تاریخ انتشار:
در نیمه نخست سال ۱۳۹۵ چه تحولات اجتماعی در ایران رخ داد؟
قصهها
روند اتفاقها چنان در هم میپیچد که ما تا میآییم از اتفاقی ناگوار در جامعه اطرافمان کمی در خود فرو رویم، اتفاقی ناگوارتر و هیجانانگیزتر بروز میکند. این را زمانی میفهمیم که شروع کنیم به ورق زدن روزنامههای نیمه اول سال. در ادامه فقط برخی از جریانها و اتفاقها و قصههایی را میآوریم که در سال 1395 ما را متاثر و مشغول به خود کردند.
محیطبانان؛ از شهادت تا انتظار اعدام
از 119 محیطبان کشتهشده محیطزیست، سه محیطبان اوایل تیرماه به فاصله دو روز از هم به قتل رسیدند. محمد دهقانی 35ساله و پرویز هرمزی 54ساله در منطقه حفاظتشده هرمزگان و منوچهر شجاعی در پارک ملی بمو.
ظهر سوم تیرماه وقتی که دهقانی و هرمزی از ورود چند شکارچی به منطقه باخبر میشوند، برای گشتزنی به منطقه حفاظتشده گنو میروند. گنو در شمال غربی بندرعباس است و چون مناطق صعبالعبوری دارد بنابراین دو محیطبان پیاده پی متخلفان میروند که با شکارچیان مواجه میشوند.
محیطبانها از شکارچیها میخواهند تسلیم شوند، ولی یکی از آنان با سیمینوف خود به سمت یکی از محیطبانها شلیک میکند و به دومی نیز امان دفاع از خود نمیدهد.
پلیس دست به کار میشود و بهتدریج کارآگاهان درمییابند که قاتلان، پدری 60ساله و پسری 26سالهاند. هر دو سابقهدارند و از ترس گیر افتادن و جریمه، پسر جوان ناگهان شروع میکند به تیراندازی به محیطبانها.
روز جمعه در شرایطی که ساعتی از دستگیری عاملان شهادت دو محیطبان گنو گذشته بود، خبر رسید محیطبان دیگری در پارک ملی بمو در استان فارس به ضرب گلوله شکارچیان غیرمجاز بهشدت مجروح شده است. منوچهر شجاعیان عصر جمعه پنجم تیر، هدف گلولههای چند شکارچی غیرمجاز قرار گرفته است. او که هنگام حادثه در نزدیکی پرتگاه قرار داشت بعد از اصابت گلوله به سینه و گلویش از روی صخره سقوط میکند و بهشدت مجروح میشود و پس از انتقال به بیمارستان رجایی شیراز فوت میکند.
این قصه سابقه زیادی دارد. خرداد امسال نیز همزمان با هفته محیطزیست پای یک محیطبان دیگر پارک دنا تیر میخورد. علی افشاری، فرمانده یگان حفاظت محیط زیست کهگیلویه و بویراحمد به خبرگزاری مهر گفته است: «سال گذشته یک گروه از شکارچیان با اسلحه ژ۳ و خشاب جنگی به منطقه آمدند و در یک درگیری مسلحانه ۸۰ گلوله ژ۳ به سوی محیطبانان شلیک کردند.» این یعنی محیطبانها برای مبارزه با متخلفان مسلح کار سختی در پیش دارند. از طرف دیگر ما برای هر 10 هزار هکتار یک محیطبان داریم.
اسلحه دارند، اجازه دفاع ندارند
اما این تنها مشکل محیطبانها نیست، بلکه به نظر میرسد آنها بهرغم اینکه اجازه حمل سلاح دارند، اجازه استفاده از آن برای دفاع از جان خود را ندارند. اینجاست که بسیاری از کارشناسان میگویند باید لایحه حمایت از این افراد هرچه زودتر تصویب شود. این در حالی است که اگر یک پلیس یا نیروی انتظامی حین ماموریت یک متخلف، دزد یا جانی را بکشد، بازداشت نمیشود، چون از او حمایت میشود؛ اما محیطبان اسلحه و جواز حمل و به کارگیری آن را دارد ولی وقتی از اسلحه استفاده میکند او را محاکمه میکنند و برای او حکم زندان و قصاص هم صادر میکنند. اسماعیل کهرم، کارشناس محیطزیست و استاد دانشگاه، راهحل جالبی برای حل این مشکل دارد. او میگوید: «اگر نمیتوانید از محیطبان حمایت کنید اسلحه را از او بگیرید چون خود اسلحه تهدیدکننده است و متخلف وقتی با محیطبان مسلح رودررو میشود، شلیک میکند. در چنین شرایطی اگر محیطبان شلیک کند دستگیر و زندانی میشود و اگر شلیک نکند کشته میشود؛ اینها معضلاتی است که باید بهصورت قانونی برطرف شود.
