شناسه خبر : 11718 لینک کوتاه

پیشوای بی‌رغبت

آلمان و اروپا

اگر قرار باشد اقتصاد اروپا بهبود یابد آلمان باید نقش رهبری خود را ایفا کند.

جواد طهماسبی
The Economist
اگر قرار باشد اقتصاد اروپا بهبود یابد آلمان باید نقش رهبری خود را ایفا کند. در سال 1963 جان کندی رئیس‌جمهور آمریکا از شهر برلین بازدید کرد. شهری که خط مرزی جنگ سرد آن را به دو بخش تقسیم کرده بود. اما باراک اوباما در بازدید خود تصویر دیگری از آن را می‌بیند. شهری قوی، متحد و ثروتمند که قدرت پیشوای اروپا را نشان می‌دهد. فرانسه که نیمه دیگر هسته مشارکت در اتحادیه اروپا را تشکیل می‌دهد دولتی ضعیف است. در مورد عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا هنوز بحث‌هایی شنیده می‌شود. بنابراین هیچ اتفاق مهمی در اتحادیه اروپا بدون پشتیبانی فعالانه آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان روی نخواهد داد. خانم مرکل تاثیرگذارترین سیاستمدار اروپاست. در طول پنج سال دشوار گذشته او چندین بار از قدرت خود در جهت مناسب استفاده کرد. اما او ذاتاً زنی محتاط است که انتخابات دشوار ماه دسامبر را در پیش رو دارد. و همان طور که گزارش ویژه اکونومیست نشان می‌دهد بی‌رغبتی او برای رهبری اروپا در میان همکارانش هم گسترش یافته است. در نتیجه اروپا به آرامی به سمت فاجعه پیش می‌رود. اگر‌چه بازارها در مقایسه با سال گذشته آرام‌تر شده‌اند تولید ناخالص داخلی منطقه یورو رو به کاهش است، بیکاری از 12 درصد گذشته است، تشکیل ساختار لازم برای منطقه واحد پولی مشترک پیشرفتی نداشته است و اطمینان به پروژه‌های اروپایی کم‏کم رنگ می‌بازد. اگر آلمان تکانی به خود ندهد اقتصاد و سیاست قاره اروپا وضعیتی بدتر پیدا می‌کند.

تاریخ و همه آن
سه دلیل قابل درک برای بی‌رغبتی آلمان به اتخاذ نقش رهبری دیده می‌شود. اولین دلیل ماهیت تاریخی دارد. حتی لفظ «پیشوا» یادآور خاطرات وحشتناک است. آلمان تاکنون دو بار اروپا را به جنگ کشانده است بنابراین اکثر آلمان‌ها اعتقاد دارند وظیفه کشورشان آن است که به نسخه بزرگ‌تری از سوئیس تبدیل شوند: کشوری با اقتصاد شکوفا و سیاست معتدل. اما این روزها آنچه برای اروپا خطرناک است رهبری زیاد آلمان نیست بلکه رهبری اندک این کشور است. چیزی که حتی وزیر خارجه لهستان آشکارا به آن اشاره کرده است. عقب نشستن آلمان گزینه مناسبی نیست. اگر اروپا سقوط کند آلمان که بزرگ‌ترین بستانکار قاره است بیشترین ضرر را متحمل می‌شود. سیاست‌های ریاضتی در کشورهای جنوب اروپا را به مرکل نسبت داده‌اند. در نتیجه پشتیبانی از اتحادیه اروپا کاهش یافته است. نظر‌سنجی اخیر موسسه پیو (pew) نشان داد 60 درصد اسپانیایی‌ها، 75 درصد ایتالیایی‌ها، 78 درصد یونانیان و حتی 77 درصد فرانسویان اعتقاد دارند که اتحاد اروپا به اقتصاد آنها لطمه زده است. اگر یورو سقوط کند آلمان مقصر شناخته خواهد شد. دلیل دوم برای بی‌رغبتی آلمان این باور است که علت اصلی بحران منطقه یورو تنبلی کشورهای جنوبی است. اگر این کشورها به همان اندازه آلمان مولد بودند این بحران هرگز بروز نمی‌کرد. از این دیدگاه راه حل مشکلات بقیه اروپا آن است که به همان اندازه آلمان سختکوش و از نظر مالی منضبط باشند. این باور تا حدی حقیقت دارد. در 10 سال گذشته هزینه هر واحد کارگری در آلمان فقط پنج درصد بالا رفته است. در مقابل ایتالیا 21 درصد رشد هزینه را شاهد بوده است. آلمان اصلاحات ساختاری دردناکی را به اجرا گذاشت که هیچ کدام از کشورهای جنوب اروپا برای اجرای آنها تلاش نکردند. اسپانیا سرانجام عزم خود را جزم کرد اما ایتالیا هنوز در اجرای بسیاری از اصلاحات مورد نیاز ناکام مانده است و فرانسه لزوم اصلاحات را انکار می‌کند. فرانسوا اولاند رئیس‌جمهور فرانسه دو هفته پیش با خوش‌بینی اعلام کرد بحران اروپا به انتها رسیده است. اما این دیدگاه را باید از جنبه تاریخی هم بررسی کرد. آلمان از کشورهای جنوب انتظار دارد اصلاحات را در دوران ریاضت به اجرا گذارند. این در حالی است که خود آلمان هنگام اجرای اصلاحات در سال 2003 از قوانین کسری بودجه منطقه یورو تخطی کرد. موفقیت کنونی آلمان تا حد زیادی به خاطر ارزانی یورو در آن زمان بود که باعث شد صادرات آلمان تقویت شود. علاوه بر این بسیاری از وام‌هایی که کشورهای جنوب را قادر ساخت به ولخرجی بپردازند از طرف بانک‌های آلمان اعطا شدند و همین بانک‌ها هم اکنون ذی‌نفعان اصلی بسته‌های نجات اروپا با پشتیبانی آلمان هستند. اقتصاد آلمان نیز به آن اندازه که به نظر می‌رسد مستحکم نیست. در سال‌های اخیر هیچ نوع اصلاحاتی در جهت تقویت رشد صورت نگرفته است. به خاطر سیاست خاص انرژی کشور هزینه برق خانوارها40درصد از میانگین اروپا بیشتر است. آلمان پیرترین جمعیت اروپا را دارد. در10سال آینده نیروی کار این کشور 5/6 میلیون نفر کمتر می‌شود که معادل کل نیروی کار باواریاست. آلمان شدیداً به اروپای موفق نیاز دارد نه به خاطر یک پروژه نیکوکارانه و شرافتمندانه بلکه به خاطر آینده اقتصادی خودش.

