تاریخ انتشار:
آیا انتصاب محمود بهمنی به ریاست بانک مرکزی اشتباه بود؟
مردی که نخواست نه بگوید
نلسون ماندلا: هر روز صبح در جنگل آهویی از خواب بیدار میشود که میداند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نشود، و شیری که میداند باید از آهویی تندتر بدود تا گرسنه نماند. مهم نیست که شیر باشی یا آهو، با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دویدن باش.
نلسون ماندلا: هر روز صبح در جنگل آهویی از خواب بیدار میشود که میداند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نشود، و شیری که میداند باید از آهویی تندتر بدود تا گرسنه نماند. مهم نیست که شیر باشی یا آهو، با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دویدن باش.
نمای اول: سرگذشت یک زندگی
برای کسانی که به شعبه میدان سبزهمیدان بانک ملی رفت و آمد داشتند جوان قدبلند و سرحال بیش از همه جلب توجه میکرد. جوانی که عدد و رقم را خوب میشناخت و بسیار تر و فرز بود. شوخ و خوشمشرب. همیشه به شوخی برخی کارها را آرزو میکرد، یکی از آنها حک امضایش بر روی اسکناس بود. جوان خوشمشرب سالها در آن شعبه ماند به مقام معاونت رسید تا آنکه یکی از مدیران عالی بانک او را کشف کرد. از معاونت شعبه به معاونت اعتبارات کل بانک رسید و پلهپله مدارج ترقی را طی کرد. پس از سالها حضور در بدنه به راس رسید و توانست به عضویت هیاتمدیره برسد. از سونامی بانکی جان سالم به در برد و حتی ارتقای سمت گرفت. او نایبرئیس هیاتمدیره بانک شد و پس از آنکه مدیر منصوب پس از سونامی یک سال دوام نیاورد بسیاری او را گزینه مدیرعاملی میدانستند. اما در کمال ناباوری نام کس دیگری از صندوق شانس بیرون آمد تا او کماکان در پشت خط بماند. اما گرچه دور گردون دو روزی بر مراد او نرفت اما حال دوران یکسان نماند. چرخ به گونهای دیگر چرخید و در بر پاشنهای دیگر.
نمای دوم: رینگ و تشک
طرفداران احمدینژاد دولت او را «معجزه هزاره سوم» دانستهاند. توصیفی که منتقدان نیز از آن بهره میبرند. برخی منتقدان از برخی تصمیمها یا انتصابها به عنوان معجزه یاد میکنند. معجزهای که البته به مطایبه گفته میشود. اما چه طنز باشد چه جدی، چه تلخ و شیرین و چه رویا یا واقعیت کسی که آرزوی مدیریت بر یک بانک را داشت ریاست نهادی را بر عهده گرفت که بانک بانکها بود. او کسی جز محمود بهمنی نبود. محمود بهمنی را همگان با نام بانک مرکزی میشناسند. اندک کسان او را در بانک ملی نیز به خاطر دارند. شاید از خیل عابرانی که او را در شعبه بازار در دوران جوانی دیدهاند کمتر کسی از چهره امروز نشانهای از دیروز به یاد آورد. بهمنی در دورانی رئیس شد که ضلع موازی او در کابینه یک «کشتیگیر اقتصادخوانده» بود. برخی به شوخی به او یادآوری میکردند با وزیر کشتیگیر سرشاخ نشود غافل از آنکه او برخلاف کمنام و نشانی در عرصه اقتصاد در میدان ورزش نام و نشانی دارد. محمود بهمنی در آسیا و در رشته بوکس مقام دارد. اما بانک و بانکداری او را از رینگ و بوکس دور کرد. او ترجیح داد بهجای آنکه هر روز با کیسه بوکس تمرین کند ضربات هوک به چپ و راست بزند یا حریفان را آپرکات زمینگیر کند. از عقود بداند، حساب را جاری یا ریال را شماره کند. ریاست او بر بانک مرکزی شاید یک آرزوی محال بود اما رویایی بود که رنگ واقعیت گرفت.
