تاریخ انتشار:
تبیین الزامات توسعه ایران از نگاه محمود سریعالقلم در مراسم بزرگداشت حسین عظیمی
اجماع بر توسعه؛ یک بار برای همیشه
در رابطه با ابعاد بینالمللی بحثتوسعه باید اشاره کنم که موضوع توسعهیافتگی جنبه ریاضی و فرمولی پیدا کرده است. راهی که کره جنوبی در حال طی کردن آن است، همان راهی است که شاید آلمان در یک قرن گذشته رفته و راهی که امروز چین در پیش گرفته، همان راهی است که در قرن نوزدهم قدرتهای اروپایی و شمال آمریکا رفته بودند.
در رابطه با ابعاد بینالمللی بحث توسعه باید اشاره کنم که موضوع توسعهیافتگی جنبه ریاضی و فرمولی پیدا کرده است. راهی که کره جنوبی در حال طی کردن آن است، همان راهی است که شاید آلمان در یک قرن گذشته رفته و راهی که امروز چین در پیش گرفته، همان راهی است که در قرن نوزدهم قدرتهای اروپایی و شمال آمریکا رفته بودند. نکته بعدی در این رابطه این است که اگر ما تاریخ توسعه اروپا، غرب اروپا و شمال آمریکا را مطالعه کنیم میبینیم که توسعه و رشد از طریق جامعه آغاز شد. در واقع جامعه قدرتمند شد، تولید کرد، ثروتمند شد، حاکمیتها را به چالش کشید و بعد در یک پروسه چندقرنه میان حاکمیت و جامعه به یک قرارداد اجتماعی و به یک نظم عمومی دسترسی پیدا کردند اما همین که میآییم خارج از این مناطق را بررسی میکنیم حتی ما یک جامعه هم پیدا نمیکنیم که در آن مردم گفته باشند ما میخواهیم رشد و توسعه پیدا کنیم.
تجربه توسعههایی که تصمیم حاکمیت بود
کشورهایی مانند ژاپن، ویتنام، کره جنوبی، چین، اندونزی، مالزی، سنگاپور و همچنین امارات، ترکیه، برزیل، مکزیک و آرژانتین به عنوان مصداقهایی هستند که توسعهیافتگی در آنها تصمیمی در سطح نخبگان سیاسی و حاکمیت بود. در این کشورها حاکمیتها تصمیم گرفتند کشور به سمت تولید ثروت برود و جامعه را با خودشان همراه کردند. به نظر میرسد در خارج از تجربه و الگوی غربی، حاکمیتها هستند که میتوانند توسعهیافتگی را به ثمر برسانند. البته جوامع هم میتوانند اما این راه بسیار طولانی است تا اینکه مجموعه اقشار، طبقات و آحاد مردم به یک جمعبندی در مورد جهتگیریهای کشور برسند و بتوانند تشکلی تشکیل داده و بر حاکمیتها اثرگذاری کنند. چرا که این فرآیند بسیار طولانی است و در خود اروپا هم چند قرن طول کشیده تا این اتفاق افتاده است.
راه سریع و کارآمد در این دنیای پرسرعت در چارچوب حاکمیتهاست. اما به لحاظ متدولوژیک به نظر میرسد هم اصول توسعهیافتگی داریم و هم الگوهای توسعهیافتگی. در هر جای دنیا که توسعهیافتگی قابل مشاهده باشد عموم کشورها راههای مشخصی را طی کردهاند. همه آنها صنعتی شدهاند. بوروکراسی کارآمد داشتهاند و نهادسازی کردهاند. البته در دورههایی هم ایران تجربه نهادسازی داشته است اما در ایران هرچند از دوره مشروطه تاکنون گروههای زیادی وجود داشتهاند ولی این گروهها در ایران بر اساس منافع دور هم جمع بودهاند؛ در حالی که بوروکراسی و نهادسازی بر اساس قواعد، چیزی است که هنوز ما ایرانیان به آن نرسیدهایم. یعنی تشکیلاتی که بر اساس قاعده، افراد را دور هم جمع کند.
