تاریخ انتشار:
بررسی جامعهشناختی کارکرد پلیس نامحسوس در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
خدمات پلیس باید محسوس و شفاف باشد
اینکه پلیس در راهاندازی «پلیس نامحسوس» تا چه حد به نظر جامعهشناسان و کارشناسان روابط اجتماعی متکی بوده است، مشخص نیست. اما از زمانی که این طرح رونمایی شده، متخصصان تحلیل اثرات اجرای چنین طرحی را آغاز کردهاند. ما هم برای واکاوی پیامدهای شکلگیری این نوع از نیروهای انتظامی، با علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران گفتوگو کردهایم. او در این گفت و شنود از آثار بینالمللی و اثر این طرح بر روی زندگی روزمره مردم سخن میگوید. او بر این عقیده است که وقتی جرمی علنی صورت میگیرد نمیتوان به سادگی با آن به نحو نامحسوس برخورد کرد. بهطور مثال، ماهیت کار قاچاقچیان مواد مخدر پنهانی است و باید نامحسوس با آن برخورد کرد. در حالی که هرگاه جرمی ماهیت آشکار داشته باشد باید با آن آشکار برخورد شود.
اگر اخبار هفته اخیر را دنبال کرده باشید، موضوع آغاز به کار پلیس نامحسوس امنیت اخلاقی یکی از مهمترین خبرها در این بازه بود که البته واکنشهای بسیاری هم به دنبال داشت؛ بهطور کلی مساله گشت نامحسوس، منکرات یا گشت امنیت اخلاقی را در حوزه جامعهشناسی چگونه میتوان مطالعه و تحلیل کرد؟
مساله گشت نامحسوس در حوزه منکرات و آسیبهای اجتماعی را میتوان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد. این مساله یک بعد فقهی و حقوقی دارد که در تخصص بنده نیست و وارد آن نمیشوم اما از ابعاد جامعهشناسی روزمره، جامعهشناسی سازمانها و علم سیاستگذاری اجتماعی میتوان تحلیل و توصیفهای استنباطی در مورد آن انجام داد. نخست، باید بگویم که ما اطلاعات زیادی در مورد نحوه انجام وظایف این نیرو نداریم و نمیدانیم این نیرو چگونه استخدام شده، چگونه آموزش دیده است، چگونه راهبری و مدیریت میشود و همچنین روابط سازمانهای رسمی و غیررسمی آن چگونه است و اطلاعات دیگری که برای این تحلیل مورد نیاز است. بنابراین ناگزیریم نخست سوالاتی مختلف مطرح کنیم تا ضرورتهای نظام چنین نیرویی در جامعه مشخص شود و بعد با پاسخهای احتمالی، آن را تحلیل کنیم.
این گشت بهطور نامحسوس قرار است وارد زندگی روزمره و محسوس مردم شود، به نظر شما چه تاثیراتی بر زندگی اجتماعی و روزمره مردم خواهد داشت؟
از منظر جامعهشناسی زندگی روزمره، باید گفت بدون تردید از دقایق اولیه ورود این نیرو به جامعه باید منتظر تاثیر آن بر کنشهای متقابل اجتماعی باشیم. کنشهای این نیرو به سرعت گسترش یافته و اخبارش به همه خواهد رسید و برخی هم به چشم خودشان خواهند دید و شکلگیری این نوع پلیس به سرعت ابعاد بینالمللی خواهد یافت. این ابعاد بینالمللی تنها به ارسال یک خبر محدود نمیشود؛ بلکه به نظر میرسد، تمام جهان احساس تاثیری را که در جامعه ما به وجود آمده است تا حدی به همان صورت تجربه خواهند کرد. به این دلیل که ما در عصر اطلاعات زندگی میکنیم. تقریباً این البته در مورد هر سیاست اجتماعی در زندگی روزمره صدق میکند. وقتی ما تحت تاثیر وقایع روزمره در آن گوشه دنیا هستیم، مانند جنگ، درگیریهایی که برای احقاق حقوق مدنی در شهرهای مختلف رخ میدهد و البته هزاران حادثه دیگر، بنابراین باید انتظار داشته باشیم اجرای هر سیاستی که به نحوی به کنشهای متقابل ما در زندگی روزمره مربوط است حاوی واکنشهای جهانی نیز باشد. ممکن است جامعه ما این سیاست را به لحاظ فرهنگی درک کند؛ بدین جهت که فرهنگها به سادگی در بسیاری موارد از جمله هنجارها و اصول اخلاقی یکسان نیستند یا به قول پیتر وینچ، فیلسوف اجتماعی روی هم پنجره باز نمیکنند؛ بنابراین ممکن است، دیگران از این نوع برخوردها متعجب شوند. حتی فرهیختگان آن جامعه. پس باید به آنها حق بدهید که قضاوتهایی که میکنند از دریچه ذهنیت فرهنگی خود آنها باشد؛ به این دلیل که توانایی درک پیچیدگی فرهنگی و اجتماعی ما را ندارند. اما ما خوراک ذهن آنها را برای قضاوت تهیه کردهایم.
