سوغات انقلاب سفید، «نفرین زمین» بود
نفرین زمین
من به حکم مسوولیت پادشاهی و وفاداری به سوگندی که در حفظ حقوق و اعتلای ملت ایران یاد کردهام، نمیتوانم ناظر بیطرفی در مبارزه قوای یزدانی با نیروی اهریمنی باشم، زیرا پرچم این مبارزه را خود بر دوش گرفتهام.
من به حکم مسوولیت پادشاهی و وفاداری به سوگندی که در حفظ حقوق و اعتلای ملت ایران یاد کردهام، نمیتوانم ناظر بیطرفی در مبارزه قوای یزدانی با نیروی اهریمنی باشم، زیرا پرچم این مبارزه را خود بر دوش گرفتهام. برای آنکه هیچ قدرتی نتواند در آینده رژیم بردگی دهقان را از نو در مملکت مستقر سازد و ثروتهای ملی کشور را به تاراج جماعتی قلیل بسپارد، به نام رئیس قوای سهگانه مملکتی برای استقرار این اصلاحات از طریق مراجعه به آرای عمومی مستقیماً به مردم ایران رجوع میکنم تا بعد از این، منافع خصوصی هیچکس و هیچ گروهی قادر به محو آثار این اصلاحات که آزادکننده دهقان از زنجیر اسارت رژیم ارباب و رعیتی و تامینکننده آینده بهتر و عادلانهتر و مترقیتری برای طبقه شریف کارگر و بهبود زندگی کارمندان صدیق و زحمتکش دولت و رونق زندگی اصناف و پیشهوران است، نباشد.
چرا انقلاب سفید؟
ترس و آزمندی! شاید اگر بخواهیم چرایی اقدام محمدرضا پهلوی به انقلاب سفید را پاسخ دهیم، بهترین جواب در همین دو کلمه باشد: ترس از انقلاب و اشتیاق به ساختن چهره شاهنشاه آریامهر مردمی و انقلابی!
در آستانه سومین دهه سلطنت دومین شاه پهلوی، وقوع انقلابات متعدد در کشورهای در حال توسعه، موجبات نگرانی هر چه بیشتر میشد. جنگهای دهقانی، تبدیل نیروی پیشبرنده انقلابی از کارگران به دهقانان، رواج مبارزات چریکی و پیروزی انقلاب کوبا، هراس از انقلاب قریبالوقوع دهقانی را اشاعه میداد. علاوه بر این کودتای 1960 عراق و شدت گرفتن تبلیغات شوروی بر ضد رژیم شاه، آمریکاییها را نیز نگران میکرد. طی دو دهه 1960-1950/1340-1330 ایالات متحده آمریکا ترغیب کردن کشورهای کمتر توسعهیافته را به انجام اصلاحات ارضی معتدل، در برنامه کمکهای خارجی خود گنجانده بود، تا بدین وسیله قابلیت آنها در پایداری در برابر به اصطلاح خطر پیشروی کمونیسم را تقویت کند.
اوضاع داخلی نیز چندان بر وفق مراد شاه نبود، انتخابات قلابی تابستان 1339 مجلس پیش از خاتمه باطل شد، اقبال در شهریورماه از نخستوزیری استعفا داد، شاه، جعفر شریف امامی را به نخستوزیری برگزید به این امید که یار دیرینش نیکسون رئیسجمهور آمریکا میشود و او را از مهلکه نجات میدهد، اما حزب دموکرات به رهبری سناتور جان اف. کندی پیروز انتخابات نوامبر 1960 آمریکا شد. دو رقیب سرسخت شاه یعنی جبهه ملی و گروه سیاستمدارانی که به دور علی امینی گرد آمده بودند، جانی تازه گرفته بودند. تعداد کثیری از دانشجویان در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در اعتراض به انتخابات متحصن شدند، و شاید از همه اینها مهمتر، در اردیبهشتماه 1340، معلمان برای افزایش حقوقشان در میدان بهارستان تهران اعتصاب کردند، و این اعتصاب در پی تیراندازی یک سرهنگ شهربانی به سوی جمعیتی که در بیرون مجلس گرد آمده بودند، به خون کشیده شد و یکی از معلمان به قتل رسید.
