تاریخ انتشار:
نگاه و روش دولتهای پس از انقلاب در زمینه خانهدار کردن ایرانیان
مسکن و کشاکش الگوهای اقتصادی
با توقف نامنویسیهای تازه برای طرح مسکن مهر، یکی دیگر از الگوهای خانهسازی در ایران به پایان رسید. الگوهایی که در ۳۵ سال اخیر در زمینه تقسیم و توزیع زمین و خانهسازی در ایران آزموده شده، هر چند رسماً مطابق یکی از الگوهای توسعه نبوده، اما به هر حال بازتاب نگرش سیاستگذاران ادوار مختلف در باب توسعه اقتصادی بوده است.
روش نخست خانهسازی و خانهدار کردن مردم، از نخستین هفتههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و در دولت موقت مهدی بازرگان و بعدها به شکل جدیتر در دولت محمدعلی رجایی ادامه یافت. انقلاب ایران-دست کم از نظر فعالان انقلابی آن زمان- برای تحقق دو مطالبه رخ داده بود. مطالبه اول، معطوف به نقد مظاهر زندگی غربی و تمنای بازگشت به سنتهای دینی و جایگزین کردن فرهنگ رژیم پهلوی با فرهنگ اسلامی- انقلابی بود. وجهی از این جنبش فرهنگی، ترویج زهد انقلابی و تبری از مادیات بود. اما در کنار وجه فرهنگی انقلاب، و از جهاتی ملهم از همین زهد انقلابی، اقتصاد نیز به عنوان مطالبه دوم در کانون توجهات بود. تلقی انقلابیون از اقتصاد انقلابی، ایجاد تحول در نسبتهای درآمدی و بالا کشیدن تهیدستان بود. ادبیات اقتصادی سرمایهستیز و ثروتستیز در این دوران به سرعت رشد کرد. حاملان این ادبیات که تقریباً در همه قشرهای اجتماعی و جریانهای سیاسی یافت میشد، در یک نقطه یعنی ضرورت رسیدگی به حال محرومان، اشتراک نظر داشتند. نقطه کانونی مساواتطلبی دو چیز بود. یکی دستمزدها و دیگری مسکن. البته به مرور زمان، «واگذاری عادلانه» خودرو و پس از آن لوازمخانگی و خواربار هم به این فهرست اضافه شد.
اصلاح دستمزدها، نخستین هدیه دولت انقلابی به تودههای انقلابی بود. در سالهای 1358 تا 1361 مجموع دستمزدهای کارگران در کارگاههای بزرگ صنعتی به ترتیب به 249200، 325155، 352891 و 416434 میلیون ریال افزایش یافت. هدیه دوم وعده زمین و خانه بود که در شهرها و روستاها به راه افتاد. زمینهای بایر و موات شهری و روستایی در قالب طرحهای تقسیم و توزیع به کسانی که میتوانستند ثابت کنند واجد شرایط هستند واگذار شد. سخن معروفی که از آن روزگار به یادگار مانده، وعده مشهور مرحوم خسروشاهی است که از خانهدار شدن همه ایرانیان میگفت. این وعده محقق نشد، اما زمینهای زیادی در تهران و دیگر شهرهای بزرگ واگذار شد و کسانی هم خانهدار شدند، اما اطلاعات غیررسمی حکایت از آن دارد که این طرحهای واگذاری، اگرچه بر شمار خانهها افزود اما از شمار بیخانهها به همان نسبت کم نکرد و در میان کسانی که توانسته بودند خود را «واجد شرایط» معرفی کنند، بسیاری بیخانه نبودهاند و برعکس بسیاری از بیخانهها نتوانستند «واجد شرایط بودن» خود را ثابت کنند و یا اگر هم توانستند چنین کنند، توانایی پرداخت همان مبالغ ناچیز خدمات دولتی و کارمزدها را نداشتند. نخستین طرح دولتی به ابزار دلالی تبدیل شد، چیز زیادی نصیب تودههای انقلابی نکرد و طرح کمتر انقلابی دیگری یعنی تعاونیهای مسکن آغاز شد. واگذاری مسکن از طریق تعاونیهای مسکن، که در زمان جنگ و توسط کابینه میرحسین موسوی اجرا شد، از وزارتخانهها و موسسات دولتی و نهادهای انقلابی آغاز شد و به تدریج به واحدهای صنعتی و کارخانهها سرایت کرد. مبنای طرحهای تعاونی، تجمیع داراییهای خرد سهامداران و اجرای پروژههایی در مقیاس بزرگ بود که موجب کاهش هزینه تولید شود. این طرحها هم کسانی را خانهدار کرد، اما با وجود برخورداری از امتیازهایی مهم مانند زمین رایگان و مصالحی که با نرخ دولتی و ارزانتر از قیمت بازار در اختیار تعاونیها قرار میگرفت، معضل دیرپای بیخانهها را حل نکرد. ناکامی طرحهای تعاونی دو علت اصلی داشت. اول اینکه تعاونیها فاقد مهارتهای کافی اداری و تخصصی بودند، نوعاً فرصتها و امکانات را هدر میدادند و بعضاً در آنها فساد و اختلاس رخ میداد؛ دیگر اینکه اعضای آنها سطوح درآمدی متفاوتی داشتند و همه اعضا