثانیاً سازمان فروش مرتباً به دنبال وصول مطالبات شرکت بود و کوشش میکرد حاصل فروشها در کوتاهترین مدت به حساب شرکت واریز شود. در این خصوص فروش مستقیم به خردهفروشها کمک مهمی به وصول مطالبات در کوتاهمدت بود، زیرا عمدهفروشها انتظار داشتند تا علاوه بر گرفتن تخفیف بیشتر مدت پرداخت را طولانیتر کنند.66 علاوه بر اینها، ظاهراً وضع صنعتی که مینو در آن فعالیت میکرد طوری بود که نسبت سرمایهگذاری به فروش نسبتاً پایین بود؛ بدین مفهوم که هر واحد سرمایهگذاری از بعضی صنایع دیگر فروش بیشتری داشت. حسن خسروشاهی در این خصوص میگوید: «به
یاد دارم که با پدرم صحبت تاسیس کارخانهای برای تولید گلوکز میکردیم و او چندان مایل به این کار نبود، زیرا نسبت سرمایهگذاری به فروش در آن صنعت بالا بود.» در نتیجه این گردش نقدینگی سریع، قسمت مهمی از احتیاجات مالی گروه از طریق عملیات جاری شرکت تامین میشد و نیازی به گرفتن وام نبود و در نتیجه، گروه میتوانست مرتباً به سرمایهگذاری برای تولید محصولات جدید و اضافه کردن ظرفیت اقدام کند. مخصوصاً که تقریباً همه سود شرکت مجدداً صرف سرمایهگذاری در خود شرکت میشد. حسن خسروشاهی میگوید: «به یاد ندارم که هیچ پروژهای به علت نبودن منابع مالی به تاخیر افتاده یا حذف شده باشد.» او درباره این مزیت شرکت مینو میافزاید: «میزان نقدینگی حاصل از عملیات جاری شرکت مینو طوری بود که اگر عملیات شرکت ادامه پیدا کرده بود، میتوانست در سطح بینالمللی اقدام به خرید شرکتهای مشابه بکند.» گروه از لحاظ مالی فقط در دو زمان تحت فشار قرار گرفت. یکی در زمان حکومت دکتر امینی که محدودیتهای بسیاری برای پرداخت بروات نستله پیش آمد و موجب نگرانی شرکت نستله شد، چنان که شامپو، مدیر قسمت بینالمللی نستله، با عجله به تهران سفر کرد تا وضع را بررسی کند
و مطمئن شود بدهیها پرداخت خواهد شد. علی خسروشاهی توانست بهرغم این محدودیتها بروات را در راس موعد پرداخت کند و این امر باعث شد که به اعتبار او نزد نستله افزوده شود. زمان دیگر اوایل عرضه تاید به بازار بود. در این زمان، برای اولین و آخرین بار بعد از دهه ۱۳۱۰، علی خسروشاهی مجبور به قرض از بازار شد. البته گروه صنعتی مینو چند بار برای اجرای برنامههای توسعه خود بین سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۷ از بانک توسعه صنعتی وام گرفت. گزارش بازرسان بانک نشان میدهد شرکت مینو در همه موارد شرایط وام را رعایت کرد و اقساط بازپرداخت را به موقع پرداخت.67
سخن پایانی
در دهه 1350، کاملاً روشن شده بود که علی خسروشاهی متجدد صنعتگرایی است که شیوههای مدرن و کاملاً علمی را قالب اصلی فعالیتهای تولیدی و توزیعی شرکت کرده است. این شیوهها شامل حداکثر ساختن و بهینهسازی تولید بر اثر تنظیم رابطه با کارگران از یک سو، تولید محصولاتی با هزینه پایینتر و عرضه محصولات مورد درخواست مصرفکنندگان بر اساس بازاریابی مدرن بود. در نتیجه، بازگشت سرمایه در همه فعالیتهای او چشمگیر بود. تخصیص سود حاصل از سرمایهگذاری برای سرمایهگذاری مجدد روند انباشت سرمایه را تشدید میکرد. شاخص آن، در دست گرفتن سهم بیشتری از بازار نسبت به رقیبان بر اثر افزودن دائم بر خطوط تولیدی و تشکیل گروه تولید و فروش محصولات اقماری، از محصولات دارویی به بهداشتی و آرایشی بود. اینها همه در حالی بود که هیچگاه از نوعی انحصار خاص سود نبرد.68 او در مشارکت با سرمایهگذاران مطرح خارجی چشماندازهایی به مراتب فراتر از بازار ملی و منطقهای میدید. اعتقاد به این نکته او را در ردیف متجددان صنعتی قرار میدهد که راه خود را بیتوقف و بیبرگشت میدانست و فهمیده بود هر تامل در پیشرفت تولیدات صنعتی شرکت را به سختی به زمین خواهد زد، به
نحوی که برآمدن دوباره بسیار مشکل خواهد بود.
