تاریخ انتشار:
آیا کسبوکار صنعتی در ایران صرفه اقتصادی دارد؟
هر درآمدی «سود» نیست
آیا بخش تولید در ایران سودآور است؟ این سوالی است که پاسخ به آن(البته پاسخی علمی و منطقی) میتواند در کلان اقتصاد ملی بسیار موثر باشد.
جایگاه مهم و تعیینکننده بخش تولید (اعم از صنعتی و کشاورزی) در توسعه اقتصادی و تحقق آرمانهای ملی (خصوصاً سند ملی چشمانداز ایران در افق سال 1404)، در عرصه اقتصاد، بر هیچ فردی (حداقل از مسوولان و فعالان عرصه اقتصاد)، پوشیده نبوده و نیست، تا آنجا که همه اذعان داشته و میدارند که اساساً رونق اقتصادی کشور؛ بدون وجود یک بخش تولیدِ قدرتمند و سودآور امری محال است.
در واقع این بخش تولید است که کل بخش مولد اقتصاد (شامل تولید و خدمات) را به حرکت وامیدارد.
زیرا گرچه بخش خدمات هم میتواند قسمت مهمی از بخش مولد اقتصاد محسوب شود و به عنوان یک بخش مولد، توان ایجاد کار، شغل، درآمد و در یک کلام ارزشافزوده را دارد، اما نباید فراموش کرد که عمده خدمات در واقع خدمات ورودی، فرآیندی و خروجی «تولید» محسوب شده و از این رو با افول «تولید»، اکثر مشاغل خدماتی از سکه افتاده و با رونق آن، تحرک پیدا میکنند.
کافی است به تامینکنندگان، توزیعکنندگان و ارائهدهندگان خدمات جانبی، توزیع و عرضه فقط یک واحد تولیدی نظری داشته باشیم تا دریابیم چگونه بدون تولید، ستاره اقبال خدمات نیز رو به تاریکی خواهد نهاد.
بنابراین «بخش تولید» (که حاصل کار آن؛ محصول است)، زیربنای بخش مولد (که محصول آن کار و درآمد است) محسوب شده و از این جهت، «تولید»، پایه اقتصاد ملی است. از این رو اگر بتوانیم بخش تولید را تقویت کنیم، در واقع اقتصاد ملی را توسعه بخشیدهایم.
اما رونق، به نوبه خود تابع سود است، لذا در ابتدا باید به این موضوع کلیدی پرداخت که آیا بخش تولید در کشور ما سودآور است؟ یا خیر!
برای پاسخ به این سوال حیاتی (حیاتی برای اقتصاد ملی و توسعه اقتصادی)، ابتدا باید مفهوم واقعی سود را درک کرد.
در شرایط ساده (بدون لحاظ کردن تمامی مولفههای موثر بر پول و تولید پول)، «سود» دارای همان تعریف انتزاعی است که اکثریت مردم با شنیدن واژه «سود» در ذهن خود، تصویر و تصور میکنند و آن چیزی نیست جز این همان تعریف اغواکننده و ابتدایی که سود را «مابهالتفاوت خرید و فروش بعد از کسر هزینهها» بیان میکند.
در صورتی که در اقتصاد پیچیده امروز (که حتی در برخی اقتصادها نظیر اقتصاد ایران خود پول هم دارای سود و هم زیان است و برای آن بازار وجود دارد)، قطعاً تعریف فوق؛ دیگر نمیتواند تعریف درستی برای «سود» باشد.
ضمن آنکه در دنیای امروز، تقریباً بینهایت گزینه در برابر سرمایهگذاری یا صرف کردن «پول» وجود دارد، لذا وقتی صحبت از «پول» میشود، ما با یک کالای بسیار پیچیده مواجهیم و وقتی به موضوع «سود» میرسیم با یک مفهوم بسیار مرکب روبهرو میشویم، مفهومی که هم نسبی است و هم تابع محاسبات ریاضی است.
اما اگر بخواهیم همان تعریف ساده «سود» را به سادهترین وجه ممکن در دنیای اقتصاد امروز تعریف کنیم شاید بهترین تعریف این باشد: «سود مابهالتفاوت خرید و فروش بعد از کسر تمامی هزینههاست که بتواند قدرت خرید را بهبود دهد.»
این تعریف متعالیتر به نسبت تعریف ساده سود، فقط دارای دو مولفه بیشتر است؛ یکی قید «تمامی» قبل از کلمه «هزینهها» آمده و درواقع بیانگر تمامی هزینههای آشکار و پنهان (از جمله هزینههای تامین و صرف منابع پولی) است و دیگری شرط «بهبود قدرت خرید» است که یک شرط کاملاً نسبی است و حداقل نسبیتی که برای تامین این شرط میتوان عنوان داشت، میزان تورم است. برای تفهیم این مفاهیم عمیق و پیچیده یا بهتر بگوییم «واقعیات اقتصادی»، اجازه بدهید مثالی را عنوان کنیم.
فرض کنیم کارخانهای با سرمایهگذاری 10 میلیاردتومانی فردی در ایران احداث شده و کالایی را تولید میکند که قیمت (ساده و خالص) تمامشده آن 1000 تومان است و این کالا را در یک چرخه بازپرداخت سهماهه؛ به قیمت 2000 تومان میفروشد و در هر سه ماه 200 هزار عدد از این کالا را به بازار عرضه میدارد، (البته چنین فرضی در عرصه واقعیت و عمل، فرض محال است، زیرا هیچ واحد تولیدی معمولی توان رسیدن به سود حتی ساده 100درصدی را ندارد).
