تاریخ انتشار:
چرا اقتصاد ایران محیط مناسبی برای رشد خیریههای غیرشفاف است؟
فضای غبارآلود در پشت صحنه اقتصاد اعانات
مردم آمریکا سالانه معادل دو درصد تولید ناخالص داخلی این کشور را به موسسات خیریه پرداخت میکنند که با ارقام فعلی، رقمی بالغ بر ۳۵۰ میلیارد دلار را شامل میشود.
مردم آمریکا سالانه معادل دو درصد تولید ناخالص داخلی این کشور را به موسسات خیریه پرداخت میکنند که با ارقام فعلی، رقمی بالغ بر 350 میلیارد دلار را شامل میشود. اگر این رقم را با تولید ناخالص داخلی ایران به قیمت جاری مقایسه کنیم، بزرگی آن بیشتر قابل لمس خواهد بود. این موسسات، بنابر آمار رسمی منتشرشده از سوی دولت فدرال آمریکا، حدود 11 میلیون شغل نیز ایجاد کردهاند که در حدود 10 درصد از کل اشتغال موجود در این کشور است!
مرکز ملی خیریه آمریکا (NCCS) تعداد موسسات غیرانتفاعی را 5 /1 میلیون واحد اعلام کرده است که شامل کلیه سازمانهای خیریه عمومی، بنیادهای خصوصی، و انواع دیگر از سازمانهای غیرانتفاعی، از جمله اتاق بازرگانی، سازمانهای برادری و لیگ مدنی است. اقتصاددانان، مبحث اقتصاد خیریه را ذیل موضوعاتی چون انگیزههای مردم برای پرداخت اعانات، اینکه این مبالغ به چه کسانی و چگونه پرداخت میشوند؟، هزینه و قیمت این پرداختها چقدر است؟، ساختار موسسات و نهادهای خیریه چگونه است و نیز مسائلی مانند چرایی انتخاب فعالیتهای داوطلبانه از سوی مردم بررسی و تحلیل کردهاند.در این راستا، مدلسازی انساندوستی به عنوان یک بازار با دو سمت عرضه و تقاضا، مورد توجه آنان قرار گرفته است و در تلاش هستند که رفتار استراتژیک اهداکنندگان و نیز سازمانهای خیریه را بررسی و تجزیهوتحلیل کنند. از نگاه آنها، موسسات خیریه، بنگاههایی برای استخدام و تولید کالا و خدمات هستند که جنبه عامالمنفعه و انساندوستانه دارند. از طرف دیگر، در این مدلسازی، رقابت بین موسسات خیریه برای دریافت کمکها از بخش خصوصی و نیز نقش دولت در سازوکار عملکردی آنها، مورد توجه قرار گرفته
است. هدف از این مدلسازیها نیز، طراحی سیاستهای عمومی به منظور هرچه کارآمدتر کردن این موسسات در حوزههای مختلف فعالیت آنهاست. مطالعات نشان میدهد که اغلب پرداختهای اعانات، نوعدوستانه نیست و حتی بسیاری از موسسات خیریه هم بر پایه نوعدوستی بنیان گذاشته نشدهاند. به عبارت دیگر، موسسات خیریه هر چند تحت نام و لوای خدمات نوعدوستانه فعالیت میکنند، اما انگیزههای اصلی موسسان آن میتواند به منظور کسب وجهه سیاسی، پولشویی و فرار از مالیات، تامین مالی تروریستها، اخذ رای در فعالیتهای سیاسی و کسب وجهه و شهرت اجتماعی باشد. مدلسازی اقتصاددانان در این حوزه، نشان میدهد که یکی از مهمترین عوامل افزایش میزان کارایی موسسات خیریه، اعتماد عمومی به آنهاست. در واقع، اهداکنندگان مبالغ مالی به موسسات خیریه، با هر انگیزهای که دست به این اقدام زنند، در درجه اول فرض را بر این میگذارند که خیریه مورد نظر، این مبالغ را در همان مسیر و با همان میزان کارایی که مدعی است، هزینه میکنند به طوری که هرگونه خدشه وارد شدن به اعتماد عمومی در حوزه فعالیت اینگونه موسسات، عملاً نهتنها بر خود آن موسسه بلکه به صورت کلی، بر ساختار بازار