پینوشتها:
1- این مقاله بخشی از کتابی است که به زودی با عنوان صاحبان صنایع در عصر پهلوی: زندگی و کارنامه علی خسروشاهی، توسط نشرنی منتشر خواهد شد.
2- خسروشاه در هزاره اول قبل از میلاد منطقه مسکونی قبیلهای بوده و نامش در آن زمان «آنیاشتانیا» بود. مطابق نوشته دیاکونف، مورخ مشهور روسی، در دوران حکومت ماد قلاع این منطقه موقعیتی استراتژیک داشتند. برای مطالعه بیشتر بنگرید به:
www.khosrowshahr.ir
3- سازمان اسناد ملی ایران، انتخابات اتاق بازرگانی تبریز، پرونده 248498، سند شماره 3386.
4- مدرسه رشدیه اولین مدرسه از نوع جدید در ایران بود که میرزاحسن رشدیه آن را تاسیس کرد. رشدیه در قفقاز تجربههایی در زمینه مدرسهداری آموخته بود و بعد از تبریز مدرسه رشدیه تهران را نیز احداث کرد. رشدیه مردی بلنداندام، با قبایی بر تن و عبایی بر دوش بود و عمامهای بر سر مینهاد. بنگرید به جلال عبده، 40 سال در صحنه قضایی، سیاسی، دیپلماسی ایران و جهان: خاطرات دکتر جلال عبده، ویرایش و تنظیم مجید تفرشی (تهران: رسا، 1378)، جلد 1، 52.
5- مصاحبه نویسنده با ابوالقاسم سجادی، تهران، 1389. او از دهه 1330 شمسی با علی خسروشاهی کار میکرد و در دهه 1350 شمسی از مدیران ارشد شرکت بود.
6- حسن خسروشاهی میگوید: «پدرم دو سال سربازی را تلف شدن وقت میدانست.» مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، 29 مارس 2013میلادی/ 9 فروردین 1392 شمسی. تمامی نقل قولهای این مقاله از حسن خسروشاهی مربوط است به این مصاحبه.
7- فهرست تجار عضو اتاق تجارت در شمارههای متفاوت مجله اتاق بازرگانی، سال 1336.
8- کارت بازرگانی علی خسروشاهی در اتاق بازرگانی ایران با شماره 888 و با آدرس شماره 695 خیابان فردوسی ثبت شده است. بنگرید به مجله اتاق بازرگانی، شماره 54 (1336)، 22.
9- اداره ثبت شرکتها، شماره ه ثبت 6592، 1338؛ اداره ثبت شرکتها و موسسات، پرونده شرکت صنعتی پارس و شرکت خوراک؛ کیهان، شماره 8708 (1 مردادماه 1351)، 15.
10- واردات به کشور محدود شده بود و از خردادماه 1340 ورود لوازم آرایشی، خوراکی، قماش و... نیز به فهرست اضافه شد. بنگرید به باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی (تهران: نشر نامک، 1387)، جلد 2، 128.