اقتصادهای پردردسر
دلیل سوم خانم مرکل برای اجتناب از رهبری اروپا ماهیتی تاکتیکی دارد. مطابق این استدلال اگر آلمان نقش رهبری از پشت سر را ایفا کند بهتر می‌تواند موثر باشد. با وجود رشد دشمنی‌ها علیه آلمان در سراسر اروپا بیان صریح نظرات می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد. از طرف دیگر اگر آلمان حاضر باشد سر کیسه را شل کند همسایگان جنوبی‌اش تمایل کمتری برای تغییر اوضاع نشان خواهند داد. این خطرات قطعاً وجود دارند اما تامل آلمان می‌تواند خطرات بزرگ‌تری ایجاد کند. صبر توده‌های بیکار در جنوب اروپا بی‌انتها نیست. بانک‌های اروپا هنوز در شرایط متزلزل به سر می‌برند. روند افزایشی درنگ در اتخاذ تصمیمات بقای واحد پولی مشترک را تهدید می‌کند.

مراقب زامبی‌ها باشید
آلمان حق دارد بخواهد کشورهای عقب‌افتاده جنوب را به اصلاحات وادار کند. اما رقابت بیشتر به تنهایی نمی‌تواند این کشورها را به حرکت وادارد. هر چه دستمزدها و قیمت‌ها کاهش بیشتری داشته باشند کشورهای ضعیف در پرداخت‌ بدهی‌هایشان ناتوان‌تر می‌شوند. از روی ناچاری سیاست‌های ریاضتی اندکی ملایم‌تر شده‌اند اما اصلاحات رشدگرایانه نیازمند حرکتی از جانب خانم مرکل هستند. او باید یک صندوق مالی تحول اروپا تشکیل دهد تا خصوصی‌سازی را تشویق و سرمایه‌گذاری دولتی و خصوصی در جنوب اروپا را تقویت کند. او می‌تواند پیشگام بازار کامل خدمات باشد و کاری کند که سرمایه‌‌گذاری‌ها از درون کشورش آغاز شوند. آلمان در معماری اروپای جدید هم نقش ضعیفی داشته است. اروپا نیازمند اتحادیه بانکی مناسب است. آلمان اقدامات لازم برای تشکیل اتحادیه را به تاخیر می‌اندازد اما بانک‌های زامبی ممکن است کشورها را به سال‌ها رکود محکوم کنند. هر چه این فرآیند طولانی‌تر شود خطر سقوط نهایی یورو بیشتر خواهد شد. اگر آلمان قصد دارد سکان رهبری را در دست گرفته و منطقه یورو منسجم‌تری بسازد لازم است این حلقه شرارت را پاره کند. هنگامی که رهبر آمریکا در نیم قرن پیش آلمان آسیب‌دیده را تقویت کرد سیاست او هم به نفع آلمان و هم به نفع آمریکا تمام شد. اکنون نوبت آلمان است تا از متحدان ضعیف خود حمایت کند، هم به خاطر آنها و هم به خاطر خودش.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها