امید اجتماعی، حلقه گمشده جامعه ایران
چالشهای فوری جامعه ایران چیست و چرا باید مهم شمرده شود؟
از جمله شعارهای مهم حسن روحانی رئیسجمهوری اسلامی ایران در دوران انتخابات ریاستجمهوری، شعار «تدبیر و امید» بود، که بعدها دولتهای یازدهم و دوازدهم به همین نام شناخته شد. از عنوان «تدبیر» که بگذریم، واژه «امید» از منظر جامعهشناختی حاوی نکات بسیار مهمی است، به گونهای که اگر فرض کنیم رئیسجمهور 30 دقیقه از ساعت کاری روزانه ارزشمند خود را به گفتوگو با متخصصان اختصاص دهد (که چه کار ضروری و راهگشایی میتوانست باشد!)، به عنوان یک کنشگر عرصه جامعهشناسی، توجه ایشان را به مقوله «امید اجتماعی» معطوف کرده و آن را حائز اهمیت برمیشمردم.
و اما «امید اجتماعی» چیست و چرا باید (در همه احوال و مشخصاً در حال حاضر) مهم شمرده شود؟
لیونل تایگر استاد انسانشناسی دانشگاه راتگرز در نیوجرسی آمریکا، در کتاب «خوشبینی: زیستشناسی امید» از امید تعریفی ارائه میکند که امروزه اغلب آن را پذیرفتهاند. تایگر مینویسد: «امید، حالت و ایستار یا نگرشی همراه با انتظار یا آرزو درباره آینده مادی و اجتماعی است؛ آیندهای که فردِ آرزومند آن را همچون امری از نظر اجتماعی خواستنی و مطلوب میداند و آن را برای بهبود یافتن یا برای لذت بردن سودمند مییابد» (تایگر، 1979: 18). بنابراین، امید مقولهای درباره آینده است، آیندهای تصورشده، آیندهای مطلوب همراه با ارزشها و عواطف خواستنی است. این آینده ممکن و محتمل است هرچند قطعیت ندارد. در این امید، خواستنیها و ارزشها بهطور ضمنی مستتر هستند. حال اگر مفهوم «امید» را در سطحی کلان مورد بررسی قرار دهیم به مفهوم «امید اجتماعی» خواهیم رسید.
ریچارد رورتی فیلسوف اجتماعی معاصر و استاد فقید دانشگاه استنفورد، در کتاب «فلسفه و امید اجتماعی» به این مقوله پرداخته است. از منظر رورتی امید اجتماعی تلاش و برنامهریزی و همکاری افراد جامعه برای رسیدن به هدف است، خواه موفقیت کسب شود یا نشود. رورتی با طرح مفهوم امید اجتماعی معتقد است: بشر به جایی رسیده است که به جای دلبستگی به پروژههای عظیم تغییر اجتماعی باید به اصلاح همین انسان خاکی و جامعه موجود بپردازد، البته نه بر اساس الگویی آرمانی بلکه به اندازهای که بتواند زندگی شرافتمندانه را برای افراد فراهم آورد (رورتی، 1384: 641).
اینک اما سوال این است: جامعه امروز ایران تا چه میزان بهرهمند از امید است؟ به عبارت دقیقتر امید اجتماعی در جامعه امروز ایران در چه شرایطی قرار دارد؟
با نگاهی به خبرهای منتشره و همچنین مشاهدات روزانه، میتوان دریافت وضعیت امید اجتماعی در این روزها چندان امیدوارانه نیست! مجموع حوادث و اتفاقات یک سال اخیر، از وقوع بلایای طبیعی همچون سیل و زلزله تا تصمیمات نادرست اقتصادی منجر به نارضایتیهای عمومی گسترده نظیر حوادث آبانماه سال گذشته، از خطای انسانی در سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی و عدم اطلاعرسانی صحیح و شفاف تا شیوع ویروس کرونا و گسترش اضطراب عمومی و نبود اعتماد اجتماعی، از گرانی مسکن و ارز و تورمِ روزافزون تا فسادِ افسارگسیخته به ظاهر سیستماتیک؛ همه و همه نشان از کمرنگ شدن و بلکه از میان رفتن امید اجتماعی دارد. گویی جامعه ایرانی در یک کشمکش روزانه، فردایی برای خود متصور نیست. درست همینجاست که نیاز به بازگشت رئیسجمهور به پرداختن شعار «امید» و حضور پررنگ و تصمیمسازی دقیق و قاطع وی احساس میشود. اما چگونه؟
با مروری بر رویدادهای چند سال اخیر (بهطور مشخص از آغاز روی کار آمدن دولت یازدهم در تابستان 1392) به نظر میرسد رویدادهایی نظیر مذاکرات برجام، لغو تحریمها، چشمانداز سرمایهگذاریهای خارجی، رونق نسبی صنعت گردشگری، فضای نسبتاً بازترشده فرهنگی و حتی سیاسی (از انتشار کتابها و فیلمهای توقیفشده در دوره قبل تا تاسیس چند حزب سیاسی تا حدودی منتقد) و...، نسبت معناداری با شکلگیری امید اجتماعی دارد. اما مشکل از آنجا آغاز شد که دولت با فشارهای خارجی (روی کار آمدن دولت ترامپ و لغو تعهدات برجامی از سوی وی) و همچنین فشارهای برخی نهادها و جریانات قدرتمند داخلی (که اگر نه به اعتبار رای و نظر مردم در انتخاب یک دولت قانونی که لااقل بر مبنای نیاز به تامین بودجههای کلان خود از سوی دولت باید در موضع ضعف باشند) حالتی منفعلانه و محافظهکارانه به خود گرفت و از اصول و تعهدات خود کوتاه آمد.
