یکی برای همه
فقدان مقررات در استفاده از منابع طبیعی چگونه به نابودی آن منجر میشود؟
سالها پیش کارتونی در تلویزیون به نام «شمشیرزنها» پخش میشد که اگر آن را دیده باشید، حتی اگر قیافه شخصیتهای آن هم یادتان نیاید، یک شعار را بدون شک به یاد خواهید آورد: «یکی برای همه، همه برای یکی». این عبارت، به طور غیررسمی، شعار ملی کشور سوئیس هم هست. شعاری که نسخه فرانسوی آن را الکساندر دوما، نویسنده رمان سه تفنگدار بر سر زبانها انداخت. وقتی پای منابع طبیعی مثل آب به میان میآید، فقط زمانی از نابودی این منابع جلوگیری خواهد شد که شعار «یکی (آب) برای همه (مردم)، همه برای یکی» محقق شود و این شعار هم فقط زمانی محقق خواهد شد که در میان افرادی که از این منابع استفاده میکنند، یک همکاری و محدودیت به وجود آید؛ حال این همکاری و محدودیت میتواند ناشی از وضع مقررات رسمی باشد یا میتواند به طور غیررسمی به وجود آید.
در سال 1968، یک بومشناس آمریکایی به نام گرت هاردین، مقالهای را با عنوان «تراژدی منابع مشترک» یا «تراژدی اشتراکات» (به انگلیسی: Tragedy of the Commons) به چاپ رساند که این تراژدی، وضعیتی را توضیح میدهد که افرادی که دستردسی آزاد به منابع دارند (منابعی که ساختارهای اجتماعی یا قواعد رسمی محدودیتی روی استفاده از آنها نگذاشته است)، در راستای پیگیری نفع شخصیشان و بدون توجه به منفعت جمعی، به طور ناهماهنگ با یکدیگر، آنقدر از این منابع استفاده میکنند که به نابودی آن منابع منجر میشوند. البته گرت هاردین ایده مقالهاش را از مقاله دیگری گرفته بود. «ویلیام فورستر لوید»، یک ریاضیدان آماتور ولزی، در سال 1833 از یک مثال فرضی برای تبیین آنچه در چراگاههای بریتانیای کبیر در حال رخ دادن بود، استفاده کرد. لوید میدید که چراگاههایی که در مورد استفاده از آنها هیچ قانونی وجود ندارد (همان زمینهای مشترک یا Common land) به سرعت در حال نابودی هستند. اما آنچه لوید به آن پرداخته بود، تنها زمانی به شهرت رسید که گرت هاردین مقالهاش را با نام «تراژدی منابع مشترک» در سال 1968 به چاپ رساند.
گرت هاردین میگوید وقتی افراد دسترسی آزاد به منابع مشترک دارند، نابودی این منابع «غیرقابل اجتناب» است. او توضیح میدهد که این رفتار افراد، یک رفتار عقلایی اما خودخواهانه است که در بلندمدت به منفعت همه افراد (از جمله خودشان) آسیب میرساند؛ چرا که منبع مورد استفاده نابود خواهد شد. برای مثال شرایطی را در نظر بگیرید که در آن، چند چوپان به یک چراگاه دسترسی دارند و هیچ محدودیتی نیز در مورد استفاده از این چراگاه برای آنها وجود ندارد. در این وضعیت، هر چوپان به خود خواهد گفت «حتی اگر من برای جلوگیری از نابودی چراگاه، کمتر گوسفندهایم را به اینجا بیاورم، چوپان دیگر این کار را نخواهد کرد». وقتی همه چوپانها با خود چنین فکر کنند، تصمیم میگیرند تا میتوانند از چراگاه استفاده کنند و نتیجه چنین رفتاری، نابودی چراگاه خواهد بود. اگر استدلال هاردین در مورد تراژدی منابع مشترک را بپذیریم، میتوانیم بگوییم که این تراژدی، نتیجه فقدان توافق میان افراد و فقدان منفعت جمعی است. بنابراین در غیاب این توافق و این منفعت جمعی مشترک، افراد یک نفع صریح دارند: اینکه تا میتوانند از منبع مشترک مورد نظر استفاده کنند تا اینکه نهایتاً یک کنش همکارانه جمعی یا سازمان خارجی، مقرراتی را (رسمی یا غیررسمی) برای استفاده پایدار از منبع مورد نظر وضع کند؛ مقرراتی که همه افراد جامعه را در بلندمدت منتفع میکند.