جامعه ایران به سمت بینیازی از رسانه ایرانی حرکت میکند
شورش علیه رسانههای وطنی
آیا رسانههای ایرانی به تسریع فرآیند توسعه در کشور کمک کردهاند؟ از حدود ۶۰ سال پیش تاکنون یعنی از دورانی که دانیل لرنر در نظریه نوسازی مدعی شد که رسانهها میتوانند روندهای توسعه را کوتاهتر کنند، اساساً طرح سوال فوق از سوی دستهای از روشنفکران ایرانی بیمورد تلقی شده است چون پاسخ آری آن بدیهی انگاشته شده است.
آیا رسانههای ایرانی به تسریع فرآیند توسعه در کشور کمک کردهاند؟ از حدود 60 سال پیش تاکنون یعنی از دورانی که دانیل لرنر در نظریه نوسازی مدعی شد که رسانهها میتوانند روندهای توسعه را کوتاهتر کنند، اساساً طرح سوال فوق از سوی دستهای از روشنفکران ایرانی بیمورد تلقی شده است چون پاسخ آری آن بدیهی انگاشته شده است. اما نه در نظریه لرنر قطعیت خدشهناپذیری وجود دارد و نه انتخاب صفت ایرانی برای رسانه، پاسخ کلی بر پایه نظریه لرنر را میطلبد.
فراتر از نگاههای واپسگرایی که در جامعه ما هنوز هم وجود دارد و به طور کلی رسانه را ابزاری استعماری برای کمک به روند توسعه غرب میانگارد، 30 سالی میشود که در قالب ایده حکمرانی خوب، نقش و جایگاه رسانه در فرآیند توسعه بیش از پیش تقویت شده است. اگر تا پیش از این از رسانهها انتظار میرفت که تنها عزم و مشارکت ملی را برای توسعه برانگیخته کنند و عامل وفاق ملی باشند، این روزها افزون بر این وظیفه سنتی، کارکردهایی از جمله کمک به شفافیت اقتصاد، پاسخگویی دولت، کارآمدسازی دولت و نیز مدد رساندن به تحقق حاکمیت قانون و افزایش مسوولیتپذیری اجتماعی برای رسانهها در مدارهای تودرتوی توسعه متصور است.
حال با طرح شاخصهای فوق شاید بتوان پاسخ دقیقتری به سوال ابتدای متن پیدا کرد، اما پیش از آن، نیاز به ترجمه اصطلاح رسانه ایرانی وجود دارد.
رسانه ایرانی در اکثر موارد چند خاصیت قابل تفکیک دارد:
- دولت آن را راه میاندازد تا برای خود تبلیغ کند.
- گروههای سیاسی آن را راه میاندازند تا دولت حاکم را تخریب کنند.
- یک شهروند عادی آن را راه میاندازد تا از طریق آن امرار معاش کند و شغلی برای خود و اطرافیان ایجاد کند.
- فردی صاحب نفوذ آن را راه میاندازد تا از رانتهای دولتی بهره ببرد.
پس تا این جای کار، یک ویژگی مشترک رسانههای ایرانی کوتاهمدت بودن دوره فعالیت آنهاست و فارغ از چارچوبهای قانونی و سیاسی که گاه به مرگ زودرس رسانهها میانجامد، رسانه ایرانی کمتر با چشمانداز بلندمدت راهاندازی میشود. با پایان کار یک دولت یا قدرت گرفتن گروهی سیاسی رو به افول میگذارد. همچنین هم به لحاظ عمر کوتاه کسب و کارها در اقتصاد ایران و هم به دلیل اینکه فرصتهای رانتی زودگذر در حوزههای متنوع اقتصاد ایران خلق میشود، رسانههایی که با چنین انگیزههایی متولد میشوند، دچار مرگ زودهنگام میشوند. در صورتی که توسعه روندی بلندمدت است و تمامشدنی نیست.
انگیزهها محتوای این رسانهها را هم رقم میزند. بر پایه این انگیزهها، اغلب رسانههای ایرانی ناگزیر دارای محتوای زیر هستند:
1- رپرتاژهای دولتی
2- افشاگری خبری علیه دولت با هدف تخریب و تضعیف دولت
3- خبرهای فروشی
حمایت خبری از منابع رانت
البته محتواهای اشارهشده گاه ظاهر تلاش برای پاسخگویی به مردم، شفافسازی فضای اقتصاد، کمک به کارآمدی دولت و حمایت از حاکمیت قانون به خود میگیرند و این امیدواری را ایجاد میکند که کارکرد رسانههای ایرانی در جهت تحقق اهداف حاکمیت خوب است.
اما با شروع موج راهاندازی رسانههای مشارکتی پس از شکلگیری جامعه اطلاعاتی، شاهد کاهش اقبال عمومی به رسانههای ایرانی هستیم. کاهش شمارگان و فروش رسانههای مکتوب، کاهش بینندههای صدا و سیما و افت بازدیدکنندگان پایگاههای اینترنتی رسمی طی سالهای اخیر که در عموم بررسیها و گزارشهای رسمی مورد تاکید قرار میگیرد، میتواند گواه این ادعا باشد که پرده رسانه ایرانی برای مخاطبان برافتاده است.