نمیتوانستند اقساط خود را به موقع بپردازند و پیمانکاران، اجرای عملیات ساختمانی را به تعویق میانداختند. برخی از طرحهای تعاونی که اوایل دهه 1360 آغاز شده بود، تا اواخر دهه 1380 یعنی قریب 30 سال طول کشید. این شکل خانهسازی در ایران هنوز ادامه دارد و بعضاً در مقیاسهای کوچک، موفق بوده است؛ اما از اوایل دهه 1370 تا اواخر دهه 1380 به عنوان روش غالب و موثر در خانهسازی به شمار نمیرفت. در آن دو دهه که مقارن دولتهای هاشمیرفسنجانی و سیدمحمد خاتمی بود، تحولی مبنایی در نگاه به اقتصاد و از جمله شیوههای خانهسازی رخ داد. فرض نظری این دوران این بود که تصدیگری دولت موجب نقصان در کردارهای اقتصادی میشود و همین نقصان مانع رشد و شکوفایی در حوزههای مختلف، از جمله در خانهسازی میشود. این فرض و تصمیمهای قانونی و اجرایی برآمده از آن موجب فعالتر شدن بخش خصوصی و افزایش پروژههای خصوصی خانهسازی شد، از بار تعهدات دولت کاسته شد و رقابت در ساخت مسکن، موجب ابداعاتی در صنعت سازهها شد. تحت تاثیر تلقی تازه بود که نظرها به سوی مساله کمیابی زمین و ضرورت فعال کردن طرحهایی مانند نوسازی بافت فرسوده جلب شد. فعالیت خانهسازی رقابتی به تحولاتی چشمگیر در معماری هم انجامید؛ زیرا تولیدکنندگان ناچار بودند در زمینهای کمیاب و گران، با مصالح غیردولتی و گران و نیروی کار کمیاب و گران، خانه بسازند و فروختن چنین خانههایی که هزینه تمامشده آنها بیش از گذشته بود، آسان نبود. برای متقاعد کردن خریداران باید ابتکارهایی به خرج میدادند و خود را از همگنان، بهتر نشان میدادند. نتیجه این رقابت، ساخت خانههایی با کیفیت بهتر و البته قیمت بیشتر بود؛ و باز معضل بیخانههای کمدرآمد حل نشد. همان13درصدی که اوایل شکلگیری جمهوری اسلامی خانه نداشتند، باز بیخانه ماندند- برخی ادامه بیخانههای پیشین و برخی دیگر بیخانههای جدید.
دولت احمدینژاد، با رجعت به عصر انقلابی کوشید آهنگ خانهسازی را شتاب بخشد. طرح مسکن مهر، نماد این رجعت بود. طرح مسکن مهر آمیختهای از طرحهای واگذاری و تعاونی بود و طبعاً همانگونه که توفنده و انقلابی به راه افتاد، شتابان و عمیقاً به ناکارآمدی گرفتار شد. در روزگاری که طرح مسکن مهر آغاز شد معماری زیبا و بعضاً مجلل، شاخصه خانهسازی شده بود؛ حتی قشرهای کمدرآمد هم در محدوده امکانات خود تجملگرا شده بودند و پارهای اقلام ساختمانی مانند کابینت و هواکش آشپزخانه و سرمایش و گرمایش مرکزی دیگر تجملی به شمار نمیرفت؛ مردم هنگام انتخاب خانهای برای خرید و یا اجاره، سراغ «دسترسی» را هم میگرفتند و زمان رفت و آمد بین خانه و محل کار را عاملی مهم در انتخاب خانه به شمار میآوردند. در طرح مسکن مهر به این هنجارها توجه نشد و تلقی طراحان آن از خانه، لفظ قدیمی و منسوخشده «سرپناه» بود. خانههای طرح مسکن مهر عمدتاً در حاشیه شهرهای بزرگ اجرا شد و پس از اسکان صاحبانش معلوم شد به زیرساختهایی مانند آب و فاضلاب و حمل و نقل و معماری و فضاهای آموزشی و اوقات فراغت توجه کافی نشده است. طرح مسکن مهر هم مانند طرحهای پیشین بر شمار خانهها افزود اما از بیخانهها چندان نکاست. بسیاری این خانهها را گرفتند اما در آن ساکن نشدند؛ بلکه اجاره دادهاند و به انتظار نشستهاند تا روزی از آن به عنوان دارایی نقدشونده استفاده کنند.
حال دولت حسن روحانی، ادامه این طرح را به شکل کنونی صلاح ندانسته است و قرار است از الگوی دیگری برای خانهدار کردن ایرانیان استفاده کند. آنچه تاکنون رخ داده نتیجه کشاکش دو الگوی اقتصادی بوده است. واگذاریها و تعاونیهای دهه 1360 و مسکن مهر دهه 1380 ذیل الگوی دولتی و آنچه در دولتهای هاشمی و خاتمی رخ داد، ذیل الگوی ناقصی از اقتصاد آزاد قرار میگیرد. الگوی اقتصادی دولت روحانی هنوز معلوم نیست؛ اما اشارات گاهگاهی رئیسجمهور و وزیرانش نشان میدهد به هر حال قرابت ایشان با الگوی اقتصاد آزاد بیشتر است و قاعدتاً باید بار دیگر رجعتی در شیوه خانهسازی رخ دهد اما این بار نه به دهه 1360 بلکه به دو دهه بعدی آن.
دیدگاه تان را بنویسید