اگر اجازه دهید این پرسش را بار دیگر مطرح کنم که جامعه شهری ما معنا و اجرای این سیاست را چگونه خواهد دید و چه تاثیری بر زندگی روزمرهاش خواهد داشت؟
اجازه دهید از جهت نقش مکالمه در زندگی روزمره مساله را بحث کنیم که چه بخشی از وظیفه گشت نامحسوس، اخلاقی است؛ یعنی ارشادهایی که با مکالمه و گفتوگو صورت میگیرد. در بسیاری موارد مشاهده شده است که پلیس نسبت به مسالهای تذکر میدهد که جرم بودن آن کاملاً مشخص نیست؛ در این میان، مکالمههایی صورت میگیرد که اگر قراردادهای مربوط به گفتوگوهای معمولی در آن رعایت نشود، حس آرامش را از افراد و حتی جامعه اطراف که این گفتوگوی ناگهانی را مشاهده میکنند سلب میکند. مثلاً یک تذکر در مورد لباس پوشیدن نه تنها ممکن است احساس تهدید و ناامنی ایجاد کند بلکه دامنه این مساله گسترده شود. اینجا ما میگوییم که کنش متقابل در زندگی روزمره در حال تخریب شدن است. بنابراین همانطور که تجربه پلیس ارشادی در گذشته نشان داده است، مکالمه ارشادی در خیابان و در زندگی روزمره بسیار با هوشیاری باید صورت گیرد. اینجا خانه یا دفتر روانشناس یا پاسگاه پلیس نیست. همانطور که ما از افراد انتظار داریم برخی قواعد را رعایت کنند، جامعه نیز انتظار دارد پلیس با احترام، هوشیاری و استفاده از کلمات قابل فهم و البته محترمانه ارشاد کند. این کاری سخت است که به آسانی از دست کسی برنمیآید. در واقع ملزومات چنین ارشادی، افراد آموزشدیده و روشهای ارزیابی مستمر است. به این دلیل که ممکن است، این نوع ارتباطات، انواع اختلالات را در زندگی ایجاد کند که روی تعامل مردم و پلیس و حس اعتماد و امنیت عمومی اثر داشته باشد.
از آنجا که بخشی از کنشهای متقابل اجتماعی در زندگی روزمره، کنشهای اقتصادی است نمیتوان انتظار داشت این سیاست پیامدهای اقتصادی هم داشته باشد؟
ازجمله وظایف پلیس که ایجاد، کنترل و برقراری امنیت است نمیتوان تحلیل هزینه-فایده کرد؛ به این دلیل که این سیاستها خدمات عمومی هستند و باید تمایزی بین مرزهای اخلاقی و شاخصهای اقتصادی قائل شد؛ اما میتوان گفت از نظر اقتصادی هم این سیاست به سیاستهای اقتصادی از جمله جذب توریست نیز ممکن است لطمه بزند. البته نه اینکه توریستهایی که به تدریج ورودشان به ایران در حال افزایش است، قواعد اخلاقی را رعایت نمیکنند؛ بلکه اهمیت این موضوع، به دلیل برخوردهایی است که احتمال دارد بلافصل در جلوی چشم آنها رخ دهد. از این رو این اقدامات در برخی موارد ممکن است در مقابل چشمان برخی گردشگران قرار گیرد و موجب شگفتی آنها شود. البته ممکن است کسی در پاسخ من بگوید گردشگر تشنه شگفتیهاست اما شگفتیهایی که از آن لذت برد یا از گذشته و میراث ما و حتی گردشگری جنگ درس بیاموزد. بنابراین اقداماتی که این نیروی نامحسوس میخواهد انجام دهد ممکن است نهتنها موجب شگفتی در زندگی روزمره داخلی شود بلکه در زندگی روزمره خارجیها نیز چیزی غیرعادی و نامانوس محسوب شود.
در زندگی روزمره مردم نوعی بیاعتنایی مدنی در رفتارها و کنشهای متقابل شکل میگیرد. چرا اینگونه فکر نکنیم که مردم کار خودشان را میکنند و این نیرو نیز به کار خود میپردازد؟
به نکته خوبی اشاره کردید؛ جامعهشناسانی که بر اساس مکتب کنش متقابل نمادین جامعه را مطالعه میکنند بر این عقیدهاند که در زندگی روزمره ما از کنار افراد مختلف با ظاهرهای مختلف رد میشویم و ممکن است نگاهی هم به یکدیگر کنیم اما بلافاصله روی برمیگردانیم. گافمن جامعهشناس برجسته معتقد است انسان در جهان مدرن از سایر انسانها انتظار دارد در موقعیتهای زیادی در زندگی روزمره این چنین عمل کند؛ یعنی بیاعتنایی مدنی پیشه کند. این محور زندگی روزمره است. اینگونه رفتارها یک الگو ایجاد میکند اینها روال زندگی را به صورت واقعیتی اجتماعی درمیآورد. ممکن است در این میان برخی نیز متظاهرانه رفتار کنند تا از میزان بیاعتنایی مدنی مردم کم کنند اما اتفاقاً جامعهشناسان و سیاستگذاران اجتماعی نیز به این شکلها و اداها و رفتارها که به ظاهر بیاهمیت هستند اهمیت میدهند و روال زندگی اجتماعی را با مطالعه این رفتارها میشناسند. البته اگر فراوانی رفتارهای نابهنجار که بیاعتنایی مدنی را تحت تاثیر قرار دهد؛ زیاد باشد باید برای کاهش آن تدابیری اندیشیده و اتخاذ شود. این در مورد هر جامعهای وجود دارد؛ بهطور مثال در انگلستان در دوران نخستوزیری مارگارت تاچر پلیس به شدت در مقابل درخواست جوانان مبنی بر طولانیتر کردن کنسرت موسیقی ایستادگی کرد؛ چون مخل نظم عمومی بود. به تعبیر کریس ردجک محقق مطالعات فرهنگی هر گروهی که بخواهد فضاهای عمومی را به نفع خود دستکاری کند با واکنش گروههای ذینفع دیگر که پلیس واسطه یا ضابط آن است روبهرو خواهد شد. مداخله پلیس برای برقراری امنیت است اما این مداخله، بیاعتنایی مدنی یا روال زندگی روزمره را متعادل خواهد کرد.