در این اثنی رکود اقتصادی تشدید میشد و این بیشتر ثمره کاهش اضطراری هزینههای عمومی و سیاست انقباض اعتبارات و افزایش تعرفههای وارداتی بود که در دوران نخستوزیری شریف امامی وضع شده بود. کاهش چشمگیر قیمت زمینهای شهری ضربه سختی به زمینخواران وارد آورد؛ شماری از بانکهای کوچک که در دوره رونق پیشین تاسیس شده بودند، و بازرگانان فعال در بخش صادرات و واردات در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند و وضع مالی بازاریان به وخامت گرایید. عدم اطمینان به آینده و نارضایتی عمومیت یافته بود. به همه اینها باید افزایش آگاهی عمومی، رایج شدن رسانه در بین مردم و شمار بالای دانشجویان ایرانی در خارج را نیز اضافه کرد.
شاه برای آرامتر کردن اوضاع، در تردید انتخاب میان علی امینی و جبهه ملی، اگرچه از امینی متنفر بود، اولی را برگزید. چرا که امینی هم از طرف آمریکاییها حمایت میشد و هم در برنامه خود در یک بیانیه انتخاباتی در انتخابات مجلس بیستم در 1339، مهمترین برنامهاش را اصلاح نظام زمینداری اعلام کرده بود. در حالی که جبهه ملی علاوه بر اینکه در مورد روابط خارجی، اصلاحات ارضی و حزب توده، مواضع چندان روشنی نداشت، با وجود پایگاه مردمی قدرتمند و سایه کاریزماتیک دکتر محمد مصدق، تصویری موهوم از آینده برای شاه به تصویر میکشید.
امینی در 17 اردیبهشت 1340 به نخستوزیری منصوب شد. امینی آریستوکرات که از حمایت آمریکاییها برخوردار بود، معتقد بود شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، اما بر سر برخی مسائل با شاه توافق کرد و شاه پذیرفت که مجلس بیستم را برای هموار شدن راه اصلاحات ارضی منحل کند. چرا که اغلب نمایندگان مجلس از میان ملاکان و فئودالها انتخاب شده بودند.
آرمین مایر، سفیر وقت آمریکا در ایران، انتصاب دکتر علی امینی به نخستوزیری را به توصیه دولت آمریکا میداند و مینویسد: دولت کندی سخت نگران اوضاع ایران بود و لزوم اقدامات فوری را تاکید میکرد. ترس اضمحلال ایران در میان بود. بیشتر سیاستگران بر این اعتقاد بودند که ایران در شرف نابودی است، مگر آنکه ایالات متحده اقدام فوری و موثری به عمل آورد. نتیجه مذاکرات به اینجا رسید که به سفیرمان توصیه کنیم به ازای واگذاری 35 میلیون دلار کمک به ایران، برنامه پیشرفت و توسعه مورد نظر واشنگتن انجام شود، همچنین کاندیدای ما که برای اجرای رفرم پیشنهاد شده شایستگی کافی دارد، به عنوان نخستوزیر انتخاب شود.
انقلاب از بالا
در کشورهای جهان سوم آن روز، تنها دو راه پیش رو بود: اصلاحات ارضی از بالا یا انقلاب دهقانی از پایین. آمریکاییها برای جلوگیری از انقلاب دهقانی، اصلاحات ارضی را پیشنهاد میکردند. «انقلاب سفید» قرار بود انقلابی باشد از بالا، بدون خونریزی و افزایش آگاهی سیاسی عامه مردم و رشد گروههای اجتماعی - اقتصادی و پیشدستی و جلوگیری از چیزی که خیلیها آن را خطر وقوع انقلابی خونین از پایین محسوب میکردند. به نظر میرسد اصلاحات ارضی در واقع برنامهای سیاسی از سوی نخبگان سیاسی برای جلوگیری از انقلاب مردم و تثبیت قدرت شاه بود. به عقیده احمد اشرف ترس از انقلاب دهقانان در ایران اساساً موهوم بود، چرا که دهقانان ایران پتانسیل انقلابی اندکی از خود نشان دادهاند و عملاً هیچگاه اتحاد منسجمی میان دهقانان علیه دولت وجود نداشته است. علاوه بر این طبقه فئودال در ایران به شکلی که در غرب تعریف میشود، هیچگاه شکل نگرفت.