اینگونه موسسات اثر منفی بلندمدت برجا خواهد گذاشت. در این راستا، یکی از مهمترین عوامل پایداری اعتماد عمومی و به تبع آن، افزایش کارایی و ثبات فعالیت موسسات خیریه، شفافیت و نظارت بر عملکرد آنهاست. این موضوع به ویژه برای بنگاههایی که نماد آنها در بازارهای بورس خرید و فروش میشود، از اهمیت دوچندان برخوردار است. در مورد موسسات خیریه، از آنجا که اغلب اهداکنندگان، حتی اگر به دلایل نوعدوستانه اقدام به پرداخت مبالغ مالی نکنند، انتظاراتشان بر هزینه کرد مبالغ مالی در حوزه مورد ادعای موسسات مذکور است، اعتماد، رکن اصلی ادامه فعالیت آنهاست. از یک منظر دیگر، پرداخت اعانات به مستمندان به منظور افزایش مصرف آنان، تقبل هزینههای درمان و نیز ساخت مراکز آموزشی، درمانی، فرهنگی و... برای آنان، به دو طریق میتواند در بلندمدت، ساختار اقتصاد کلان را تحت تاثیرات مثبت خود قرار دهد. اول؛ از طریق افزایش منابع در اختیار مستمندان برای مصرف که چون از یک طرف ضریب فزاینده مصرف خصوصی در تولید ناخالص داخلی، بزرگتر از یک است و از طرف دیگر، میل نهایی به مصرف این گروهها به دلیل معطل ماندن هزینههای ضروری آنان، بسیار بالاست، مصرف کل و در
نتیجه، رشد اقتصادی را متاثر میسازد که در نهایت، کل جامعه و به ویژه گروههای پردرآمد را که مالک سرمایه و ابزار تولید هم هستند، منتفع میسازد.دوم؛ از طریق افزایش توانایی مهارتی ناشی از بهرهگیری گروههای نیازمند از امکانات درمانی و آموزشی است که در نهایت به افزایش ضریب بهرهوری آنان منجر میشود. مجدداً، چون اغلب مستمندان در نهایت به عنوان نیروی کار به استخدام گروههای پردرآمد درخواهند آمد، بهبود بهرهوری آنان، به افزایش حاشیه سود بنگاههای اقتصادی در مالکیت ثروتمندان منجر خواهد شد. البته، چنین فرآیندی اولاً در یک دوره بلندمدت حادث میشود و ثانیاً نیازمند ایجاد نوعی «همگروهی انتخابی» میان ثروتمندان و طبقات متوسط به بالای جامعه است که عامل پیشگفته یعنی «سطح اعتماد عمومی» به این موسسات، نقش اساسی را در آن بازی میکند. بنابراین و مطابق با آنچه بیان شد، سطوح نظارتی بر ساختار موسسات خیریه، از بدو تاسیس تا نحوه جمعآوری کمکهای مالی، ساختار سازمانی، نیروی انسانی و هزینههای مترتب بر آن، ساختار منابع مالی و نحوه هزینهکرد آنها و در نهایت، ارزیابیهای عملکردی، نقش تعیینکنندهای در ادامه حیات این بازار دارند. آمار
دقیق از تعداد و نحوه عملکرد موسسات خیریه در ایران وجود ندارد. برخی آمارهای غیررسمی، عدد هفت هزار را در این مورد اعلام کردهاند که کلیه موسسات دارای مجوز و بدون مجوز را در بر میگیرد. برخی از این بنگاهها عملکردهای مثبت و قابل توجهی در سطح کشور داشتهاند اما معالوصف، تاکنون هیچگونه بررسی قابل تاملی در میزان تاثیرگذاری این موسسات در کاهش سطوح فقر و افزایش توانایی گروههایی که این موسسات خدمات خود را به آنان ارائه میدهند، انجام نشده است. به عبارت دیگر، نهتنها در مورد تعداد و حجم منابعی که این موسسات از مردم و سیستم دولتی جمعآوری و هزینه میکنند، اطلاعات قابل استنادی وجود ندارد، رشد قارچگونه این موسسات و عدم شفافیت آنان، یک فضای غبارآلود و کدر از پشت صحنه اقتصاد اعانات در ایران به وجود آورده است. پرسش اینجاست که آیا این تعداد موسسه خیریه برای اقتصاد ایران با یک حجم مشخص (تولید ناخالص داخلی در حدود هزار میلیارد تومان به قیمت جاری)، رقم زیادی است؟ دوم اینکه، اگر فرض را بر این بگذاریم که مجموع سایر موسسات خیریه روی همرفته به اندازه کمیته امداد توان جمعآوری کمکهای مردمی را دارند، که در مجموع، حجم پولی کل
اقتصاد اعانات در ایران به حدود 5 /0 درصد تولید ناخالص داخلی خواهد رسید، تحت چه شرایطی و چگونه این مبالغ هزینه شدهاند و در نهایت، میزان تاثیرگذاری آنها در راستای ماموریتهایی که این موسسات برای خود تدوین کردهاند، به چه میزان بوده است؟ یک مقایسه سرانگشتی بر اساس اطلاعات فوق نشان میدهد که در آمریکا به طور متوسط هر موسسه خیریه سالانه رقمی بالغ بر 235 هزار دلار و در ایران کمتر از 25 هزار دلار از محل کمکهای مردمی، دریافتی داشته است. از سوی دیگر، حجم اقتصاد ایران در حدود دو درصد از حجم اقتصاد آمریکاست در حالی که نسبت میزان جمعآوری اعانات در ایران تنها 05 /0 درصد از آن در آمریکاست. به عبارت دیگر، کارایی موسسات خیریه در ایران، کمتر از 5 /2درصد میزان کارایی همین موسسات در آمریکاست! در حالی که از نظر تعداد، نسبت این دو، 004 /0 درصد است! در آمریکا به ازای هر 12 میلیون دلار تولید ناخالص داخلی یک موسسه خیریه وجود دارد در حالی که در ایران به ازای هر 50 میلیون دلار! یعنی با وجود آنکه در ایران پتانسیل بیشتری از نظر حجم بازار پیشرو برای جمعآوری اعانات وجود دارد، عملکرد موسسات خیریه، به هیچ وجه قابل مقایسه با آمریکا
نیست!
این عدم موفقیت را میتوان به دو عامل نسبت داد؛
■ بالاتر بودن درآمد سرانه شهروندان آمریکایی در مقایسه با ایران (درآمد سرانه حدود 70 هزار دلار در آمریکا در مقابل کمتر از 15 هزار دلار در ایران بر حسب برابری قدرت خرید PPP)
■ شفافیت بالا در فعالیتهای این موسسات
از این منظر، به نظر میرسد محیط اقتصاد کلان ایران که در ابعاد مختلف، غیرشفاف، بیضابطه و رانتی است، شرایط مساعدی را برای رشد قارچگونه موسسات در قالب امور خیریه، فراهم آورده است که نبود نظارت کافی در مراحل مختلف آن از تاسیس تا فعالیت، به کاهش سطح اعتماد عمومی دامن زده که با روند پیشرو، در آینده این عدم اعتماد میان مردم و موسسات خیریه، حتی بر روی موسسات موفق در این حوزه هم، اثرات منفی خود را نشان خواهد داد. در واقع، مهمترین عاملی که سبب رشد بیرویه و بیضابطه این موسسات شده، به نوعی عدم شفافیت موجود در ساختار اقتصاد کلان است که مانند سایر بنگاههای اقتصادی، به این موسسات هم سرایت کرده است. با توجه به اینکه اطلاعات دقیقی از نحوه فعالیت بسیاری از موسسات خیریه در ایران وجود ندارد، میتوان فرضیههایی مانند فرار مالیاتی، ایجاد وجهه و تشخص اجتماعی، ایجاد محبوبیت سیاسی، پولشویی و نیز کسب درآمد بادآورده را ذیل دلایل رشد بیرویه این موسسات عنوان کرد که مجموعه این دلایل، در واقع ذیل وضعیت فعلی ساختار کلان اقتصاد غیرشفاف ایران قرار میگیرند.
دیدگاه تان را بنویسید