برای اینکه به فلسفه گشت نامحسوس بپردازیم نخست توضیح دهید که به نظر شما وظایف قوای انتظامی چیست؟
وظیفه قانونی پلیس و نیروی انتظامی در درجه اول حفظ امنیت فیزیکی و روانی شهروندان است البته این وظیفهای پویاست چون جامعه روزبهروز پیچیدهتر میشود و میزان جرائم نیز بیشتر میشود و خطر بیثباتی در امنیت بالاتر میرود. اگر به گزارشهای پلیس توجه کنید خواهید دید که جرائم جدیدی در گزارشهای آنها وجود دارد. آنها باید شکایتهای جدیدی از ساده تا پیچیده را ثبت و رسیدگی کنند. اموری ساده از دعوای همسایگی، تا سرقت، قتل و سرقت مسلحانه تا جرائم اینترنتی.
پلیس مهمترین سازمان تامین امنیت داخلی کشور است؛ خدمات پلیس یک کالای عمومی به شهروندان است و لذا باید بهطور مستقیم، محسوس و شفاف در ارتباط مستقیم با مردم باشد. در هر کشوری نیز این نیرو شفافیت خود را با ابزارهای مختلف انجام میدهد. از جمله پوشیدن یونیفورم. مثلاً نیروهای مختلف نظامی و انتظامی با پوشیدن یونیفورمهای مختلف از هم جدا میشوند تا در جامعه مردم آنها را بشناسند؛ چون هر نیرویی وظیفه خاصی دارد. مثلاً گزارش یک سرقت را به نیروی هوایی نمیدهیم یا در خیابان درخواست کمک از نیروی دژبان ارتش نمیکنیم. به این دلیل که هر کدام وظیفه خاصی دارند. اما وقتی کسی یونیفورم نیروی انتظامی را بر تن نداشته باشد باید چگونه به او اعتماد کرد؟ مردم به چه شاخصهای باید اعتماد کنند؟ آیا احتمال سوءاستفادههای مختلف افزایش نخواهد یافت؟ در واقع اعتمادسازی که پلیس طی زمانهای مختلف به سختی ایجاد کرده است ممکن است یکشبه تخریب شود. همسانی در پوشش و محسوس بودن نیروی پلیس اولین گام در راه اعتمادسازی است. به علاوه پلیس در جامعه در بسیاری از موارد باید هم صمیمی، هم حرفهای و بر اساس وظایف خود، یعنی کنترل و نظم، از راه دور و بدون مداخله مستقیم وظایف خود را انجام دهد. ایجاد این رابطه باید با استفاده از ابزارهای مختلف از جمله گشت محسوس و قدمزنی، تا نظارتهای حرفهای و پیشگیرانه یا واکنشهای سریع و آشکار به درخواستها باشد و بهطور کلی پیامد فعالیتهای پلیس باید به رضایت شهروندان، رضایت مسوولان سیاسی از اقدامات پلیس، کنترل جرائم و در نهایت بهبود کیفیت زندگی منجر شود.
