تاریخ انتشار:
بررسی ابعاد مختلف نرخ بیکاری بلندمدت در گفتوگو با داود سوری
غفلت از زمانسنج بیکاری
داود سوری، اقتصاددان از اهمیت این شاخص کمتر دیدهشده سخن میگوید و توصیه میکند در قدم اول حداقل مراجع آماری این شاخص را محاسبه و اعلام کنند تا سیاستگذاران بتوانند درباره آن تصمیماتی بگیرند. این کارشناس اقتصادی میگوید: «وقتی فرد برای مدت طولانی بیکار بماند طبیعتاً دیگر دنبال کار نخواهد رفت و وقتی بعد از مدتی به او مراجعه شود نمیگوید که دنبال کار میگردد.»
نرخ بیکاری بلندمدت 40درصدی در اقتصاد ایران به چه معناست و چه پیامهایی دارد؟ چرا باید این نرخ را هشدارآمیز دانست و پس از صعودی شدن نرخ بیکاری بلندمدت باید شاهد بروز چه اتفاقات دیگری در بازار کار بود؟ داود سوری، اقتصاددان از اهمیت این شاخص کمتر دیدهشده سخن میگوید و توصیه میکند در قدم اول حداقل مراجع آماری این شاخص را محاسبه و اعلام کنند تا سیاستگذاران بتوانند درباره آن تصمیماتی بگیرند. این کارشناس اقتصادی میگوید: «وقتی فرد برای مدت طولانی بیکار بماند طبیعتاً دیگر دنبال کار نخواهد رفت و وقتی بعد از مدتی به او مراجعه شود نمیگوید که دنبال کار میگردد.» وی همچنین توضیح میدهد که کدام دسته از بیکاران بیشتر گرفتار نرخ بیکاری بلندمدت هستند.
طبق آخرین بررسی موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی 40 درصد بیکاران کشور برای رسیدن به شغل بیش از یک سال باید انتظار بکشند. این در حالی است که نرخ بیکاری بلندمدت در سال 90 معادل 38 درصد بود که اکنون به 40 درصد در سال گذشته رسیده است. رشد نرخ بیکاری بلندمدت در اقتصاد ایران چه اهمیتی دارد و چه پیامهایی برای سیاستگذاران اقتصادی کشور میتواند داشته باشد؟
مراجع آماری و نهادهای دولتی، آماری را که فراهم میکنند و در اختیار سیاستگذاران و محققان قرار میدهند حداقل اطلاعاتی است که باید تولید شود. در واقع مثل دانشآموزی هستند که باید حداقل نمره 10 را بگیرند و به نمره بیشتر نیاز ندارند. درست است که نرخ بیکاری ما طبق استاندارد سازمان بینالمللی کار و معادل هفتهای یک ساعت کار کردن در نظر گرفته میشود اما عملاً این بررسی چندان برای سیاستگذار ما مناسب نیست. البته بحث نرخ بیکاری بلندمدت، بحث جدیدی هم نیست و نزدیک به دو دهه است که در کشورهای مختلف مطرح میکنند بیکار شدن یا نشدن افراد بحث اصلی نیست، بلکه مساله اصلی مدت زمان بیکار ماندن افراد است. آنچه اهمیت دارد طول دوره بیکار ماندن است. در یک نظام اقتصادی پویا، آنچه از آن با عنوان ریزش و رویش یاد میکنند، یک مساله طبیعی است و هر اقتصادی باید آن واحدهای اقتصادی را که نمیتوانند کار کنند حذف کند و همزمان با تعطیلی آنها، واحدهای جدیدی متولد شوند و رشد کنند. به همین نسبت هم شاغلانی که در حوزه قبلی نتوانستند فعالیت داشته باشند از آن حوزه خارج میشوند و به یک نهاد دیگری میپیوندند. این است که میگویم اینکه فردی بیکار شود
شاید به آن اندازه اهمیت نداشته باشد، بلکه مدت زمانی که آن فرد بیکار مانده است، اهمیت دارد. با این حال، این موضوع در آمارهای ما مغفول است و به هیچ عنوان بررسی و نشان داده نمیشود و عملاً ما اطلاع رسمی از مراجع آماری نداریم، مگر اینکه مراکز پژوهشی در این مورد بررسیهایی انجام دهند.