از جمله این قواعد شایستهسالاری، هماهنگی میان سه قوه، توزیع عادلانه امکانات، وجود دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی با محوریت تولید و فناوری و تصمیمگیریهای اقتصادی غیرسیاسی است. به میزانی که یک تصمیم اقتصادی کمتر سیاستزده باشد میتوانیم بگوییم از اعتبار و کارآمدی بیشتری برخوردار است. با این حال باید به تفاوت کشورهای مختلف در حوزه توسعه هم اشاره کنم. الگوهای توسعهیافتگی متفاوت است. مساحت و جمعیت، عمق استراتژیک، منابع طبیعی، منابع انسانی و بعد فرهنگ که در نظر گرفته شود، دیده خواهد شد که کشورها در این رابطه با همدیگر بسیار متفاوتند. هر کشوری باید به تناسب آن شرایطی که در داخل کشورش دارد الگوی مزیت نسبی و تولید ثروت خودش را طراحی کند. از صنایع سبک، کشاورزی و صنایع پیشرفته گرفته تا خدمات، پتروشیمی و فناوری اطلاعات در دنیای امروز.
هنوز در ایران بعد از 5 /1 قرن به بنیانهای فکری مورد اجماع در مورد توسعه نرسیدهایم. هر دولتی در کشور ما به قدرت میرسد تعریف خاص خودش را از واژه «عدالت»، «کارآمدی»، «نظام بینالملل» و «توسعه» دارد؛ تا زمانی که اختلافات فکری در یک کشور در چارچوب مفاهیم و تعاریف و چارچوبهای فلسفی باشد طبعاً در سیاستگذاری هم مشکل پیدا خواهد کرد. به عنوان مصداق میتوان به اختلافات موجود در میان دولتهای آلمان اشاره کرد که این اختلافها حول و حوش مفاهیم نبوده بلکه در سیاستگذاری، نرخ مالیات و نرخ تاسیس امکانات است.
در کشور ما، هنوز از مانع اول که دسترسی به اجماع فلسفی است عبور نکردهایم. مساله بعدی این است که بنیانهای فکری مورد اجماع در دنیای فعلی باید شامل چه مسائلی باشد. اولین مساله این است که کشورها به همدیگر قفل شدهاند. اگر یک کشوری به کشور دیگری به لحاظ اقتصادی، تولید، فناوری، همکاریهای صنعتی و پروژههای مشترک قفل شود، اینها در حوزه سیاست و امنیت هم میتوانند با همدیگر همکاریهای جدی کنند. ما در تاریخ توسعه نمیبینیم یک کشوری صرفاً در داخل خودش بخواهد توسعه پیدا کند. مثلاً در کشورهای اروپایی ابتدا تجارت در خود کشورهای اروپایی گسترش یافت و سپس قارهای و بینالمللی شد.
تفکیک قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی
باید در ادامه بر تفکیک قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی تاکید کنم. یعنی در نهایت کشورهایی که به طرف توسعه میروند به تدریج قدرت اقتصادی آنها از سیاسی تفکیک میشود. حالا ممکن است در کشوری این اتفاق 20 سال طول بکشد و در کشوری دیگر یک قرن. اما این تفکیک یک ضرورت است. با این حال به نظر میرسد ما هرجا توسعهیافتگی میبینیم ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را میتوانیم پیدا کنیم.
حالا در هر کشوری این اتفاقات صورت گرفته بعضیها جلوتر، بعضیها دیرتر، مانند آن مفهوم سرمایهگذاری متاخر که در جنوب اروپا اتفاق افتاد خب طبقه متوسط خیلی دیرتر شکل گرفته تا در کشوری مانند انگلستان. اما اینها ابعاد مهم مورد اجماع هستند در موضوع توسعهیافتگی. من در یک کنفرانسی شرکت کردم حدود چهار، پنج ماه گذشته که 200 نفر از جاهای مختلف دنیا برای بررسی چالشهای حکمرانی در سطح بینالمللی دعوت شده بودند. آنجا بعد از پنج روز که 200 نفر در میزگردهای مختلف با هم بحث کردند گفتند بزرگترین چالش جهانی موضوع لیدرشیپ است. به نظر من میرسد لیدرشیپ ترجمه دقیق فارسی ندارد. چون ما همه اینها را مدیریت میگوییم. لیدرشیپ یعنی آن گروهی که میتوانند با داشتن افق فکری، زیرمجموعههای خودشان را نهتنها اقناع استدلالی کنند بلکه آنها را برای اجرا آماده کنند. برای اینکه بتوانند وارد اجرا شوند. این بزرگترین مشکلی است که در دنیا وجود دارد. زمانی دوگل رئیسجمهور فرانسه بود با قدرت کاریزماتیکی که داشت، با آن افقی که از آینده فرانسه و اروپا داشت میتوانست جریانهای اجتماعی را اقناع کند. بعد مساله بحران درآمد نابرابر و اشتغال همراه با
توسعه رقابت ژئوپولتیک، موضوع بحران آب و بعد هم آلودگی هوا به تدریج اینها به صورت ترتیبی که آنجا بحث شد با این اولویتها مطرح شد. اما در موضوع اول و لیدرشیپ این مسائل گفته شد که لیدرشیب یعنی چه؟ لیدرشیپ مهمترین ویژگیای که دارد این است که کسانی که میخواهند زیرمجموعههای خودشان را اقناع کنند و جامعه را به طرف جلو ببرند باید یک نگاه و دید جهانی داشته باشند. باید ظرفیت اجماعسازی داشته باشند. باید بتوانند معاشرت کنند و بعد این واژهای که به نظر من در فرهنگ ما بسیار ضعیف است واژه «collaboration» یا هماهنگ است و آخری هم اینکه بتوانند روحیه ایجاد کنند.
