تاریخ انتشار:
درباره مشی سیاسی این روزهای علی لاریجانی
ورود به وادی اعتدال
اگر علی لاریجانی تا شش، هفت سال پیش به صورتی محوریت بخشی از اردوگاه اصولگرایی را بازی میکرد و در اکثر مجادلات در یک سوی جدالها قرار میگرفت، این روزها تلاش دارد بیشتر نقشی متعادلکننده را در معادلات قدرت در اردوگاه اصولگراها و حتی جدالهای فرااصولگرایانه بازی کند.
«در غلتان دادیم، جای آن آبنبات گرفتیم!» در مخیله علی لاریجانی، زمانی که این جملات را در مذمت توافقات هستهای حسن روحانی به عنوان نماینده دولت سیدمحمد خاتمی بر زبان جاری میکرد، نیز نمیگنجید که یک دهه بعد بسیاری از همپیمانان دیروز او همین ادعاها را درباره او مطرح کنند. او را بیبصیرت بدانند و این چهره اصولگرا را به نرمش در برابر شیطان بزرگ و استکبار جهانی متهم کنند. علی لاریجانی آن روزها تازه به سودای پاستور از جامجم بیرون زده بود. او اگر میخواست هم نمیتوانست همدلانه با دیپلماسی محمد خاتمی و حسن روحانی برخورد کند، چرا که قبای شعارهای تنشزدایانه آن روزها به قامت اصولگرایان زار میزد و از همه مهمتر رایدهندگان دلیلی نمیدیدند که این شعارها را با لهجهای غیراصلاحطلبانه بشنوند. آن دوره -سال 1384- تقدیر اصولگراها شعارهای تند ضدامپریالیستی بود، اتفاقاً در آن رقابت هم نامزدی گوی سبقت را از بقیه ربود که ادبیاتی تندتر از بقیه داشت. ادبیاتی که نتایج آن را ساکنان این کهندیار در سالهای واپسین دهه 80 و سال نخست دهه 90 با تمام وجود تجربه کردند. لاریجانی ورژن 84 با لاریجانی این روزها تفاوت مهم دیگری نیز
دارد.
آن ایام این فارغالتحصیل فلسفه که جوانی را نیز در سپاه سپری کرده بود، تنها در حوزه فرهنگ و رسانه تجربه اندوخته بود و در نتیجه از دنیای دیپلماسی فرسنگها فاصله داشت. با همه این احوال بازی سرنوشت این چهره فرهنگی را به ناگاه به یکی از پروندههای مهم دیپلماسی کشور پرتاب کرد. پروندهای که در آن ایام در حال بسته شدن بود، اما با شعارهای محمود احمدینژاد و اقدامات او عملاً به یکی از غامضترین پروندههای بینالمللی بدل شد و آثار آن تا همین امروز نیز ادامه داشته و یکی از شعارهای رایآور در انتخابات دو سال پیش، سروسامان دادن به این پرونده بود. پرونده مذاکرات اتمی و بعدها ریاست مجلس در دوره زمامداری محمود احمدینژاد عملاً این آیتاللهزاده فلسفهخوانده را از دنیای ایدهآلها و بایدها به عمق واقعیتها و هستها کشاند و او را در سفری ادیسهوار آبدیده کرد تا از چهرهای ایدهآلیست و رادیکال به دولتمردی واقعگرا و متمایل به میانهروی بدل شود. بدون شک نقش علی لاریجانی در تصویب کمحاشیه و سریع «برجام» در صحن علنی مجلس فرازی مهم و تاثیرگذار از تاریخ پارلمان ایران را به خود اختصاص خواهد داد.