تبدیل «اصلاحات ارضی» به «انقلاب شاه و مردم» آهسته صورت گرفت و از پیش برنامهریزیشده نبود. شاه در ابتدا موافق اصلاحات ارضی نبود، اما در ادامه راه، اصلاحات را بهترین وسیله برای ساختن چهرهای مردمی و محبوب از خویش یافت، و آن را به نفع خویش مصادره کرد. اصلاحات ارضی دو بانی اصلی داشت: علی امینی نخستوزیر و ارسنجانی وزیر کشاورزی. امینی یک آریستوکرات بود با اصل و نسبی فئودال، در اندیشه بود اصلاحات را نرم و آهسته به پیش ببرد، او به خوبی از نگرانی ملاکانی که در نتیجه اصلاحات ارضی، املاکشان بین رعایا تقسیم میشد، آگاه بود و سعی در جلب رضایت آنان داشت. حسن ارسنجانی زاده خانوادهای دهقان بود، او در محیطی سرشار از نفرت به فئودالیسم و تحسین دهقانان رشد کرد. ارسنجانی به فئودالهای مرتجع تاخت و بر ذات مترقی اصلاحات ارضی که از وقوع انقلابی سرخ پیشگیری میکرد، تاکید کرد. او مبارزی جانسخت در راه مبارزه بود.
امینی با وجود اینکه به لحاظ سیاسی شخص مقبولی بود، اما این واقعیت که او در غیاب مجلس به نخستوزیری رسیده بود، خشم سیاستمداران جبهه ملی را برانگیخت. آنها او را متهم به رفتار خلاف قانون کردند. با این همه امینی و ارسنجانی در دورهای ۱۸ ماهه با تایید شاه اصلاحات ارضی را آغاز کردند. او در اصلاحات ارضی از یک روش ساده برای توزیع زمین استفاده کرد و آن توزیع زمین بر اساس نظم سنتی زمینداری یعنی نسق بود. در مرحله اول اصلاحات ارضی، حد زمینداری مالکیت یک روستا بود؛ این مرحله تنها حدود 20 درصد روستاها را دربرگرفت. با این حال، روشهای ارسنجانی به بسیج دهقانان در سراسر روستاها انجامید. او اغلب با حمله کردن به فئودالیسم، از روابط ارباب-رعیتی، انتقاد میکرد. اصلاحات ارضی آرمانی او، تصویر اصلاحات ارضی مکزیک در «زندهباد زاپاتا» بود.
روش ضربتی او، آمریکا، شاه و امینی را نگران میساخت. از نظر او، اصلاحات ارضی یک انقلاب کمونیستی بود و نه یک طرح آمریکایی. امینی نیز همانند شاه و آمریکاییها، به ارسنجانی مشکوک بود و او را مردی خطرناک و جاهطلب میدانست و از شتاب او در توزیع زمین انتقاد میکرد. او به وزیر اطلاعات دستور داد سخنرانیهای گیرا و تحریکآمیز ارسنجانی را از رادیو سانسور کند. شاه نیز از شتاب سریع اصلاحات نگران شده بود و از قدرتی که ارسنجانی مستقل از دربار و بر پایه محبوبیت در میان دهقانان و لیبرالهای شهری کسب میکرد، نفرت داشت و میهراسید.
امینی امیدوار بود بتواند با همکاری ضمنی جبهه ملی برنامه خود را عملی سازد، او حاضر بود امتیازات مهمی به جبهه ملی بدهد، مشروط بر اینکه به مبارزهای بیامان علیه حکومت او برنخیزند تا تلویحاً بتواند از قدرت و حضور آنان علیه شاه و ملاکان بهره بگیرد. اما جبهه ملی دولت امینی را آماج حملات خود ساخت. با آغاز سال ۱۳۴۱، دولت با اعتراضات دانشجویی شدیدی روبهرو شد، پلیس و یگان ویژه اعتراضات را سرکوب کردند که در نتیجه آن صدها دانشجو مجروح شدند. دولت، پلیس را به تحریک دانشجویان که شعارهای درود بر مصدق و مرگ بر امینی سر میدادند، متهم کرد و همچنین مدعی شد اتحاد نامقدس ملاکان و کسانی که شاه ارتجاع سیاه مینامید، دانشجویان را تهییج کرده بود. نقطه عطف بحران رو به افزایش، رویارویی با ارتش بود. امینی که میخواست سر و سامانی به اوضاع مالی بدهد، سعی کرده بود بودجه نظامی را قطع کند و این امر او را به رویارویی با شاه و ارتش کشاند. همچنین چشم امید امینی به کمکهای مالی برای جبران کسری بودجه کشور بود که خبری از آن نشد.
