آیا خرید و فروش سهم برای خبرنگار بازار سهام اخلاقی است؟
دست و پا زدن در اقیانوس قرمز
سال ۱۳۸۰، پس از پنج سال خبرنگاری در حوزه اقتصاد کلان به مباحثبازار سرمایه ورود کردم. درست زمانی که بورس اوراق بهادار تهران برای اولین بار پس از انقلاب آبستن جهشهای تاریخی بود. دو سال بعد بورس تهران برای اولین بار بازده بالای ۱۰۰ درصد را تجربه کرد.
سال 1380، پس از پنج سال خبرنگاری در حوزه اقتصاد کلان به مباحث بازار سرمایه ورود کردم. درست زمانی که بورس اوراق بهادار تهران برای اولین بار پس از انقلاب آبستن جهشهای تاریخی بود. دو سال بعد بورس تهران برای اولین بار بازده بالای 100 درصد را تجربه کرد. نه تنها بنده، بلکه برخی دیگر از همکارانم از ابتدا دغدغه این را داشتیم که به دلیل قرار گرفتن در زمره افرادی که به اطلاعات نهانی بازار سهام دسترسی داشتیم از ورود به خرید و فروش شخصی سهام اجتناب کنیم. همچنین دلیل دیگر ما برای این کار این بود که مبادا سهامداری ما موجب شود تا به انتشار اخبار غیرواقعی و شایعات تاثیرگذار بر قیمت سهام مطلوبمان اقدام کنیم. چنان که از آذرماه سال 1383 که شاخص کل بورس تهران از 13 هزار و 800 واحد وارد سرازیری کمنظیری شد و یک سال بعد به پایینتر از 10 هزار واحد رسید، بودند سهامداران عمدهای که با همین حربه سعی کردند مثلاً با انتشار خبر کذب آزادسازی قیمت فلان محصول، با کمترین زیان سهام خود را به غیرحرفهایهای بازار بفروشند و از بازار خارج شوند.
اما آرامآرام چنین دغدغهای در میان خبرنگاران حوزه بورس کمرنگ شد. حالا این سوالها مطرح است که آیا اقدام خبرنگاران همفکر بنده درست بوده یا سایرین؟ اگر حق به جانب دسته اول است، دلایل انحطاط رویه اخلاقی آنها در سالهای گذشته چه بوده است؟ همچنین آیا این روزها میتوان به دسته دوم حق داد؟
قویترین استدلال خبرنگارانی که در بازار سرمایه به خرید و فروش سهام مبادرت میکنند، این است که اگر این کار را انجام ندهند به قول معروف سوار بازار نمیشوند و اطلاعرسانی آنها نیز واجد عمق و کیفیت لازم نخواهد بود. اما فارغ از این استدلال، ریشه اصلی رواج آن را باید در ضعف عمومی اقتصاد رسانه جستوجو کرد.
توسعه کمی رسانهها که بدون هیچ گونه مطالعات بازار صورت گرفته و فاقد برنامه تجاریسازی (Business Plan) بوده، عرصه را برای پایداری بسیاری تنگ کرده است. در واقع کیک بازار رسانه ناگزیر دچار برشهای کوچک و کوچکتری شده تا توجیه اقتصادی بسیاری از رسانهها از میان برود. گذشته از این فشارهای حقوقی- سیاسی بر رسانهها که به ناپایداری این کسبوکار انجامیده، امکان سرمایهگذاری کافی برای راهاندازی رسانه سودآور را از بین برده است. در چنین فضایی و همزمان با ضعف سیستم آموزشی حوزه خبر، سطح سرمایه انسانی رسانهها دچار تنزل مستمر شده است. خروج نیروی انسانی و جایگزینی لاجرم آنها با نیروهای تازهکار افت مخاطب را تسریع کرده است. افزون بر اینها جهتیابی غلط بسیاری از رسانهها در شرایط حضور رقبای جدی در فضای مجازی و ماهوارهها و اصرار آنها بر انتشار صرف نسخههای مکتوب خبرهایسوخته، سطح فروش و درآمد آنها را همچنان میکاهد.
اما یک اتفاق کلان اقتصادی هم شرایط را بدتر کرد. با اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها، هزینه تولید سه برابر شد اما اگر قیمت شیر که بیشتر از سایر اقلام از قافله گرانی عقب ماند و کمتر از سه برابر رشد کرد، قیمت هیچ روزنامهای پس از اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها سه برابر نشد، اگر هم دو برابر شد به قیمت افت مخاطب و تیراژ تمام شد. در مقابل قیمت آگهیها هم سه برابر نشد. بنابراین زیان در بازار رسانهها با شتاب بیشتری نسبت به سایر بازارها رشد کرد و میکند. تحمل تورم 40درصدی یک آسیب دیگر هم برای رسانهها داشت و آن اینکه سهم خرید مطبوعات در سبد مصرفی خانوارها اولین سهمی بود که به صفر رسید، آن هم در شرایطی که کالای جانشینی همچون فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای و حتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی در مجموع ارزانتر و قابل دسترستر بود.
