تاریخ انتشار:
درآمدزایی از تماشاگر در گفتوگو با ناصر شفق
تماشاگر یعنی قدرت چانهزنی
تا زمانی که هوادار باشگاه را مال خود نداند، خبری از پرداخت حق عضویت نیست. تماشاگر باید تیم را برای خودش بداند. در اروپا هم به خاطر علاقه به باشگاه پول پرداخت نمیکند. بلکه سهام باشگاه را میخرد و در سود و زیان آن شریک میشود.
اغلب مدیران ورزش ایران بیشتر از آنکه در فکر خودکفا شدن باشند در اندیشه چانهزنی با مسوولان دولتی برای دریافت بودجههای بیشتر هستند. آنها اعتقاد دارند در ایران زیرساختهای لازم برای کسب درآمد از خود فوتبال وجود ندارد و همیشه آسانترین راه یعنی دستیابی به بودجههای دولتی را انتخاب کردهاند. در این بین و برای دانستن موانع کسب درآمد از هواداران در ایران با ناصر شفق به گفتوگو نشستیم. فردی که سابقه مدیریت در باشگاههای پرهواداری همچون پاس، ابومسلم و تراکتور را در کارنامهاش دارد و سعی کرد از پتانسیل تماشاگران این تیمها استفاده کند. مصاحبه با او که علاقه وافری به سینما دارد و سالها در آن حوزه مدیریت کرده و یکی از تهیهکنندگان قدیمی سینما و تلویزیون است در پارهای مواقع به بحثهای فرهنگی هم کشید. او اعتقاد دارد تا خصوصیسازی صورت نگیرد اقتصاد تماشاگر هم به معنای واقعی شکل نمیگیرد.
اقتصاد تماشاگر یکی از مقولههای مهم فوتبال امروز دنیاست که در ایران خیلی جدی گرفته نشده است. به عنوان سوال اول دوست دارم نظر شما را درباره اقتصاد تماشاگر بدانم.
به نظر من باشگاهداری یعنی تماشاگر. اساساً باشگاه یا Club یعنی جمع شدن عدهای دور هم. واقعاً باشگاهی که تماشاگر ندارد، باشگاه نیست. یک باشگاه کاذب است. اینکه شما در فوتبالت تیمهایی داشته باشی که تماشاگر ندارند یعنی سیستم کارآمدی نداری. به ویژه در باشگاهداری و ورزش حرفهای. شما حساب کن اگر تیراژ روزنامهای مثلاً ۱۰۰ عدد باشد، آیا این واقعاً یک روزنامه است؟ به نظر من وقتی تیراژ از یک سطح معینی نسبت به فرهنگی بودن جامعه کمتر است، دیگر نمیتوان به آن عنوان روزنامه را اطلاق کرد. در آداب حرفهای ورزش دنیا هم تیمهای فاقد تماشاگر، باشگاه حرفهای محسوب نمیشوند. به نظر من حتی سازمان لیگ نباید بگذارد این تیمهای بدون هوادار در لیگ برتر بازی کنند. چون یک Club به صورت حرفهای باید فاکتورهایی مانند داشتن چارت مدیریتی مشخص، وضعیت مالی شفاف، زمین و تماشاگر داشته باشد و بدون اینها نمیتوان به صورت حرفهای تیمداری کرد.
این تماشاگران چگونه به باشگاه سود میرسانند؟ یعنی از دیدگاه اقتصادی فایده حضور آنها چیست و باشگاههای پرطرفدار چگونه از این شرایط نفع مالی میبرند؟
ببینید همین مساله حق پخش که مدتهاست درباره آن صحبت میشود؛ همین مساله، بیربط با موضوع تماشاگر نیست. در واقع حق پخش موضوعی وابسته به وجود تماشاگران است. باید تماشاگری وجود داشته باشد تا حق پخش معنا پیدا کند. در اروپا البته این مهم بیشتر ملموس است. در آنجا شما باید پول بدهی تا بتوانی از طریق شبکههای کابلی بازی تیم مورد علاقهات را تماشا کنی. پس در نتیجه هرچقدر تماشاگر بیشتری وجود داشته باشد، حق پخش بیشتری فروخته میشود و باشگاه پرتماشاگرتر سود بیشتری میبرد. در ایران هم البته اگر تماشاگر فوتبال زیاد نبود صداوسیما حاضر نمیشد همین مبلغ ناچیز را هم بپردازد.