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، تمایز قائل شدن میان «دسترسی آزاد به منابع» و «دارایی مشترک» است. وقتی از دسترسی آزاد به منابع حرف میزنیم، منظورمان منابعی است که هیچ مالکی ندارند در حالی که وقتی از دارایی مشترک حرف میزنیم، منظورمان داراییهایی هستند که به طور همزمان چندین مالک دارند. این تمایز از آنجایی مهم است که در مورد دارایی مشترک (که به طور همزمان چندین مالک دارند)، ریسک نابودی آن دارایی (آن منبع) کمتر است؛ چرا که مالکان آن منبع با یکدیگر توافق میکنند که با استفاده محدود از منبع مورد نظر، جلوی نابودی آن را بگیرند. در حالی که وقتی حرف از دسترسی آزاد به منابع در میان است (منابعی که هیچ مالکی ندارند)، افراد در استفاده از این منابع افراط میکنند و به راحتی میتوانند آن را نابود کنند. چنین چیزی را میتوان با استفاده از معمای زندانی (Prisoner’s dilemma) که بنیان نظریه بازی است، توضیح داد. آسترن استیونسون در سال 1991 چنین کاری را انجام داده است. به طور خلاصه، در نظریه بازی، کنش هر فرد یا گروهی تحت تاثیر فرضی است که در مورد کنش فرد یا گروه دیگر دارد. استیونسون چراگاهی را در نظر میگیرد که دو چوپان، گوسفندانشان را به این چراگاه میبرند. پیامدهای فرضی این ماتریس به این صورت است: اگر چوپان الف، یک گوسفند به گلهاش اضافه کند چوپان ب هم یک گوسفند به گلهاش اضافه کند، هر دو چوپان 2- واحد زیان میبینند (این عدد یک عدد فرضی است و نه اندازه مطلق خود عدد، بلکه ارزش آن نسبت به اعداد دیگر است که اهمیت دارد). اگر چوپان الف یک گوسفند به گلهاش اضافه کند و چوپان ب هیچ گوسفندی به گلهاش اضافه نکند، چوپان الف به اندازه 1+ واحد منتفع میشود و چوپان ب به اندازه 3- واحد متضرر میشود. اگر چوپان الف هیچ گوسفندی به گلهاش اضافه نکند و چوپان ب یک گوسفند به گلهاش اضافه کند، چوپان الف به اندازه 1- واحد متضرر و چوپان ب به اندازه 3+ واحد منتفع میشود. اگر هم هیچکدام از دو چوپان هیچ گوسفندی به گلهشان اضافه نکنند، پیامد هر کدام، صفر خواهد بود. وضعیت تعادلی (تعادل نش) در این مثال، وضعیتی خواهد بود که هر دو چوپان یک گوسفند به گلهشان اضافه خواهند کرد و در نهایت هر دو به اندازه 2- واحد زیان میبینند؛ چرا که هر کدام از آنها فکر میکنند که اگر گوسفندی به گلهشان اضافه نکنند، دیگری این کار را خواهد کرد (این در شرایطی است که هیچگونه هماهنگی یا قراردادی میان آنها وجود نداشته باشد). بنابراین دلالت این مثال این است که اگر میخواهیم مانع از نابودی منابع طبیعی شویم، باید میان کسانی که از یک منبع مشترک استفاده میکنند، همکاری بهوجود آوریم (از طریق مجاری رسمی یا غیررسمی).
در حالی که دسترسی آزاد به منابع میتواند در نتیجه مصرف بیش از حد، به نابودی آنها منجر شود، اما مثالهای فراوانی وجود دارد که نشان میدهند اعضای یک جامعه در نتیجه وجود مقررات در مورد استفاده از یک منبع اشتراکی، در عین استفاده از این منابع، به اندازه کافی محتاط بودهاند که مانع از نابودی آن منابع شوند. حتی مثالهای فراوانی وجود دارند که نشان میدهند افراد یک جامعه با یکدیگر همکاری کردهاند تا مانع از نابودی منابع مشترک شوند: وضعیتی که به آن «نظم متعالی» یا Perfect Order گفته میشود. الینور استروم، اقتصاددان آمریکایی برنده جایزه نوبل علم اقتصاد در سال 2009، به خاطر کارهایش در همین حوزه این جایزه را کسب کرد. استروم در کتابش با عنوان «حکمرانی منابع مشترک» نشان میدهد که جوامع محلی، چگونه توانستهاند بدون اینکه تحت تاثیر مقررات از بالا به پایین باشند یا به خصوصیسازی روی بیاورند، مانع از رخ دادن تراژدی منابع مشترک شوند.