طبق آمارها، ما اکنون 2700 محیطبان داریم که شماری از آنها در زندان هستند و شماری هم در آستانه بازنشستگی. سازمان محیطزیست بارها درخواست هزار محیطبان جدید را مطرح کرده اما هنوز به آن پاسخی داده نشده است.
آتشفشانِ شهران
ساعت 5/4 صبح آخرین جمعه خرداد تجهیزات حفاری مترو تهران با یکی از لولههای انتقال گاز برخورد کرد و آتشی به اندازه یک ساختمان پنجطبقه زبانه کشید. اهالی تقاطع خیابان یکم شهران و خیابان کوهسار سراسیمه بیرون را نگاه کردند و دیدند که انگار آتشفشانی از گاز و گرما دارد به آنها صبحبخیر میگوید. آنها دیدند که کمی مانده به تونل مترو آتش دارد چالهای به عرض 100 متر درست میکند که از عمق 50متری زمین بیرون میآید. فیبرهای نوری، برق و تلفنهای همراه و ثابت اهالی قطع شد. مردم تا حوالی ساعت 6:30 صبح داشتند آتش را تماشا میکردند. آتشی که در واقع حاصل سوختن گاز باقیمانده در لولهها بود.
دو کارگر حفار مترو در این اتفاق کشته شدند. هرچند که گرمای آتش به ساختمانهای اداری اطراف خسارتهایی وارد کرد، ولی به گفته کارشناسان میزان خسارت ترافیکی انفجار گاز 350 میلیون تومان برآورد شده است.
به گفته کاظم ناظریان، معاون بهرهبرداری و دیسپاچینگ شرکت توزیع برق تهران بزرگ برق سه محدوده شهران، کوهسار و کن سولقان قطع شد که خسارت اولیه به تاسیسات برقی 500 میلیون تومان بوده است. از سوی دیگر هم به تاسیسات مخابراتی آسیب وارد شد و هم اینکه 56 مشترک خطشان قطع شد و همین امر خود خسارت مضاعفی را وارد میکند. سعید مومنی رئیس اداره گاز استان تهران در یک برنامه تلویزیونی گفت: جای شکر دارد که در محل حادثه آنچه به چشم میآمد آتش بود؛ زیرا اگر آتشی نبود ممکن بود گاز به حفرههای زیر خانهها رفته و فاجعه بدتری روی دهد.
حدود دو هفته بررسی علت حادثه طول کشید. سر آخر در شورای شهر مطرح شد که وجود فضاهای خالی به دلیل عدم اسکنر مترو و تجمع گاز در این فضاها باعث بروز انفجار شهران شد.
رئیس شورای اسلامی شهر تهران بعدها از خطر بالقوه دیگری گفت؛ مخازن بنزین شهران. اگر زلزله بیاید بنزین این مخازن در معابر سرزیر شده و کوچکترین جرقهای آن محدوده را فرامیگیرد. البته تا به حال یکی دو بار هم نزدیک بوده که این مخازن کار دست تهران بدهند؛ مثلاً زمانی که بولدوزر با آن برخورد کرد یا زمانی که چند تانکر سوراخ شدند. شانس تهران این بود که از آن اطراف یک سیگاری نمیگذشت وگرنه شهران و آتشفشان بیش از پیش همقافیه میشدند.
کنسرت با مجوز حلال است ولیکن...
قصه جدیدی نیست ماجرای لغو کنسرتها؛ چون همیشه عدهای با برگزاری کنسرت مخالف بودهاند. اما نکتهای که قصه لغو کنسرتهای مجوزدار را بر سر زبانها انداخت، مخالفت صریح امامجمعه و دادستان خراسان رضوی با این برنامهها بود. جوری که بعدها چندین امامجمعه دیگر استان نیز با آیتالله علمالهدی همداستان شدند.