البته در این بخش من یک بحث دیگر هم دارم و آن اینکه اساساً تا شبکههای خصوصی ورزشی - و نه سیاسی - راه نیفتند فوتبال ما پیشرفت نمیکند. حتی در بحث افزایش تماشاگر. شما ببینید صداوسیما همیشه بازیهای سرخابیها را پخش مستقیم میکند. همین هم شده که وقتی مثلاً پرسپولیس به شیراز، اهواز، اصفهان و... میرود تماشاگرانش حتی از تیم میزبان هم بیشتر هستند. مسالهای که شما امکان ندارد در اروپا مشاهده کنی. یعنی حتی وقتی بارسلونا و رئال مادرید با آن همه محبوبیت به شهرهای کوچک اسپانیا سفر میکنند، باز اکثر صندلیهای ورزشگاه در اختیار همان تیمهای میزبان کوچک است. دلیلش به این برمیگردد که در آنجا شبکههای خصوصی بازی همه تیمها را پخش مستقیم و سراسری میکنند. تلویزیون نمیتواند داعیه ملی و سراسری داشته باشد و فقط بازیهای دو تیم پایتخت را پخش کند. خب مسلم است که این روی تعداد هواداران اثر میگذارد. به نظرم تا تلویزیون خصوصی ورزشی نداشته باشیم، نمیتوانیم هوادار به آن صورتی که در دنیا مرسوم است شکل بدهیم.
شما در تیمهای پاس تهران، ابومسلم مشهد و تراکتورسازی تبریز تیمداری کردهاید. تیمهایی که حداقل در دو مورد دوم هواداران زیادی داشتهاند. آیا هیچ برنامهای برای کسب منافع مالی از این سرمایه در نظر گرفته بودید؟
پاس قدمت زیادی داشت. فرهنگ خاص خود را داشت و تیم خوبی هم بود. مشکلش این بود که تماشاگر قابل توجهی نداشت. ما در آن زمان تلاش کردیم این تیم ریشهدار طرفداران خاص خودش را داشته باشد. اتفاقاً تا حدود زیادی هم موفق شدیم.
منظورتان استفاده از پتانسیل نظامیان برای افزایش تماشاگران تیم است؟
نه، به هیچ عنوان. منظورم تماشاگران عادی است. ما تماشاگران را مجبور به هواداری نکردیم. واقعاً جذبشان کردیم. شاید یکی از مثالهایش، ناصر تقوایی، کارگردان شهیر ایرانی باشد. ایشان از علاقهمندان پروپاقرص تیم بودند. اعتقاد داشتند مکتب پاس لازمه حیات فوتبال ایران است. اینکه مدیریت صحیح، نظم و اخلاق را سرلوحه کار خود قرار داده است.
احتمالاً مشکل جذب تماشاگر را در تیمهایی مثل ابومسلم و تراکتور نداشتید. چه اینکه آنها همیشه جزو تیمهای پرهوادار بودهاند.
بله، ابومسلم همیشه پرهوادار بوده اما تا قبل از اینکه من به آن تیم بروم نهایت پنج هزار تماشاگر به دیدن بازیهای این تیم میرفت. با توجه به اینکه بنده با امور تبلیغاتی آشنا بودم و در سینما هم فعالیت داشتم، برقراری ارتباط با مخاطب را خوب بلد بودم. به همین علت از این پتانسیلها استفاده کردیم و توانستیم ورزشگاه ثامن مشهد را لبریز از تماشاگر کنیم. یادم میآید حتی برای بازیهای نهچندان مهمی همچون سایپا و ابومسلم هم این ورزشگاه ۲۰ تا ۲۵ هزار هوادار به خود میدید.