11- در کل عدهای معتقدند خیال بخش خصوصی در پایان دهه 1330 از سرمایهگذاری در ایران راحت شد. این مساله به بهبود موقعیت امنیتی ایران در منطقه برمیگشت. به تعبیر قاسم لاجوردی، نقطه عطف سرمایهگذاری بخش خصوصی توافق شاه و آیزنهاور رئیسجمهوری آمریکا بود. آیزنهاور در آن زمان نامهای به شاه نوشت که اگر شوروی به ایران حمله کند، ما از ایران حمایت خواهیم کرد. بنگرید به محمد قوام، «محمدتقی برخوردار؛ مرگ مردی که به خانههای ایران رفاه آورد»، سایت بیبیسی فارسی (26 ژوئیه 2011). این نامه نتیجه ورود آمریکا به سیاست ایران و ترغیب ایران برای ورود به پیمانهای منطقهای، مانند پیمان بغداد و بعد سنتو، و احتراز از بستن هر نوع قرارداد دوجانبه با شوروی بود. آیزنهاور آن را در 30 ژانویه 1959 نوشت و در واقع عکسالعمل او به نزدیکی شاه به شوروی بود. شاه نیز در جواب بر پیوندهای استراتژیک با آمریکا تاکید کرده بود. به نظر میرسد این سیاست شاه بیش از پیش آمریکا را به حمایت از ایران در مقابل شوروی سوق داد. گرچه باید گفت سرمایهگذاری بخش خصوصی قبل از این زمان شروع شده بود و شاید شروع و گسترش سرمایهگذاری خارجی به این ادعا
بیشتر مرتبط باشد. برای مطالعه شرح مفصل این نامه بنگرید به:
Kristen Blake, The U.S.-Soviet Confrontation in Iran,1945-1962: A Case in the Annals of the Cold War, (New York: University Press of America, 2009), 122.
12- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، 29 مارس 2013.
13- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
14- مراد اریه، بنیانگذار شرکت بستنیسازی الدورادو، مجتمع کارخانجات سرامیکسازی، کاشی ایرانا و چندین کارخانه دیگر، کارآفرینی با خاستگاههای تجاری بود که در دهه 1350 در رشتههای گوناگون صنعتی فعالیت میکرد. او متولد کاشان و از خانوادهای یهودی بود. پدر و سایر نیاکانش همگی از خاخامهای یهودی بودند. او در تابستان 1332 و هنگامی که محمدرضاشاه به ایتالیا فرار کرده بود و سفیر ایران نیز هیچ خدمتی در اختیارش قرار نداده بود، در طول مدت اقامت کوتاه شاه خدمات مالی زیادی به او کرد که بعدها از آن به خوبی و فراوانی بهره برد. او مدتی نیز نماینده یهودیان در مجلس شورای ملی بود. برای شرح مختصری از زندگی او بنگرید به:
Abbas Millani, Eminent Persians (New York: Syracuse University Press, 2008), 607-611.
15- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، گزارش مدیر عامل به هیات عامل، شرکت صنعتی علاءالدین (سهامی عام) گزارش شماره 1001، سال 1357؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
16- شرکت علاءالدین تا سال 1356 بخاری علاءالدین، چراغهای خوراکپزی، چراغ توری و فتیله بخاری تولید میکرد و تا همین سال سرمایهاش به 264 میلیون ریال رسید. در سال 1353، طرح توسعه اتوماتیک کردن خط تولید را انجام داد. در 1354 سهامی عام شد و در 1355 حجم عملیاتش بالا رفت و سود سهام 104درصدی به صاحبان سهام پرداخت کرد. تا سال 1357، 474 کارگر و کارمند داشت. بنگرید به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، گزارش مدیر عامل به هیات عامل، شرکت صنعتی علاءالدین (سهامی عام).
18- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
17-Julian Bharier, Economic development in Iran 1900 - 1970 (Oxford: Oxford University Press, 1971).
19- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
20- پس از انقلاب، یکی از موضوعاتی که علیه علی خسروشاهی و صاحبان شرکت اقامه شد و جزو دلایل ملی شدن ذکر شد این بود که خریدها از شرکت وابسته در خارج انجام میشود. بنگرید به بند 4 در «نامه هیات پنجنفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1360.
21- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
22- مصاحبه با مهندس سهراب حسابی، تهران، 1390.
23- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی.
