مدیریت مشارکتی حفاظت از منابع
چگونه میتوان نرخ مشارکت مردم در حفاظت از محیط زیست را افزایش داد؟
چند سال پیش دوستدارانش سالروز میلادش را در محل موزه تاریخ طبیعی دارآباد برپا کرده بودند، من هم بعد از چند هفته کار در بیابان، با عجله خودم را به مراسم بزرگداشت میلاد او که با حضور بسیاری از علاقهمندان و اندیشمندان حوزه محیط زیست در ردههای سنی متفاوت برگزار شده بود، رساندم و به همین دلیل فرصت نشد تا هدیهای متناسب با شخصیت زندهیاد اسکندر فیروز تهیه کنم. چند روز بعد از مراسم مذکور دو جلد کتاب تاریخ کهن ایران را که حدود 50 سال از انتشار آن میگذشت و در آن اطلاعات مفیدی در خصوص دورههای مختلف حکمرانان ایران که با نقشه جغرافیایی محدوده کهن فرمانروایی آنان همراه بود به عنوان هدیه میلادش برای وی ارسال کردم.
متعاقباً چند روز بعد در جلسهای وی را دیدم و بسیار اصرار داشت که آن کتاب ارزشمند را به منظور ارتقای دانش فرزند جوانم به وی بدهم که پس از اطلاع از داشتن جلد دیگری از آن کتاب، آرام شد.
سپس در فضای بسیار صمیمی، موضوعی را که سالها ذهنم را به خود مشغول کرده بود به زندهیاد فیروز گفتم و در ابتدا یادآور شدم اصراری که برای بازگرداندن کتاب موصوف به پسرم داشتید، در واقع نشاندهنده علاقه وافر شما به امر آموزش و شناخت بیشتر و درهمآمیختگی علاقه باطنی مردم به ارزشهای سرزمینیشان است. پس چرا پس از تاسیس سازمان شکاربانی و نظارت بر صید در سال 1346 خورشیدی و متعاقباً تاسیس سازمان حفاظت محیط زیست در سال 1350، تمامی هم و غم شما در راستای ایجاد و گسترش حفاظتخیز یکی از مناطق چهارگانه سازمان محافظت محیط زیست بود. و ادامه دادم چرا پس از قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست ایران که در سال 1353 تصویب شد، بر اساس آن زمینههای آموزشهای محیط زیستی عموم و لحاظ کردن نقش مردم و علاقهمندان به حوزههای طبیعی در برنامههای حفاظت از مناطق چهارگانه لحاظ نشد و مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست همچنان با تکیه بر سلاح و به دور از منابع انسانی کشور مبادرت به حفاظت فیزیکی صرف از مناطق کرد؟
وی در پاسخ به پرسشم اظهار کرد: دخالت شاهپور عبدالرضا پهلوی برادر شاه در امور مربوط به حفاظت ایران از زمان تشکیل کانون شکار در سال 1335 تا مرداد سال 1356 که با پیشنهاد وی از ریاست سازمان حفاظت محیط زیست برکنار شدم، موجب شد که در اذهان مردم و حتی مسوولان و سازمانهای برنامهریز کشور آنطور تلقی شود که با توجه به اینکه شاهپور عبدالرضا در مجامع شکار بینالملل به عنوان یکی از 10 شکارچی برتر جهان شناخته شده است، بنابراین نظرات و برنامههای وی که مبتنی بر شکار و حفاظت است در موضوعات مربوط به قوانین محیط زیست نقش جدی ایفا میکند. بنابراین همانطور که در کتاب خاطراتم اشاره کردهام: «دریافت بودجهای متناسب با وظایف دستگاه ما (کانون شکار) واقعاً موضوعی بود که مرا ناراحت و عصبانی کرد. در ذهن مسوولان دولتی، کانون شکار دستگاه خصوصی شاهپور عبدالرضا تلقی میشد و در نتیجه اکراه داشتند که بودجه لازم را بر اساس پرسنل و تجهیزات مربوط به هدفهای قانونی جدی بگیرند.»
زندهیاد اسکندر فیروز در ادامه صحبتهایش با اشاره به اینکه در خصوص ایجاد برنامههای حفاظتی، سعی کردم با درایت و روشی دوراندیشانه، بسیاری از علاقهمندان به شکار و عرصههای طبیعی را شناسایی و استخدام کنم و به شیوهای خردمندانه با تبدیل معارضان به تنوع زیستی کشور به شکاربان، بهطور خودکار بخش قابل توجهی از متخلفان حیات وحش را تبدیل به حافظان طبیعت و اهداف حفاظتی کنم. در گام بعد پس از شش سال از تاسیس سازمان حفاظت محیط زیست، برنامهام آن بود که با آموزشهای همگانی نظر و حضور مشارکتمدار آحاد مردم را در برنامههای حفاظتی لحاظ کنم که با برکناری از سوی شاهپور عبدالرضا در سال 1356 و متعاقباً سرنگونی حاکمیت پهلوی در سال 1357، آن ایدهام هرگز محقق نشد.