اینها ویژگیهای این مساله است و من فکر میکنم اولی از همه مهمتر بود و آن اینکه هر جا ما توسعهیافتگی میبینیم، مشاهده میکنیم که در آنجا بزرگان یک جامعه دید جهانی دارند. اتفاقاً جالب است؛ شما اگر گذشته کره جنوبی، اندونزی، ترکیه، برزیل، آرژانتین، مکزیک، شیلی و کشورهایی که امروز خیلی پیشرفت کردهاند را مطالعه کنید میبینید انرژی تحول و تغییر در اینها توسط نظامیان صورت گرفته است.
این نظامیان بودند که با یک دید جهانی و ملی، اقشار دیگر حاکمیت را اقناع کردند که کشور بتواند در مسیر پیشرفت و توسعه حرکت کند. من نمونههایی از این بینالمللی شدن را میخواهم خدمتتان عرض کنم. ببیند فیسبوک، واتساپ را اخیراً با قیمت 21 میلیارد و 800 میلیون دلار خریداری کرد. چه اتفاقاتی دارد در دنیا میافتد؟ این مساله به خوبی نشان میدهد که در صنعت آیتی کشورهایی که تخصصی دارند کار میکنند، چقدر آن الگوی توسعهیافتگیشان را متوجه شدند. آمریکا برای قرن بیست و یک، مهمترین موضوع استراتژی ملی خودش را تسلط بر آیتی در سطح جهانی تعریف کرده است.
یک زمانی بود که به عقب برمیگشتیم. فرض کنید 30 سال پیش، آمریکاییها دم از محصور کردن کمونیسم میزدند و امروز میگویند مهمترین بعد استراتژی ملیشان این است که در دنیا حرف اول را در حوزه آیتی میزنند.
میخواهم در حوزه کتاب مثالی برایتان بیاورم. سه ناشر مهم دنیا کالینز، سالمنشوستر، هاوس، در سال 2013، 5 /5 میلیارد دلار کتاب فروختند و این در حالی است که ناشران در آمریکا در سال 2013، معادل 7 /8 میلیارد دلار ئیبوک فروختند. الان 20 درصد مردم آمریکا کتاب را روی کیندل میخوانند و این مساله، رابطه بین آیتی و دانش در کشورهای صنعتی را نشان میدهد.
مورد دیگری که من انتخاب کردم خدمتتان توضیح دهم و این مساله کارآمدی، بینالمللی شدن و شایستهسالاری را میتواند خوب انجام دهد شرکتی به نام اکولوسویار است که هدست میسازد. اینها سال 2013 دو میلیارد دلار درآمد خالص داشتند. کل این شرکت 75 نفر کارمند دارد و این نشاندهنده این است که ورود در صحنه جهانی و تخصصی کار کردن چه اثراتی در پرسنل و مراحل کاری میگذارد. مثلاً من شنیدم که در دانشگاههای عربستان به دانشجویان کد میدهند؛ این کدی است که از شرکت
amazon.com گرفتند که دانشگاه به دانشجو و استاد میدهد. دانشجو میرود به آن سایت و آنجا کتابهایی را که میخواهد میخرد بعد آن کدش را که وارد میکند همه کتابهایی را که میخواهد در عرض سه تا چهار روز به دستش میرسد و به حساب دانشگاه میرود و از آنجا کم میکنند. این نحوه کار علمی در دانشگاههای امروز است. یا اگر امروز شما به دانشکدههای مدیریت، بازرگانی و مهندسی بزرگ دنیا بروید، از پرینستون و امآیتی گرفته تا دانشگاه ملی سنگاپور، دانشجو در یک سالن بزرگ مینشیند و بعد لپتاپش جلویش است و بعداً وصل میشود به یک استادی فرض کنید آن طرف دنیا که سر کلاس دارد درس میدهد در مورد یک موضوع خاصی و آنجا دانشگاه برایش ثبتنام کرده. دانشجو حتی امتحان میدهد و یک نوع امتحان را به صورت ریاضی استاد تصحیح میکند و بعداً بر اساس آن مدل ریاضی بقیه امتحانها آنلاین تصحیح میشوند. ممکن است آن استادی که فرض کنید ریاضی درس میدهد در امآیتی دو هزار تا دانشجو در دانشگاههای مختلف دنیا داشته باشد و از این طریق ارتباطات جهانی در حوزه آموزش حتی گسترش پیدا کرده. این یکی از آن نتایج بینالمللی شدن است. در پروژههای بزرگ نفتی 1 /1
تریلیون دلار سرمایهگذاری میبایست انجام میشد اما بعضی از این پروژهها به خاطر کاهش قیمت نفت به تاخیر افتاده است.
