بررسی نقاط ضعف و قوت اتاقهای بازرگانی در گفتوگو با پدرام سلطانی نایبرئیس اتاق بازرگانی ایران
نسل اولیها
ما هنوز در نسل اول گیر کردهایم و نتوانستهایم اتاق عضومحور یا اتاق جامعهمحور باشیم. پس ضعف ما در این بخش این است که در جریان توسعه ماموریت اتاقها ما از دنیا در نسل دوم و سوم عقب هستیم و به تعبیر من ما هنوز یک اتاق نسل اولی هستیم.
ما هنوز به سطحی که اتاق در بعضی از کشورها اهمیت ویژهای دارد، نرسیدهایم. ولی جایگاه نامطلوبی هم نداریم. در بخشهای مختلف در تحلیل اتاقها از منظر قانونی، جایگاه ما در وسط است. نه خیلی بد هستیم و نه خیلی خوب. اتاق هم مثل همه اجزای کشور ما، طبیعتاً در یک وضعیت بینابینی قرار دارد. ما از حیث اقتصاد، نه خیلی کشور ضعیفی هستیم مثل کشورهای آفریقایی، نه خیلی هم توسعهیافته هستیم، مثل کشورهای اروپای غربی یا ژاپن. در خصوص جایگاه اتاق بازرگانی همچنین وضعیتی داریم. در بعضی از شاخصها وضعمان بهتر و در برخی بدتر است.
آقای سلطانی از نظر شما نقاط ضعف و قوت اتاقهای بازرگانی چیست؟ از نظر شما اتاقهای بازرگانی در ایران در چه مواردی عملکرد مثبت و در چه مواردی عملکرد ضعیفتری از خود نشان دادهاند؟
سوال شما را برای اینکه بتوانم بهتر پاسخ دهم یک دستهبندی و تطبیقی از اتاقهای کشور خودمان با اتاقهای سایر کشورها در دنیا انجام میدهم. که این دستهبندی را از چند نگاه باید انجام داد. نگاه اول نگاه تاریخی است. سابقه تاسیس اتاقهای بازرگانی در دنیا به بیش از 400 سال پیش برمیگردد. اولین اتاقهای بازرگانی در دنیا با این تفکر و با این احساس نیاز تشکیل شدند که نهادی به وجود بیاورند برای گفتمان متمرکز و متشکل و سازماندهیشده با دولت و از این طریق فعالان بخش خصوصی بتوانند مشکلات خودشان را طرح کنند، درخواست حل آن مشکلات را کنند، پیشنهاد دهند و سایر موضوعاتی را که اصولاً بین یک دولت با شهروندان فعال در حوزه اقتصاد میتواند اتفاق بیفتد، پیگیری کنند. این اتاقها را من در مطالعهای که داشتم اتاقهای نسل اول نام گذاشتم. اتاقهای نسل اول اتاقهای دولتمحور هستند. اتاقهایی که فلسفه وجودی و ماموریتشان ارتباط با دولت است. تقریباً از
اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اتاقهای تاسیسشده در کشورهای اروپایی احساس نیازی به وجود آمد که بر اساس آن باید از ظرفیتهای موجود استفاده شود تا از ارتباطات بین اعضای اتاقها یکسری برنامهها، ایدهها، نیازها و معاملات تجاری و اقتصادی شکل گیرد و توسعه یابد. ضمن اینکه از طریق ظرفیت اتاق بتوانند با فعالان اقتصادی سایر کشورها ارتباط بگیرند و از این طریق تجارت خودشان را توسعه دهند. پس نسل دوم اتاقها رفتند به سمت ارائه خدمات به اعضا و ایجاد شبکههای تجاری بین اعضای خودشان یا بین اعضای خودشان با فعالان اقتصادی کشورهای دیگر. اتاقهای نسل دوم را میشود اتاقهای عضومحور نامید. در ادامه جریان رشد اتاقها از تقریباً حدود 30 سال پیش یا کمی بیشتر باز اتاقهای پیشرو دنیا یک ضرورت دیگر را درک کردند و آن این بود که جامعه اقتصادی و تجاری شهر یا کشور باید بتواند ارتباط نهادینه و فعال و موثری با جامعه مدنی و اجتماع گرفته و روی موضوعاتی که اقتصاد را به سایر شئونات یک جامعه ربط میدهد، کار کند. موضوعاتی از قبیل مسوولیت اجتماعی بنگاههای اقتصادی، اخلاق کسبوکار، محیط زیست، فقر حقوق بشر که بیشتر جنبه محلی داشت. البته
این موارد میتوانست جنبه بینالمللی هم داشته باشد. در جنبه بینالمللی علاوه بر این موارد دیپلماسی تجاری، ارتباط با سازمانهای بینالمللی و همکاری با جامعه بینالمللی و... هم اضافه شد و تمام اینها را میشود در ماموریت اتاقهای نسل سوم طبقهبندی کرد. این اتاقها را من اتاقهای جامعهمحور نام گذاشتم.