به همین دلایل حداقل در پنج سال گذشته حقوق و دستمزد خبرنگاران افزایش معنیداری نداشته است. حمایتهای صنفی و دولتی از آنان هم رو به نزول بوده است. حال که فشار اقتصادی بر خبرنگاران افزایش یافته و مییابد و در فضای کلان اقتصادی کشور هم قبح بهرهجویی از هرگونه رانت به پررنگی و غلظت هشت سال پیش نیست، چرا باید بر بهرهبرداری شخصی از خبر مثل هشت سال پیش خرده گرفت؟
یک آفت سیاسی و اقتصادی دیگر هم پاسخگویی صریح به این سوال را دشوارتر کرده است. آن هم این آفت که رسانهها بیش از هر زمانی بدل به ابزار سیاستورزی گروههای رقیب شدهاند. کارکرد حزبی رسانهها و رواج نگاه ابزاری به رسانه طبیعی است که از بالای هرم ساختار رسانه به پایین ریزش میکند. همچنین بنگاهداری در حوزه رسانه شکل و شمایل کسب رانتهای رایج اقتصادی این بخش شده. از یارانه کاغذ و کمکهای دولتی گرفته تا فشار بر بنگاههای اقتصادی برای کسب کمکهای مالی. این نگاه که در افراطیترین حالت موجب پوشش شدن رسانهها بر فعالیتهای اقتصادی غیرشفاف برخی مدیران رسانه شده، سطح رسانهها را به حداقل ممکن کاهش داده است. به این معنا که مدیر مسوول یا سرمایهگذار رسانه توجیهی برای توسعه رسانه ندارد و در حداکثر میزان ولخرجی، تیراژ و هزینه تحریریه در سطحی که دخل و خرج با هم بخواند، کمینه میشود. به همین دلیل است که انتشار روزنامهای با دو هزار تیراژ روزانه توجیه اقتصادی دارد و هر روز بسیاری از آنها در دکههای روزنامهفروشی بدون هیچگونه مشتری یا آفتاب میخورند یا زیر برف و باران تلف میشوند.
در چنین شرایطی آیا روزنامهنگاری اخلاقگرا محلی از اعراب دارد؟ و چرا اساساً فقط روزنامهنگار باید اخلاقگرا باشد و در پی کسب نان افزونتر نباشد؟
اگر با استدلالهای فوق قانع شده باشید که در پاسخ به این سوالها حق را به تنزل اخلاقگرایی و تعهدگرایی روزنامهنگاران در خبررسانی ناب و خالص بدهید، به این معناست که آثار سیاسی و اقتصادی مرتبت بر حوزه اطلاعرسانی، نابودی حرفهایگری در رسانههای ایران را کلید زده است. این بدان معناست که رسانهها در یک دور باطل رو به انحطاط گرفتار شدهاند که دو وجه بحران اقتصادی-سیاسی و بحران تنزل سطح مخاطب و حرفهایگری در حال تشدید مداوم یکدیگر هستند. درست شبیه یک گرداب از منظر تمثیل طبیعتگونه و شبیه اصطلاح اقیانوس قرمز در ادبیات برنامهریزی استراتژیک. در چنین وضعیتی ناچار باید شاهد این باشیم که رسانههایی که رویههای انتشار و اداره خود را همچنان بر الگوهای سنتی پی میگیرند، به قهر گرداب، حذف شوند و خبرنگاران با بضاعت پایین حرفهای مدام بیکار شوند تا سراغ شغل دیگری بروند اما تاسف اینجاست که فشارهای حقوقی و سیاسی هم ضمانتی به بقا و رشد رسانههای مستقل و کارآمد و پرمخاطب نمیدهد. در ضمن باید توجه کرد که شرایط در سالهای اخیر به گونهای شده که به دلایل مختلف رسانههای دولتی هم توان رقابت خصوصیها را از بین بردهاند و اقداماتی
صورت گرفته که باعث شده رسانههای دولتی باعث ضعف رسانههای خصوصی شوند و اجازه ندهند که رسانههای خصوصی حداقل به اندازه رسانههای دولتی مخاطب داشته باشند و به رشد فکر کنند.
1- با این اوصاف آیا ارزشی داشت که بنده 1000 سهم سرمایهگذاری توسعه صنعتی را که در دهه 70 از طریق پذیرهنویسی خریداری کرده بودم، پس از پایان دوره خبرنگاری در حوزه بورس یعنی سال 1388 فروختم و از بازار سهام خارج شدم؟
2- یا این که بهتر بود به همین یک معامله در بورس اوراق بهادار اکتفا نمیکردم و 17 سال در گرداب و اقیانوس قرمز دستوپا میزدم؟ اما باز هم معتقدم: 1- بلی و 2-خیر.
دیدگاه تان را بنویسید