24- مهندس حسابی میگوید: «اشتارکه که برای راهاندازی ماشین تحویل فرمول ساخت و نشان دادن طرز پخت آمده بود بر حسب تصادف، هنگام رانندگی یکی از قضات شمیران را زیر (گرفت) و به زندان افتاد. علی خسروشاهی هر روز با محرم خندابی میرفتند ملاقاتش زندان و فرمولهای طرز پخت را از او در زندان آموزش میگرفتند.» مصاحبه با مهندس سهراب حسابی.
25- محرم خندابی میگوید: «من هیکلم خوب بود و میتوانستم دیگها را حرکت دهم. همزمان ماشینآلات در صندوق رسید و من هر روز با کنجکاوی نگاه میکردم. آنقدر که مهندس آلمانی متوجه شد که من میخواهم کمکش کنم و چیزی یاد بگیرم.» مصاحبه نویسنده با محرم خندابی، تهران، 1390.
26- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی.
27- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
28- حسن خسروشاهی میگوید: «اسم (مینو) را شخصی با نام دکتر حجت پیشنهاد کرد. دکتر حجت از کارمندان ارشد وزارت گمرکات و انحصارات بود که با پدرم دوست بود. و در زبان فارسی هم آدم فاضلی بود و چند اسم مختلف از جمله مینو را به پدرم پیشنهاد کرد.» (مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی) «علی خسروشاهی همواره در پاسخ به این سوال که چرا نام مینو را انتخاب کردهاید میگفت: مینو باغی است در بهشت.» (مصاحبه نویسنده با محرم خندابی و علی صائبنیا).
29- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
30- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی.
31- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
32- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
33- مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند، ونکوور، 2011.
34- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو»، گزارش شماره 1046، 1357؛ شماره 2471993 در کتابخانه ملی ایران.
35- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو».
36- مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند.
37-آدامس محصول شرکت ریگلی (Wrigley) را اولین بار ویلیام ریگلی جوان در شهر شیکاگو از ایالت ایلینویز آمریکا در سال 1891 تولید کرد. بنگرید به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Wm._Wrigley_Jr._Company.
38- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
39- شرکت داروسازی وارنر لمبرت بعدها شرکت سازنده چیکلتس را خرید. بنگرید به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Chiclets.
40- طرح آزادسازی ورود و خروج ارز با نظر محمد یگانه اجرا شد. او که خالص موازنه را بعد از این کار بررسی میکرد، به زودی آمار موازنه پرداخت مثبت را مشاهده کرد. در یک قلم، بعد از این آزادی ورود و خروج ارز، مقدار زیادی دلار از طرف حبیب ثابت برای سرمایهگذاری وارد شد. مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391.
41- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی.
42- بنگرید به مقدمه «نامه هیات پنجنفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع».
43- مقدمه «نامه هیات پنجنفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع».
44- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی.
45- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. فریدون علاقبند، کارشناس ارزیابی و نظارت در بانک توسعه صنعتی میگوید این کارخانه به نام شرکت آلوم پارس با مشارکت ایتالیاییها و مسعود انصاری که سفیر ایران در ایتالیا بود و شمس پهلوی و بانک توسعه صنعتی به کار افتاد. مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند.
46- محرم خندابی میگوید کارگران به طنز این تونل را «دالان میرزاعلی» مینامیدند. مصاحبه نویسنده با محرم خندابی.
47- «شرکت دارویی بوتس انگلستان کالاهای زیادی به ما داده بود که ارزانقیمت هم بودند. قرصهای مکیدنی ضدعفونیکننده برای تسکین و جلوگیری از عفونت دهان و گلوی استرپسیلز (Strepsils) در بستهبندی 24 تایی تحت لیسانس شرکت بوتس به شماره پروانه ساخت 1544/48 در سال 1348 ساخته شد. بعد از مدتی نیز تولید محصولات کارخانههای ساندوز، که لیسانس محصولات دارویی زیادی برای ساخت میفروخت، شروع شد؛ از جمله تولید قرصهای ویتامین ث». مصاحبه نویسنده با دکتر خداخواه، تهران، 1390
48- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
49- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
50- این دوره که با وزارت عالیخانی شروع میشود با انفجار درآمدهای نفتی و تزریق درآمدهای نفتی به برنامه پنجم توسعه به پایان رسید. این مفهوم را هاشم پسران و مسعود کارشناس قبلاً به کار بردهاند که ناظر به نرخ تورم پایین و رشد اقتصادی بالا میشود. بنگرید به مسعود کارشناس، نفت، دولت و صنعتی شدن، ترجمه علیاصغر سعیدی (تهران: گام نو، 1381) و تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی، به روایت دکتر رضا نیازمند، به کوشش علیاصغر سعیدی (تهران: لوح فکر، 1393).