در بستر علم اقتصاد مدرن، هرجایی که دسترسی آزاد به منابعی وجود داشته باشد که در مورد آنها مقرراتی وجود ندارد (منابعی همچون اتمسفر، اقیانوسها، رودخانهها یا حتی یخچال یک اداره)، پای واژه منابع مشترک یا Commons در میان است. در فضای حقوقی، منظور از منابع مشترک، منابعی هستند که نه خصوصی هستند و نه عمومی؛ بلکه در اختیار اعضای یک جامعه هستند و از طریق ساختارهای اجتماعی، سنتها یا قواعد رسمی مدیریت میشوند. اقتصاد منابع طبیعی، بیشترین ارتباط را با مفهوم تراژدی منابع مشترک دارد. هر وقت صحبت از توسعه پایدار، حفاظت از محیط زیست و گرمایش جهانی میشود، رد پای این مفهوم را میتوان دید. البته در نظریه بازی، جامعهشناسی، روانشناسی تکاملی، سیاست، مالیاتستانی و حوزههای دیگر نیز به تراژدی منابع مشترک پرداخته میشود. یکی از شناختهشدهترین مثالهایی که در مورد تراژدی منابع مشترک وجود دارد، آبهای زیرزمینی است. آبهای زیرزمینی، منبعی است که اگر به درستی مدیریت نشود، نابود خواهد شد. در ایالات متحده، صنعت کشاورزی روزانه بیش از 50 میلیارد گالن (هر گالن معادل 785 /3 لیتر است) آب مصرف میکند. مضاف بر این، آبهای زیرزمینی در ایالاتمتحده منبع آب نوشیدنی بیش از نصف جمعیت این کشور است. زمانی که افراد بیش از حد از منابع زیرزمینی استفاده کنند، این منبع قبل از اینکه بتواند جایگزین شود پایان خواهد یافت.
فراتر از تراژدی
ما همگی در منطقهای آبخیز زندگی میکنیم- منطقهای که به یک راه آبی معمولی مانند جوی، دریاچه، مصب رود، تالاب، حوزه آب، یا حتی اقیانوس زهکشی شده است. اقدامات ما بر اقیانوسها و حتی راههای آبی تاثیر میگذارد، ولی تاکنون بهبودی حاصل نشده است. هر سال تریلیونها گالن فاضلاب و پسماند صنعتی به درون آبهای دریایی ریخته میشوند. این پسماندها و دیگر آلایندهها، مانند نفت و پلاستیکها، آسیبهای جدی به تعدادی از زیستبومهای ساحلی از جمله باتلاقهای نمک، مردابها، مصبهای رود و جزایر مرجانی وارد کرده است. نتیجه، خاتمه بستر نرمتنان محلی و منطقهای، بیماریهای مربوط به غذاهای دریایی و کاهش حفاظت از ساحل در برابر سیلها و طوفانهاست. جریانهای سمی و مغذی به رشد انفجاری جلبکها منجر میشوند. ماهیگیری با تور کف دریا را نابود میکند و تغییر آبوهوا در حال گرم کردن آبهاست که باعث مرگ جزایر مرجانی میشود.