دولت امینی در 27 تیر 1341، کنار گذاشته شد و شاه، اسدالله علم را به ریاست کابینه موقتی منصوب کرد و خود شخصاً زمام امور را در دست گرفت. برای حفظ ظاهر قضیه، در داخل و خارج، ارسنجانی وزیر کشاورزی که در ارتباط با مسائل اصلاحات ارضی بیش از همه شناخته شده بود، برای یک سال دیگر در سمت خود ابقا شد.
اگرچه بسیاری به دنبال حل مشکلات اجتماعی-اقتصادی کشور بودند، انقلاب سفید اساساً برنامهای سیاسی بود که از سوی نخبگان سیاسی وضع شد. اسدالله علم، رهبر حزب مردم که انقلاب سفید را ابزاری برای تثبیت قدرت شاه میدید؛ شاه، برداشت علم از انقلاب سفید را برگزید و در ششم بهمن ۱۳۴۱ انقلاب سفید خودش را راه انداخت؛ حرکتی سیاسی که درک مشخصی از مدرنیته را دنبال میکرد که بیشک تحت تاثیر دریافت او از غرب صنعتیشده برای تامین مشروعیت سلطنتی خاندانش بود. از نظر علم کلید موفقیت شاه محبوبیتی بود که مقداری بر اشتیاق میهنپرستانه بنا شده باشد، و به توده مردم نشان داد که در برنامه توسعه سازمان برنامه برای روستاییان و مردم کوچه و خیابان نیز تمهیداتی در نظر گرفته شده است.
بنابراین اندیشه یک «انقلاب سفید» به تدریج وارد گفتمان سیاسی ایران شد و عدهای از اصلاحطلبان کمابیش آن را تجسم سهلالوصول اصلاحات چشمگیری دیدند که آرزویش را داشتند. شاه مایل بود نهتنها او را پادشاهی دموکراتیک، ترقیطلب و مهربان بدانند که به فکر آسایش مردمش هست، بلکه به عنوان پادشاهی انقلابی هم شناخته شود. به این منظور او اسطورههای چپها و جبهه ملی را به عنوان یک قهرمان ملیگرایی انقلابی برای خود برگزید که کمک میکرد به او و خاندانش مشروعیت بدهد. بنابراین انقلاب سفید، یک استراتژی برای کسب مشروعیت با استفاده از بهینهسازی جهانیسازی بود.
محمدرضا شاه پس از انتصاب علم به نخستوزیری، با تسلط بر ارتش و ساواک و نیروهای انتظامی، درصدد برآمد برنامه رفرم آمریکایی را زیر نظر خود پیاده کند و با عنوان رهبر اصلاحات اجتماعی و سیاسی ایران، به رویاهای بیپایهاش، جامه عمل بپوشاند. مهمترین اهرمی که شاه برای انجام این منظور میتوانست به آن تکیه کند، پشتیبانی دولت ایالات متحده آمریکا بود. رفراندوم «انقلاب سفید» در ششم بهمنماه 1341 برگزار شد؛ و 9/99 درصد از مردم، به آن رای مثبت دادند. تبلیغات وسیعی صورت گرفت. شاه میتوانست رای مثبت ۹۹ درصدی مردم در رفراندوم را سندی برای دموکرات بودنش محسوب کند. به نظر میرسید او از رفراندوم شارل دوگل در فرانسه الهام میگرفت و مخاطب اصلی او نیز افکار عمومی غرب بود. پیامهای تبریک دولتهای خارجی و دولت آمریکا تنها به درد این میخورد که شاه را درباره محبوبیتش متقاعد کند و جاهطلبی او در داشتن چهره شاهنشاه اساطیری را ارضا میکرد.