بهمنی کجا، بانک مرکزی کجا
طهماسب مظاهری که به بانک مرکزی رفت در تکمیل کادر مدیریتی خود یک نفر را میخواست که خوب اعتبارات بداند و عقود را بشناسد. حمید پورمحمدی که آن زمان معاون بانکی وزیر بود بهمنی را معرفی کرد. بهمنی از مظاهری حکم دبیر کلی گرفت. مهمترین اقدام او لایحه افزایش سرمایهها بود. تیری که هنوز به هدف اصابت نکرده است. مظاهری از سوی همکارانش به رئیسناپذیری معروف است. روحیهای که از سوی محمود احمدینژاد قابل تحمل نبود. نامهنگاریهای مظاهری با مقامهای بالاتر کاری نبود که رئیس دولت تاب آن را داشته باشد. مظاهری پس از یکسال از بانک رفت تا بهمنی به ریاست بانک برسد. در کشورهای توسعهنیافته رفتن به بالا پشتوانه میخواهد. در میان هیات عامل بانک مرکزی بهمنی پشتوانه محمدرضا رحیمی را داشت. رابطه رحیمی و بهمنی به قبل از دبیر کلی او در بانک مرکزی میرسید. شایعه است در دورهای که بهمنی عضو هیاتمدیره بانک ملی بود گزارشی از وضعیت نظام بانکی تهیه کرد که منشاء عزل داود دانشجعفری شد. این رابطه قوی موجب پیشنهاد بهمنی برای ریاست کلی شد. اما خوان مهم مواجهه با معاون اول وقت بود. پرویز داودی اقتصادخواندهای بود که با دیدگاه بانک مرکزی صفبندی داشت. شاید به همین خاطر بود که اعضای اقتصادی هیات عامل بانک مرکزی هیچ شانسی برای ریاست نداشتند. بهمنی از خوان داودی نیز به سلامت گذشت و پس از مصاحبه معاون نام او به تنهایی برای ریاست بانک مرکزی مطرح شد. بهمنی باید از یک مرحله دیگر نیز عبور میکرد: طهماسب مظاهری. روزی که بهمنی در کمال ناباوری پشت در مدیریت بانک ملی ماند این مظاهری بود که به او اعتماد کرد و او را به دبیر کلی بانک مرکزی انتخاب کرد. از بهمنی که مومن و مقید به اخلاق بود رعایت انصاف انتظار میرفت. گرچه او پس از انجام مذاکره از رئیس خود کسب اجازه کرد اما رئیس انتخاب را بر عهده او گذاشت. حتی پس از عمومی شدن به دلیل آنکه رئیس دولت در سفر بود مراسم تودیع و معارفه به تاخیر افتاد. مظاهری به بهمنی پیشنهاد داد به خاطر آنکه کار دیر نشود تودیع و معارفه صورت گیرد. اما بهمنی اصرار داشت مظاهری تا هر وقت میخواهد در اتاق ریاست بماند و او در اتاق دبیر کلی راحت است. تعارفی که البته از سوی مظاهری پذیرفته نشد.
بهمنی و سوالی به نام عملکرد
روزی که بهمنی به ریاست بانک مرکزی رسید دانشجعفری اولین وزیر اقتصاد پیشبینی کرد بهزودی باید شاهد تغییر او نیز بود اما دولت رو به پایان است و بهمنی همچنان بر مسند کار. برخی این را برای بهمنی موفقیت میدانند و برخی آن را شکست. موافقان میگویند روحیه بهمنی موجب شد در برخی عرصهها کاری را انجام دهد که کمتر کسی توانست. آزادسازی نرخ سود. ساماندهی موسسات مالی و اعتباری و... اما مخالفان از دست رفتن نظام یکسانسازی، رشد نقدینگی، نزول سطح کاری بانک مرکزی و غلتیدن آن به مسائل حاشیهای نظیر تحقیق و تفحص و انفصال از خدمت را نتیجه روحیه کاری او میدانند. موافقان میگویند او اجازه نداد بانک مرکزی سازمان مدیریت شود. مخالفان میگویند او کاری کرد از بانک مرکزی یک پوسته بماند. سازمان منحل شد اما بانک بدون انحلال به سرنوشت سازمان گرفتار شد. چه موافق بهمنی باشیم چه مخالف او، یادمان باشد محمود بهمنی ایرانی است و در ایران کار میکند. نه گفتن در ایران هزینه دارد. به هر طرف که نه بگویی باید بروی. تا زمانی که این روحیه است فرقی نمیکند چه کسی باشد. طهماسب مظاهری مقاومت کرد به او گفتند برود. محمود بهمنی همراهی کرد از او میخواهند برود. یکی را دولت گفت، دیگری را یک گروه.