از اوایل اردیبهشت هم وزیر ارشاد و هم معاونانش در هر فرصتی که پیش میآمد به خبرنگاران میگفتند که تاکیدشان برگزاری قانونی کنسرتهای مجوزدار است، ولی همان موقع تور کنسرت کیهان کلهر راه افتاده بود و این تور در نیشابور گسست و برنامهای از پیش طراحیشده در این شهر اجرا نشد. بعد از آن کنسرت ناظریها لغو شد.
نوبخت در نشست خبری خود از قول روحانی گفت که او از لغو کنسرتهای مجوزدار مکدر است. اوایل خرداد کنسرت سراج، اشرفزاده و آفاق لغو شد و همچنان این سوال برای علاقهمندان به موسیقی مطرح بود که چرا؟ تهیهکننده گفت که به دلیل طولانی شدن روند صدور مجوز از سوی اداره اماکن و همچنین موافقت نکردن این نهاد با برگزاری کنسرت کاوه آفاق نتوانستیم نسبت به برگزاری این کنسرتها اقدامات لازم را انجام دهیم.
سرانجام پس از مدتها گفتوگو میان وزارت ارشاد و نیروی انتظامی و با اصلاح ماده ۲۰ اداره اماکن نیروی انتظامی، این اداره قانع شد تا در موضوع کنسرتهای موسیقی تنها درباره مسائل انتظامی و ترافیکی اظهارنظر کند.
اما همچنان کنسرتهای مجوزدار لغو میشد. سخنگوی وزارت ارشاد از این وضع عذر خواست. ولی آیتالله علمالهدی با اشاره به لغو کنسرتهای اخیر در طرقبه و شاندیز گفت: «ما مسوول عملکرد و جایگاه خود هستیم، باید زمینه بیبند و باری و فحشا از بین برود.» پس از آن غلامحسین محسنیاژهای سخنگوی دستگاه قضا در جلسه هفتگی ضمن بیاشکال دانستن کنسرت قانونی و شرعی افزود: «اگر در پوشش کنسرت خلاف عفت عمومی و شرع و خلاف قانون صورت گیرد دستگاه قضایی برخورد میکند.»
نیمه مرداد بود که غلامعلی صادقی، دادستان مشهد اعلام کرد که همه کنسرتها فعلاً بهطور موقت لغو میشود. او گفت که اقشار مختلف مردم، حوزه علمیه و علما گلایههای مختلفی در مورد اجرای کنسرتها در پایتخت معنوی کشور به دادستانی ارائه کردهاند.
سپس وزیر ارشاد و وزیر کشور خودشان دست به کار شدند و بر اهمیت وحدت رویه در کشور تاکید کردند و از قوه قضائیه خواستند تا هماهنگیهای لازم را انجام دهد. وزیر ارشاد گفت که از موضع خویش کوتاه نمیآید ولی بعد از ملاقات با امامجمعه مشهد قرار شد که در مشهد کنسرتی برگزار نشود.
حالا هم وزارت ارشاد و هم دولت زیر فشار شدیدی هستند؛ از یک طرف هنرمندان دلیل لغو کنسرتها را میپرسند و از طرف دیگر مثلاً امامجمعه شیراز از او میپرسد که اگر کنسرت حلال است، چرا در مشهد حرام است؟ اگر حرام است، پس برای همه مسلمانان مضر است و حرام!
رژه مرگ سربازان در آستانه مرخصی
طولانیترین روز امسال، به شبی خونین برای سربازان وظیفه تبدیل شد. دو اتوبوس حامل سربازان از پادگان 05 کرمان به سمت استان فارس و خوزستان حرکت کرد و هردو آنها دچار حادثه شدند. 13 سرباز در حادثه اول کشته و 47 سرباز نیز در حادثه دوم زخمی شدند. دلیل این تصادفها غفلت و تخلف رانندگان اعلام شد.
عصر سهشنبه اول تیرماه سربازان پادگان 05 کرمان سوار پنج اتوبوس ترمینالهای مسافربری کرمان شدند تا 10 روز به مرخصی بروند. عدهای اهل اهواز بودند و برخی ساکن شهرهای شیراز، کازرون، مرودشت، فسا و... اتوبوسها پس از رسیدن به پادگان شروع به سوار کردن سربازان کردند و هر اتوبوسی پر میشد به طرف مقصد به راه میافتاد؛ غافل از اینکه حادثهای هولناک در کمین آنهاست.