فکر میکنید، به چه دلیل نیروی انتظامی گشت نامحسوس را به عنوان یکی از راهکارها برای مقابله باناهنجاریهای اجتماعی انتخاب کرده است؟
درباره اینکه پلیس به چه دلیل بر تشکیل گشت نامحسوس تاکید دارد اطلاعاتی در دست نیست که مشخص کند، بر اساس چه تحقیقاتی تشکیل چنین گشتی اهمیت پیدا کرده است. اما بر اساس تجربه گشتهای ارشاد در گذشته میتوان چند دلیل را گمانهزنی کرد. ممکن است گشت محسوس نوعی اختلال در زندگی مردم و حریم خصوصی مردم تلقی شده باشد. بهطور مثال تنها عدهای معدود هستند که به قاچاق مواد مخدر دست میزنند و لازم نیست پلیس بهطور تصادفی به جستوجوی بدنی و محسوس دست بزند و اصولیتر است با گشت و تجسس غیرمحسوس قاچاقچیان را به دام بیندازد. دوم ممکن است محققان انتظامی تشخیص دهند اعلام چنین برنامهای ممکن است باعث شود مردم وقتی ببینند کسی آنها را بهطور نامحسوس تحت نظارت دارد در نتیجه رفتار خود را در تمامی لحظهها زیر نظر داشته باشند و به نوعی درونی شدن انتظارات نیروی انتظامی از رفتار و کدهای مورد انتظار در آنها صورت گیرد. اگر چنین دلیلی مدنظر نیروی انتظامی بوده باشد تعداد هفت هزار نفر ممکن است تعداد واقعی نیروی گشت نامحسوس نباشد و تنها برای تحت تاثیر قرار دادن و تغییر رفتارهای نابهنجار به رفتارهای مورد انتظار یا به نوعی هشدار تلقی شود. در مورد دلیل اول باید گفت که نحوه، ماهیت، میزان و شدت جرم نیز در تشکیل نیروی نامحسوس موثر است. وقتی جرمی علنی صورت میگیرد نمیتوان به سادگی با آن به نحو نامحسوس برخورد کرد. بهطور مثال، ماهیت کار قاچاقچیان مواد مخدر پنهانی است و باید نامحسوس با آن برخورد کرد. در حالی که هرگاه جرمی ماهیت آشکار داشته باشد باید با آن آشکار برخورد شود.
آیا میتوان نتیجه اقدامات نامحسوس را ارزیابی کرد؟
این ارزیابی دشوار خواهد بود. وظیفه پلیس این است که مطمئن شود گشت نامحسوس میتواند بیشتر آنها را به نتیجه برساند؛ یعنی برقراری امنیت و کاهش جرائم. به علاوه، باید بتوانیم ارزیابی از رضایت شغلی پرسنل که در تعامل با مردم هستند داشته باشیم. یکی از احتمالاتی که میتوان در مورد فعالیت این نیرو مطرح کرد این است که پرسنل این نیرو به صورت جداگانه از سایر بخشهای جامعه قرار میگیرد و مشخص نیست که چه میزان از مقررات و اصول کار خود را انجام میدهند. برنامهریزی و نظارت بر کارشان که اتفاقاً در تعامل با مردم است مشخص نیست. به علاوه مشخص نیست که چگونه باید تنبیه و تشویق سازمانی را از نحوه تعامل با مردم دریافت کنند. در این وضع نامحسوس مشخص نیست که پرسنل از کار خود راضیاند؟ از کار خود لذت میبرند؟ یا در اوج نارضایتیاند. بهطور کلی ارزیابی سازمانی از رضایت کامل تا عدم رضایت کامل چگونه سنجیده میشود؟ به نظر میرسد نقشی که پرسنل این نیرو باید در کار خود داشته باشد حاوی فشارهای روحی و روانی زیادی میتواند باشد. بنابراین نحوه استخدام این نیرو و چگونگی تعلیم آن و نحوه نظارت که در مورد آن وجود دارد امری دشوار بوده و موفقیت این گشت را با تردید روبهرو میکند.
چه شیوهای را پلیس باید به کار گیرد تا جرائمی که قرار است گشت نامحسوس انجام دهد کاهش یابد و اعتماد عمومی به پلیس بالا رود؟
امروزه از پلیس جامعهمحور برای کاهش جرائم بحث میشود. پلیسی که از طریق نظارت شهروندی و البته تقویت شهروند مسوول و فعال در جامعه امنیت را برقرار کند. این امر از بالا به پایین رخ نمیدهد. در جامعه ما به تدریج این ایده در حال رشد است که مردم باید ناظر بر فعالیتهای پلیس باشند. همین که اخبار مربوط به گشت نامحسوس واکنشهایی را در بر داشته است؛ نشانه این است که مردم نسبت به پلیس حساس هستند چون پلیس ضامن امنیت آنهاست. در شیوههای پلیس جامعهمحور، اتفاقاً ما باید از اینکه پلیس قبل از هر اقدامی آن را به اطلاع مردم برساند و عکسالعمل مردم را دریافت کند خرسند باشیم. این بهترین روش ارزیابی هر سیاستی قبل از اجراست. لذا بدون هرگونه تعصب اگر کارشناسان و مردم از این طرح استقبال نکردند آن را کنار بگذاریم و طرحهای دیگر را تدوین کرده و برای اظهارنظر مردم مطرح کنیم. این امر لازمه اعتمادسازی بین پلیس و مردم و ضامن اجرای موفقیتآمیز طرحهای پلیسی و انتظامی است و لازمه وجود پلیس جامعهمحور است.
به ورود این گشت به زندگی روزمره بازگردیم؛ آیا میتوان در مورد فضاها و مکانهای حضور این نیرو نیز گمانهزنی کرد؟
سوال جالبی است. به نظر میرسد گشت نامحسوس در تمامی فضاها و زمانهای جامعه شهری وجود دارد. در حالی که تجربه نشان داده است که معمولاً این نیرو به مکانهایی خواهند رفت که احتمال وقوع جرائم مورد نظر این گشت وجود دارد. لذا به راحتی میتوان به نامحسوس نبودن آن اظهارنظر کرد. این فضاها کارکردی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دارند و لزوماً به تنهایی فضای فراغتی یا گردشگری یا خرید یا فرهنگی نیستند. همچنین زمانهایی که گشت نامحسوس فعال است احتمالاً مردم نیز فعالترین زمان را در جامعه شهری سپری میکنند؛ به نحوی که زندگی روزمره آنها در حال جریان است و بیشترین تردد در این فضاها و در این زمانها صورت میگیرد.
