بازخوانی سرنوشت ادغامها در وزارت صنعت در گفتوگو با احمد دوستحسینی
ناگفتههای یکی شدن
ادغام را به تفکیک ترجیح میدهد و یکی شدن حوزههای وزارت صنعت را آیندهساز میبیند. طبق گفته خودش این بار در قامت مقام مسوولی از وزارتخانه قرار نیست صحبت کند همین حرفهای نگفتهای از دوران ادغام وزارت صنعت به یادش میآورد. احمد دوستحسینی معاون وزیر صنایع و معادن در دولت اصلاحات در گفتوگو با تجارت فردا به کالبدشکافی عوامل ادغامهای پیشین صنایع و معادن و تفکیک معاونتهای صنعتی و معدنی پرداخته است. از نگاه او در خصوص ادغام دو دیدگاه متفاوت وجود دارد که موافق آن چنین روندی را باعثکوچک شدن سازمانها و کاهش نیروهای انسانی و در نتیجه جلوگیری از پیچیده شدن کارها میداند و نظر مخالف آن که همچنان رد پای همان دیدگاه سابق است، وجود متولیهای مجزا را کارا میداند در حالی که در این صورت به اعتقاد این کارشناس تنها مانع مدیریت و سیاستگذاری واحد است.
این رویه در تفکیک حوزهها با استدلال توسعه فعالیتهای وزارتخانه صورت گرفت و برای انجام این کارها تخصصها بسیار مورد اهمیت قرار گرفت. به همین دلیل دیدگاه گسترش سازمانها در درون وزارت پرورش پیدا کرد و با هدف پیگیری و تمرکز بر رشد یک حوزه صنعتی راهاندازی این نهادها بنا گذاشته شد. اما من تجربه این جداسازی را در درون وزارتخانه کاملاً درک کردم. در مقطعی وزارت صنایع خواستار این شد که برای هر رشته صنعتی یک معاونت تشکیل دهد تا جایی که برای صنعتی مانند نساجی، معاونت صنایع نساجی تشکیل شد. نمونههای دیگر آن معاونت صنایع برق و الکترونیک بود. بنابراین به تعداد حوزههای صنعتی درون وزارت، معاونت ترتیب داده شد تا به صورت تخصصی امور هر بخشی انجام شود. اما این رویکرد اولیه وزارت بود و تفکیک و تجزیه به گسترش سازمانها ختم شد. در واقع این رویکرد را باید در آن برهه از زمان مورد بررسی قرار داد تا متوجه شد چنین رویکردی اجتنابپذیر بوده یا اجتنابناپذیر؟ البته به دلایل موجهی میتوان چنین رویهای را برای تفکیک حوزههای وزارت صنعت قبول کرد. این رویکرد پیامد یک استراتژی حکمرانی بود و آن استراتژی مداخلهگری دولت در همه یا بیشتر شئون مدیریتی واحدهای صنعتی و معدنی استراتژی همسو با رویکرد اقتصاد دولتی بود.