لذا این روزها شاهد موج معکوس اطلاعرسانی هستیم. اگر تا همین یک سال گذشته شهروندخبرنگارها در تلاش مداوم بودند که اخبار و اطلاعات را از رسانهها در شبکههای اجتماعی باز نشر کنند، این روزها رسانهها هستند که در حال تامین محتوا از اپلیکیشنهای ارتباطیاند. اخبار و مطالبی که از حداقل رسمیت، صحت و عمق برخوردارند. شاید بتوان از این رخداد با عنوان شورش عمومی علیه رسانه ایرانی یاد کرد. شورشی که اعتراف عمومی است به کارکرد ضعیف رسانه ایرانی در مسیر توسعه کشور، چرا که عطش موجود برای فعالیت در گروههای غیررسمی رسانهای میتواند ناشی از ضعف عمومی رسانه ایرانی برای ایفای نقش جدی در تضارب افکار، اطلاعرسانی بهنگام و کامل، پاسخگو کردن دولت، تنویر افکار عمومی و برقراری اتصال میان دولت و ملت باشد والا چرا باید جامعه به سمت بینیازی از رسانه ایرانی حرکت کند؟
چند دلیل قابل طرح است. از جمله عدم شکلگیری سرمایه انسانی حرفهای و متخصص در رسانههای ایرانی که خود معلول فضای کوتاهمدت حاکم بر این صنعت است. فقدان حاکمیت اخلاق حرفهای در رسانه ایرانی نیز میتواند از اعتبار آن کاسته باشد. همچنین فارغ از محدودیتهای سیاسی حاکم بر فضای خبری، تولید اندیشه در ایران با وقفهها و توقفهای مشهودی مواجه بوده است. تکرار مکررات روشنفکرانی که همچنان در دعواهای مکتبی دوران دانشجویی خود در دهه 40 خورشیدی میان دو ایده چپ و راست کلاسیک و نگاه مطلقگرا به این مجادلات، گرفتار هستند و خطکشیهای صلبی که عرصه رسانه را جولانگاه حرفهای تکراری معدودی از حرافان کرده است، شاید دلیل دیگر این دلزدگی عمومی به رسانه ایرانی باشد. رخدادی که پیش از ایجاد این دلزدگی، به طوری بنیادین روند توسعه در ایران را نیز طی دهههای اخیر با دستاندازهای جدی روبهرو کرده و به همین دلیل که جریان مسلط فکری بسیط بر جامعه نخبگان حاکم نبوده، روند توسعه در ایران هم پیوسته نبوده و مدام از ریل مستقیم به ریل راست و چپ منحرف شده است. در نتیجه رسانهها هم از روند توسعه در ایران بهره مقطعی بردهاند، گاه رونق مثالزدنی، گاه
محاق فراموشنشدنی، گاه رکن دموکراسی و جامعه مدنی و گاه محدودکننده اقدامات دولت حاکم.
بر این اساس، عرصه رسانه در ایران با بروز بلبشویی که این روزها با گسترش تولید هجو و هزلهای سرگرمکننده در اپلیکیشنهای ارتباطی شاهد آن هستیم، باز هم همچون دوران سلطه رسانه ایرانی تنها به تامین حداقلهایی برای تسریع روند توسعه اکتفا کرده است. پس اگر به سوال اول مطلب باز گردیم، این بار برای پاسخگویی باید چند سوال بنیادیتر دیگر طرح کرد. مثلاً اینکه آیا نهاد رسانه در ایران معلول زاییده شده است؟ آیا نهاد رسانه هم در ساخت سرمایهداری دولتی-رانتی ایران اسیر شبیهسازیهای مرسوم در این ساخت که برای تطبیق ظاهری با جریان مدرنیته صورت میگیرد، شده است؟ آیا نبود قانون مترقی در حوزه رسانه و اتکای صرف به اعمال محدودیت، موجب شده کارکرد رسانه در ایران از اساس بر ضد خود این نهاد عمل کند و موجب مضمحل شدن آن شود؟
به نظر میرسد برای رسیدن پاسخ به سوال اول نیاز به یافتن پاسخ سوالهای پایانی باشد و دست زدن به یک بازآرایی یا اصلاح نهاد رسانه در روند توسعه ایران، چرا که توسعه ایرانی، رسانه ایرانی به بار آورده است که تنها با تن دادن به پاسخ مثبت مطلق آن هم بر پایه نظریه دانیل لرنر میتوان آنها را تحمل کرد و به وجودشان دلخوش بود و امیدوار، والا با انتظارات امروزه و با ملاحظات این روزها، روند توسعه در ایران یک نهاد اساسی در مسیر حکمرانی خوب را همچنان کم خواهد داشت و هنوز باید صفحاتی اقتصادی را ورق زد که فلان اندیشمند اقتصادی هنوز دارد در مورد این مینویسد که رشد مقدم است یا توسعه؟ توسعه درونزا خوب است یا برونزا؟ توسعه غربی یا توسعه بومی؟ توسعه یک مفهوم است یا یک پارادایم؟
دیدگاه تان را بنویسید