تاریخ انتشار:
چگونه الفبای اقتصاد را به کودکان آموزش دهیم؟
الف مثل اقتصاد
اقتصاد علم درک محدودیتهاست. محدودیتهایی که در نهایت میبایست بخشی از خواستههای انسانی را پوشش دهد. وقتی محدودیت باشد، مدیریت سر باز میزند.
اقتصاد علم درک محدودیتهاست. محدودیتهایی که در نهایت میبایست بخشی از خواستههای انسانی را پوشش دهد. وقتی محدودیت باشد، مدیریت سر باز میزند. اگر نبود قیودی که در جامعه بشری وجود داشت، افراد نیازمند مدیریت خواستههای خود و ارضای آن با منابع نبودند، زیرا در بهشتی بودند که منابع نامحدود بود و آنان هر چه میخواستند طلب میکردند. اولین درس اقتصاد این است و این درس البته برای هر فرد در زندگی شخصیاش مفید است. کودک اگر از همان ابتدای زندگیاش دریابد که نمیتواند به همه آنچه میخواهد دسترسی داشته باشد، آنگاه اولین قدم را برای درک یکی از مهمترین اصول زندگی که محور علم اقتصاد نیز هست درمییابد.
کودک پیش از هر چیز شناختی سابجکتیو از خود و هستیاش دارد بدان معنا که بیشتر از محیط اطراف خود به خواستههایش علم دارد. از همین روست که در هنگام گرسنگی یا خواب گریه سر میدهد، چون تنها علم به خواسته دارد و حتی برایش مهم نیست این خواسته چگونه قرار است برآورده شود. آرامآرام همچنان که رشد میکند درمییابد برای هر امر درونی ضمیرش نیازمند وجهی برونی است تا به آن پاسخ داده شود. اگر او درنیابد که محدودیتی وجود دارد، با اصرار آنچه میخواهد را به دست میآورد. وقتی فلان عروسک و اسباببازی را میخواهد، میداند که باید پولی رد و بدل شود، اما نمیداند داشتن این پول برای والدینش با قید همراه است. او تنها قید خود را آن میداند که والدینش هنوز وجهی برای خرید آن کالا پرداخت نکردهاند از این رو با اصرار این قید را برطرف میکند. اما اگر دریابد محدودیت اصلی جایی است که با اصرار نمیتوان آن را از بین برد و زندگی اصولاً مواجهه با چنین محدودیتهایی است، به اصلیترین درک معاش دست مییابد.
درک معاش آنچنان اهمیت دارد که حتی پولدارترین افراد این کره خاکی دوست دارند آن را به فرزندانشان یاد دهند. دیوید بکام مثال بسیار خوبی برای این مهم است، زیرا با وجود اینکه یکی از متمولترین فوتبالیستهای جهان است و میتواند در چشم برهمزدنی نیاز چندین کودک را مرتفع کند، پسر نوجوان خود را وادار کرده است تا در رستورانی برای کسب درآمد کار کند. چرا که بکام به درستی میداند که فرزندش تا دیر نشده باید دریابد که ارزش پول به عنوان اصلیترین قید زندگی چقدر است و چه بهایی به دست میآید. در این صورت است که این نوجوان تا آخر عمر در برابر بسیاری از نوسانات درآمدی خانواده ایمن است؛ همچنین او یاد میگیرد که اگر چه پدرش یکی از میلیونرهای بریتانیاست اما این زندگی را به آسانی درست نکرده است. درسی که این پسر نوجوان از این تصمیم پدر میگیرد بسیار باارزش است؛ درسی که شاید هیچ گاه دیگر فرصت آموختنش را نداشته باشد و حتی اگر یاد هم بگیرد این تاثیر عمیق را بر زندگیاش نخواهد داشت. چنین آموزشی درکی صحیح از قیود موجود به این پسر میدهد و به همین دلیل این موضوع را هم در مطرح کردن نیازهای خود و هم در توقعش از کل جریان زندگی لحاظ خواهد
کرد.
کودکی که این قیود را درک نکند مسلماً در برنامهریزی برای زندگی آیندهاش با مشکلات فراوانی روبهرو خواهد شد. چرا که اولاً لاقیدی در امور اقتصادی او را از تصمیمگیری درست در مورد انتخابهای زندگیاش بازمیدارد و ثانیاً توقع او از زندگی آیندهاش نامتناسب با داشتههایش خواهد بود.