در پژوهش پیشین دکتر نیلی و همکارانش که در کتاب تحلیل عوامل تاثیرگذار بر عملکرد میانمدت اقتصاد ایران منتشر شده بود، سه علت رکود، عدم اشتغالزایی و روند نزولی دستمزد حقیقی سه عامل رشد نرخ بیکاری بلندمدت طی سالهای 1385 تا 1390 عنوان شده بود. آیا در سالهای 1390 تاکنون نیز وضعیت مانند دوره پیشین بوده یا اینکه عوامل دیگر در صعودی شدن نرخ بیکاری بلندمدت تاثیر داشتهاند؟
از آن سه عامل مورد اشاره شما، هنوز دو عامل اول وجود دارد و عامل سوم آن هم تا حدی مشاهده میشود. چون ما واقعاً یک نظام آزاد دستمزد نداریم، نمیتوانیم به صراحت بگوییم که دستمزد حقیقی کاهش یا افزایش یافته است. این مساله معمولاً یک تناسبی دارد و باید حفظ شود، یعنی ابتدای کار دولت وقتی قرار است نرخ دستمزد افزایش یابد، به نرخ تورم توجه میشود و فاصله زیادی از آن تورم گرفته نمیشود و دستمزد حقیقی چندان کاهش نمییابد. اما بحث رکود همچنان مطرح است و آن انعطافپذیری و پویایی کامل را ندارد که بتواند بنگاههایی را که به وجود میآیند، بتوانند نیروهای جدیدی را استخدام کنند. موانع ورود به بازار کار در اقتصاد ما خیلی زیاد است و یکی از موانع در سالهای اخیر همین بحث رکود بوده است. اما ما همیشه این بحث را داشتیم که ورود به بازار برای بنگاههای تولیدی و خدماتی به دلیل موانعی که اقتصاد دولتی پیشروی آنها گذاشته، سخت است. بنابراین این رکود معمولاً در اقتصاد ایران وجود داشته و به خصوص در سالهای اخیر بیشتر لمس شده است. موضوع دیگری که باید در این مورد به آن توجه کنیم، نرخ بیکاری پنهان است که در اقتصاد ما وجود دارد. در تمام
دورههایی که واحدهای اقتصادی ما غیرفعال میشوند مجبور هستند به این افراد مانده در آن واحد غیرفعال حقوق پرداخت کنند. در واقع نوسانهایی که شما در تولید میبینید به همان اندازه این نوسان را در بحث اشتغال مشاهده نمیکنید. چه زمانی که تولید کاهش مییابد شما شاهد افزایش نرخ بیکاری به همان اندازه نوسان نیستند و چه زمانی که تولید کشور افزایش مییابد شما شاهد کاهش نرخ بیکاری به آن اندازه نیستید. به دلیل اینکه انعطافپذیری ما در بازار پایین است.
اینکه فردی بیکار شود شاید به آن اندازه اهمیت نداشته باشد بلکه مدت زمانی که آن فرد بیکار مانده است، اهمیت دارد. با این حال این موضوع در آمارهای ما مغفول است و به هیچ عنوان بررسی و نشان داده نمیشود.