سوال مشخص من این است که از این تعداد هوادار آیا درآمدی هم کسب شد؟ استراتژی خاصی وجود داشت؟ به هر حال داشتن هوادار یک سرمایه و پتانسیل اقتصادی است دیگر.
اولین مساله این بود که ما بلیتهای بیشتری فروختیم. خب قطعاً این درآمد بیشتری برای ما به همراه داشت. اما نکته مهمتر به نظرم این بود که توانایی جذب اسپانسرمان بالا رفت. به نظر من داشتن تماشاگر بیشتر، به معنی افزایش قدرت چانهزنی در مواجهه با صاحبان آگهی است. اوج این کار هم در تراکتور شکل گرفت.
چطور؟
در آن زمان ما قدرت چانهزنی خوبی با اسپانسرها داشتیم. خاطرم هست در آن دوره استقلال و پرسپولیس برای تبلیغ برندها روی پیراهنشان مبلغی در حدود یک تا یک و نیم میلیارد طلب میکردند. اسپانسری که به ما پیشنهاد داده بود هم میخواست معادل همین مبلغ را به ما بپردازد. اما ما زیر بار نرفتیم و بعد با توجه به تعداد هوادارانمان که آن را افزایش هم داده بودیم، به آنها ثابت کردیم استحقاق رقم بیشتری را داریم. آنها هم استدلال ما را پذیرفتند.
در آخر روی چه رقمی توافق شد؟
حدود سه میلیارد تومان که حداقل دو برابر رقم دریافتی باشگاههای تهرانی از اسپانسرهایشان بود. ما در واقع میخواستیم خودکفا شویم. نمیخواستیم باری بر دوش دولت باشیم و فقط از بودجه بیتالمال ارتزاق کنیم.
در صحبتهایتان اشاره کردید که تعداد هواداران و تماشاگران تراکتور را افزایش دادید. این مهم چگونه به دست آمد و آیا درآمد دیگری هم برای شما در پی داشت؟
ببینید تراکتورسازی باشگاه پرمخاطبی است. قبل از زمان مدیریت بنده هم برای بازیهای این تیم بین ۱۵ تا ۳۰ هزار نفر به ورزشگاه میرفتند. ما با توجه به زمینه مردمی که این تیم داشت و گروههای کارگری آذربایجان به آن علاقه داشتند و البته سرشار از متانت و ادب هم بودند، فنسهای بین سکو تا زمین را برداشتیم. فاصله هواداران تا زمین یک متر و نیم کمتر شد. اینها و سایر اقدامات ما باعث شد تا تعداد هواداران ثبتشدهمان به یک عدد خارقالعاده برسد.
تراکتورسازی در زمان مدیریت شما چند هوادار ثبتشده داشت؟
700 هزار و پنج نفر.
آنها حق عضویت میپرداختند؟
بله، البته در مرحله اول ثبتنام رایگان بود ولی در مراحل بعدی باید سالانه ۳۰ هزار تومان میپرداختند. در قبال آن ما هم به آنها سرویسهای مشخصی ارائه میکردیم.
یادتان میآید چه تعداد تماشاگر این مبلغ را پرداخت کردند؟ باشگاه از این راه چقدر درآمد جذب کرد؟
راستش تعداد دقیقی که این مبلغ را پرداخت کردند به خاطر ندارم. اما این را به شما بگویم تا زمانی که هوادار باشگاه را مال خود نداند، خبری از پرداخت حق عضویت نیست.