با توجه به دستهبندی که انجام دادید اتاقها در ایران در چه جایگاهی هستند و در کدام یک از این دستهها قرار میگیرند؟ لطفاً در این طبقهبندی و تقسیمبندی تاریخی که انجام دادید مقایسهای از اتاقهای خودمان داشته باشید.
زمانی که از این منظر مقایسه کنیم میبینیم که اتاقهای ما در ماموریتهای نسل اول یعنی ارتباط با دولت برای حل مشکلات بخش خصوصی، بخش عمدهای نزدیک به تمام انرژی و منابع و وقت خودشان را صرف این کار میکنند یعنی ما هنوز در نسل اول گیر کردهایم و نتوانستهایم اتاق عضومحور یا اتاق جامعهمحور باشیم. پس ضعف ما در این بخش این است که در جریان توسعه ماموریت اتاقها ما از دنیا در بخش دوم و سوم عقب هستیم و به تعبیر من ما هنوز یک اتاق نسل اولی هستیم. در صورتی که اتاقهای کشورهای توسعهیافته و حتی کشورهای در حال توسعه رقیب ما، الان اتاقهای نسل دومی یا نسل سومی هستند. منظر بعدی از حیث طبقهبندی اتاقها به واسطه جایگاه قانونیشان است. ما در دنیا اتاقهایی را داریم که به واسطه قانون خاص شکل گرفتهاند و اتاقهایی را داریم که به واسطه قانون عام شکل گرفتهاند. معنیاش این است که در برخی از
کشورها اتاق بازرگانی مانند یک NGO است. همانطور که یک NGO در محیط زیست، در مثلاً حمایت از حقوق مصرفکننده، در مبارزه علیه دخانیات، در دفاع از حقوق کودکان و موضوعات مختلفی میتواند تاسیس شود یک اتاق بازرگانی هم میتواند تاسیس شود با موضوع اقتصادی و شروع به عضوگیری کند. اما در کشورهایی که اتاق تحت قانون خاص تشکیل میشود، اتاق به عنوان یک نهاد فرادستی بخش خصوصی تاسیس شده و فعالان اقتصادی آن کشور حالا در قالبهای تعریفشدهای باید عضو اتاق بازرگانی باشند. به این معنی که اتاقها در این کشورها یک پوشش فراگیر است. البته تقسیمبندی بین بخش خصوصی در این کشورها یکی نیست. در بعضی از کشورها اصناف هم با اتاق بازرگانی یکی تلقی میشوند بنابراین همانطور که یک شرکت تجاری یا یک کارخانه تولیدی عضو اتاق میشود یک مغازه هم میتواند عضو اتاق شود. در برخی از کشورها اصناف از بازرگانان و صنعتگران جدا هستند و همان طور که اتاق بازرگانی وجود دارد اتاق اصناف یا اتاق حرف نیز وجود دارد. البته این بخش سوم که مثلاً اتاق تعاون یا بخش تعاونی است خیلی نادر و کم است. طبیعتاً اتاقهایی که با قانون خاص تشکیل شدهاند و همه فعالان اقتصادی باید
عضو آنها باشند از حیث قدرت مدیریت بخش خصوصی، ساماندهی بخش خصوصی، ساماندهی تشکلها، مدیریت تعارض منافع، چانهزنی با دولت، حضور موثر و قدرتمندانه در نهادها و کانونهای تصمیمگیرنده آن کشور اعم از دولت یا پارلمان، ارتباط با اتاقهای سایر کشورها، اجرای برنامهها و پروژهها به جهت توانمندی بالاتر از حیث منابع مالی یا انسانی، این اتاقها اتاقهای قوی هستند. ولی آن اتاقهایی که مانند یک NGO تاسیس شدهاند خب در این بخشها معمولاً جایگاه ضعیفی دارند. باز هم از حیث تطبیق اتاقهای ایران با اتاقهای دنیا از نظر قانونی ما یک چیز بینابینی هستیم. یعنی بهرغم اینکه ما بر اساس یک قانون خاص اتاقهایمان تاسیس شده است، ما برای تاسیس اتاق بازرگانی قانون مصوب مجلس داریم، اما این قانون عضویت در اتاق را منحصر کرده است به کسانی که میخواهند عمل صادرات یا واردات انجام دهند و این افراد موظف هستند عضو اتاق شوند، برای بقیه عضویت در اتاق اختیاری است.