یک نمونه برای شما در مورد اندونزی میگویم. اندونزی به عنوان یک کشور دارای 13 هزار و 446 جزیره است که شش هزار تا از این جزایر قابل سکونت هستند. اندونزی 254 میلیون نفر جمعیت دارد. در سال 2000، حدود 24 درصد جمعیت آن زیر خط فقر بوده است و این را در یک دهه توانستهاند به 12 درصد برسانند. نتیجه برنامهریزی در سطح حاکمیت و بعد تخصصی شدن تولید و ارتباطات گسترده بینالمللی به ویژه در یک دهه گذشته چنین بوده است. نرخ رشد اقتصادی در سطح جهانی 8 /3 درصد، چین 8 /6، آمریکا 1 /2، انگلستان 2 /3، و اروپا و ژاپن یک درصد است. اگر یک کشوری به فکر 40 سال آینده خودش باشد چقدر میتواند وارد بازارهای آسیا یا بازارهای آفریقا شود. اصلاً تلقیای که ما امروز در ایران از آفریقا داریم بسیار نادرست است. آفریقا الان بیش از یک میلیارد نفر جمعیت دارد.
مساله بعدی این است که آیا میپذیریم مدیریت کشور ما به شدت بخشی است؟ آیا میپذیریم که تعریف میانگین ما از نظام بینالملل با مقتضیات توسعهیافتگی در تضاد است؟ برای همین است که من در ابتدا گفتم این بحث جهانشمول است، ریاضی است و حالت فرمولی پیدا کرده است. حتی به علم پزشکی این را تشبیه کردند. یک نفر نمیتواند بگوید که من در روز چهار بسته سیگار میکشم، بعد حتماً سلامتیام را هم میتوانم حفظ کنم. سلامتی یک اصولی دارد، فرقی نمیکند که یک نفر آفریقایی یا آسیایی یا اروپایی است، از چه مذهبی است و با چه ایدئولوژیای است، کدام گذشته را دارد؛ هر کس میخواهد سلامتی خود را حفظ کند، باید اصولی را رعایت کند. ما کشوری را در دنیا نداریم که پیشرفت کرده باشد، اما با نظام بینالملل در تضاد باشد. چینیها تناقضات سیاسیشان با جهان به صورت نسبی حدود 15 درصد است و 85 درصد بهرهبرداری اقتصادی میکنند. اگر روسیه را در نظر بگیرید من حدس میزنم حدود 45 درصد تناقضات سیاسی با جهان دارند و 55 درصد بهرهبرداری میکنند. بنابراین نتیجه بحث ما این میشود که اگر جواب مثبت است پس وضعیت فعلی که داریم، حالت طبیعی دارد. چون در انبوه تناقضات
نمیتوان در انتظار کارآمدی و توسعه نشست. اتاق فکر متمرکز طراحی اولویتهای کشور کجاست؟ در کدام کشور دنیا 800 سایت خبری وجود دارد؟ و بعد اینها حدود 60، 70 درصد اخبار مشترک دارند و بعد به لحاظ فکری و فلسفی با هم درگیر هستند. اصلاً لزومی ندارد کسی بیاید ایران تا این مسائل را متوجه شود. اگر در خارج اینها را مانیتور کنند، میتوانند بفهمند.