اگر اخبار هفته اخیر را دنبال کرده باشید، موضوع آغاز به کار پلیس نامحسوس امنیت اخلاقی یکی از مهمترین خبرها در این بازه بود که البته واکنشهای بسیاری هم به دنبال داشت؛ بهطور کلی مساله گشت نامحسوس، منکرات یا گشت امنیت اخلاقی را در حوزه جامعهشناسی چگونه میتوان مطالعه و تحلیل کرد؟
مساله گشت نامحسوس در حوزه منکرات و آسیبهای اجتماعی را میتوان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد. این مساله یک بعد فقهی و حقوقی دارد که در تخصص بنده نیست و وارد آن نمیشوم اما از ابعاد جامعهشناسی روزمره، جامعهشناسی سازمانها و علم سیاستگذاری اجتماعی میتوان تحلیل و توصیفهای استنباطی در مورد آن انجام داد. نخست، باید بگویم که ما اطلاعات زیادی در مورد نحوه انجام وظایف این نیرو نداریم و نمیدانیم این نیرو چگونه استخدام شده، چگونه آموزش دیده است، چگونه راهبری و مدیریت میشود و همچنین روابط سازمانهای رسمی و غیررسمی آن چگونه است و اطلاعات دیگری که برای این تحلیل مورد نیاز است. بنابراین ناگزیریم نخست سوالاتی مختلف مطرح کنیم تا ضرورتهای نظام چنین نیرویی در جامعه مشخص شود و بعد با پاسخهای احتمالی، آن را تحلیل کنیم.
این گشت بهطور نامحسوس قرار است وارد زندگی روزمره و محسوس مردم شود، به نظر شما چه تاثیراتی بر زندگی اجتماعی و روزمره مردم خواهد داشت؟
از منظر جامعهشناسی زندگی روزمره، باید گفت بدون تردید از دقایق اولیه ورود این نیرو به جامعه باید منتظر تاثیر آن بر کنشهای متقابل اجتماعی باشیم. کنشهای این نیرو به سرعت گسترش یافته و اخبارش به همه خواهد رسید و برخی هم به چشم خودشان خواهند دید و شکلگیری این نوع پلیس به سرعت ابعاد بینالمللی خواهد یافت. این ابعاد بینالمللی تنها به ارسال یک خبر محدود نمیشود؛ بلکه به نظر میرسد، تمام جهان احساس تاثیری را که در جامعه ما به وجود آمده است تا حدی به همان صورت تجربه خواهند کرد. به این دلیل که ما در عصر اطلاعات زندگی میکنیم. تقریباً این البته در مورد هر سیاست اجتماعی در زندگی روزمره صدق میکند. وقتی ما تحت تاثیر وقایع روزمره در آن گوشه دنیا هستیم، مانند جنگ، درگیریهایی که برای احقاق حقوق مدنی در شهرهای مختلف رخ میدهد و البته هزاران حادثه دیگر، بنابراین باید انتظار داشته باشیم اجرای هر سیاستی که به نحوی به کنشهای متقابل ما در زندگی روزمره مربوط است حاوی واکنشهای جهانی نیز باشد. ممکن است جامعه ما این سیاست را به لحاظ فرهنگی درک کند؛ بدین جهت که فرهنگها به سادگی در بسیاری موارد از جمله هنجارها و اصول اخلاقی یکسان نیستند یا به قول پیتر وینچ، فیلسوف اجتماعی روی هم پنجره باز نمیکنند؛ بنابراین ممکن است، دیگران از این نوع برخوردها متعجب شوند. حتی فرهیختگان آن جامعه. پس باید به آنها حق بدهید که قضاوتهایی که میکنند از دریچه ذهنیت فرهنگی خود آنها باشد؛ به این دلیل که توانایی درک پیچیدگی فرهنگی و اجتماعی ما را ندارند. اما ما خوراک ذهن آنها را برای قضاوت تهیه کردهایم.
وقتی جرمی علنی صورت میگیرد نمیتوان به سادگی با آن به نحو نامحسوس برخورد کرد. بهطور مثال، ماهیت کار قاچاقچیان مواد مخدر پنهانی است و باید نامحسوس با آن برخورد کرد. در حالی که هرگاه جرمی ماهیت آشکار داشته باشد باید با آن آشکار برخورد شود.
