چرا حاجیفیروز راهش را از بابانوئل جدا کرد؟
در غمِ شادی
از هر دریچهای بنگری، تفاوتها و شباهتهایی دارند اما مقایسه این دو احتمالاً قیاسی معالفارق باشد.
از هر دریچهای بنگری، تفاوتها و شباهتهایی دارند اما مقایسه این دو احتمالاً قیاسی معالفارق باشد. همانطور که عید نوروز و کریسمس را نمیتوان در دو کفه ترازو گذاشت و سنجید، بابانوئل و عمو نوروز یا حاجیفیروز را هم نمیتوان در ماهیت با هم مقایسه کرد. با این همه تغییر و تحولاتی که نتیجه سالهای نهچندان دور است، باعث شده تا این مساله امروز در ذهن همه ما شکل بگیرد که چگونه است که بابانوئل غربیها و البته برخی شرقیها، پیرمردی تمیز و نظیف است که انبانی از هدیههای رنگارنگ برای کودکان دارد و حاجیفیروز ما سیهچرده مندرسپوشی که با دایره و تنبک دست دراز میکند تا پولی عایدش شود.
تاریخچههای شکلگیری این شخصیتها البته متفاوت است. بابانوئل از سنت نیکلاس گرفته شده که فردی دست و دلباز بوده و ثروتش را به نیازمندان بخشیده است. آنچه از او امروز به یادگار مانده شمایل مردی است در لباسی سرخ و گرم با ریشی سفید و انبوه که بزرگ و کوچک را شاد میکند و به کودکان هدیه میدهد. در تاریخ باستان ما دو شخصیت عمو نوروز و حاجیفیروز شخصیتهایی جداگانه دارند. عمو نوروز که تمثالی از او نمیبینیم پیرمردی است که کلاه نمدی بر سر دارد و شال بر کمر و عصا در دست میآید و اتفاقاً عیدی میدهد. شخصیتی که البته بازتولید نشده است و احتمالاً تنها جایی که او را دیدهایم، کارتونهای تلویزیونی است. در مقابل حاجیفیروز که شمایلی شبیه تلخکها دارد با سر و صدا و داریه و دمبک میآید و میخندد و میرقصد و میخنداند و عیدی طلب میکند. دست روزگار باعث شده تا عمو نوروز که بازتولیدش انتفاعی ندارد و حتی هزینه هم دارد، چون عمو نوروز باید مانند بابانوئل هدیه بدهد، از صحنه نوروز محو شود و به جایش سر تمام چهارراهها و میادین و پشت چراغ قرمزها، حاجیفیروزهایی تولید شوند که کارشان عیدی گرفتن است. قدیمترها عمونوروز در قالب بزرگترهای
فامیل خودش را برای کودکان نشان میداد؛ زمانی که اسکناسهای تانخورده لای کتاب، یا حتی هزارتا شده توی جیبهای کوچک جلیقههای مشکی زیر کت، یا بسته شده در گوشه چارقد به دست کودکان میرسید و گل از گلشان میشکفت. این تصویر حالا کمرنگتر شده است. و در مقابل حاجیفیروز به تولید انبوه رسیده است. تعداد زیادی از همانهایی که در مابقی ایام سال در تقاطعها گل و دستمالکاغذی و سیدی و مسواک میفروشند، در چشم به هم زدنی با پوشیدن یک لباس قرمز و سیاه کردن صورت به حاجیفیروز تبدیل میشوند که در پی عیدی گرفتن یا دقیقتر گداییکردن است.
اما تفاوت مهم این است که حاجیفیروزهای قدیمی با خودشان شادی و خنده میآورند، بشکن و طرب میآورند و در چند روزی مانده به نوروز که همه سرگرم تمیزکاری و رفت و روب و شستوشو بودند، در کوچهها میگشتند و با ساز و آواز خستگی میگرفتند و خنده مینشاندند. مردم نیز به پاس قدردانی از این کار متاعی یا پولی را به عنوان دستمزد و پاداش میدادند. حاجیفیروزهای امروزی ما بیشتر از آنکه شادی بدهند ترحم برمیانگیزند. در روزهای ابتدایی اسفندماه، در حالی که هنوز بیست روزی هم به نوروز مانده، در خیابانها پیدایشان میشود. مردم خسته از ترافیک روزهای آخر اسفند و کارهای تلنبار شده، شیشهها را بالا میدهند. گهگاهی هم بابت ترحم به کودکانی که به زور، حاجیفیروز شدهاند، پولی میدهند. پولهایی که جمع میشود تا به مالک تقاطع تحویل داده شود و او با ترازوی ناتراز عدالت خودش، به آنها مزد بدهد. عمو نوروز و حاجیفیروز ما در واقع تفاوت چندانی با بابانوئل آنها ندارند. همه شادی میآورند و خنده میکارند. اما کژتابی روزگار ما عمو نوروز راستین و حاجیفیروز واقعی را از ما گرفته و جایش سائل و مسکین و گدا نشانده است. شاید بتوانیم بعدها و به مرور
بازگردیم به همان شعر که میگفت: عمو نوروز واسهمون عیدی بیار / حاجیفیروز شادی و خنده بیار...
دیدگاه تان را بنویسید