البته ما در دورههایی مثل سال 93 شاهد مثبت شدن رشد اقتصادی بودیم، آیا نمیتوان چنین مقاطعی را دوره خروج رکود از اقتصاد دانست؟
مثبت بودن رشد اقتصادی ادامه پیدا نکرد. وقتی از پایان رکود صحبت میکنیم، منظورمان این است که آن رشد اقتصادی باید تداوم مییافت، اما آمارها چندان وضعیت را مناسب نشان نمیدهند. البته آمارهای رسمی نرخ رشد اقتصادی سال 94 که منتشر نشده اما سخنانی که شنیده میشود حاکی از این است که وضعیت رشد اقتصادی در سال گذشته مانند سال 93 نبوده است. یک مساله دیگر این است که وقتی نرخ رشد اقتصادی مثبت میشود، بخشهایی مانند نفت تاثیر بیشتری دارند که در این بخش نیروی انسانی کمتری فعال است. حتی وقتی رشد اقتصادی در صنعت ما و بخشهایی مانند خودرو اتفاق بیفتد و سهم این بخشها از مثبت شدن رشد اقتصادی قابل توجه باشد، نیروی انسانی بیشتری را به کار نمیگیرند، چرا که آنها از قبل با تورم نیروی انسانی مواجه بودند و قانون کار اجازه تعدیل نیرو به آنها نمیداد. اما در شرایط رونق افراد شاغل در این واحدها میتوانند بهرهوری خود را افزایش دهند و کار بیشتری کنند.
در مجموع بین نرخ بیکاری بلندمدت و رشد اقتصادی میتوان ارتباطی را متصور شد؟ میتوان انتظار داشت که در یک اقتصادی با مثبت شدن رشد آن، درصد نرخ بیکاری بلندمدت کاهش پیدا کند؟
وقتی اقتصاد پویا و نرخ رشد خوبی داشته باشد، به معنای شرایط رونقی اقتصاد است که در این شرایط وقتی تولید وضعیت مناسبی داشته باشد، بیکاران به شغل میرسند و دوره زمانی دست یافتن آنها به یک شغل، دوره کوتاهمدتی خواهد بود. این وضعیت نهتنها بد نیست، بلکه خوب هم هست و نشان از پویا بودن وضعیت یک اقتصاد دارد. البته شاید بهتر باشد به جای نرخ رشد اقتصادی مثبت از پویا بودن اقتصاد سخن بگوییم. اگر اقتصاد ما پویا نباشد، آن وقت باعث میشود فرد پس از بیکار شدن دوره بلندمدتی را برای دستیابی به شغل جدید طی کند. شما در اخبار میشنوید که مثلاً شرکت جنرال موتورز 40 هزار نفر را بیکار کرده یا فلان شرکت آمریکایی 20 هزار نفر از شاغلان خود را تعدیل کرده است، این موضوع هیچ ایرادی هم ندارد، چرا که چند روز بعد این افراد در شغلهای جدیدی از اقتصاد آمریکا به کار گمارده میشوند. در واقع درست است که این بنگاهها افراد زیادی را بیکار میکنند اما خب، این افراد چند وقت بعد شغل دیگری پیدا میکنند و مجدداً به سر کار برمیگردند. اما اگر در این سیستم افراد بیکار بمانند ایراد دارد که البته ما در اقتصاد خود به صورت رسمی آمار نداریم که متوسط زمانی
که افراد بیکار میمانند چقدر است.
بله، البته هرچند در آمارهای رسمی وجود ندارد اما ناچاریم به بررسیها و پژوهشهای مراجع پژوهشی اتکا کنیم. در همین مورد در بررسی موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی از وضعیت نرخ بیکاری بلندمدت در یک دهه اخیر میتوان مشاهده کرد در سالهایی که نرخ رشد اقتصادی ما حتی منفی هم بوده تعداد بیکاران بلندمدت به سال 89 نمیرسد که در آن سال نرخ رشد اقتصادی کشور ما طبق اعلام بانک مرکزی 8 /5 درصد بوده است. در واقع وضعیتی در شاخصهای ما مشاهده میشود که شاید نتوان با قاطعیت گفت بین این دو شاخص ارتباطی وجود دارد.