اگر اجازه دهید این پرسش را بار دیگر مطرح کنم که جامعه شهری ما معنا و اجرای این سیاست را چگونه خواهد دید و چه تاثیری بر زندگی روزمرهاش خواهد داشت؟
اجازه دهید از جهت نقش مکالمه در زندگی روزمره مساله را بحث کنیم که چه بخشی از وظیفه گشت نامحسوس، اخلاقی است؛ یعنی ارشادهایی که با مکالمه و گفتوگو صورت میگیرد. در بسیاری موارد مشاهده شده است که پلیس نسبت به مسالهای تذکر میدهد که جرم بودن آن کاملاً مشخص نیست؛ در این میان، مکالمههایی صورت میگیرد که اگر قراردادهای مربوط به گفتوگوهای معمولی در آن رعایت نشود، حس آرامش را از افراد و حتی جامعه اطراف که این گفتوگوی ناگهانی را مشاهده میکنند سلب میکند. مثلاً یک تذکر در مورد لباس پوشیدن نه تنها ممکن است احساس تهدید و ناامنی ایجاد کند بلکه دامنه این مساله گسترده شود. اینجا ما میگوییم که کنش متقابل در زندگی روزمره در حال تخریب شدن است. بنابراین همانطور که تجربه پلیس ارشادی در گذشته نشان داده است، مکالمه ارشادی در خیابان و در زندگی روزمره بسیار با هوشیاری باید صورت گیرد. اینجا خانه یا دفتر روانشناس یا پاسگاه پلیس نیست. همانطور که ما از افراد انتظار داریم برخی قواعد را رعایت کنند، جامعه نیز انتظار دارد پلیس با احترام، هوشیاری و استفاده از کلمات قابل فهم و البته محترمانه ارشاد کند. این کاری سخت است که به آسانی از دست کسی برنمیآید. در واقع ملزومات چنین ارشادی، افراد آموزشدیده و روشهای ارزیابی مستمر است. به این دلیل که ممکن است، این نوع ارتباطات، انواع اختلالات را در زندگی ایجاد کند که روی تعامل مردم و پلیس و حس اعتماد و امنیت عمومی اثر داشته باشد.
از آنجا که بخشی از کنشهای متقابل اجتماعی در زندگی روزمره، کنشهای اقتصادی است نمیتوان انتظار داشت این سیاست پیامدهای اقتصادی هم داشته باشد؟
ازجمله وظایف پلیس که ایجاد، کنترل و برقراری امنیت است نمیتوان تحلیل هزینه-فایده کرد؛ به این دلیل که این سیاستها خدمات عمومی هستند و باید تمایزی بین مرزهای اخلاقی و شاخصهای اقتصادی قائل شد؛ اما میتوان گفت از نظر اقتصادی هم این سیاست به سیاستهای اقتصادی از جمله جذب توریست نیز ممکن است لطمه بزند. البته نه اینکه توریستهایی که به تدریج ورودشان به ایران در حال افزایش است، قواعد اخلاقی را رعایت نمیکنند؛ بلکه اهمیت این موضوع، به دلیل برخوردهایی است که احتمال دارد بلافصل در جلوی چشم آنها رخ دهد. از این رو این اقدامات در برخی موارد ممکن است در مقابل چشمان برخی گردشگران قرار گیرد و موجب شگفتی آنها شود. البته ممکن است کسی در پاسخ من بگوید گردشگر تشنه شگفتیهاست اما شگفتیهایی که از آن لذت برد یا از گذشته و میراث ما و حتی گردشگری جنگ درس بیاموزد. بنابراین اقداماتی که این نیروی نامحسوس میخواهد انجام دهد ممکن است نهتنها موجب شگفتی در زندگی روزمره داخلی شود بلکه در زندگی روزمره خارجیها نیز چیزی غیرعادی و نامانوس محسوب شود.
در زندگی روزمره مردم نوعی بیاعتنایی مدنی در رفتارها و کنشهای متقابل شکل میگیرد. چرا اینگونه فکر نکنیم که مردم کار خودشان را میکنند و این نیرو نیز به کار خود میپردازد؟
به نکته خوبی اشاره کردید؛ جامعهشناسانی که بر اساس مکتب کنش متقابل نمادین جامعه را مطالعه میکنند بر این عقیدهاند که در زندگی روزمره ما از کنار افراد مختلف با ظاهرهای مختلف رد میشویم و ممکن است نگاهی هم به یکدیگر کنیم اما بلافاصله روی برمیگردانیم. گافمن جامعهشناس برجسته معتقد است انسان در جهان مدرن از سایر انسانها انتظار دارد در موقعیتهای زیادی در زندگی روزمره این چنین عمل کند؛ یعنی بیاعتنایی مدنی پیشه کند. این محور زندگی روزمره است. اینگونه رفتارها یک الگو ایجاد میکند اینها روال زندگی را به صورت واقعیتی اجتماعی درمیآورد. ممکن است در این میان برخی نیز متظاهرانه رفتار کنند تا از میزان بیاعتنایی مدنی مردم کم کنند اما اتفاقاً جامعهشناسان و سیاستگذاران اجتماعی نیز به این شکلها و اداها و رفتارها که به ظاهر بیاهمیت هستند اهمیت میدهند و روال زندگی اجتماعی را با مطالعه این رفتارها میشناسند. البته اگر فراوانی رفتارهای نابهنجار که بیاعتنایی مدنی را تحت تاثیر قرار دهد؛ زیاد باشد باید برای کاهش آن تدابیری اندیشیده و اتخاذ شود. این در مورد هر جامعهای وجود دارد؛ بهطور مثال در انگلستان در دوران نخستوزیری مارگارت تاچر پلیس به شدت در مقابل درخواست جوانان مبنی بر طولانیتر کردن کنسرت موسیقی ایستادگی کرد؛ چون مخل نظم عمومی بود. به تعبیر کریس ردجک محقق مطالعات فرهنگی هر گروهی که بخواهد فضاهای عمومی را به نفع خود دستکاری کند با واکنش گروههای ذینفع دیگر که پلیس واسطه یا ضابط آن است روبهرو خواهد شد. مداخله پلیس برای برقراری امنیت است اما این مداخله، بیاعتنایی مدنی یا روال زندگی روزمره را متعادل خواهد کرد.
