چرا اکونومیست حامی تجارت آزاد بوده است؟
درک بهتر از تاریخ اقتصادی میتوانست به دنیا کمک کند از مواجهه با بدترین بحران اخیر اجتناب کند. ستون مبادله آزاد کونومیست بحثخود در مورد نقاط عطف تاریخ اقتصادی را ادامه میدهد تا نشان دهد چگونه این ستون در توسعه تفکر اقتصادی مشارکت داشته است.
درک بهتر از تاریخ اقتصادی میتوانست به دنیا کمک کند از مواجهه با بدترین بحران اخیر اجتناب کند. ستون مبادله آزاد اکونومیست بحث خود در مورد نقاط عطف تاریخ اقتصادی را ادامه میدهد تا نشان دهد چگونه این ستون در توسعه تفکر اقتصادی مشارکت داشته است. یادداشت این هفته که 170 سال پس از نخستین شماره اکونومیست در دوم سپتامبر 1843 نوشته میشود به ایده تجارت آزاد میپردازد که این نشریه برای دفاع از آن پایهگذاری شده است. در اروپا و آمریکای قرن نوزدهم، مجادلههایی وجود داشت بر سر اینکه آیا تعرفهها مولد بالاترین رشد اقتصادی هستند یا تجارت آزاد. این مجادلهها بر صحنه سیاسی حاکم بودند. تا اوایل دهه 1840 میلادی، حمایتگرایی برنده این میدان بود. در بریتانیا در سال 1819 با قانونگذاریهایی چون قانون ذرت، تعرفههای بالایی بر واردات کشاورزی تحمیل میشد. اندیشههای فریدریش لیست، اقتصاددان آلمانی که باور داشت تعرفهها با حمایت از صنایع نوظهور منجر به رشد صنعتی شدهاند، در همهجا به ویژه در ایالات متحده رایج بود. حتی یک قانونگذار پنسیلوانیایی در سال 1833 به شوخی گفت تعریف واژهنامهای انسان باید به «حیوانی که درباره تعرفه سخنرانی
میکند» تغییر کند.
برخلاف این جو موجود، جیمز ویلسون در سال 1843 اکونومیست را بنیان گذاشت تا در جهت دفاع از تجارت آزاد عمل کند. هدف اول او مخالفت با قانون ذرت در بریتانیا بود. او استدلال میکرد:
«این قوانین در حقیقت توسط فروشندگان تصویب شدهاند تا خریداران برای کالاهایشان بیشتر از آنچه میارزد، پول بپردازند. اینها قوانینی هستند که توسط اشرافیت مغازهدار حاکم بر ما تصویب شدهاند تا مردم مجبور شوند فقط از مغازه آنها خرید کنند.»
اما هدف و چشمانداز ویلسون، گستردهتر از قانون ذرت بود. به نظر اسکات گوردون، تاریخنگار اقتصادی در دانشگاه ایندیانا، ویلسون و اکونومیست در دهه 1840، در مقایسه با دیگر روزنامهها، تمام و کمال از ایدههای تجارت آزاد دفاع کردند. بر اساس این چشمانداز، ویلسون اعلام کرد که اکونومیست «یادداشتهایی در دفاع از اصول تجارت آزاد را دربر میگیرد که به همه امور مهم روز مربوط میشود».
ویلسون باور داشت حمایتگرایی منجر به جنگ میان منافع مادی جهان شده است. به عبارتی دیگر، جنگ میان کشورها و طبقات پیامد حمایتگرایی بوده است. نظام تجاری مبتنی بر تعرفه بالا دیگر به لحاظ اقتصادی «مولد» نبود؛ بریتانیا در اوایل دهه 1840 دچار رکود اقتصادی شده بود. در مقابل، تجارت آزاد مولد «فراوانی و اشتغال» است. این نظام تجاری برای انگلستان که «نسبت زیادی از جمعیت و مالکیت فقط به بازرگانی و صنعت وابستگی داشت»، بسیار مناسب بود. از سوی دیگر، اندیشههای لیست درباره حمایتگرایی دیگر برای یک اقتصاد بالغ و رشدیافته، مانند اقتصاد انگلستان، چون لباسی کهنه و پوسیده شده بود.
آن طور که روث دودلی ادواردز اشاره میکند، ایدههای نخستین اکونومیست درباره تجارت آزاد شدیداً تحت تاثیر اقتصاددانان کلاسیک مانند آدام اسمیت و دیوید ریکاردو بود. ویلسون همانند آدام اسمیت، بر این باور بود که تجارت یک مبادله دوطرفه است. کشورها به افزایش واردات برای افزایش صادرات و در نتیجه برای افزایش رشد اقتصادی نیاز داشتند. اسمیت در ثروت ملل میگوید مصرفکنندگان محصولات خود را از ارزانترین محل خریداری میکنند. همه آنچه حمایتگرایی به وجود میآورد، انحصارهایی است که دشمن مدیریت کارآمد هستند. ریکاردو ایدههای اسمیت را پیش برد و استدلال کرد کشورها با تولید آنچه نسبت به دیگر کشورها در آن بهتریناند، از تجارت آزاد سود میبرند. با این حال برخی از اقتصاددانان متاخر موقعیتهایی را بازشناختهاند که جلو منافع تجارت آزاد را میگیرد. چارلز بیکردایک و فرانسیس اجورث استدلال کردهاند در اوایل دهه 1900 کشورهای بزرگ میتوانستند از اعمال «تعرفههای بهینه» و با استفاده از قدرت انحصاری خود بر بازارهای جهانی سود ببرند. به همینسان، جان مینارد کینز در سال 1931 استدلال کرد اعمال تعرفهها در کشوری بزرگ مانند بریتانیا میتواند به
بهبود اقتصادی این کشور و خروج از رکود بزرگ کمک کند. مقالهای در سال 1989 به قلم مایکل کیتسون و سولوموس سولومو نشان میدهد که خط فکری کینز جنبههایی از حقیقت را در خود داشته است. آنها استدلال کردند تحمیل تعرفه عمومی در بریتانیا در سال 1932 با افزایش شمار صنایع جدید و تسریع نرخ روند رشد در سالهای 1937-1932 به اقتصاد این کشور کمک کرد. اما اقتصاددانان سریعاً دریافتند این سیاستها، اساساً اگر کارآمد باشند، تنها در شرایطی ویژه و به طور موقت اثرگذار خواهند بود. بیکردایک و اجورث همواره تاکید میکردند تجارت آزاد تنها سیاستی است که میتواند رشد اقتصادی را بر اساس معیارهای جهانی و در بلندمدت تامین کند. نزد آن دو، «تعرفههای بهینه» به عنوان یک سیاستگذاری با «بالاترین سطح اخلاقیات» در تعارض است. خود کینز هرگز از این ایده که تجارت آزاد بهترین سیاست برای رشد در بلندمدت است، دور نشد. حتی کیستون و سولومو میپذیرند که فقدان رقابت ناشی از تعرفه عمومی ممکن است منجر به آسیب دیدن رشد اقتصادی بلندمدت در بریتانیا سالهای 1973-1950 شد. شاید تداوم این ایده که تجارت آزاد فراهمکننده شرایط بهینه بلندمدت برای رشد خواهد بود، بهترین
دلیل برای این باشد که چرا اکونومیست هنوز مانند همان 170 سال پیش، حامی تجارت آزاد است.
دیدگاه تان را بنویسید