همانطور که عرض کردم یک بحث این است که آن منبع به وجود آورنده رشد اقتصادی ما، منبعی نیست که مبتنی بر نیروی کار باشد بلکه عمدتاً این رشد ما از ناحیه نفت است و این بخش طبیعتاً نیروی کار زیادی را شامل نمیشود. بحث دیگر محدودیتهای ساختاری است که در بازار کار ما وجود دارد. در زمان رکود بنگاههای ما نمیتوانند نیروی کار خود را اخراج کنند، در زمان رونق هم نمیآیند نیروی کار جدید به واحد خود اضافه کنند. این موضوع دو دلیل دارد؛ یکی آنکه آن نیروی کار اضافی که برای آن واحد وجود دارد، میتواند بیشتر کار کند، دلیل دوم این است که چون آنها انتظار دارند دوباره با رکود مواجه شوند و در آن شرایط نمیتوانند تعدیل نیرو داشته باشند، بنابراین نیروی جدید را در دوران رونق به کار نمیگیرند. این محدودیتهای ساختاری در بخش قوانین است.
موضوع دیگر بحث تحصیلات و بیکاری تحصیلکردههای ماست. وضعیت نرخ بیکاری بلندمدت برای باسوادترین بیکارهای کشور 2 /49 درصد محاسبه شده است. در واقع بررسی آمارهای سال گذشته (فصل دوم) بازار کار کشور نشان میدهد نیمی از افراد تحصیلکرده بیش از یک سال بیکار بودهاند. موضوع قابل توجه این است که نرخ بیکاری بلندمدت افراد دارای تحصیلات دیپلم و زیردیپلم کمتر از گروه قبلی و معادل 33 درصد است. به نظر شما چرا درصد بیکاران بلندمدت در گروه با تحصیلات کمتر (نسبت به گروه با تحصیلات بیشتر) پایینتر است؟
در این مورد دو بحث است. یکی اینکه انجام خیلی از فعالیتهای اقتصادی ما نیاز به سواد بالا ندارد. بنابراین بنگاهها هم دلیلی ندارد که افراد با تحصیلات بالا را استخدام کنند. به دلیل آن نظام حاکم بر دستمزد، بنگاهها باید به این افراد تحصیلکرده دستمزدهای بالاتر بپردازند، در حالی که اصلاً به آنها نیاز ندارند و برای آنها کارایی و بهرهوری ندارد.
آیا جنس مشاغل بازار کار ما اینطور است یا اینکه چون نیروی کار ما مهارت ندارد، بهکارگماری این نیروی کار برای واحدهای اقتصادی به صرفه نیست؟
هر دو عامل است. یک مساله این است که نوع بازار کار و نوع رشد اقتصادی کشور نیازمند تحصیلات بالا نیست. فرض کنید خیلی از بنگاههای ما نیازی به افراد تحصیلکرده ندارند و افراد کارگر میخواهند یا نیروهای کار متخصص آن حوزه را لازم دارند. برای این بنگاهها همین که فرد استاد آن کار باشد، کافی است. دوم اینکه خیلی از تحصیلاتی که ما داریم متناسب با مشاغل موجود نیست. در سالهای گذشته وقتی نیروی کار ما به شغلی دست نیافت، آموزش عالی ما گسترش یافت اما عمدتاً این گسترش در رشتههایی بود که متناسب با بازار کار نیستند. شما مثلاً ببینید که ما چقدر فارغالتحصیل رشته کشاورزی داریم؟ اما مگر همه این افراد به شغل بخش کشاورزی رفتند؟ این افراد مجبور هستند در شغلهای غیرتخصصی خود مشغول به کار شوند. از طرف دیگر بنگاهها هم دلیلی ندارند که این افراد را استخدام کنند، چون برای آنها توجیه اقتصادی ندارد، چرا که باید به این نیروهای کار به دلیل داشتن مدرک تحصیلی بالا حقوق بالایی بدهند. این عدم تناسبها وضعیت را چنین کرده است.