اتاقهای بازرگانی در ایران با قانون عام تشکیل شدهاند یا قانون خاص؟
از این جهت میتوانم بگویم که اتاقهای بازرگانی ایران از اتاقهایی که با قانون عام تشکیل شدهاند یعنی اتاقهای NGO قویتر اما از اتاقهایی که با قانون خاص و با الزام عضویت همه بخش خصوصی در آنها تاسیس شدهاند، ضعیفتر است. اتاقهایی مانند اتاق ترکیه در اطراف ما، اتاقهای امارات متحده عربی اتاقهای همسایه ما هستند که فراگیر هستند. و این مدل در کشورهای اروپایی و در بسیاری از کشورهای مهم مانند آلمان، فرانسه، ایتالیا، اتریش هم برقرار است و بر اساس قانون تشکیل شدهاند. از این منظر هم که بگذریم اتاقها را میتوانیم از حیث ساختارهایشان با هم مقایسه کنیم. در کشورها اتاقها معمولاً با چند ساختار وجود دارد. یک ساختاری است که بدنه اجرایی بسیار قوی دارد و دارای قاعده و چارچوب مشخص است و یک بدنه انتخابی نسبتاً تنک و کوچک. به این مفهوم که در راس اتاقها مثلاً یک هیات مدیره یا یک هیات رئیسهای انتخاب میشود حالا در دورههای دوساله یا چهارساله و وظیفه اینها صرفاً انتخاب یک دبیر کل و تصویب سیاستهای کلی است و بیش از این مداخلهای در اتاقها
نمیکنند و عملاً این بدنه اجرایی اتاقهاست که وظایف اتاق را انجام میدهد. آن سر طیف ساختاری قرار دارد که بدنه انتخابی بسیار گسترده بالای اتاق قرار دارد و این بدنه میتواند یک سطح، دو سطح یا حتی سه سطح باشد که مثلاً ما در اتاق خودمان دوسطحی هستیم، هیات نمایندگان و هیات رئیسه، و در پایین آن هم بدنه اجرایی قرار دارد که عملاً دستورات خودش را از بدنه انتخابی میگیرد و بدنه انتخابی ورود و حضور و دخالت بیشتری در برنامههای اجرایی اتاقها دارد و به همین واسطه هم بدنه اجرایی بدنه به نسبت ضعیفتری از آن سر طیف هست که قبلاً اشاره کردم.
همان ساختار رئیسمحوری را میفرمایید؟
خب آنهایی که در این سر طیف هستند میتوانند رئیسمحور هم باشند ولی الزاماً اینطور نیست که همهشان رئیسمحورند ولی امکان رئیسمحوری در این سر طیف که بدنه انتخابی گسترده دارد خیلیخیلی بیشتر است تا آن سر طیف. آن سر طیف تقریباً امکانپذیر نیست ولی این الزاماً به این معنا نیست که یک بدنه انتخابی بزرگ حتماً هم رئیسمحور خواهد شد. چون این نقیصه باز برمیگردد به بعد دیگری از ساختار اتاقها و آن بعد این است که تقسیم اختیارات و وظایف چگونه بین ارکان اتاق انجام میشود. هرچقدر که اختیارات متمرکز شود در رئیس اتاق، رئیسمحورتر میشود و هرچقدر که این اختیارات تقسیم شود اتاق از حالت رئیسمحوری میتواند خارج شود.
آیا در اتاق با شیوه رئیسمحوری این موضوع بیشتر منوط به رئیس اتاق است یا هیات نمایندگان هم بر این شیوه اداره تاثیرگذار است؟
همانطور که توضیح دادم هرچقدر اختیارات یک رئیس بیشتر باشد احتمال رئیسمحوری بیشتر است. اما رفتار خود رئیس هم مهم است. چون همانطور که میدانیم در شرکتها ما الگوهای مدیریتی مختلفی داریم. یک مدیر متمرکز است یعنی همه اختیارات را خودش انجام میدهد و خودش تصمیم میگیرد و مدیری که غیرمتمرکز عمل میکند و اهل تفویض اختیار است، یعنی بهرغم اینکه این اختیارات را قانونگذار به او داده است ولی او از حق تفویض اختیاراتش بیشتر استفاده میکند و آن را به پاییندستی واگذار میکند. پس اینجاست که فرد میتواند ایفای نقش کند و اگر مدیر شیوه مدیریتیاش در تفویض و تقسیم وظایف باشد بهرغم اینکه قانون این اجازه را به او داده است که رئیسمحور یا متمرکز عمل کند این کار را نمیکند. در اینجا نگاه باز خیلی مهم است ولی در آن سر طیف که اول گفتم، نگاه فرد خیلی کم میتواند به سمت رئیسمحوری برود چون اصلاً قانون این اختیار را به او نداده است و میزان اختیاراتش محدود است. لذا از نظر تقسیمبندی در این
بخش هم ما در سر دوم طیف هستیم یعنی یک بدنه انتخابی گسترده و با اختیارات زیاد بالای سر یک بدنه اجرایی با اختیارات نسبتاً محدودتر. در مقایسه اینکه آیا ضعف یا قوت برایمان هست میتوانم بگویم الگویی که ما داریم ناپایداری را در جریان بیندورهای و طولانیمدت اداره اتاق بیشتر میکند چون رفت و آمد گروههای انتخابی تاثیر زیادی روی عملکرد اتاق، مدیران اتاق و تعدادشان میگذارد، اینکه اصولاً مدیران مرتب میتوانند عوض شوند و سازمان خیلی به اصطلاح سازمان یادگیرندهای نیست یعنی سازمانی نیست که در آن جانشینپروری اتفاق بیفتد، افراد از پایین تربیت شوند و بیایند پستهای بالا را بگیرند چون مدیران مرتباً از بیرون وارد سازمان میشوند و این باعث میشود که بدنه اجرایی اصولاً یک بدنه مسلط و متمرکز نسبت به کارها نباشد و خود این، سلایق را در سازمان خیلی بیشتر میکند تا استانداردها و رویههای تعریفشده در سازمان را و از این بابت میتوانیم بگوییم نقطهضعف محسوب میشود. البته شاید برای کشور ما در شرایط فعلی هم خیلی مناسب نباشد که به یکباره به آن سر طیف حرکت کنیم. ولی اعتقاد من این است که ما از این سر طیف باید به سمت وسط حرکت کنیم،
یعنی آنقدر هم در این سر طیف و در این انتها قرار نگیریم که ناپایداری روشها در سازمان کاهش پیدا کند و بلوغ بدنه اجرایی و توانمندیاش بیشتر شود و به عبارتی امکانش برای اینکه ماموریتهای اتاق را بتواند به ثمر برساند، افزایش پیدا کند. موضوع دیگری که البته یک بخش آن را در بحث ساختار اشاره کردم اصطلاحاً اداره اتاقهاست به این مفهوم که طبیعتاً به غیر از ساختار سازمانی یک سازمان به یکسری اصول، استانداردها، فرآیندها، ضوابط، چارچوبها، قواعد و رویهها نیاز دارد. اتاقهایی که با بهرهگیری از مدیریت علمی و امروزی توانستهاند این بخشهایی را که اشاره کردم در سازمان تعریف کنند و به مرحله اجرا بگذارند و مرتباً آنها را پایش و به عبارتی قلقگیری کنند، ایراد و ضعف و کاستیهایشان را اصلاح کنند، سازمانها و اتاقهای کارآمدتری هستند تا آنهایی که بدون توجه به این نیازها که اصول مدیریت امروزی است، اداره میشوند و مدیران و کارکنان آنها با اتکا به تجربه، دانش، سابقه، یا درک شخصی خودشان و سلایق کارها را انجام میدهند. ما در این بخش هم متاسفانه در همین تعریف دوم هستیم. یعنی ما در اتاقهایمان فرآیندها، ضوابط، قواعد، اصول، چارچوبها و
رویههای تعریفشده نداریم و به همین جهت است که ورود یک مدیر به سازمان میتواند بسیاری از روشها را در آن سازمان تغییر دهد و لذا حضور یک فرد موثر خیلی میتواند به چشم بیاید و ورود یک فرد ضعیف هم میتواند خیلی سازمان را دچار ضعف و ایراد کند. پس از این نظر هم ما در ساختار مدیریت امروزی یک سازمان دارای مشکل و ایراد هستیم. از این ابعاد که عبور کنیم، یکی دیگر از ابعادی که باید به آن توجه کنیم، موضوع کیفیت سرمایههای انسانی است. ما در اتاقها و کلاً در هر سازمانی در کشور، ولی حالا در اتاق من بیشتر باید بحث کنم، در دو بعد باید این موضوع را تحلیل کنیم. یکی سرمایه انسانی که مدیران اتاق و پرسنل موظف هستند. یکی هم آن سرمایه انسانیای که بدنه انتخابی هستند. هر چقدر که در یک کشور نظام آموزشی کارآمدتر باشد، در همه نهادها شما میتوانید افراد مهارتمندتر و توانمندتری را ببینید. بنابراین اتاقها در کشورها میتوانند انعکاسی باشند شبیه سایر سازمانها و نهادها، از کارآمدی نظام آموزشی آن کشور. ما در این بخش هم دچار ضعف هستیم. چون اصولاً در نظام آموزشی کشور ما، در دانشهای مورد نیاز برای سازمانهای اقتصادی که در راس آنها میتوان
دانش مدیریت را گذاشت و بعد از آن طبیعتاً اقتصاد قرار میگیرد و موضوعاتی مرتبط با آن مانند موضوعات مالی و منابع انسانی و حقوق و سایر رشتههای علوم انسانی ضعف داریم. اگر یک نظام آموزشی ضعف داشته باشد، انعکاسش را شما در بنگاهها و سازمانهای اقتصادی میتوانید ببینید. ما در این قسمت چون اصولاً در دانشگاههایمان در نظام آموزشیمان ضعف داریم، آن نیروهای انسانی آموزشدیده و مهارتمند را در بدنه اجرایی به میزان لازم و مورد نیاز نداریم. در بخش انتخابی هم، اصولاً بخش خصوصی ما به غیر از این شاید پنج، شش سال گذشته که روندی به سمت بهبود دارد به تدریج به وجود میآید، خیلی آگاه و آشنا و آموزشدیده در دانش مدیریت نیست. پس در دانش مبتنی بر سرمایههای انسانی هم ما در اتاق ضعف داریم.
از تعامل اتاقهای بازرگانی در ایران با دولت بگویید، نظر شما در این زمینه چیست؟
در مورد نقش و جایگاه اتاق در تعامل با دولت و حاکمیت، ابتدا باید به مقایسه جایگاه اتاق در ایران با جایگاه اتاق در سایر کشورها بپردازیم. ما کشورهایی را داریم که اتاق در آنها از منظر دولت و حاکمیت، بسیار مهم تلقی میشود. اصلاً رئیس اتاق در جلسات هیات وزیران شرکت میکند. هر قانون اقتصادیای که میخواهد در مجلس تصویب شود، ابتدا باید در اتاق بررسی شود و تایید اتاق را همراه آن داشته باشد. هر تفاهمنامه تجاری و اقتصادی که با کشورهای دیگر امضا میشود اول باید تایید اتاق را داشته باشد. یک سر طیف رویکرد دولت به اتاق این است و یک سر طیف بیتوجهی کامل یا نزدیک به کامل به اتاقهاست. یعنی تلقی اینکه اتاق صرفاً باشگاه فعالان اقتصادی است که باید با خودشان بنشینند و حرف بزنند و مذاکره و معامله کنند دولت و مجلس هم کار خودش را انجام میدهد. البته اتاقهای ما دو مقطع تاریخی هم دارند؛ پیش از انقلاب و بعد از انقلاب و ما دو بار این مسیر را طی کردهایم، یعنی یک بار پیش از انقلاب، همین سر طیفی بودیم که مجلس وکلای تجار در یکزمانی تلقی میشد
که باشگاه تجار آن زمان است و بعد آهستهآهسته رسیدیم به جاهایی که وزیر اقتصاد از اتاق عملاً انتخاب شد و نخستوزیر و وزرا مرتباً به اتاق میآمدند. تا دوباره بعد از انقلاب که باز هم از این سر طیف شروع کردیم و الان رسیدهایم به جای مناسبتری. اما طبیعتاً هنوز هم خیلی فاصله داریم با اینکه اتاق اینقدر جدی و مهم قلمداد شود. هنوز اتاق آن جایگاه را در کشور ما ندارد.
دیدگاه تان را بنویسید