در حادثه اول، حوالی ساعت یک و 20 دقیقه صبح، راننده در مسیر سیرجان-نیریز با سرعت 110 کیلومتر در ساعت ترمز برید و به درهای 20متری سقوط کرد. امدادگران که رسیدند تعداد زیادی از سربازان جان باخته بودند. شش نفر دیگر از کشتهها سرباز نبودند، ولی راننده برخی از آنان را به عنوان مسافر قاچاق سوار کرده بود. همه مسافران اتوبوس حادثهدیده سرباز نبودند؛ چراکه وقتی امدادگران به محل حادثه رسیدند معلوم شد که مهاجران غیرقانونی نیز داخل اتوبوس بودند. به گفته سربازانی که از این حادثه جان سالم به دربرده بودند، راننده اتوبوس و شاگردش که اهل سیستان و بلوچستان بودند در بین راه چند بار توقف کردند و چند مهاجر غیرقانونی را به همراه کالاهای قاچاق در داخل جعبه اتوبوس جاسازی کردند تا آنها را به شیراز انتقال دهند. این در حالی بود که امدادگران در میان مجروحان با دو مهاجر افغان روبهرو شدند و گفته میشود که دو نفر از قربانیان حادثه نیز از مهاجران غیرقانونی پاکستانی بودهاند. 16 نفر از مسافران در همان صحنه حادثه فوت کردند و سه نفر نیز پس از انتقال به بیمارستان جان باختند و درمجموع 19 نفر در این حادثه جانشان را از دست دادند. در همین حال
فرمانده پلیس راه کشور نیز گفت: بررسی کارشناسان نشان میدهد که کافی نبودن مهارت راننده در کنترل وسیله نقلیه و همچنین عدم نصب حفاظ در قوس راه باعث وقوع این حادثه شده است.
حدود یک ساعت از سقوط اتوبوس حامل سربازان به دره گذشته بود که یکی دیگر از اتوبوسها نیز دچار سرنوشتی مشابه شد. تمامی مسافران این اتوبوس سربازان اهل خوزستان بودند که قرار بود ابتدا به شیراز و از آنجا به اهواز بروند. اتوبوس آنها اما در محور شیراز به سروستان از مسیر خارج و ناگهان واژگون شد.
سخنگوی اورژانس کشور میگوید: در این حادثه 47 نفر مصدوم شدند که تمامی آنها سرباز بودند. مصدومان با حضور امدادگران به مراکز درمانی در شیراز انتقال یافتند که 29 نفر از آنها آسیب جزیی دیده بودند. اما یکی از سربازان متاسفانه دستش قطع شد و خوشبختانه این حادثه فوتی نداشت. به گفته فرمانده پلیس راه کشور در این حادثه خستگی و خوابآلودگی راننده بهعنوان علت حادثه تشخیص داده شده است. در هر دو این حوادث شرکت اتوبوسرانی مقصر شناختهشده و مجوزش برای یک سال لغو شد.
میتینگ شاخها و پرنسها
«اگر بچههای دهه 60 اهل سینما بودند، دهه هفتادیها اهل پارک و دهه هشتادیها هم در مگامالها و پاساژها پلاسند.» در حالی که این شوخی در تلگرام دست به دست میشد، تعداد عکسهای هشتگ#میتینگ#کوروش در اینستاگرام هم لحظهبهلحظه بالاتر میرفت. ماجرا از آنجایی شروع شد که عدهای از دانشآموزان قرار اینترنتی گذاشتند تا تمام شدن امتحانات را جشن بگیرند. ماموریت چه بود؟ قدم زدن در مجتمع کوروش.
تبلیغات زیادی برای آمدن دانشآموزان تهرانی به مجتمع کوروش انجام و از آنها خواسته شد که برای جشن گرفتن تمام شدن امتحانات و آمادگی شروع تعطیلات تابستانی به این مجتمع بیایند و بعد از آن صفحههای مختلفی در اینستاگرام با هشتگهایی مانند «شاخا، پرنسا و پلنگای اینستا» این قرار ملاقات را به فالوئرهایشان یادآوری کردند.