در مورد وضعیت نیروهای کار از نظر جنسیت هم تفاوتهایی در بازار کار مشاهده میشود. نرخ بیکاری بلندمدت زنان و مردان کشور نیز به ترتیب 52 و 34 درصد گزارش شده است. این وخیمبودن وضعیت در گروه جنسی زنان نسبت به مردان را ما در شاخصهای نرخ مشارکت و نرخ کل بیکاری نیز شاهد بودهایم. طبق آمار مرکز آمار ایران در سال گذشته نرخ بیکاری مردان 9 درصد و نرخ بیکاری زنان 19 درصد بوده است. نرخ مشارکت مردان و زنان نیز به ترتیب 63 و 13 درصد بوده است. در مجموع چرا در بازار کار ما وضعیت زنان از مردان ناگوارتر است؟
میزانی از این موضوع طبیعی است و تقریباً در تمامی کشورهای دنیا میتوانیم چنین نسبتی را مشاهده کنیم. یکی از دلایل این است که مردان به صورت سنتی وظیفه نانآوری را در خانه بر عهده دارند و انتظار آنها این است که مردان کار کنند، اما خانمها معمولاً این انتخاب را دارند که کار کنند یا نکنند. این تناسبی که بین مردان و زنان مشاهده میکنید، چندان مساله عجیبی نیست. اما موضوعی که وجود دارد این است که اگر ما وضعیت خود را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم میبینیم که ما یک جمعیت زنان تحصیلکردهای داریم که نسبت به کشورهای هماندازه ما مانند ترکیه و مصر خیلی تحصیلکردهتر هستند اما نرخ مشارکت ما بسیار پایینتر است. مقداری این موضوع به دلایل اجتماعی برمیگردد و علل دیگر به بحث رشد اقتصادی و فعال نبودن آن مرتبط میشود. تا وقتی مردها بیکار هستند نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که زنان به شغلی برسند. به نوعی بازار کار پس از اشباع شدن از نیروی کار مردهاست که به زنان روی میآورد و تا وقتی نرخ بیکاری مردان را بالا میبینیم انتظار نداریم وضعیت بیکاری آنها بهبود یابد.
البته در برخی از مشاغل به دلیل ویژگیهای خاص آنها، زنان بیشتر از مردان مشغول میشوند و از سوی دیگر برخی کارفرمایان با مزیت دستمزد پایینتر، استخدام زنان را نسبت به مردان در اولویت قرار میدهند.
تبعیض دستمزد هم تقریباً همیشه در بازار وجود داشته و دارد و یکی از مشکلات عمده کشورهای پیشرفته هم هست. اما در مجموع وضعیت زنان ما در بازار کار نسبت به این وضعیت در کشورهای دیگر تجربه متفاوتی نیست. با این حال کیفیت زنان ما بر مبنای مدرک تحصیلی و سن آنها نسبت به نیروی کار زنان در کشورهای همرده خودمان بهتر است.
تداوم وضعیت موجود یعنی رشد نرخ بیکاری بلندمدت چه تبعاتی برای اقتصاد کشور به همراه دارد؟ آیا ممکن است موجب کاهش بهرهوری همین نیروهای کار در دوره شاغل شدن آنها شود؟
در فرهنگ ما برخلاف فرهنگ کشورهای توسعهیافته، به جای اینکه نگه داشتن شغل اقدام مثبت و مهمی باشد، پیدا کردن شغل اهمیت دارد چون اگر ما شغل را پیدا کردیم دیگر در آن شغل ماندیم و نگه داشتن آن شغل زیاد سخت نیست. شاغلان چه کار کنند، چه کار نکنند بالاخره یک قانونی برای حمایت از آنها وجود دارد. در حالی که این موضوع در کشورهای دیگر اهمیت ندارد چرا که کار پیدا کردن سخت نیست بلکه حفظ آن شغل کار سختی است و فرد شاغل برای حفظ آن شغل باید به صورت مناسب کار کند. وقتی این فرهنگ در کشور جاری باشد، بهرهوری و کارایی بعد از استخدام اصلاً مسالهای برای افراد نیست. صرفاً قبل از استخدام باید بتوانند خودشان را نشان دهند که افراد موجهی هستند تا استخدام شوند. خیلی از این موضوع که افراد مایل هستند شغل دولتی پیدا کنند، به این موضوع برمیگردد که اگر شما شغل را پیدا کردید، دیگر نگرانیای نخواهید داشت. در حالی که اینطور نباید باشد اما در سیستمی که بر بازار کار کشور ما حاکم شده است اینطور علامت داده شده که شغل را پیدا کنید، دیگر نگران نباشید. تا زمانی که این سیستم حاکم باشد بحث بهرهوری داشتن زیاد محلی از اعراب ندارد.