پس چطور مدیران باشگاه سرخابی در این سالها بارها گفتهاند میشود با عضو کردن رسمی هواداران در باشگاه، به درآمدهای میلیاردی رسید؟ نسبتاً هر مدیر جدید که آمده کارت عضویت فروخته و بعد پیش خود گفته اگر مثلاً یک میلیون هوادار این کارتها را با قیمت ۱۰ هزار تومان بخرند، سالی ۱۰ میلیارد به خزانه باشگاه واریز میشود.
نباید خودمان را گول بزنیم. این اتفاق هیچ وقت در فوتبال ایران روی نمیدهد. تماشاگر باید تیم را برای خودش بداند. در اروپا هم به خاطر علاقه به باشگاه پول پرداخت نمیکند. بلکه سهام باشگاه را میخرد و در سود و زیان آن شریک میشود. به خاطر همین هم مثلاً باشگاه دورتموند هر جای جدول باشد تماشاگر خود را از دست نمیدهد. چون آنها تیم را برای خود میدانند.
پس شما راه درآمدزایی فوتبال از تماشاگر و البته به کل نجات فوتبال را همین خصوصیسازی میدانید.
بله، به نظرم هر جا مردم در کار اقتصادی وارد شدهاند، با خود آبادی آوردهاند و هر جا دولت ورود کرده، رانت و رانتخواری. بگذارید برای شما یک مثال عینی بزنم. اگر خاطرتان باشد چند سال پیش و قبل از ورود کیروش به فوتبال ایران، من با خاویر کلمنته، مربی معروف اسپانیایی مذاکره کردم و او را مجاب به حضور در فوتبال ایران کردم. ما روی عدد ۶۶۰ هزار دلار توافق کردیم. این عدد هم دستمزد کلمنته بود و هم دستمزد دو دستیار خارجیاش. یادم میآید یکی از مدیران وقت فوتبال به من گفت با این قرارداد باید فاتحه خود را در فوتبال بخوانی! گفتم چرا؟ گفت برای اینکه وقتی مربیای که به مراتب ضعیفتر از کلمنته است یک میلیون و 400 هزار دلار از این فدراسیون گرفته و تو میخواهی کلمنته را که یک مربی شناختهشده است با این رقم به فوتبال ایران بیاوری، مردم میگویند چه شده که مربی قبلی آنقدر دستمزد بالایی گرفته. این یعنی زیر سوال رفتن مدیرانی که با او قرارداد بستهاند. و همین باعث میشود تا به تو انگ بزنند.
که اتفاقاً انگ هم زدند.
بله! گفتند شفق دلال است. در حالی که این چه دلالیای است که بنده یک مربی شناختهشدهتر را با قیمتی حدود نصف مربی قبلی که ناشناخته بود میآورم؟
میخواهید بگویید شایستهسالاری لازم در فوتبال ایران وجود ندارد؟
به نظرم در سرزمین ما شایستهسالاری یک جوری خطرناک است! یعنی اگر فردی کار درستی انجام دهد و از خود استعداد و درایت نشان دهد، گاهی به آن انگ میچسبانند تا فضا برای غیرکاربلدها باز شود.
ریشه این مساله چه میتواند باشد؟
به نظرم ریشه آن رانت است. در جامعه که رانت باشد، اخلاق از بین میرود و همه چیز حول محور پول میگردد. دیگر خلاقیت، استعداد و نیروی انسانی چندان مهم نیست و فقط پول است که موفق میشود. در حال حاضر شرایط به گونهای شده که یک فرد بیسواد میتواند به واسطه توسعه شهری و گران شدن زمینهایش، یک تصمیمگیر اقتصادی شود. حتی در فوتبال و باشگاهها هم این مساله را میبینیم.
بیایید مصاحبه را با همان بحث اقتصاد تماشاگر به پایان ببریم. در اروپا بخش اعظم درآمدی که از وجود تماشاگران به دست میآید به واسطه مجهز بودن ورزشگاهها به رستورانها و کافهها و مراکز فروش است. در ایران اما کمتر باشگاهی ورزشگاه خصوصی دارد تا در آن سرمایهگذاری کند و بعد از آن سودی به دست آورد.