قرار بود که این قرار نوجوانانه نیمساعت باشد؛ از پنج تا پنج و نیم عصر هجدهم خرداد. اما ناگهان آنقدر تعداد بچهها زیاد شد که ماموران حراست مجتمع تجاری کوروش مجبور شدند آنها را بیرون بفرستند و مغازهها را تعطیل کنند. وقتی که بیرون رفتند ماموران نیروی انتظامی هم مجبور شدند متفرقشان کنند. این بچهها «همینجوری» برای هواخوری آمده بودند کوروش. فیلمهایی که از این میتینگ همینجوری بیرون آمد دعوای چندتا از بچهها را نشان میداد. برخی هم همینجوری شعار میدادند. روز بعد نیز این قرار با ابعادی کوچکتر تکرار شد که البته توانست دوباره مغازههای مجتمع کوروش را تعطیل کند.
این قرار ملاقات فقط به تهران محدود نمیشد، بلکه شهرهایی مثل تبریز و کرج هم شاهد چنین دعوتهای اینترنتی بودند. مثلاً عدهای در بوستان ایرانزمین کرج میخواستند آببازی کنند که نیروی انتظامی نگذاشت.
سالهای پیش هم از اینگونه قرارها بین جوانان وجود داشت. مثل خزپارتی یا قرار آببازی در پارک آب و آتش ولی این قرار از دل رسانههای نوین بیرون میآمد و اینستاگرام و تلگرام در نقش دادن به حضور این دو هزار نوجوان نقش محوری و هماهنگکننده را بازی کرد.
دکتر عباس کاظمی، جامعهشناس، پس از این اتفاق در مصاحبهای این نوجوانان را از نسل آرمانهای کوچک دانست که مانند نسل قبل آرزوی نجات دیگران را ندارد و به فکر نجات خود است. او همچنین پیام حضور خیابانی نوجوانان دهههشتادی را سیاسی نمیداند و معتقد است گردهمایی آنها فقط به قصد رفع کسالت بعد از امتحانات بوده است که در بسیاری کشورهای غربی این جشنها رایج است و در مدارس و دانشگاهها برگزار میشود. کاظمی البته معتقد است که گرچه گردهماییهای دهههشتادی در این روزها سیاسی نیست، ولی ادامه این روند بستگی به این دارد که دولت چه تصمیمی درباره مدیریت زندگی روزمره این افراد میگیرد. اگر قرار باشد مدیریت زندگی روزمره مانند نسل قبل ادامه یابد، احتمال اینکه اقدامات نوجوانان دهه ۸۰، سیاسی شود وجود دارد.
کیارستمی، قصور پزشکی و دیگر هیچ...
عباس کیارستمی برای بهبودروند درمانش به پاریس رفت؛ ولی دست او در قمار زندگی حتی با عوض کردن کشور هم خوب از آب در نیامد. در حالی که روزهای تکیدگیاش را روی تخت بیمارستان تاب میآورد، آکادمی اسکار از او خواست تا در کنار دیگر اعضای جدید آکادمی اسکار برای سال ۲۰۱۶، به این مجموعه بپیوندد. اما کیارستمی چهار روز بعد، یعنی 14 تیرماه به آکادمی خاطرهها پیوست و در یادها جاودانه شد.
«فیلمساز زندگی» مرگ پرماجرایی داشت. جوری که باعث رویارویی دو قشر سینماگر و پزشک در ایران شد. علت خیلی ساده بود؛ پزشکان نتوانستند بیماری کیارستمی را درست تشخیص دهند. شاید هم کیارستمی بدشانس بود؛ چون بدموقع مریض شد. در آستانه نوروز 95 و روزهای آخر اسفند که پزشک معالج رفته بود تعطیلات. او فروردین امسال به علت بیماری روده چهار بار عمل جراحی شد. طی یکی از عملها خونریزی و بدنش عفونت کرد. پزشکان او را به خواب مصنوعی فرو بردند. میگفت (با اشاره به شکمش) «این تو را به هم ریختهاند» به همین خاطر پس از دوره نقاهت، هشتم تیر به فرانسه رفت. همانجا به دلیل لختگی خون سکته مغزی کرد و درگذشت.