رئیسجمهور میباید:
نخست قوای حاکم در جمهوری اسلامی را متقاعد سازد که وضعیت اجتماعی حال حاضر به نفع هیچکس نیست.
سپس، با دعوت از مشاورانِ متخصص و دلسوز (و نه مشاوران پرادعا و سهمخواه)، با تشکیل اتاق فکرهایی در زمینههای تخصصی، اقدام به برنامهریزی دقیق و سریع با رویکردی همسو با شکلگیری «امید اجتماعی» کند.
در ادامه از طریق تیم رسانهای قوی و حرفهای، فعالیتهای مشاوران و مجریان را پوشش خبری داده و مردم را صادقانه در جریان امور قرار دهد. در این مسیر از حضور خبرنگاران و رسانههای آزاد نیز بهره گیرد. بهطور مثال در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دست به اقدامات زیر بزند:
در سیاست خارجی با وجود تیم قوی و حرفهای مستقر در وزارت امور خارجه که پیشتر تواناییهای خود را در مذاکرات دقیق و حساس به اثبات رسانده است (فارغ از فرجامِ ناکامِ برجام که به عوامل دیگری بستگی دارد) وارد مذاکره با جامعه جهانی و از جمله ایالات متحده آمریکا شود. توجه به این نکته ضروری است که مذاکره و گفتوگو لزوماً به معنای داشتن اعتماد کامل طرفین به یکدیگر نیست. میدانیم که در اوج جنگ سرد، مناسبات دیپلماتیک میان دو ابرقدرت مقابل هم یعنی اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا برقرار بود و سفارتخانههایشان به فعالیتهای دیپلماتیک و غیردیپلماتیک! نیز مشغول بودند. یا در حال حاضر میان جمهوری خلق چین و ایالات متحده آمریکا بهرغم اختلافات و تضادهای فاحش، در راستای منافع ملی، روابط دیپلماتیک برقرار است. اساساً در روابط بینالملل هیچگاه دشمن دائم و دوست ثابت وجود ندارد بلکه همهچیز بر مبنای منافع ملی کشورها تعریف میشود. در این گفتوگوها علاوه بر کاهش تنش که خود امری بسیار مهم و سازنده است، با آزادسازی منابع مالی، برداشتن منع معاملات بینالمللی، همراهیهای مالی و پولی نهادهای قانونی مثل بانک جهانی را هم به همراه خواهد داشت که میتواند به گشایشهای موثری منجر شود.
در سیاست داخلی نیز با هماهنگی و همسویی قوای حاکم، گشایشهای مدیریتشده احزاب و جریانات مختلف و قانونی سیاسی حول محور منافع ملی، برگزاری میتینگهای سیاسی، جلسات نقد و بررسی احزاب، مطبوعات و انتخابات آزادتر و مهمتر از همه با عفو و آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و برداشتن حصرهای محصوران و... امید اجتماعی به جامعه خسته ایران تزریق کنند.
در عرصه اقتصادی نیز با همراهی اتاقهای بازرگانی و اصناف و سندیکاها، به رونق نسبی اقتصاد مدد رسانده و امید اجتماعی را سبب شود.
در حوزه فرهنگی نیز، با احترام به سلایق مختلف، با دعوت از اهالی فرهنگ و هنر و میدان دادن به آنها و برگزاری چند فستیوال و جشنواره غیرکلیشهای با مشارکت نهادهای غیردولتی عرصه فرهنگ و هنر روح تازهای به کالبد این بخش از جامعه دمیده شود.
در عرصه اجتماعی نیز، با صداقت به نزدیک شدن اقشار و گروههای مختلف اجتماعی کمک کرده و با بهرهگیری از پتانسیل نیروی جوان جامعه استفاده کند.
بدیهی است که موارد فوق همه در گرو یکدیگر است. شرایط قابل قبول سیاسی به اوضاع خوب اقتصادی مدد میرساند و هر دو به حال خوش فرهنگی و اجتماعی منجر میشود و در نهایت «امید اجتماعی» به تدریج پدیدار میشود.