نمای اول: سرگذشت یک زندگی
برای کسانی که به شعبه میدان سبزهمیدان بانک ملی رفت و آمد داشتند جوان قدبلند و سرحال بیش از همه جلب توجه میکرد. جوانی که عدد و رقم را خوب میشناخت و بسیار تر و فرز بود. شوخ و خوشمشرب. همیشه به شوخی برخی کارها را آرزو میکرد، یکی از آنها حک امضایش بر روی اسکناس بود. جوان خوشمشرب سالها در آن شعبه ماند به مقام معاونت رسید تا آنکه یکی از مدیران عالی بانک او را کشف کرد. از معاونت شعبه به معاونت اعتبارات کل بانک رسید و پلهپله مدارج ترقی را طی کرد. پس از سالها حضور در بدنه به راس رسید و توانست به عضویت هیاتمدیره برسد. از سونامی بانکی جان سالم به در برد و حتی ارتقای سمت گرفت. او نایبرئیس هیاتمدیره بانک شد و پس از آنکه مدیر منصوب پس از سونامی یک سال دوام نیاورد بسیاری او را گزینه مدیرعاملی میدانستند. اما در کمال ناباوری نام کس دیگری از صندوق شانس بیرون آمد تا او کماکان در پشت خط بماند. اما گرچه دور گردون دو روزی بر مراد او نرفت اما حال دوران یکسان نماند. چرخ به گونهای دیگر چرخید و در بر پاشنهای دیگر.
نمای دوم: رینگ و تشک
طرفداران احمدینژاد دولت او را «معجزه هزاره سوم» دانستهاند. توصیفی که منتقدان نیز از آن بهره میبرند. برخی منتقدان از برخی تصمیمها یا انتصابها به عنوان معجزه یاد میکنند. معجزهای که البته به مطایبه گفته میشود. اما چه طنز باشد چه جدی، چه تلخ و شیرین و چه رویا یا واقعیت کسی که آرزوی مدیریت بر یک بانک را داشت ریاست نهادی را بر عهده گرفت که بانک بانکها بود. او کسی جز محمود بهمنی نبود. محمود بهمنی را همگان با نام بانک مرکزی میشناسند. اندک کسان او را در بانک ملی نیز به خاطر دارند. شاید از خیل عابرانی که او را در شعبه بازار در دوران جوانی دیدهاند کمتر کسی از چهره امروز نشانهای از دیروز به یاد آورد. بهمنی در دورانی رئیس شد که ضلع موازی او در کابینه یک «کشتیگیر اقتصادخوانده» بود. برخی به شوخی به او یادآوری میکردند با وزیر کشتیگیر سرشاخ نشود غافل از آنکه او برخلاف کمنام و نشانی در عرصه اقتصاد در میدان ورزش نام و نشانی دارد. محمود بهمنی در آسیا و در رشته بوکس مقام دارد. اما بانک و بانکداری او را از رینگ و بوکس دور کرد. او ترجیح داد بهجای آنکه هر روز با کیسه بوکس تمرین کند ضربات هوک به چپ و راست بزند یا حریفان را آپرکات زمینگیر کند. از عقود بداند، حساب را جاری یا ریال را شماره کند. ریاست او بر بانک مرکزی شاید یک آرزوی محال بود اما رویایی بود که رنگ واقعیت گرفت.