به گفته ایرج خسرونیا، رئیس هیات بدوی نظام پزشکی، این فیلمساز به خاطر پولیپ روده به بیمارستان جم مراجعه میکند. کولونوسکوپیاش کردند و تشخیص دادند که باید عمل شود. البته با لاپروسکوپ و لاپاراسکوپ عوارض مخصوص به خود را دارد. فضا کوچک است و دستگاهها جدید است و افراد ممکن است که مشکلاتی داشته باشند.
خانواده عباس کیارستمی از نحوه اطلاعرسانی در مورد بیماری و عوارض ایجادشده برای او راضی نبودند بنابراین اعلام کردند که شکایت میکنند. اما این فقط خانواده کیارستمی نبود، بلکه بسیاری از سینمادوستان و اهالی هنر نیز مدعی خون اسطوره زمانه خویش بودند. داریوش مهرجویی با عصبانیت و ناراحتی تمام در مراسم ترحیم کیارستمی فریاد زد که: «ما شکایت داریم از دست یک عده پزشک احمق که کیارستمی را کشتند.» فردای همان روز یکی از پزشکان بیمارستان جم با پلاکارد عکسی گرفت که روی آن نوشته شده بود: «آقای مهرجویی مواد صنعتی و سنتی را قاطی نزن.» این توهینها و ناراحتیها همینجا به اوج خود رسید.
ولی خانواده کیارستمی پرونده پزشکی او را میخواست و هیچکدام از این ناراحتیها و متلکپرانیها نمیتوانست کارساز باشد. به همین خاطر بهمن کیارستمی اعلام کرد که از بیمارستان جم یا پزشک معالج شکایت میکند تا حداقل پرونده پزشکی را در اختیار بگیرد. طی همین مدت نیز یکی از مهمترین کارهای مسوولان وزارت بهداشت و ارشاد این بود که اوضاع را آرام کنند و به همه اطمینان دهند که به پرونده کیارستمی با دقت رسیدگی میشود. سر آخر هم علی فتاحی، معاون انتظامی سازمان نظام پزشکی کشور اعلام کرد که پس از بررسی کارشناسی پرونده پزشکی کیارستمی در چهار محور قصور متوجه تیم درمان است.
فوت عباس کیارستمی فقط داغ افکار عمومی در مواجهه با برخی پزشکان بیمسوولیت را تازه کرد. داغی همچون بخیه نزدن چانه یک کودک یا مرگ مغزی شدن دختربچهای در گرگان برای عمل لوزه.
فحش میدهم، پس هستم
کار فحاشی کاربران ایرانی شبکهها و رسانههای اجتماعی مجازی بهجایی رسید که شایعهای بامزه سر زبانها افتاد؛ «اینستاگرام گزینه بلاک کردن ایرانیها و زبان فارسی را به امکاناتش اضافه کرده.» البته واقعاً آنها که مزه بمب فحشهای کاربران ایرانی را چشیدهاند، بدشان نمیآمد که این ماجرا واقعی میبود. آدممعروفها مدتی قبل یک هشتگ راه انداختند که بیادبها را بلاک کنیم. ولی این هم فایدهای نداشت. کاربران ایرانی در حملات مجازی ید طولایی دارند. به نظر میرسد که این فحاشیها تفریحی جمعی برای برخی از ماست. از حمله به صفحه لوران فابیوس نخستوزیر فرانسه در جریان مذاکرات هستهای بگیرید تا فحاشی به ویلیامز داور بازی ایران و عراق در بازیهای آسیایی فوتبال.
اما یکی از خبرسازترین این اتفاقها هجوم به صفحه «دیمیتری پایت» بازیکن تیم ملی فوتبال فرانسه است. چون در دقیقه دوم بازی فینال قهرمانی اروپا، روی پای رونالدو خطا کرد و رونالدو فقط تا دقیقه 25 توانست بازی کند. کاربران ایرانی دست به کار شدند و وقتی فردوسیپور هم گفت که برخی کار زشتی کردند و نباید به بازیکن فرانسه توهین کنیم، آنهایی هم که یادشان نبود پایت صفحه اینستاگرام دارد، سری به آن صفحه زدند و در این تفریح جمعی شرکت کردند. این اتفاق بازتاب بینالمللی زیادی داشت. کریس رونالدو پس از بازی خیلی عادی به پایت دست داد و همهچیز در زمین حرفهای فوتبال تمام شد ولی همه فهمیدند که کاربران ایرانی فحاش کاسه داغتر از آشاند. خود رونالدو هم چندی قبل تازیانه فحشهای فارسی بر تنش نشسته بود. زمانی که نامزد کرد و احتمالاً اینگونه از کاربران ایرانی از این نامزدی راضی نبودند. هنوز مدت زیادی از این قصه نگذشته بود که کاربران ایرانی «مالیا اوباما» دختر رئیسجمهوری آمریکا را مورد عنایت قرار دادند. جامعهشناسان معتقدند که این نوع برخورد برخاسته از نوعی گسیختگی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه ایران است. جامعهای که از سویی شاید
حساسیتش را به کاربرد الفاظ رکیک و بددهنی از دست داده و از سوی دیگر در فضای مجازی احساس امنیت بیشتری میکند که با استفاده از نام و نشان جعلی عقدهگشایی کند و خشونت، کینه و نفرت را به اشتراک بگذارد.