به آن نکته اول که کجا ما اجماعسازی میکنیم برگردم، کجا ما کارهایمان را متمرکز میکنیم. چرا کره جنوبی 60 سال پیش تصمیم گرفت در چند صنعت فقط رشد بخشی کند و از این طریق انباشت سرمایه خودش را به دست آورد. اتومبیلهای کرهای و ژاپنی در آمریکا بالای 50 درصد از سهم بازار آمریکا را دارند و توانستند اینقدر سهم بازار به وجود بیاورند که آمریکاییها مجبور شدند، به ژاپنیها بگویند که شما بیایید ماشینهایتان را در آمریکا تولید کنید تا کارگر آمریکایی بیکار نشود. ما آن تمرکزها را نداریم. البته یک بخشی از آن هم به ادبیات ما برمیگردد؛ من از حضورتان میپرسم شما در مدارهایی که زندگی میکنید، مدار دوستی، همکاران، مدار کسانی که کارهای اجرایی میکنند شما چند نفر آدم دقیق میشناسید؟ چند نفر میشناسید که وقتی به شما میگویند ساعت پنج؛ واقعاً ببینید چهار و 59 دقیقه در حال آمدن است. یا وقتی که یک نکته را متوجه نمیشود از شما سوال میپرسد تا آن را دقیق بفهمد. به نظر میرسد، ابهام در این کشور یک فضیلت است و چون ابهام یک فضیلت است، کار دقیق فکری هم نمیشود. ما نمیتوانیم در مدارهای حکمرانی چندین مکتب فکری فلسفی داشته باشیم. میشود در
دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه مثلاً سه مکتب فکری وجود داشته باشد. اتفاقاً درستش این است، اما نمیتوانیم بگوییم در حکمرانی ما پنج مکتب فکری داریم؛ کشور را نمیتوان مدیریت کرد. افراد باید دیدگاههایشان را به هم نزدیک کنند. نمیشود ما در حوزههای حکمرانی 30 تعریف از رشد و توسعه داشته باشیم. آنچه ما میبینیم تاریخ سینوسی است، چون ما در مفاهیم دقیق نشدهایم و به اجماع نرسیدیم.
پیشبینی 150 سال آینده
من پیشبینیام این است که کیفیت زندگی در حوزه خلیج فارس تقریباً برای 150 سال آینده تداوم خواهد داشت و بعد این را کنار آن استراتژی بگذارید که میخواهد ایران ضعیف نگه داشته شود. اگر این شکاف میان ما و کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس اتفاق بیفتد، در 10 یا 15 سال آینده چه معنایی خواهد داشت؟ چالشهای فلسفی و فکری در توسعه ایران این است که ما تعاریف مشترک از نظام بینالملل نداریم. ما ایرانیها حدود 170 سال است بحث میکنیم که غرب چیست؟ بالاخره با غرب میخواهیم چه کار کنیم. تمرکز در اهداف، اولویتبندیها، تفاهم فکری و انضباط سازمانی در مدیریت کشور و ساختارسازی و سیستمسازی است. من اعتقاد دارم، به لحاظ فرهنگ اجتماعی و سیاسی ما هنوز از فرد عبور نکردهایم. ما هنوز با فرد کار میکنیم، با سلیقه فردی، با شوکت فرد، ابهت فرد. برای ما فرد مهم است و ساختارسازی نکردهایم. اولویت در ایران سیستم نیست، حرکت از مدیریتهای فردی به مدیریتهای ساختاری، حرکت از ابهت فرد به مهارتهای فرد، اجازه بروز و حضور استعدادهای شهروندان؛ این یک کار جدی فرهنگی میخواهد و من فکر میکنم کوتاهترین راه برای اینکه این اتفاق بیفتد، انجام کار
بینالمللی است.
اثر سیاست خارجی بر توسعه ایران
سیاست خارجی میتواند به مباحث توسعه کمک کند. سیاست خارجی باید در ریل الزامات رشد توسعه اقتصادی قرار بگیرد. کشورهای دیگر از رشد و پیشرفت ایران هراسی نداشته باشند. محیط بینالمللی فرصتی است برای یادگیری و اثرگذاری و اثرپذیری. معاشرت نظامیان با نظامیان کشورهای مختلف در سطح جهان بسیار اهمیت دارد. این نکته را من در پرانتز بگویم، هند زمانی شروع کرد به پیشرفت کردن که نظامیان هندی با نظامیان اروپایی معاشرت کردند.
دیدگاه تان را بنویسید