گفتههای زندهیاد اسکندر فیروز و عدم توفیق کامل در ایجاد بستری که مردم در فرآیند برنامههای حفاظتی از تصمیمسازی تا اجرا نقش مستقیم داشته باشند، واقعیتی بود که با توجه به دخالت و حضور مستمر شاهپور عبدالرضا در مناطق چهارگانه که بیشتر به شکار پستانداران تروفه میپرداخت، موجب شده بود عموم مردم فعالیتهای حفاظتی سازمان حفاظت محیط زیست را در راستای تحقق اهداف برنامههای حفاظتی به نفع کشور و جامعه نبینند و آن مناطق را متعلق به شاهپور عبدالرضا و خاندان سلطنتی تلقی کنند و به همین واسطه بود که مردم در دوران پهلوی، مناطق چهارگانه را تحت نام «قرق شاهی» میشناختند.
بنابراین همین موضوع که موجب ایجاد فاصله مردم و برنامههای حفاظتی شده بود، باعث شد که پس از سقوط دودمان پهلوی، در جایجای کشور برخی به مناطق چهارگانه هجوم آورند و با کشتار حیات وحش، سعی در تصاحب اراضی آن مناطق کنند و از همین روی خسارات فراوانی که تاکنون نیز جبران نشده است به رویشگاهها، زیستگاهها و تنوع زیستی مناطق چهارگانه وارد شود. چنانچه به کارنامه مدیریت حفاظت از مناطق چهارگانه و دیگر مناطق توسط سازمان حفاظت محیط زیست و همینطور سازمان منابع طبیعی در استانها دقت کنیم، متوجه میشویم که همان رویه مدیریت حفاظت ناقص در گذشته، ادامه دارد و مردم از فواید و اثرگذاری برنامههای حفاظت فیزیکی بدون ارتقای آگاهیهای عمومی و همچنین دستاوردهای احتمالیاش بهطور کامل خبر ندارند. از اینرو به همین دلیل است که پس از حدود چهار دهه حفاظت صرف فیزیکی بدون آموزشهای عمومی و عدم مشارکت مردم در مناطق طبیعی، موجب شده که شوربختانه تاکنون 122 محیطبان و 18 جنگلبان در راستای انجام امور محوله به دست ناآگاهان و غاصبان عرصههای طبیعی و تنوع زیستی جان شریف خودشان را تسلیم کرده و شهید شوند. از سوی دیگر در این نبرد مسلحانه چهارصد نفر از متخلفان و شکارچیان نیز جانشان را از دست دادهاند.
خسارتهای غیرقابل جبران منابع انسانی به اضافه زیانهای عدیدهای که به مناطق حفاظتشده و مراتع و جنگلهای کشور وارد شده است، همه متاثر از ادامه روند فیزیکی حفاظت از مناطق طبیعی، زیستگاهها و رویشگاههایی است که با کمی مداقه در سیر حفاظتی متوجه میشویم سازمانهای متولی هنوز به درستی نتوانستهاند با ایجاد ارتباط منطقی مستمر با گروههای هدف و ذینفعان به ویژه جوامع محلی همجوار با مناطق استحفاظی تحت مدیریتشان از دانش، اندیشه و تجربه آحاد مردم در کنار برنامههای حفاظتی به خوبی بهرهمند شوند. بنابراین در کنار این خلأ ارتباطی بهتر است بگوییم مهجوری مدیریت حفاظت از پتانسیلهای انسانی و دانش مردمی، باعث شده فاصله دیرینه میان مدیریت حفاظتی کشور با جامعه به قوت خود باقی بماند. از آن بدتر اینکه نادیده گرفتن قوانین حفاظتی از سوی مسوولان ذیربط و کرنش در برابر مافیای زمینخواری، کوهخواری و جنگلخواری و... ضمن اهانت به باور علاقهمندان به حفظ ارزشهای سرزمینیمان، باعث ایجاد شکاف عریض و عمیق بین آن سازمانها و مردم شده است. بنابراین با توجه به ارزیابی سوابق و تجارب گذشته، شایسته است که مدیران سازمانهایی که مسوولیت حفاظت منابع پایه کشور را بر عهده دارند در راستای تغییر روند حفاظت منابع در گذشته اهتمام ورزند و با ایجاد بسترهای فرهنگی، اخلاقی و ارتباطی، همکاری نزدیکی میان خود و مردم به ویژه تشکلهای غیردولتی جانبدار محیط زیست را نه به صورت شعاری بلکه مبتنی بر شعور به عمل آورند. باید در نهایت پذیرفت که تکیه بر حفاظت با اسلحه نمیتواند بومسازگان ایران را از خسارات و تخریبهای انسانی مصون بدارد و ضرورت دارد مردم به عنوان حافظان اصلی مشارکت همگانی داشته باشند و «مدیریت مشارکتی حفاظت» که در آن سازمانهای غیردولتی و جوامع محلی و گروههای هدف نقش ایفا میکنند، الگوی اصلی حفاظت از طبیعت ایران باشند.