برنامه انقلاب شاه و ملت «انقلاب سفید»، شامل شش اصل بود: اصلاحات ارضی؛ ملی کردن جنگلها؛ اصلاح قانون انتخابات، شامل اعطای حق رای و وکالت مجلس به زنان؛ عرضه سهام انحصارات دولتی به مردم برای تامین منابع مالی اصلاحات ارضی؛ سهیم شدن کارگران در سود کارخانهها؛ ایجاد سپاه دانش. اندک زمانی پس از این رویدادها، ارسنجانی ناچار به استعفا شد. او را چنین وصف کردهاند: «مبارزی جانسخت که به گفته خودش، اصلاحات ارضی را نه به عنوان وزیر کشاورزی بلکه در مقام یک رهبر به پیش برد.» او را «معمار اصلاحات ارضی» نامیدهاند. برنامه اصلاحات ارضی در سه مرحله بین سالهای 1341 تا 1355 طرحریزی و اجرا شد. مرحله اول، به رهبری ارسنجانی، یک جنبش شبهانقلابی بود. مرحله دوم، با حذف ارسنجانی، مرحله ضدانقلابی نامیده شد. برنامه کار در این مرحله، سرکوب دهقانان، برقراری نظم و قانون، و حمایت از زمینداران متوسط و کوچک بود. با این حال، مرحله سوم اصلاحاتی معتدل و از بالا بود که طی آن حکومت، مالکیت زمین را بر اساس قراردادهای نسقداری و اجارهداری به دهقانان زارع واگذار کرد. سیاستها و راهبردهای حکومت در جریان انقلاب سفید، در دو مرحله شکل گرفت،
اصلاحات ارضی دهه 40 و برنامههای زراعی سالهای 50. اجرای این برنامهها، در کنار رشد سریع جمعیت، به دگرگونیهای اساسی در ساختار طبقاتی روستایی و مناسبات ارضی انجامید.
انقلاب سفید: چهره سیاه روستا
از مهمترین نتایج اقتصادی انقلاب سفید، شهری شدن بیش از اندازه بود. لامپهای نئون و تلویزیونهای رنگی. ظاهر دلخوشکنک زیبایی و مدرنیته. شهری شدن بیش از اندازه و درآمدهای افزونشونده از فروش نفت، موجب رشد سریع بازارهای شهری بود. جوانان روستا که دیگر انگیزه چندانی برای کشت زمین نداشتند، با هدف یافتن کار در ساختمانسازی و بازار کار شهری، روانه شهرها شدند. رشد سریع جمعیت و کمبود زمینهای قابل کشت، جامعه را به شهری شدن بیش از اندازه سوق داد و برای مجتمعهای صنعتی رو به رشد عرضه بیش از اندازهای از نیروی کار ارزان فراهم آورد. در آستانه اصلاحات ارضی، مشکل عمده اجتماعی و اقتصادی کمبود نیروی کار نبود، بلکه وفور آن و میزان بالای بیکاری بود. درآمدهای حاصل از فروش نفت انباشت سرمایه را برای سرمایهگذاریهای صنعتی تسهیل و افزون میکرد و چهره جامعه را به سوی صنعتی شدن پیش برد.
طولی نکشید که حکومت بانکداران، مقاطعهکاران، صاحبان صنایع وابسته و مونتاژ و بوروکراسی اداری و نظامی در کشور برقرار شد و سرانجام کشاورزی به اضمحلال افتاد. کشوری که لااقل از لحاظ محصولات مختلف کشاورزی و دامداری خودکفا بود، به واردکننده غله، گوشت، میوه، تخممرغ و حتی علوفه بدل شد. سوغات انقلابی که قرار بود برای روستاها سفید باشد، «نفرین زمین» بود. «جای خالی سلوچ» بود در روستای زمینج و چشمان منتظر و بیقرار مِرگان در جستوجوی شوهر. میراث شوم انقلاب سفید برای روستا، تنهایی و اندوه مش حسن بود که در سوگ گاوش، «گاو» شد.
منابع:
1- تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، غلامرضا نجاتی
2- آریامهر شاهنشاه ایران، رامش سنگوی
3- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان
4- اقتصاد سیاسی ایران، محمدعلی همایون کاتوزیان
5- طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، احمد اشرف، علی بنوعزیزی، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی
دیدگاه تان را بنویسید