همان موقع دکتر سعید معیدفر، جامعهشناس و استاد دانشگاه، طی مصاحبهای گفت که بیکاری و بیآیندگی بهویژه برای جوانان را از دیگر عواملی میداند که موجب شده انرژی آنها بهصورت انرژی مخرب به کار بیفتد: «بیکاری مساله اصلی جوانان است. انرژی جوانان مثل رودخانه خروشانی است که مسیرش بسته شده و نمیتواند به زمینهایی که به آن نیازمند هستند برسد و در نتیجه جایی که نباید سر باز میکند و همهچیز را با خودش میبرد. انرژی جوانان در جامعه به خوبی مدیریت و از آن بهرهبرداری نمیشود و نتیجه همین میشود که این نیروهای سرشار جایی مشکل تولید میکنند؛ چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی.»
مراسم تدفین 400 روستا زیر غبار
هرچند که درد گرد و غبار مرزهای غربی ایران روی تن محیطزیست ما حالا دیگر سِر شده و آنقدر دربارهاش گفتهایم و شنیدهایم که دیگر چندان به هجوم محو و خشن آن اهمیت نمیدهیم، ولی زمانی که این گرد و غبار از جنوب شرقی ایران سر در آورد و 400 روستای استان سیستان و بلوچستان را دفن کرد، درد دوباره خودش را نشان داد.
این بار بادهای 120روزه سیستان 3500 نفر را به بیمارستان فرستاد و راهها را مسدود کرد و هلال احمر مجبور شد علاوه بر مایحتاج معمول با خودش تعداد زیادی ماسک به سیستان ببرد. این دفعه بادهای 120روزه تندتر وزیدند و برق چند روستا را هم قطع کردند و 1200 روستای دیگر را نیز با مشکل کمبود آب مواجه کردند.
البته استاندار سیستان و بلوچستان دفن 400 روستا را تکذیب کرد و آن را باعث بحرانزایی دانست ولی گفت که تاکنون بودجههایی برای کنترل این بحران و همچنین درمان مردم در نظر گرفته شده است.
این مشکل جدیدی نیست و دریاچه هامون را همین خشکسالی تبدیل به منبع گرد و خاک کرده. به همین خاطر پس از برخاستن توفان و افزایش هجوم گرد و غبار به شرق ایران، به ویژه در استان سیستان و بلوچستان، سازمان حفاظت محیط زیست از رهاسازی ۲۰ میلیون مترمکعب آب به تالاب هامون خبر داد.
کار به جایی رسید که 23 تیرماه پنج شهر شمالی استان سیستان و بلوچستان تعطیل شد؛ چون هم باد شدید میوزید و شعاع دید را به 200 متر رسانده بود و هم اینکه ذرات معلق در هوا تا 60 برابر شرایط ناسالم.
سالانه ۵۰۰ نفر از اهالی زابل به دلیل بروز گرد و غبار برخاسته از این تالاب به بیماری سل مبتلا میشوند. همچنین خشکشدن این تالاب در سالهای گذشته به از بین رفتن بیش از ۷۰ هزار فرصت شغلی در این منطقه منجر شده است. به همین خاطر رئیس سازمان محیطزیست یکی از مهمترین پیششرطهای مذاکره با افغانستان را نجات هامون میداند.