صحبت خوبی به میان آوردید. به نظرم اگر دولت واقعاً قصد خصوصی کردن باشگاهها را دارد و فقط شعار نمیدهد باید همین امروز ورزشگاه آزادی را به نام استقلال و پرسپولیس کند. مالکیت صد درصدش را. ورزشگاه ثامن را به سیاهجامگان و پدیده دهد و ورزشگاه فولادشهر را به سپاهان. ما باید زیرساخت را به تیمها بدهیم تا بعد بتوانیم سهامشان را بفروشیم. شما مطمئن باشید اگر فولادشهر در اختیار سپاهان قرار بگیرد آنها سهماهه تمامش میکنند و شهر اصفهان به آن ورزشگاه افتخار میکند.
اقتصاد تماشاگر یکی از مقولههای مهم فوتبال امروز دنیاست که در ایران خیلی جدی گرفته نشده است. به عنوان سوال اول دوست دارم نظر شما را درباره اقتصاد تماشاگر بدانم.
به نظر من باشگاهداری یعنی تماشاگر. اساساً باشگاه یا Club یعنی جمع شدن عدهای دور هم. واقعاً باشگاهی که تماشاگر ندارد، باشگاه نیست. یک باشگاه کاذب است. اینکه شما در فوتبالت تیمهایی داشته باشی که تماشاگر ندارند یعنی سیستم کارآمدی نداری. به ویژه در باشگاهداری و ورزش حرفهای. شما حساب کن اگر تیراژ روزنامهای مثلاً ۱۰۰ عدد باشد، آیا این واقعاً یک روزنامه است؟ به نظر من وقتی تیراژ از یک سطح معینی نسبت به فرهنگی بودن جامعه کمتر است، دیگر نمیتوان به آن عنوان روزنامه را اطلاق کرد. در آداب حرفهای ورزش دنیا هم تیمهای فاقد تماشاگر، باشگاه حرفهای محسوب نمیشوند. به نظر من حتی سازمان لیگ نباید بگذارد این تیمهای بدون هوادار در لیگ برتر بازی کنند. چون یک Club به صورت حرفهای باید فاکتورهایی مانند داشتن چارت مدیریتی مشخص، وضعیت مالی شفاف، زمین و تماشاگر داشته باشد و بدون اینها نمیتوان به صورت حرفهای تیمداری کرد.
این تماشاگران چگونه به باشگاه سود میرسانند؟ یعنی از دیدگاه اقتصادی فایده حضور آنها چیست و باشگاههای پرطرفدار چگونه از این شرایط نفع مالی میبرند؟
ببینید همین مساله حق پخش که مدتهاست درباره آن صحبت میشود؛ همین مساله، بیربط با موضوع تماشاگر نیست. در واقع حق پخش موضوعی وابسته به وجود تماشاگران است. باید تماشاگری وجود داشته باشد تا حق پخش معنا پیدا کند. در اروپا البته این مهم بیشتر ملموس است. در آنجا شما باید پول بدهی تا بتوانی از طریق شبکههای کابلی بازی تیم مورد علاقهات را تماشا کنی. پس در نتیجه هرچقدر تماشاگر بیشتری وجود داشته باشد، حق پخش بیشتری فروخته میشود و باشگاه پرتماشاگرتر سود بیشتری میبرد. در ایران هم البته اگر تماشاگر فوتبال زیاد نبود صداوسیما حاضر نمیشد همین مبلغ ناچیز را هم بپردازد.