این چهره اصولگرا در جغرافیای سیاسی کشور نیز در حال نوعی جابهجایی جایگاه است. اگر علی لاریجانی تا شش، هفت سال پیش به صورتی محوریت بخشی از اردوگاه اصولگرایی را بازی میکرد و در اکثر مجادلات در یک سوی جدالها قرار میگرفت، این روزها تلاش دارد بیشتر نقشی متعادلکننده را در معادلات قدرت در اردوگاه اصولگراها و حتی جدالهای فرااصولگرایانه بازی کند. نقشی که سبب نزدیکی روزافزون این چهره اصولگرا به طیف میانهرو کشور و به ویژه حسن روحانی شده است. حرکت او در این مسیر برخی تحلیلگران را به یاد مشی سیاسی اکبر هاشمیرفسنجانی در دهه 60 میاندازد. زمانی که او تلاش داشت ضمن همراهی با دولت نوعی آرامش را به سایر ارکان نظام تزریق کرده و نقش متعادلکننده نظام را در بحرانها و چالشهای آن روزها بازی کند. این روزها هم علی لاریجانی خواسته یا ناخواسته در حال گام نهادن در مسیر اکبر هاشمیرفسنجانی است. به نظر میرسد حسن روحانی رئیسجمهوری نیز از ایفای این نقش به دست لاریجانی راضی باشد و احتمالاً او را مناسبترین گزینه برای مجلس آتی بداند، با این همه باید توجه داشت که ایفای نقش هاشمی در کنار همه مزایای آن هزینههایی را هم برای این آیتاللهزاده خواهد داشت. باید دید لاریجانی توان و شجاعت پرداخت این هزینهها را در ادامه مسیر عمر سیاسی خود خواهد داشت؟ این پرسشی است که آینده به آن پاسخ خواهد داد.
آن ایام این فارغالتحصیل فلسفه که جوانی را نیز در سپاه سپری کرده بود، تنها در حوزه فرهنگ و رسانه تجربه اندوخته بود و در نتیجه از دنیای دیپلماسی فرسنگها فاصله داشت. با همه این احوال بازی سرنوشت این چهره فرهنگی را به ناگاه به یکی از پروندههای مهم دیپلماسی کشور پرتاب کرد. پروندهای که در آن ایام در حال بسته شدن بود، اما با شعارهای محمود احمدینژاد و اقدامات او عملاً به یکی از غامضترین پروندههای بینالمللی بدل شد و آثار آن تا همین امروز نیز ادامه داشته و یکی از شعارهای رایآور در انتخابات دو سال پیش، سروسامان دادن به این پرونده بود. پرونده مذاکرات اتمی و بعدها ریاست مجلس در دوره زمامداری محمود احمدینژاد عملاً این آیتاللهزاده فلسفهخوانده را از دنیای ایدهآلها و بایدها به عمق واقعیتها و هستها کشاند و او را در سفری ادیسهوار آبدیده کرد تا از چهرهای ایدهآلیست و رادیکال به دولتمردی واقعگرا و متمایل به میانهروی بدل شود. بدون شک نقش علی لاریجانی در تصویب کمحاشیه و سریع «برجام» در صحن علنی مجلس فرازی مهم و تاثیرگذار از تاریخ پارلمان ایران را به خود اختصاص خواهد داد.
این چهره اصولگرا در جغرافیای سیاسی کشور نیز در حال نوعی جابهجایی جایگاه است. اگر علی لاریجانی تا شش، هفت سال پیش به صورتی محوریت بخشی از اردوگاه اصولگرایی را بازی میکرد و در اکثر مجادلات در یک سوی جدالها قرار میگرفت، این روزها تلاش دارد بیشتر نقشی متعادلکننده را در معادلات قدرت در اردوگاه اصولگراها و حتی جدالهای فرااصولگرایانه بازی کند. نقشی که سبب نزدیکی روزافزون این چهره اصولگرا به طیف میانهرو کشور و به ویژه حسن روحانی شده است. حرکت او در این مسیر برخی تحلیلگران را به یاد مشی سیاسی اکبر هاشمیرفسنجانی در دهه 60 میاندازد. زمانی که او تلاش داشت ضمن همراهی با دولت نوعی آرامش را به سایر ارکان نظام تزریق کرده و نقش متعادلکننده نظام را در بحرانها و چالشهای آن روزها بازی کند. این روزها هم علی لاریجانی خواسته یا ناخواسته در حال گام نهادن در مسیر اکبر هاشمیرفسنجانی است. به نظر میرسد حسن روحانی رئیسجمهوری نیز از ایفای این نقش به دست لاریجانی راضی باشد و احتمالاً او را مناسبترین گزینه برای مجلس آتی بداند، با این همه باید توجه داشت که ایفای نقش هاشمی در کنار همه مزایای آن هزینههایی را هم برای این آیتاللهزاده خواهد داشت. باید دید لاریجانی توان و شجاعت پرداخت این هزینهها را در ادامه مسیر عمر سیاسی خود خواهد داشت؟ این پرسشی است که آینده به آن پاسخ خواهد داد.
دیدگاه تان را بنویسید