برای اینکه به فلسفه گشت نامحسوس بپردازیم نخست توضیح دهید که به نظر شما وظایف قوای انتظامی چیست؟
وظیفه قانونی پلیس و نیروی انتظامی در درجه اول حفظ امنیت فیزیکی و روانی شهروندان است البته این وظیفهای پویاست چون جامعه روزبهروز پیچیدهتر میشود و میزان جرائم نیز بیشتر میشود و خطر بیثباتی در امنیت بالاتر میرود. اگر به گزارشهای پلیس توجه کنید خواهید دید که جرائم جدیدی در گزارشهای آنها وجود دارد. آنها باید شکایتهای جدیدی از ساده تا پیچیده را ثبت و رسیدگی کنند. اموری ساده از دعوای همسایگی، تا سرقت، قتل و سرقت مسلحانه تا جرائم اینترنتی.
پلیس مهمترین سازمان تامین امنیت داخلی کشور است؛ خدمات پلیس یک کالای عمومی به شهروندان است و لذا باید بهطور مستقیم، محسوس و شفاف در ارتباط مستقیم با مردم باشد. در هر کشوری نیز این نیرو شفافیت خود را با ابزارهای مختلف انجام میدهد. از جمله پوشیدن یونیفورم. مثلاً نیروهای مختلف نظامی و انتظامی با پوشیدن یونیفورمهای مختلف از هم جدا میشوند تا در جامعه مردم آنها را بشناسند؛ چون هر نیرویی وظیفه خاصی دارد. مثلاً گزارش یک سرقت را به نیروی هوایی نمیدهیم یا در خیابان درخواست کمک از نیروی دژبان ارتش نمیکنیم. به این دلیل که هر کدام وظیفه خاصی دارند. اما وقتی کسی یونیفورم نیروی انتظامی را بر تن نداشته باشد باید چگونه به او اعتماد کرد؟ مردم به چه شاخصهای باید اعتماد کنند؟ آیا احتمال سوءاستفادههای مختلف افزایش نخواهد یافت؟ در واقع اعتمادسازی که پلیس طی زمانهای مختلف به سختی ایجاد کرده است ممکن است یکشبه تخریب شود. همسانی در پوشش و محسوس بودن نیروی پلیس اولین گام در راه اعتمادسازی است. به علاوه پلیس در جامعه در بسیاری از موارد باید هم صمیمی، هم حرفهای و بر اساس وظایف خود، یعنی کنترل و نظم، از راه دور و بدون مداخله مستقیم وظایف خود را انجام دهد. ایجاد این رابطه باید با استفاده از ابزارهای مختلف از جمله گشت محسوس و قدمزنی، تا نظارتهای حرفهای و پیشگیرانه یا واکنشهای سریع و آشکار به درخواستها باشد و بهطور کلی پیامد فعالیتهای پلیس باید به رضایت شهروندان، رضایت مسوولان سیاسی از اقدامات پلیس، کنترل جرائم و در نهایت بهبود کیفیت زندگی منجر شود.
فکر میکنید، به چه دلیل نیروی انتظامی گشت نامحسوس را به عنوان یکی از راهکارها برای مقابله باناهنجاریهای اجتماعی انتخاب کرده است؟
درباره اینکه پلیس به چه دلیل بر تشکیل گشت نامحسوس تاکید دارد اطلاعاتی در دست نیست که مشخص کند، بر اساس چه تحقیقاتی تشکیل چنین گشتی اهمیت پیدا کرده است. اما بر اساس تجربه گشتهای ارشاد در گذشته میتوان چند دلیل را گمانهزنی کرد. ممکن است گشت محسوس نوعی اختلال در زندگی مردم و حریم خصوصی مردم تلقی شده باشد. بهطور مثال تنها عدهای معدود هستند که به قاچاق مواد مخدر دست میزنند و لازم نیست پلیس بهطور تصادفی به جستوجوی بدنی و محسوس دست بزند و اصولیتر است با گشت و تجسس غیرمحسوس قاچاقچیان را به دام بیندازد. دوم ممکن است محققان انتظامی تشخیص دهند اعلام چنین برنامهای ممکن است باعث شود مردم وقتی ببینند کسی آنها را بهطور نامحسوس تحت نظارت دارد در نتیجه رفتار خود را در تمامی لحظهها زیر نظر داشته باشند و به نوعی درونی شدن انتظارات نیروی انتظامی از رفتار و کدهای مورد انتظار در آنها صورت گیرد. اگر چنین دلیلی مدنظر نیروی انتظامی بوده باشد تعداد هفت هزار نفر ممکن است تعداد واقعی نیروی گشت نامحسوس نباشد و تنها برای تحت تاثیر قرار دادن و تغییر رفتارهای نابهنجار به رفتارهای مورد انتظار یا به نوعی هشدار تلقی شود. در مورد دلیل اول باید گفت که نحوه، ماهیت، میزان و شدت جرم نیز در تشکیل نیروی نامحسوس موثر است. وقتی جرمی علنی صورت میگیرد نمیتوان به سادگی با آن به نحو نامحسوس برخورد کرد. بهطور مثال، ماهیت کار قاچاقچیان مواد مخدر پنهانی است و باید نامحسوس با آن برخورد کرد. در حالی که هرگاه جرمی ماهیت آشکار داشته باشد باید با آن آشکار برخورد شود.