البته در این بخش من یک بحث دیگر هم دارم و آن اینکه اساساً تا شبکههای خصوصی ورزشی - و نه سیاسی - راه نیفتند فوتبال ما پیشرفت نمیکند. حتی در بحث افزایش تماشاگر. شما ببینید صداوسیما همیشه بازیهای سرخابیها را پخش مستقیم میکند. همین هم شده که وقتی مثلاً پرسپولیس به شیراز، اهواز، اصفهان و... میرود تماشاگرانش حتی از تیم میزبان هم بیشتر هستند. مسالهای که شما امکان ندارد در اروپا مشاهده کنی. یعنی حتی وقتی بارسلونا و رئال مادرید با آن همه محبوبیت به شهرهای کوچک اسپانیا سفر میکنند، باز اکثر صندلیهای ورزشگاه در اختیار همان تیمهای میزبان کوچک است. دلیلش به این برمیگردد که در آنجا شبکههای خصوصی بازی همه تیمها را پخش مستقیم و سراسری میکنند. تلویزیون نمیتواند داعیه ملی و سراسری داشته باشد و فقط بازیهای دو تیم پایتخت را پخش کند. خب مسلم است که این روی تعداد هواداران اثر میگذارد. به نظرم تا تلویزیون خصوصی ورزشی نداشته باشیم، نمیتوانیم هوادار به آن صورتی که در دنیا مرسوم است شکل بدهیم.
شما در تیمهای پاس تهران، ابومسلم مشهد و تراکتورسازی تبریز تیمداری کردهاید. تیمهایی که حداقل در دو مورد دوم هواداران زیادی داشتهاند. آیا هیچ برنامهای برای کسب منافع مالی از این سرمایه در نظر گرفته بودید؟
پاس قدمت زیادی داشت. فرهنگ خاص خود را داشت و تیم خوبی هم بود. مشکلش این بود که تماشاگر قابل توجهی نداشت. ما در آن زمان تلاش کردیم این تیم ریشهدار طرفداران خاص خودش را داشته باشد. اتفاقاً تا حدود زیادی هم موفق شدیم.
منظورتان استفاده از پتانسیل نظامیان برای افزایش تماشاگران تیم است؟
نه، به هیچ عنوان. منظورم تماشاگران عادی است. ما تماشاگران را مجبور به هواداری نکردیم. واقعاً جذبشان کردیم. شاید یکی از مثالهایش، ناصر تقوایی، کارگردان شهیر ایرانی باشد. ایشان از علاقهمندان پروپاقرص تیم بودند. اعتقاد داشتند مکتب پاس لازمه حیات فوتبال ایران است. اینکه مدیریت صحیح، نظم و اخلاق را سرلوحه کار خود قرار داده است.
احتمالاً مشکل جذب تماشاگر را در تیمهایی مثل ابومسلم و تراکتور نداشتید. چه اینکه آنها همیشه جزو تیمهای پرهوادار بودهاند.
بله، ابومسلم همیشه پرهوادار بوده اما تا قبل از اینکه من به آن تیم بروم نهایت پنج هزار تماشاگر به دیدن بازیهای این تیم میرفت. با توجه به اینکه بنده با امور تبلیغاتی آشنا بودم و در سینما هم فعالیت داشتم، برقراری ارتباط با مخاطب را خوب بلد بودم. به همین علت از این پتانسیلها استفاده کردیم و توانستیم ورزشگاه ثامن مشهد را لبریز از تماشاگر کنیم. یادم میآید حتی برای بازیهای نهچندان مهمی همچون سایپا و ابومسلم هم این ورزشگاه ۲۰ تا ۲۵ هزار هوادار به خود میدید.
سوال مشخص من این است که از این تعداد هوادار آیا درآمدی هم کسب شد؟ استراتژی خاصی وجود داشت؟ به هر حال داشتن هوادار یک سرمایه و پتانسیل اقتصادی است دیگر.
اولین مساله این بود که ما بلیتهای بیشتری فروختیم. خب قطعاً این درآمد بیشتری برای ما به همراه داشت. اما نکته مهمتر به نظرم این بود که توانایی جذب اسپانسرمان بالا رفت. به نظر من داشتن تماشاگر بیشتر، به معنی افزایش قدرت چانهزنی در مواجهه با صاحبان آگهی است. اوج این کار هم در تراکتور شکل گرفت.