همین حالا که دارید این مطلب را میخوانید گرد و خاک در سیستان ادامه دارد و بادهایی با حدود سرعت 80 کیلومتر در ساعت پهنه شرقی این استان را درمینوردند. چون این بادها هر سال از اواخر بهار شروع میشوند و تا اوایل پاییز ادامه دارند. این ماجرا فقط مخصوص سیستان و بلوچستان نیست بلکه تالاب جازموریان نیز خود منبع 20 درصد از گرد و خاک در منطقه جنوب شرق کشور است. غباری که به حلق اهالی استانهای همجوار هم میرود. باید به این جریان ریزگردهایی را که از غرب کشور نیز وارد میشود اضافه کرد. غباری که مردم شهرهای مرزی را با مشکلات تنفسی زیادی مواجه کرده است.
قتل دختر شعرآقا
رئیسکل دادگستری استان تهران گفته که ممکن است دادگاه قاتل ستایش، دخترک ششساله افغان، بهطور غیرعلنی برگزار شود؛ چون ممکن است در آن دادگاه موارد منافی عفت مطرح شود. البته مردم بهطور علنی و بهتزده فهمیدند که این دختر چگونه کشته شد.
شعرآقا قریشی پدر ستایش، چهار فرزند دارد و در روستای خیرآباد ورامین زندگی میکند. 22 فروردین او ستایش را ساعت 12 و 30 دقیقه از خانه بیرون میبرد تا برایش بستنی بخرد. موقع برگشت به خیال اینکه دخترک به خانه رفته، سر کار میرود. مادر ستایش نگران میشود و پس از نیمساعت همگی شروع میکنند به گشتن دنبال دخترک. در حالی که در همان ساعتها سه پلاک آنطرفتر پسر همسایه مشغول آزار و اذیت و سوزاندن ستایش ششساله در وان حمام با اسید بوده. وقتی هم که نتوانسته جسد را جابهجا کند از دوستش کمک میگیرد و او هم به پلیس خبر میدهد.
این ماجراها حدود 40 ساعت طول میکشد. در همین حین مادر قاتل هم مدام به خانه ستایش رفت و آمد داشته و از سرنوشت دخترشان میپرسیده در حالی که در واقع پسر 17ساله، گوشهگیر و سربهزیرش عامل تمام این نگرانیهاست. رسانهها میگویند قاتل پیش از قتل و اسیدپاشی، به مقتول تجاوز کرده است؛ اما پدر مقتول گفته که در این باره منتظر رسیدن گزارش پزشکی قانونی است که تاکنون به دست او نرسیده است.
به گفته مجتبی فرحبخش 24 شهریور اولین جلسه دادگاه قاتل ستایش برگزار میشود و او با توجه به اینکه هنوز به سن قانونی نرسیده باید در این مدت در کانون اصلاح و تربیت استان تهران بماند.
این اتفاق واکنشهای زیادی در فضای مجازی و حقیقی به دنبال داشت. بهرغم اینکه هم خبرگزاریها و هم روزنامههایی چون جامجم، هفت صبح و روزنامه توقیفشده قانون در صفحه نخست خود به آن پرداختند، ولی احمد بهزاد، نماینده مجلس افغانستان، پیش از آنکه روزنامههای ایران به این موضوع اشاره کنند از سکوت رسانهای در ایران انتقاد کرد و گفت: «سکوت جامعه میزبان در برابر چنین جنایت ضد انسانی توجیهپذیر نیست. سیاست حاکم بر رسانههای ایران و نفرتپراکنی علیه مهاجران در وقوع چنین جنایتها و اینچنین سرافکندگیها نقش بسیار دارد.» البته واقعاً این حرف آقای نماینده درست نبود؛ چون در ایران افکار عمومی بهطور خاصی این داستان را دنبال میکرد و شهیندخت مولاوردی نیز از این حادثه ابراز تاسف کرد و مقامهای قضایی و انتظامی هم قول رسیدگی دادند.
خانواده مهاجر افغان به خاطر تنگدستی در یکی از مناطق حاشیهای ساکن شده است. جایی که بسیاری از کودکان از تحصیل محرومند و آسیبهای اجتماعی بیداد میکند. شعرآقا حالا دخترش را در امامزاده طاهر و مطهر خیرآباد به خاک سپرده و ستایشش دیگر نیست. قاتل دخترش فقر و تنگدستی است و نه ملیت و قومیتشان.
دیدگاه تان را بنویسید