بهمنی کجا، بانک مرکزی کجا
طهماسب مظاهری که به بانک مرکزی رفت در تکمیل کادر مدیریتی خود یک نفر را میخواست که خوب اعتبارات بداند و عقود را بشناسد. حمید پورمحمدی که آن زمان معاون بانکی وزیر بود بهمنی را معرفی کرد. بهمنی از مظاهری حکم دبیر کلی گرفت. مهمترین اقدام او لایحه افزایش سرمایهها بود. تیری که هنوز به هدف اصابت نکرده است. مظاهری از سوی همکارانش به رئیسناپذیری معروف است. روحیهای که از سوی محمود احمدینژاد قابل تحمل نبود. نامهنگاریهای مظاهری با مقامهای بالاتر کاری نبود که رئیس دولت تاب آن را داشته باشد. مظاهری پس از یکسال از بانک رفت تا بهمنی به ریاست بانک برسد. در کشورهای توسعهنیافته رفتن به بالا پشتوانه میخواهد. در میان هیات عامل بانک مرکزی بهمنی پشتوانه محمدرضا رحیمی را داشت. رابطه رحیمی و بهمنی به قبل از دبیر کلی او در بانک مرکزی میرسید. شایعه است در دورهای که بهمنی عضو هیاتمدیره بانک ملی بود گزارشی از وضعیت نظام بانکی تهیه کرد که منشاء عزل داود دانشجعفری شد. این رابطه قوی موجب پیشنهاد بهمنی برای ریاست کلی شد. اما خوان مهم مواجهه با معاون اول وقت بود. پرویز داودی اقتصادخواندهای بود که با دیدگاه بانک مرکزی صفبندی داشت. شاید به همین خاطر بود که اعضای اقتصادی هیات عامل بانک مرکزی هیچ شانسی برای ریاست نداشتند. بهمنی از خوان داودی نیز به سلامت گذشت و پس از مصاحبه معاون نام او به تنهایی برای ریاست بانک مرکزی مطرح شد. بهمنی باید از یک مرحله دیگر نیز عبور میکرد: طهماسب مظاهری. روزی که بهمنی در کمال ناباوری پشت در مدیریت بانک ملی ماند این مظاهری بود که به او اعتماد کرد و او را به دبیر کلی بانک مرکزی انتخاب کرد. از بهمنی که مومن و مقید به اخلاق بود رعایت انصاف انتظار میرفت. گرچه او پس از انجام مذاکره از رئیس خود کسب اجازه کرد اما رئیس انتخاب را بر عهده او گذاشت. حتی پس از عمومی شدن به دلیل آنکه رئیس دولت در سفر بود مراسم تودیع و معارفه به تاخیر افتاد. مظاهری به بهمنی پیشنهاد داد به خاطر آنکه کار دیر نشود تودیع و معارفه صورت گیرد. اما بهمنی اصرار داشت مظاهری تا هر وقت میخواهد در اتاق ریاست بماند و او در اتاق دبیر کلی راحت است. تعارفی که البته از سوی مظاهری پذیرفته نشد.
بهمنی و سوالی به نام عملکرد
روزی که بهمنی به ریاست بانک مرکزی رسید دانشجعفری اولین وزیر اقتصاد پیشبینی کرد بهزودی باید شاهد تغییر او نیز بود اما دولت رو به پایان است و بهمنی همچنان بر مسند کار. برخی این را برای بهمنی موفقیت میدانند و برخی آن را شکست. موافقان میگویند روحیه بهمنی موجب شد در برخی عرصهها کاری را انجام دهد که کمتر کسی توانست. آزادسازی نرخ سود. ساماندهی موسسات مالی و اعتباری و... اما مخالفان از دست رفتن نظام یکسانسازی، رشد نقدینگی، نزول سطح کاری بانک مرکزی و غلتیدن آن به مسائل حاشیهای نظیر تحقیق و تفحص و انفصال از خدمت را نتیجه روحیه کاری او میدانند. موافقان میگویند او اجازه نداد بانک مرکزی سازمان مدیریت شود. مخالفان میگویند او کاری کرد از بانک مرکزی یک پوسته بماند. سازمان منحل شد اما بانک بدون انحلال به سرنوشت سازمان گرفتار شد. چه موافق بهمنی باشیم چه مخالف او، یادمان باشد محمود بهمنی ایرانی است و در ایران کار میکند. نه گفتن در ایران هزینه دارد. به هر طرف که نه بگویی باید بروی. تا زمانی که این روحیه است فرقی نمیکند چه کسی باشد. طهماسب مظاهری مقاومت کرد به او گفتند برود. محمود بهمنی همراهی کرد از او میخواهند برود. یکی را دولت گفت، دیگری را یک گروه.
دیدگاه تان را بنویسید