چطور؟
در آن زمان ما قدرت چانهزنی خوبی با اسپانسرها داشتیم. خاطرم هست در آن دوره استقلال و پرسپولیس برای تبلیغ برندها روی پیراهنشان مبلغی در حدود یک تا یک و نیم میلیارد طلب میکردند. اسپانسری که به ما پیشنهاد داده بود هم میخواست معادل همین مبلغ را به ما بپردازد. اما ما زیر بار نرفتیم و بعد با توجه به تعداد هوادارانمان که آن را افزایش هم داده بودیم، به آنها ثابت کردیم استحقاق رقم بیشتری را داریم. آنها هم استدلال ما را پذیرفتند.
در آخر روی چه رقمی توافق شد؟
حدود سه میلیارد تومان که حداقل دو برابر رقم دریافتی باشگاههای تهرانی از اسپانسرهایشان بود. ما در واقع میخواستیم خودکفا شویم. نمیخواستیم باری بر دوش دولت باشیم و فقط از بودجه بیتالمال ارتزاق کنیم.
در صحبتهایتان اشاره کردید که تعداد هواداران و تماشاگران تراکتور را افزایش دادید. این مهم چگونه به دست آمد و آیا درآمد دیگری هم برای شما در پی داشت؟
ببینید تراکتورسازی باشگاه پرمخاطبی است. قبل از زمان مدیریت بنده هم برای بازیهای این تیم بین ۱۵ تا ۳۰ هزار نفر به ورزشگاه میرفتند. ما با توجه به زمینه مردمی که این تیم داشت و گروههای کارگری آذربایجان به آن علاقه داشتند و البته سرشار از متانت و ادب هم بودند، فنسهای بین سکو تا زمین را برداشتیم. فاصله هواداران تا زمین یک متر و نیم کمتر شد. اینها و سایر اقدامات ما باعث شد تا تعداد هواداران ثبتشدهمان به یک عدد خارقالعاده برسد.
تراکتورسازی در زمان مدیریت شما چند هوادار ثبتشده داشت؟
700 هزار و پنج نفر.
آنها حق عضویت میپرداختند؟
بله، البته در مرحله اول ثبتنام رایگان بود ولی در مراحل بعدی باید سالانه ۳۰ هزار تومان میپرداختند. در قبال آن ما هم به آنها سرویسهای مشخصی ارائه میکردیم.
یادتان میآید چه تعداد تماشاگر این مبلغ را پرداخت کردند؟ باشگاه از این راه چقدر درآمد جذب کرد؟
راستش تعداد دقیقی که این مبلغ را پرداخت کردند به خاطر ندارم. اما این را به شما بگویم تا زمانی که هوادار باشگاه را مال خود نداند، خبری از پرداخت حق عضویت نیست.
پس چطور مدیران باشگاه سرخابی در این سالها بارها گفتهاند میشود با عضو کردن رسمی هواداران در باشگاه، به درآمدهای میلیاردی رسید؟ نسبتاً هر مدیر جدید که آمده کارت عضویت فروخته و بعد پیش خود گفته اگر مثلاً یک میلیون هوادار این کارتها را با قیمت ۱۰ هزار تومان بخرند، سالی ۱۰ میلیارد به خزانه باشگاه واریز میشود.
نباید خودمان را گول بزنیم. این اتفاق هیچ وقت در فوتبال ایران روی نمیدهد. تماشاگر باید تیم را برای خودش بداند. در اروپا هم به خاطر علاقه به باشگاه پول پرداخت نمیکند. بلکه سهام باشگاه را میخرد و در سود و زیان آن شریک میشود. به خاطر همین هم مثلاً باشگاه دورتموند هر جای جدول باشد تماشاگر خود را از دست نمیدهد. چون آنها تیم را برای خود میدانند.