آیا میتوان نتیجه اقدامات نامحسوس را ارزیابی کرد؟
این ارزیابی دشوار خواهد بود. وظیفه پلیس این است که مطمئن شود گشت نامحسوس میتواند بیشتر آنها را به نتیجه برساند؛ یعنی برقراری امنیت و کاهش جرائم. به علاوه، باید بتوانیم ارزیابی از رضایت شغلی پرسنل که در تعامل با مردم هستند داشته باشیم. یکی از احتمالاتی که میتوان در مورد فعالیت این نیرو مطرح کرد این است که پرسنل این نیرو به صورت جداگانه از سایر بخشهای جامعه قرار میگیرد و مشخص نیست که چه میزان از مقررات و اصول کار خود را انجام میدهند. برنامهریزی و نظارت بر کارشان که اتفاقاً در تعامل با مردم است مشخص نیست. به علاوه مشخص نیست که چگونه باید تنبیه و تشویق سازمانی را از نحوه تعامل با مردم دریافت کنند. در این وضع نامحسوس مشخص نیست که پرسنل از کار خود راضیاند؟ از کار خود لذت میبرند؟ یا در اوج نارضایتیاند. بهطور کلی ارزیابی سازمانی از رضایت کامل تا عدم رضایت کامل چگونه سنجیده میشود؟ به نظر میرسد نقشی که پرسنل این نیرو باید در کار خود داشته باشد حاوی فشارهای روحی و روانی زیادی میتواند باشد. بنابراین نحوه استخدام این نیرو و چگونگی تعلیم آن و نحوه نظارت که در مورد آن وجود دارد امری دشوار بوده و موفقیت این گشت را با تردید روبهرو میکند.
چه شیوهای را پلیس باید به کار گیرد تا جرائمی که قرار است گشت نامحسوس انجام دهد کاهش یابد و اعتماد عمومی به پلیس بالا رود؟
امروزه از پلیس جامعهمحور برای کاهش جرائم بحث میشود. پلیسی که از طریق نظارت شهروندی و البته تقویت شهروند مسوول و فعال در جامعه امنیت را برقرار کند. این امر از بالا به پایین رخ نمیدهد. در جامعه ما به تدریج این ایده در حال رشد است که مردم باید ناظر بر فعالیتهای پلیس باشند. همین که اخبار مربوط به گشت نامحسوس واکنشهایی را در بر داشته است؛ نشانه این است که مردم نسبت به پلیس حساس هستند چون پلیس ضامن امنیت آنهاست. در شیوههای پلیس جامعهمحور، اتفاقاً ما باید از اینکه پلیس قبل از هر اقدامی آن را به اطلاع مردم برساند و عکسالعمل مردم را دریافت کند خرسند باشیم. این بهترین روش ارزیابی هر سیاستی قبل از اجراست. لذا بدون هرگونه تعصب اگر کارشناسان و مردم از این طرح استقبال نکردند آن را کنار بگذاریم و طرحهای دیگر را تدوین کرده و برای اظهارنظر مردم مطرح کنیم. این امر لازمه اعتمادسازی بین پلیس و مردم و ضامن اجرای موفقیتآمیز طرحهای پلیسی و انتظامی است و لازمه وجود پلیس جامعهمحور است.
به ورود این گشت به زندگی روزمره بازگردیم؛ آیا میتوان در مورد فضاها و مکانهای حضور این نیرو نیز گمانهزنی کرد؟
سوال جالبی است. به نظر میرسد گشت نامحسوس در تمامی فضاها و زمانهای جامعه شهری وجود دارد. در حالی که تجربه نشان داده است که معمولاً این نیرو به مکانهایی خواهند رفت که احتمال وقوع جرائم مورد نظر این گشت وجود دارد. لذا به راحتی میتوان به نامحسوس نبودن آن اظهارنظر کرد. این فضاها کارکردی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دارند و لزوماً به تنهایی فضای فراغتی یا گردشگری یا خرید یا فرهنگی نیستند. همچنین زمانهایی که گشت نامحسوس فعال است احتمالاً مردم نیز فعالترین زمان را در جامعه شهری سپری میکنند؛ به نحوی که زندگی روزمره آنها در حال جریان است و بیشترین تردد در این فضاها و در این زمانها صورت میگیرد.
دیدگاه تان را بنویسید