51- البته این پیشبینی بانک با برآورد ششماهه آنان همخوانی ندارد. بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو»، گزارش شماره 1046، 1357، شماره 2471993 در کتابخانه ملی ایران.
52- تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی.
53- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی، یکی از مدیران کارخانه خرمدره، 1390.
54- تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391.
55- مقاومت برخی مقامات برای جلوگیری از اعمال نفوذ در برخی اوقات به حذف آنها منجر میشد. بنگرید به ماجرای برکناری عالیخانی به سبب مقاومت در دادن مجوز تاسیس کارخانه سیمان به دفتر مخصوص در تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند.
56- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی.
57- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی.
58- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی.
59- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی.
60- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی.
61- بنگرید به روزنامه کیهان، شماره 9932 (14 مرداد 1355). نمونه آگهی به این صورت چاپ شده است: «کارخانجات مینو در خرمدره (زنجان) کادر سرپرستی تولید را این گونه استخدام میکرد. گذراندن دوره سهماهه کارآموزی با حقوق ماهانه، سوم متوسطه 12 هزار ریال، چهارم متوسطه 13 هزار ریال، پنجم متوسطه 15 هزار ریال، دیپلم متوسطه 17 هزار ریال، استفاده مجانی از خوابگاه، غذای ارزان و کامل، امتیازات پس از سه ماه دوره کارآموزی: در صورت موفقیت در دوره کارآموزی حقوق 10 درصد بالا میرود. استفاده مجانی از آپارتمان، حقوق ثابت و اضافهکاری و سود ویژه شرکت».
62- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. درباره این مساله شاید بتوان گفت هر شرکت ضمن توسعه خود باید به فکر موجودیت خود در بازار نیز باشد. ضمن گرفتن سهمی از بازار برای محصولات جدید، در فکر سهم موجود خود در بازار نیز باشد. به عبارت دیگر، با گسترده شدن حالت دفاعی نیز بگیرد. بنگرید به علیاکبر فرهنگی، «سازمانهای تدافعی در انتخاب استراتژی»، مجله مطالعات مدیریت بهبود تحول، شماره 17 و 18 (بهار و تابستان 1374)، 168-155.
63- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی.
64- سازمان اسناد ملی ایران، پرونده شماره 29323310، سند شماره 53.
65- مصاحبه نویسنده با علیاکبر فولادی و مجید اوکحوان، تهران، 1389.
66- حسن خسروشاهی میگوید: «در شرکت خوراک قسمتی به وصول مطالبات معوقه شرکت اقدام میکرد. در مواردی که مشتریان به تعهدات خود عمل نمیکردند، ما هیچ تردیدی در اقدام قانونی نداشتیم. اگرچه این موارد اندک بود.» مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی.
67- برای مطالعه رابطه شرکت مینو و بانک توسعه صنعتی و معدنی بنگرید به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل بانک در مورد شرکت صنعتی مینو».
68- در سال 1357 کارگاههای تولید گروه در تهران و خرمدره عبارت بودند از گروه بیسکویت، گروه شکلات، گروه کارامل، تافی و گروه آدامس، تولید دارویی (بخش علمی)، تولید لوازم بهداشتی و آرایشی و قسمتهای وابسته به تولید نیز عبارت بودند از: چاپخانه، آهنگری، نجاری، معماری، شیشهبری، شستوشوی البسه و اتوکشی، بهداری، مهدکودک، حمل و نقل، تراشکاری، تعمیرگاه خودروها، سازمان اداری و تدارکات.
دیدگاه تان را بنویسید