براساس تعریف قدیمی؛ صاحب این واحد فرضی در هر سه ماه 200 میلیون تومان سود خواهد کرد، اما بر اساس تعریف مدرن و واقعی؛ ابتدا باید پاسخ سوالات متعددی را یافت، تا میزان سود یا حتی زیان این فرد مشخص شود و مهمترین سوال این است که دریابیم قیمت پولی که او صرف سرمایهگذاری کرده، چقدر است؟ این نرخ در ایران حداقل 20 درصد است، بنابراین او اگر به جای تولید؛ پول خود را در بانک میگذاشت در هر سه ماه 500 میلیون تومان سود میکرد.
حالا با دید مثبت و در فرض محال، اگر فرض کنیم کارخانه مثالی ما، در پایان سال، به جای 10 میلیارد تومان 12 میلیارد تومان قیمت داشته باشد (که غالباً اینطور نیست، زیرا یک سال از عمر ماشینآلات گذشته و تمایل زیادی در بازار به خرید واحدهای تولیدی به دلیل سوددهی کم و مخاطرات بالای تولید، وجود ندارد)، آن وقت زیان پولی سرمایهگذار مثالی ما مرتفع و خنثی شده. آیا در این صورت و با وجود تمامی شرایط مثالی و آرمانی مذکور، میتوانیم بگوییم این سرمایهگذار خوششانس واقعاً 800 میلیون تومان سود سالانه دارد؟ باز پاسخ منفی است! زیرا گردش سهماهه بازگشت پول وی (که دوره بازگشت بسیار کوتاهی محسوب شده و صرفاً برای کالاهای پرطرفدار چنین گردشی را میتوان انتظار داشت)، خود هزینه مالی در پی دارد، همگی میدانیم نرخ بهره تامین سرمایه در گردش، کمتر از 25 درصد در سال نیست، بنابراین سرمایهگذار فرضی ما بیش از شش درصد از کل یا 12 درصد از 100 سود خود را برای تامین سرمایه در گردش از دست داده است.
آیا در چنین شرایطی میتوانیم به سود 78 درصد این سرمایهگذار رضایت دهیم؟ و بگوییم که در پایان سال حدود 620 میلیون تومان سود برده است؟ باز هم جواب منفی است! زیرا در شرایط تورمی به میزان تورم از قدرت پولی وی کم شده است، مثلاً اگر تورم 20 درصد باشد، او فقط 58 درصد سود کرده است، زیرا از ارزش دارایی غیرثابت وی 20 درصد کاسته شده است (با فرض محال که قدرت پولی سرمایه اولیه وی با افزایش قیمت کارخانه و نام تجاری کارخانه آن حفظ شده باشد)، احتمالاً خواهید گفت: دیگر موضوعی باقی نمیماند! پس میتوان به نرخ امروز برای سال آینده همین موقع؛ سود 58درصدی این کارخانهدار فرضی را تصویب کرد، بازهم جواب منفی است! زیرا در انتهای سال، ماشینآلات و تاسیسات ساختمانی وی مستهلک شده و نیاز به هزینه بازسازی و نوسازی دارد.
به همین سادگی متوجه میشویم در بهترین حالت، در بازار تولید کشور ما، حتی سود فرضی و خیالی و محال 100درصدی تولید (که در عمل حادث نمیشود) به کمتر از 40 درصد در سال تنزل مییابد و تازه هنوز مولفههای فراوان دیگری باقی میماند تا این میزان را کاهش دهد، مسائلی مثل ریسک بالای سرمایه، مالیات و بیمه (که مودیان در محاسبه آنها به مولفههای ذکرشده توجه نمیکنند) و... و تازه اینجاست که بحث نسبیت «سود» (در پاسخ به این سوال است که این آیا زمینه بهتری برای سرمایهگذاری وجود نداشت؟) وارد عرصه محاسبات میشود.
بنابراین در شرایط خیالی و مثالی مذکور یعنی حتی در بهترین شرایط آرمانی که در عرصه واقعیت هرگز محقق نمیشود، سود به ظاهر 100درصدی بخش تولید معلوم نیست به چه میزان واقعی تنزل یابد و در حالی است که براساس مخاطرات محیطی اصل سرمایه و ارزش آن در امان بماند، ضمن آنکه متاسفانه جواب پرسش «نسبیت» یا وجود زمینههای پرسودتر سرمایهگذاری به طرز ناامیدکنندهای، مثبت است! زیرا؛ در اقتصاد ما گزینههای خدماتی غیرمولدی، در مقابل تولید قد علم میکند، مواردی مانند خرید و فروش ارز و طلا، سفتهبازی، واردات غیررسمی و حتی پورتفویگردانیهای خاص و...
با آنچه گفته شد، ناگفته پیداست که اولاً کسب سود در ایران از «تولید» بسیار دشوار و اندک و غیراقتصادی است و ثانیاً برای اصلاح سود کم «تولید» باید زیربناهای اقتصادی لازم مانند: اصلاح بازار پولی، تورم و از میان برداشتن گزینههای خدماتی غیرمولد در اقتصاد کشور، کاهش مخاطرات فراوان تولید و ثبات شرایط خصوصاً مقررات و... به وجود آید.
برای انجام این اصلاحات بنیادی در عرصه اقتصادی نیز به موارد متعددی از جمله «فرهنگسازی کار و تولید»، «امکان صادرات و مراودات بینالمللی» (برای کاهش هزینههای تولید و تهیه آسان ماشینآلات و رسیدن به بازارهای بزرگتر)، «ثبات پول ملی»، «خصوصیسازی»، «امنیت سرمایهگذاری» و امثال آن نیاز داریم.
مسائل مهمی که آینده اقتصاد ملی ما، در گرو تامین شدن آنهاست و جز با همدلی و همزبانی دولت و ملت و عزم جدی و ملی، محقق نخواهند شد.
دیدگاه تان را بنویسید