روزی این موضوع که اقیانوسهای گسترده برای پاسخ به نیاز بشر با کمبود ماهی مواجه شود باورکردنی نبود. اما، برخی از محققان باور دارند که چنین روزی به زودی فرا خواهد رسید. در سال 2006، یک تیم متشکل از 13 محقق در چهار کشور بیش از 50 سال، ماهیگیری جهانی و دیگر دادهها را برای رسیدن به نتیجهای غیرقابل تصور مورد مطالعه قرار دادند: در اواسط قرن حاضر، ماهیگیری بیش از حد، ذخیره غذای دریایی جهان را نابود خواهد کرد. هنوز سه دهه مانده است تا ببینیم آن حرف درست از آب در میآید یا خیر (البته که حرف آن محققان این بود که با ادامه آنچه در سال 2006 در حال رخ دادن بود چنین اتفاقی خواهد افتاد.) برخی از متخصصان صنایع به این نتیجه رسیدند که این پیشبینی بیش از حد بدبینانه است؛ اما اذغان میدارند که ادامه شیوههای امروزی ممکن است به چنین نتیجهای بینجامد. امید آنها این است که افزایش آگاهی جلوی تحقق این پیشبینی شوم را خواهد گرفت. برای قضاوت هنوز زود است، اما کاری هست که کسبوکارها و مشتریان میتوانند آن را انجام دهند تا احتمال اتمام ذخیره غذای دریایی جهان را کاهش دهند: فقط استفاده و فروش غذای دریایی پایدار. امروزه روی صدها محصول برچسب «ماهی برای همیشه» زده شده است. خردهفروشانی مانند رد لابستر و والمارت از سالها قبل تعهد کردهاند که فقط غذاهای دریایی پایدار را بخرند.
جنگلها نیز در معرض نابودی هستند. با اینکه انسانها برای ساخت مواد، سوخت، داروها، مواد شیمیایی، غذا، اشتغال و سرگرمی به جنگلها نیاز دارند، این امکان وجود دارد که جنگلها بهسرعت به علت عوامل متنوع انسانی تهی شوند. جنگلزدایی به مشکلات فرسودگی خاک میافزاید و دلیل اصلی اثر گلخانهای است. درختان قطعشده دیگر قادر به جذب دی اکسید کربن نیستند و گاه برای پاکسازی زمین و زغال چوب سوزانده میشوند، بنابراین بهجای جذب دی اکسید کربن، آن را آزاد میکنند. چرخههای زیستبومی مغذی و مرطوب نیز ممکن است شدیداً در فعالیتهای جنگلزدایی آسیب ببینند، و تاثیری منفی بر زمینهای مجاور و زیستبومهای آبی داشته باشند.
جنگلزدایی مشکلی است که برای کشورهای توسعهیافته و کشورهای در حال توسعه به صورت مشابه وجود دارد. چند سال قبل یک گروه حفاظت از درختان به نام جنگلهای آمریکا، تاثیر مالی جنگلزدایی را مورد مطالعه قرار دادند و تاثیرات اقتصادی پیامدهای آن را ارزیابی کردند. درختان حرکت فاضلاب ناشی از بارندگی را آرام کرده و از خطر سیل میکاهند. این مطالعه نشان داد که جنگلزدایی در
بالتیمور-واشنگتن به یک کاهش 19درصدی در جریان فاضلاب ناشی از بارندگی منجر شده است. تخمین این بود که جایگزینی قابلیتهای این درختان در جریان فاضلاب ناشی از بارندگی با سیستمهای مهندسی مانند مخزنهای آب بیش از یک میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. همچنین تحقیق آنها نشان داد که کم شدن پوشش گیاهی درختان، پاکسازی 3 /9 میلیون پوند از آلایندههای هوا را مشکل ساخته است. تخمین آنها این بود که هزینه کنترل کیفیت هوا برای جبران این ضرر حدود 24 میلیون دلار در طول 24 سال است. جنگلزدایی نقشی کلیدی در گرم شدن جهانی ایفا میکند. کمتر کسی میتواند حدس بزند که بعد از چین و ایالات متحده کدام کشور سومین کشوری است که بیشترین گازهای گلخانهای را انتشار میدهد. بیشترین حدسها روی آلمان به دلیل صنعتش یا ژاپن به دلیل شهرها و فناوری بالایی که دارد، است. پاسخ صحیح اندونزی است. اندونزی 3 /3 میلیارد تن دیاکسیدکربن در سال به دلیل جنگلزدایی آزاد میکند. درختان وقتی که زنده هستند دیاکسیدکربن جذب میکنند، و وقتی میمیرند دیاکسیدکربن را در هوا آزاد میکنند. در نتیجه، جنگلزدایی دلیل 20 درصد از انتشار کربن جهانی است- بیشتر از جمع قطارها، قایقها و هواپیماها در جهان.