پس شما راه درآمدزایی فوتبال از تماشاگر و البته به کل نجات فوتبال را همین خصوصیسازی میدانید.
بله، به نظرم هر جا مردم در کار اقتصادی وارد شدهاند، با خود آبادی آوردهاند و هر جا دولت ورود کرده، رانت و رانتخواری. بگذارید برای شما یک مثال عینی بزنم. اگر خاطرتان باشد چند سال پیش و قبل از ورود کیروش به فوتبال ایران، من با خاویر کلمنته، مربی معروف اسپانیایی مذاکره کردم و او را مجاب به حضور در فوتبال ایران کردم. ما روی عدد ۶۶۰ هزار دلار توافق کردیم. این عدد هم دستمزد کلمنته بود و هم دستمزد دو دستیار خارجیاش. یادم میآید یکی از مدیران وقت فوتبال به من گفت با این قرارداد باید فاتحه خود را در فوتبال بخوانی! گفتم چرا؟ گفت برای اینکه وقتی مربیای که به مراتب ضعیفتر از کلمنته است یک میلیون و 400 هزار دلار از این فدراسیون گرفته و تو میخواهی کلمنته را که یک مربی شناختهشده است با این رقم به فوتبال ایران بیاوری، مردم میگویند چه شده که مربی قبلی آنقدر دستمزد بالایی گرفته. این یعنی زیر سوال رفتن مدیرانی که با او قرارداد بستهاند. و همین باعث میشود تا به تو انگ بزنند.
که اتفاقاً انگ هم زدند.
بله! گفتند شفق دلال است. در حالی که این چه دلالیای است که بنده یک مربی شناختهشدهتر را با قیمتی حدود نصف مربی قبلی که ناشناخته بود میآورم؟
میخواهید بگویید شایستهسالاری لازم در فوتبال ایران وجود ندارد؟
به نظرم در سرزمین ما شایستهسالاری یک جوری خطرناک است! یعنی اگر فردی کار درستی انجام دهد و از خود استعداد و درایت نشان دهد، گاهی به آن انگ میچسبانند تا فضا برای غیرکاربلدها باز شود.
ریشه این مساله چه میتواند باشد؟
به نظرم ریشه آن رانت است. در جامعه که رانت باشد، اخلاق از بین میرود و همه چیز حول محور پول میگردد. دیگر خلاقیت، استعداد و نیروی انسانی چندان مهم نیست و فقط پول است که موفق میشود. در حال حاضر شرایط به گونهای شده که یک فرد بیسواد میتواند به واسطه توسعه شهری و گران شدن زمینهایش، یک تصمیمگیر اقتصادی شود. حتی در فوتبال و باشگاهها هم این مساله را میبینیم.
بیایید مصاحبه را با همان بحث اقتصاد تماشاگر به پایان ببریم. در اروپا بخش اعظم درآمدی که از وجود تماشاگران به دست میآید به واسطه مجهز بودن ورزشگاهها به رستورانها و کافهها و مراکز فروش است. در ایران اما کمتر باشگاهی ورزشگاه خصوصی دارد تا در آن سرمایهگذاری کند و بعد از آن سودی به دست آورد.
صحبت خوبی به میان آوردید. به نظرم اگر دولت واقعاً قصد خصوصی کردن باشگاهها را دارد و فقط شعار نمیدهد باید همین امروز ورزشگاه آزادی را به نام استقلال و پرسپولیس کند. مالکیت صد درصدش را. ورزشگاه ثامن را به سیاهجامگان و پدیده دهد و ورزشگاه فولادشهر را به سپاهان. ما باید زیرساخت را به تیمها بدهیم تا بعد بتوانیم سهامشان را بفروشیم. شما مطمئن باشید اگر فولادشهر در اختیار سپاهان قرار بگیرد آنها سهماهه تمامش میکنند و شهر اصفهان به آن ورزشگاه افتخار میکند.
دیدگاه تان را بنویسید