ضمن اینکه نکته مهمتری نیز در آموزش محدودیتها به کودکان وجود دارد و آن این است که هیچ گاه در این راستا نباید از مسیر اعتدال خارج شد. اینجاست که دومین مفهوم مهم اقتصادی که کودک باید بداند رخ مینماید: «آزادی انتخاب». حال که کودک فهمیده است همه انتخابهایش با محدودیت مواجه است باید همزمان دریابد که همزمان دارای آزادی در انتخابهای خود است و مسوولیت انتخابهایی که انجام میدهد فقط خود اوست. بدیهی است که این آزادی در انتخاب مطلق و کامل نیست و به دلیل اینکه کودک در سنین پایین قدرت تمیز در خیلی از مسائل را ندارد نیاز به هدایت و مشاوره از سوی پدر و مادر دارد تا هم چگونگی یک انتخاب صحیح را یاد بگیرد و هم بیاموزد که همواره مشاوره باعث انتخابهای بهتر میشود.
بهعنوان مثال فرض کنید که قرار است پدر و مادر برای تولد فرزند خود هدیهای بگیرند. بدیهی است که این هدیه برای کودک، مخصوصاً کودکان سهساله و بالاتر، بسیار هیجانانگیز و خواستنی است. بنابراین بهترین زمان برای آموزش دو اصل اساسی محدودیت و آزادی انتخاب است. شما میتوانید کودک را به فروشگاهی که قرار است هدیه کودک را از آن خریداری کنید ببرید، مسلماً کودکان بیشتر به اسباببازی علاقه دارند، سپس به او بگویید که تو میتوانی از بین همه اسباببازیهایی که در این فروشگاه میبینی یکی را به دلخواه خودت انتخاب کنی، اما قیمت آن نباید بیشتر از 50 هزار تومان باشد. اینگونه اگرچه شما مجبورید زمان بیشتری با کودک خود سپری کنید تا او پروسه سخت انتخاب با محدودیت را تجربه کند اما هم لذت آزادی انتخاب را به او بخشیدهاید و هم به او درسی دادهاید که برای همواره زندگی با او همراه خواهد بود.
حالا دیگر نوبت این است که به کودک درسهای بعدی اقتصادی داده شود، او محدودیت را دریافته، آزادی انتخاب را آموخته و حالا دیگر باید بفهمد که هر آنچه دارد متعلق به خود اوست و او مالک تمام اسباببازیهایش است. اوست که باید از آنها نگهداری و مراقبت کند و اگر در این امر کوتاهی کند زیانش متوجه خود او خواهد بود؛ «حق مالکیت» و صیانت از آن درس مهم دیگری است که در همان دوران کودکی، او قادر به درکش خواهد بود.
همزمان او قادر خواهد بود مفهوم «مصرف» و «پسانداز» را دریابد، چرا که دریافته است که هر چه را که دارد با پرداخت پول به دست آورده است. برای اینکه مطمئن شوید کودکتان درسش را خوب آموخته است، پولی را در اختیار او بگذارید (به نظر میرسد چهارسالگی بهترین زمان برای چنین آموزشی باشد). این پول میتواند عیدی او باشد که بسیار هم برایش خواستنی است. به او بگویید که تو میتوانی همه پولی را که داری یکجا خرج کنی یا بخشی از آن را برای آینده نگهداری. اگر گزینه اول را انتخاب کنی، تو تنها یکبار میتوانی از آنچه خریدهای خوشحال شوی، اما اگر گزینه دوم را برگزینی و این رفتار را ادامه دهی، میتوانی در آینده هم از خرید چیزهای بهتر و مهمتر خوشحال شوی. درک این موضوع برای کودکی که تنها به فکر بازی با اسباببازی دلخواهش است و به هیچ چیز دیگر نمیاندیشد چندان ساده نیست، پس بگذارید برای بار اول همه پولش را خرج کند، وقتی چند وقت بعد باز چیز دیگری طلبید، برایش تهیه نکنید و به او یادآوری کنید که مقصر خودت هستی که تصمیم گرفتی همه پولت را یکجا خرج کنی. در این رهگذار ابزارهای تشویقی هم فراموش نشود، مثلاً به او بگوید اگر پولهایت را جمع
کنی، ما هم به تو در خرید اسباببازی دلخواهت کمک خواهیم کرد. اینگونه او درمییابد که پسانداز همواره به نفع او خواهد بود و چه بسا وام یا قرض گرفتن برای رفع مایحتاج خود را فراگیرد.
دیدگاه تان را بنویسید