بالا بودن نرخ بیکاری بلندمدت میتواند در مایوس شدن متقاضیان و خروج آنها از جمعیت فعال تاثیر داشته باشد؟
مشخصاً همینطور است. یعنی وقتی فرد برای مدت طولانی بیکار بماند طبیعتاً دیگر دنبال کار نخواهد رفت و وقتی بعد از مدتی به او مراجعه شود نمیگوید دنبال کار میگردد و به همین دلیل جزو جمعیت بیکار ما هم محسوب میشود. اما این گروه از افراد بیشتر زنان هستند و عمدتاً این موضوع در گروه زنان میتواند تاثیر داشته باشد و شاید هم در گروههای سنی بالا اینطور باشد اما قاعدتاً مردان جوان همیشه باید دنبال کار باشند.
چه توصیهای به سیاستگذاران میتوان کرد تا بتوانند نرخ بیکاری بلندمدت در اقتصاد را بهبود دهند؟
واقعیت این است که ما هنوز نرخ بیکاری بلندمدت را اندازهگیری نمیکنیم. وقتی آن را اندازهگیری نمیکنیم، نمیدانیم که چه عواملی در آن تاثیرگذار است. بحثهایی که ما داریم، بحثهای کلی است که برای اقتصاد عمومی میتوان مطرح کرد. بنابراین اولین پیشنهاد این است که این نرخ را اندازهگیری کنیم تا ببینیم چه هست و بعد بتوانیم در این مورد صحبت کنیم. اما بهطور مشخص بحث اقتصاد است که اقتصاد باید پویایی داشته باشد. برای اینکه اقتصاد پویایی داشته باشد جدا از اینکه نیازمند محرکی هستیم تا بتواند برای ما رشد اقتصادی ایجاد کند، باید بندهایی که به دست کارفرما بستیم را باز کنیم. بنگاهها باید به راحتی بتوانند نیروی کار جدید استخدام و به راحتی هم بتوانند نیروهای خود را تعدیل کنند. این هزینههای مبادلاتی استخدام و اخراج باید بسیار کاهش پیدا کند. باید بتوانیم روی تحرکپذیری نیروی کار خود کار کنیم که اگر نیاز شد نیروی کار بتواند از شهری به شهر دیگر راحت منتقل شود که این بحث به مسائل دیگری مثل مسکن و آموزش و پرورش هم ارتباط دارد. باید این شرایط به گونهای شود که تحرکپذیری نیروی کار و ریزش و رویش بنگاهها به راحتی صورت گیرد. ما
بحثی را در اقتصاد داریم تحت عنوان اینکه باید ورود بنگاهها به اقتصاد تسهیل شود، به همان اندازه که ورود به بازار تسهیل میشود، خروج از بازار هم تسهیل خواهد شد چون اگر بدانید وارد جایی میشوید که نمیتوانید خارج شوید، اصلاً وارد نمیشوید. اگر بنگاهی وارد بازار کار شد و به دلایلی نتوانست ادامه دهد باید به راحتی بدون هزینههای زیاد نیروهای کار خود را تعدیل کند. تا زمانی که وضعیت اینطور نباشد، بنگاهها جرات نمیکنند نیروهایی را استخدام کنند. هیچ بنگاه بزرگی نداریم و بنگاههای بزرگ ما عمدتاً دولتی هستند. بنگاههای خصوصی ما هیچوقت بزرگ نمیشوند به دلیل اینکه میترسند، چون اگر بزرگ شوند ممکن است روزی مجبور شوند که کوچک شوند. خیلی از فعالیتهای ما در حد همان فعالیتهای خانوادگی میماند. محدودیتهایی را قوانین برای ما به وجود میآورد که میترسند غیر از خانواده را به کار دعوت کنند. تا زمانی که این محدودیتها برداشته نشود، طبیعتاً مشکلات ما همچنان باقی میماند.
دیدگاه تان را بنویسید