سال 1370 که بنده معاون طرح و برنامه وزارت صنایع شدم، صدور چهار نوع پروانه شامل پروانه موافقت با طرح، موافقت اصولی، موافقت با پروانه تاسیس و در آخر پروانه بهرهبرداری متداول بود. در حالی که الان چنین قضیهای از نگاه خیلیها جای تعجب دارد و صدور این نوع مجوزها برای سرمایهگذاری صنعتی فرآیندی بیهوده محسوب میشود. موافقت با طرح به معنای آن است که در وهله اول مقیاس سرمایهگذاری که قرار است انجام بدهد، را بسنجد. مکانیسم بازار، نوع سرمایهگذاری، میزان سرمایه و در آخر محاسبه سود و بازگشت سرمایهگذاری را بررسی کند. چنین مطالعاتی کار فکری بود که هیچ تاثیری در بعد عملیاتی سرمایهگذاری نداشت. برایم جالب بود که برای تفکر سرمایهگذار هم مجوز تعریف کرده بودند و به همین خاطر این مجوز را لغو کردم و گفتم از فردا صدور مجوز برای تهیه طرح ممنوع است. آن زمان بسیاری از همکاران به آقای نعمتزاده گفتند که اوضاع با این کار به هم خواهد ریخت تا اینکه من استدلالم را با آقای نعمتزاده در میان گذاشتم. من معتقدم فردی که مسلط در حوزه صنعتی است، موافقت با طرح برای او فرآیندی بیهوده و زمانبر است یا اصلاً توجیه اقتصادی برای سرمایهگذار ندارد. در اختیار گرفتن زمینی برای تاسیس واحد صنعتی خود نیاز به مجوزهایی دارد و اینکه مردم را متقاعد کرد که برای فکر کردن هم باید اجازه بگیرند، غیرمنطقی است. خوشبختانه جناب آقای نعمتزاده که متوجه موضوع بودند با لغو این مجوز موافقت کردند. زمانی که دستگاه یا تشکیلات حکومتی در جایگاهی قرار میگیرد که باید حتی به فکر کردن مردم اجازه دهد
آن زمان سازمانی حتی به دلیل وجود چنین مجوزی با عنوان معاونت طرح و برنامه شکل گرفته بود. به همین دلیل بود که مجوز موافقت با طرح نیز لغو شد. به نظرم وزارت صنعتی موفق است که به جای برنامه عملیاتی هدفگذاری خود را به سمت توسعه صنعتی معطوف کند و تمرکز خود را برای سیاستگذاری صنایع صرف کند. به خاطر دارم در آن دوران اغلب طرحهای صنعتی سرمایهگذاران مورد بررسی قرار میگرفت و برای بررسی آنها کلی نیرو و تشکیلات چیده شده بود. در دورهای صنعتگرانی که کارخانهای داشتند و قصد داشتند امور خود را اداره کنند، اگر این کارخانه، حتی یک کارخانه مواد غذایی بود و بخشی از مواد اولیه یا کمکی خود را وارد میکرد، باید از وزارت صنعت مجوز دریافت میکرد. در واقع با این مجوز به نوعی کیفیت مواد اولیه، مکانیسم قیمتی و حتی محل تامین آن را وزارتخانه بررسی و بعد تایید میکرد. به بیانی بخش عمدهای از کارها و مسوولیتهای مدیران شرکتهای تولید با قبول یا رد نظام کارشناسی و مدیریتی وزارتخانه روبهرو میشد.
به هر حال این کش و قوس در بین معاونان وجود داشت. روزی آقای مهندس شافعی به بنده گفتند دوستان میگویند شما بیرون گود هستی و از درون سازمان خبر نداری. مدیر سازمان استاندارد هستید. میگویید اگر کالاها را در قالب نظام تعرفهای قرار دهند و مهر عدم ساخت را جمع کنند، صنایع دچار مشکل و بههمریختگی میشود و شما میگویید که میتوان کارهای وزارت را متحول کرد. حاضری این مسوولیت را بر عهده بگیری؟ آن زمان یک معاونت صنایع فلزی و یک معاونت صنایع غیرفلزی بود. در داخل وزارتخانه نیز با ادغام قبلی صنایع و صنایع سنگین، ساختار تفکیک این صنایع حفظ شده بود. زمانی که آقای شافعی وزیر بودند، هنوز معادن با صنایع ادغام نشده بود. در دوره وزارت آقای مهندس نعمتزاده و دکتر نژادحسینیان که هر دو مدیران آگاهی بودند، با اینکه هر دو وزیر صنایع و صنایع سنگین بودند، بدون تعصب دستگاهی هر دو موافق ادغام بودند و در آن مقطع به خاطر موافقت هر دو چنین اقدامی به راحتی انجام شد.
بالاخره بنده به درخواست جناب آقای جهانگیری برای همکاری در وزارت صنایع و معادن پاسخ مثبت دادم چرا که پس از ادغام مدیریت هر دو بخش صنایع فلزی و غیرفلزی باید یکی میشد. گرچه طول کشید تا مهندس جهانگیری وزیر صنایع و معادن شوند اما به دلایلی قرار بود سازمان جدید وزارت صنایع و معادن با تعداد محدودی از معاونان اداره شود. به یاد دارم ایشان هنوز سرپرست وزارت بودند، اولین جلسه را قبل از رای اعتماد با شورای معاونان تشکیل دادند تا در جریان مباحث وزارتخانه قرار گیرند. حتی از آن جلسه که شورای معاونان صنایع و معادن حضور داشتند، خاطرهای به یاد دارم. در آن جلسه آقای دکتر جهانگیری خواستار این شدند که اگر کار مهم و نکردهای مانده تا زمانی که نتیجه رای اعتماد گرفته شود، اعلام شود تا پیگیری کنند. بعضی از اعضای شورا عملکرد روزهای آخر صدارت آقای مهندس شافعی را مطرح کردند و گفتند فهرستی از تولیدات صنعتی به دولت فرستاده شده که وارداتشان تعرفهای شود و الزام به مهر عدم ساخت حذف شود. استدلال آنها مبنی بر این بود که چنین کاری به ضرر صنعت است و مشکلاتی ایجاد خواهد کرد بنابراین بهتر است جلوی اجرایی شدن این نامه گرفته شود. در حالی که اعتقاد من چیز دیگری بود و به همین دلیل با صراحت در آن جلسه از سیاستگذاری آقای مهندس شافعی دفاع و تاکید کردم که صلاح نیست اولین اقدام وزارت صنایع و معادن در دوره جدید مانع شدن از رویکرد مناسب حذف مهر عدم ساخت و تعرفهای شدن واردات شود.
به نظر من در کل، نمیتوان بخش صنعت، معدن و تجارت را با سیاستگذاریهای جزیرهای اداره کرد و با منطقی پیش برد که رابطه میان تولید و تجارت سامان نیابد. سیاستهای واردات و صادرات جدا از بخش تولید نیستند و هر فعالیت صنعتی باید با پشتوانه مطالعات بازار انجام شود. اداره این امور سیاستهای عمده و یکپارچهای میخواهد که لازمه آن سازگار بودن سیاستهاست. اگر چنین فضایی در دستگاهها متمرکز شود، ادغامها منطق پیدا میکند و قابل دفاع هستند منوط به اینکه مسوولان آن وزارتخانه بدانند دیگر نباید نقش قیمتگذاری و دخالت داشته باشند بلکه باید به سامان یافتن بازار رقابتی تلاش کنند. با برچیده شدن انحصار ریشه بسیاری از مصائب صنعتی برچیده میشود. به قیمتگذاری خودرو نگاه کنید. از شورای رقابت گرفته تا سازمان حمایت، همه این سازمانها قصد دارند مرجع قیمتگذاری باشند. در صورتی که اگر قرار است دولت در راستای انحصارزدایی عمل کند که کاملاً کار تجربهشدهای است، باید در حرکت اول انحصار را از ریشه حل کند و تمرکززدایی کند و روند قیمتگذاری را به سمت عرضه و تقاضا سوق دهد.
اگر قرار است از صنعت حمایت شود، یکی از اولویتهای مهم صنعت ماشینسازی و ساخت تجهیزات است. بد نیست دراینباره به تجربه جهانی نیز اشارهای کنم. در بیشتر کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه بخشهای صنعت، معدن و تجارت در یک وزارتخانه قرار دارند و در کشورهای پیشرفته در درون وزارت اقتصاد گنجانده شدهاند. امیدوارم در آیندهای نزدیک سرنوشت وزارت اقتصاد ایران همین باشد و حوزههای تحت اختیار آن تنها امور مالیات و بورس نباشد. سیاستگذاریها به سمت بخش واقعی اقتصاد هدفگذاری شود. برای اینکه در آینده نه چندان دور به این هدف برسیم، نباید عقبگردی داشته باشیم. کار درستی نیست که به محض اینکه با دشواری مواجه میشویم عقبگرد کنیم. در حالی که سیاستگذاریهای درست و تجربهشده باید برگشتناپذیر باشند و بر پایه اهداف توسعهای تعریف شده باشند.
دیدگاه تان را بنویسید